که برَد به نزد شاهان ز منِ گدا پیامی
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۲۴ ب.ظ
که برَد به نزد شاهان ز منِ گدا پیامی
که به کوی می فروشان دوهزارجم به جامی
گرچه دراین غزل هیچ اسم واشاره ی روشنی به مخاطب غزل نشده است بااینحال باتوجّه بر اینکه حال وهوای غزل با حس وحال غزل ِ "آنان که خاک رابنظرکیمییاکنند" یکیست، بعضی از شارحان براین باورند که مخاطب این غزل نیزشاه نعمت اله می باشد. بانظرداشتِ طنز وکنایه ای که درمتن ِابیات غزل وجود دارد بنظرمی رسد که این ظن وگمان به یقین نزدیکتراست.
شاهان: شاهنشاه، شاه شاهان( شاه نعمت اله)
گدا: نیازمندتوجّه یاروتهیدست
کوی می فروشان : محلّه ی باده فروشان، کنایه ازکوی وخانه ای که پیرومرشد رندان سکونت دارد. محل تجمّع رندان وعاشقان راه حقیقت.
جَم: جمشید پادشاه افسانه ای که به شکوه و عظمت شهرت دارد.
حافظِ رند درمصرع اوّل مخاطب خودراازروی طنز، "شاه شاهان" خطاب می کند وخودرا از فروتنی وتواضع "گدا" می خواند! لیکن درمصرع دوّم صریح تر وبی پرده ترطعنه زده وحرف دلش راکوبنده ترمی زند.
معنی بیت: چه کسی پیغام مرابه شاهنشاه شاهان می برد که (زیاد به عنوان شاهی خود دل خوش مکن) درکوی بادفروشان دوهزارپادشاهی مثل جمشید افسانه ای را به یک کاسه شراب می فروشند!
ساقی بیارباده وبا محتسب بگو
انکارمامکن که چنین جام جَم نداشت
شدهام خراب وبدنام وهنوز امیدوارم
که به همّت عزیزان برسم به نیک نامی
خراب: گناهکار و رسوا
به همّت: به لطف، باکمک
معنی بیت: گرچه رسوای زمانه شده وخراب وبدنام هستم امّاامیدوارم که با عنایت ومساعدت دوستان من هم اعتبار وآبروی خویش رابدست آورده وبه خوشنامی برسم.
صوفیان جمله حریفند ونظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
توکه کیمیافروشی نظری به قلب ماکن
که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامی
کیمیا : درقدیم بسیاری براین بودند که دانشی پیداکنند که بواسطه ی آن بتوانند آهن ومس را به طلا مبدّل کنند. بعضی نیزهمانند شاه نعمت اله ادّعای کرامت داشته ومدّعی بودند که قادرندبا نظرکردن درخاک وسنگ آنها راتبدیل به طلا کنند. "کیمیافروش" طعنه به شاه نعمت اله هست که غزلی بامطلع "ماخاک رابه نظر کیمیاکنیم" سروده بودوحافظ نیز پاسخ آن را"با غزل آنانکه خاک رابه نظرکیمیاکنند"داده بود.
قلب: ۱- دل، ۲- سکّه ی تقلّبی
بِضاعت: سرمایه ودارایی
معنی بیت: ای مدّعیِ کیمیاگری! ای کیمیافروش، به قلب سیاه وتقلّبی ما نظری بیافکن(وبا آن کرامتی که داری تبدیل به طلا کن!) که هیچ سرمایه ای جزاین سکّه ی تقلّبی وبی ارزش در اختیارنداریم!
برای مقابله بامدّعی حافظ بهترین راه راانتخاب می کندهرگزنمی گوید تودرغگو وحُقّه بازهستی او باکمال ادب ونزاکت، برای کسی که ادّعای کیمیاگری دارد یک سکّه ی تقلّبی می دهد وازاو می خواهدکه تبدیل به سکّه کند! روشن است که این روش برای تحقیروبازکردن مشتِ دروغین حُقّه بازحافظانه ترین راه است.
آنان که خاک رابه نظرکیمیاکنند
آیابود که گوشه ی چشمی به ماکنند!
عجب ازوفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای پیامی نه به خامهای سلامی
خامه: قلم
معنی بیت: شگفتا ازوفاداری جانان که هیچ توجّهی به مریدان خویش نکرد! نه نامه ای نه پیغامی فرستاد ونه باقلم سلامی برای ما نوشت!
چنین بنظرمی رسد شاه نعمت اله ازحافظ به سبب صراحتِ لهجه ورُک وبی پروا بودنش، زیاد دل خوشی نداشته وهنگام ورودبه شیراز سراغی ازوی نگرفته که حافظ اینگونه به اوطعنه می زند. توبه سلامی ونامه ای ازاحوالات ما جویا نشدی لیکن بیا به میکده ی ما ببین که چگونه رندان ِ خاکسار فروتنانه اوقات خودرابرای دعا به توصرف خواهندکرد.
بگذربه کوی میکده تا زُمره ی حضور
اوقات خودزبهرتوصرفِ دعاکنند.
اگراین شراب خام است اگرآن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
کسی چه می داند شاید شاه نعمت اله که اندیشه های ناب حافظانه رابرنمی تابیده، طعنه ای به حافظ زده وجهان بینی اورامثل شراب خام شمرده که حافظ نوشیدن شراب خام را به دیدار حریفِ مدّعی ترجیح داده وبه استقبال و ملاقات اونرفته است!
معنی بیت: (نشستن درخانه و....) شراب خام نوشیدن،درنظرمن هزارباربهترازملاقات ودیدار هزار طبیبِ مدّعی (شاه نعمت اله ) هست.
دردم نهفته بِه زطبیبان مدّعی
باشد که ازخزانه ی غیبم دَوا کنند
ز رَهم میفکن ای شیخ به دانههای تسبیح
که چومرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی
معنی بیت: ای شیخ که بادانه های تسبیح دام گسترانیده ای تاافرادساده لوح رابه دام بیاندازی! برای من تبلیغات مکن، بدان که وقتی مرغ زیرک وهوشیارباشد به هیچ دامی نمی افتد.
گرجلوه می نمایی وگرطعنه می زنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
سرخدمت تودارم بخرم به لطف ومفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
بخرم: مرا خریداری کن
باتوجّه به اینکه لحن کلام دراین سه بیت پایانی کاملاًتغییریافته است دواحتمال متصوّراست: اوّل اینکه شایدحافظ پس ازآنکه چندپاسخ دندان شکن وتحقیرکننده به شاه نعمت اله گفته، با ملایم کردن لحن کلام شاید می خواسته حرمت او رانگاه دارد وازجاده ی ادب ومعرفت خارج نگردد.
احتمال دوّم این است که بنظرچنین می رسد که حافظ دراین سه بیتِ پایانی،ازپرداختن به شاه نعمت اله فارغ شده و روی سخن رابه طرف محبوب خویش گرفته است.
معنی بیت: ای حبیب، هوای خدمتگذاری تورادارم می خواهم به غلامی تومشغول باشم مراازروی لطف بخر ونگاهدارکه چنین غلام مبارک وبنده ی مطیع کمترپیدا می شود.
به لابه گفت شبی میرمجلس توشوم
شدم به رغبت خویشش غلام ونشد
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
معنی بیت: ای محبوب، من این گله وشکایت به کجاببرم واین حکایت غم انگیزباچه کسی بازگویم که لبان تو زندگانی ما وآب حیات مابود دریغا که دوام نداشت وهمیشگی نبود.
دربزم دوریک دوقدح درکش وبرو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کُشندهای را نکند کس انتقامی
معنی بیت: بگشای چشم وبا تیرغمزه ی مژگان خونم رابریز که ازدل هیچکس برنمی آید تا از کُشنده ای لطیف مثل تو انتقام گیرد.
خونم بخور که هیچ ملک باچنان جمال
ازدل نیایدش که نویسد گناه تو
- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۵۵۲ نمایش