حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

سرم خوشست وبه بانگ بلندمی گویم

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۹ ب.ظ



سرم خوشست وبه بانگ بلند می گویم


که من نسیم حیات ازپیاله می جویم 



حیات: زندگی

پیاله: جام شراب

معنی بیت:

سرمست وشنگول هستم وباندای بلند اعلام می کنم که من نسیم خوش زندگانی را ازجام شراب دریافت می کنم. اما چرا؟ 

زیرا دردیدگاه حضرت حافظ‌؛ شادمانی وخوش وخرم بودن نشانه ی حقیقی زنده بودن هست. آنهاکه افسرده وملول واندوهبارند درواقع مردگانی متحرک هستند که فقط نفس می کشند ومی خورند ومی خوابند آنها ازموهبت وبرکت زندگی محروم وبی نصیب می باشند. 

شادی وسرور آدمی راازگذشته وآینده بیرون کشیده وبه زمان حال که تنها زمان زندگی حقیقیست می آورد. درزمان حال هیچگونه اندوه ودرد وغم وجودندارد تمام دردها ونگرانیها، تنشها، استرس واضطرابها یا درگذشته هستند یا درآینده. تنهاراه رهایی ازگذشته وآینده وبازگشت به زمان حال؛ به عیش وعشرت پرداختن وشادمانگیست. عیش وعشرت درفرهنگ حافظانه لزوما شراب خوردن وبدمستی کردن سطحی نیست. عیش وعشق هم اوجی به بلندای اورست دارد هم ژرفای عمیقی که سرشارازسکوت وآرامش است. اینگونه شادمانه زیستن وخوش وخرم بودنست که آدمی راازبرکت زندگانی ارضا می نماید واین خود خالصانه ترین نیایش وسپاسگزاری اززندگانی وخداوندست. جام شراب وپیاله وپیمانه نیز دراین فرهنگ، نماد خوشدلی وشنگولیست. گرچه شراب نوشیدن وعیش ونوش نیزازنظرحافظ امریست پسندیده که آدمی راسرخوش وسرزنده نموده ودرزمان حال نگه میدارد. 

نگویمت که همه ساله می پرستی کن

سه ماه می خورونه ماه پارسا می باش


عبوس زهد به وجهِ خمارننشیند


مریدخرقه ی دُردکشان خوش خویم


عبوس:

اخم کردن؛ رو ترش کردن؛ چین به پیشانی انداختن؛ ترش‌رویی.

جدی وعبوس واخموبودن، نشانه ی روشنی ازاین حقیقت تلخ است که او هنوزبه شناخت کافی نرسیده است. تردید دردرون او به آتش زیرخاکستری می ماندکه هرلحظه ممکن است زبانه بکشد وخرمن اعتقادات اورا بسوزاند. اوازاین جهت عبوس وجدیست که به خودش ثابت کندکه باورهایش درست است. 

 اگرکسی را دیدی که چین به پیشانی انداخته، گشاده روی ومهربان ولطیف نیست و هیچ حس شوخ طبعی ندارد،  بدان که اودردرون خویش باتردیدی آزارنده درگیراست وبه شناخت حقیقت نرسیده است.  شناخت، سبب تواضع وفروتنی شده، صمیمیت وخوشرویی وشوخ طبعی می آورد.


عبوس زهد: کسی که باجدی نشان دادن خود وعبوس نشستن، وانمود   به زهد وپرهیزگاری می نماید! درحالی که اویک متظاهراست. نشانه پرهیزگار وپارسایایی حقیقی، عطوفت ونرمی وشوخ طبعیست. 

خمار: حالتی ملولی و کسالت بار که پس از سپری شدن کیف شراب ومواد مخدر یاهرچیزدیگر، درآدمی پیدامی شود. به عبارت دیگر خمار یامخمور، نیازمند دوباره بدست آوردن شراب ویاآن چیزیست که کیف آن به پایان رسیده است.

به وجه خمار ننشیند: به شکل افرادی که خماران می نشینند وانتظار بدست آوردن آن نشاط ازبین رفته رامی کشند ننشیند. 

مرید: پیرو، ارادتمند

خرقه: لباس مخصوصی که درویشان وصوفیان  می پوشیدند

دُرد : آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته‌نشین شود و در ته ظرف جا بگیرد؛ لای؛ لرد؛

دُردی کشان: درویشانی که به سبب عدم بضاعت مالی، ناگزیربه نوشیدن ته مانده ی شراب که ارزان ترازشراب صاف شده بود بودند. امادرونشان صاف ترازآنانی بودکه شراب صاف شده می نوشیدند. 

معنی بیت:

به زاهد عبوس ازقول من بگوئیدکه «به وجه خمارننشیند»  یعنی آن زاهد عبوس که پیش ازاین از زاهدشدن من سرمست وشنگول شده بود وحالا باکناره گیری من، ملول ومخمورشده، انتظار دوباره بدست آوردن مرا نداشته باشد من به شناخت رسیده ام وازاین به بعد، پیرو خرقه پوشان ورندان باده نوشِ که بسیار  خوش خوی وشوخ طبع هستند شده ام.

اگرامام جماعت طلب کندامروز

خبردهیدکه حافظ به می طهارت کرد. 



شدم فسانه به سرگشتگیّ وابروی دوست


کشیددرخم چوگان خویش چون گویم



سرگشتگی: آوارگی، دربه دری. دراینجا شاعربه سبب اینکه توانسته باشد علاوه برمعنای دربه دری معنای   «سرخمیدگی» را نیزبرداشت نماید. این واژه راانتخاب نموده است. سرخمیدگی باکمان ابروان دوست وخمیدگی چوب چوگان، پیوندی پنهان داشته وتناسب زیبایی به این بیت بخشیده است. معنای دربه دری وسرگردانی نیز با سرگردانی توپ چوگان پیوند دارد. انتخاب واژگانی که درلایه های درونی معناهای آنها بایکدیگرپیوند پیداوپنهان دارند ونشاندن آنها درکناریکدیگر، سبب عمق بخشیدن به معنای کلی بیت شده وزیبایی آن رافزونی می بخشد. این شیوه وتکنیکی فنی ولطیف درشاعریست  که فقط درانحصارحافظ بوده ودراغلب غزلها اجراشده است.

چوگان: چوب گوی‌زنی که دسته ی آن راست و باریک و سر آن اندکی پهن و خمیده است؛ چوب سرکج وسیله ی  نوعی بازی که بازیکنان سوار بر اسب، سعی می‌کنند به‌وسیله ی آن  توپ  را وارد دروازه ی حریف کنند چوگان‌بازی.

گوی : توپ مخصوص بازی چوگان

معنی بیت: 

درطریق عشقبازی سرگردان ودربه درشدم تابدان حد که داستان ارادت وعلاقه ی من به دوست‌؛ بصورت افسانه شده است. جادووجاذبه ی کمان دوست؛ همچون چوب سرکج سرکج چوگان،که توپ رادرمیان گرفته باشد درمیان خویش کشیده است.

دراین بیت یک پارادکس زیبانیزرخ داده است عاشقی که به سرگردانی شهره شده، ودربه دراست درعین حال؛ همزمان درمیان قوس ابروی دوست آرام گرفته است. 

درجایی دیگر زلف سرکج دوست؛ نقش چوب چوگان، وسرعاشق نقش توپ چوگان را به خود گرفته اند:

گردست رسد برسرزلفین توبازم

چون گوی چه سرها که به چوگان توبازم


گرم نه پیرمغان دربه روی بگشاید


کدام دربزنم چاره ازکجا جویم؟


"پـیـر مغان" دراصل به پیشوا و روحانی زردشتی گفته می شد. امّا منظور حافظ، ازپیرمُغان شاید خودِ زرتشت، بوده باشد چراکه دربسیاری ازغزلها حافظ بصورت آشکاروپنهانی ازاین شخصیت وارسته وفرزانه‌‌؛ با احترام وارادت قلبی یادکرده وهمواره خودراازمریدان وشیفتگان اومعرفی کرده است. 

 ویاشاید  «پیرمغان» یک شخصیّت ِ خیالی ازعارف روشن ضمیر وپاکدل بوده باشد. دوراز انتظارنیست که حافظ یک شخصیّت ِ خیالی متناسب با باورها واعتقاداتِ شخصی، درکارگاه خیال، خلق نموده ودرتمام مراحل سیروسلوک وزندگانی شخصی ازاو اطاعت وپیروی کرده باشد. شخصیّتی که باعناوین :پـیـر مـی فـروش، پیرمیکده،و....یادمی شود. لیکن حداقل دراین غزل واین بیت موردبحث؛ بنظرمی رسدفرضیه ی اول  بیشتربه حقیقت نزدیکتراست. 

معنی بیت: اگر پیرمغان بازگشت مرا نپذیرد وقبول ننماید من کدام دربزنم وچاره ی کارخودرااز کجابجویم؟  ضمیرهیچ مرشد وراهنمایی؛ به روشنایی ِضمیر پیرمغان نیست هیچکس به پاکدلی وپاک سرشتی اونیست. اوتنها راهگشای پندارپاکیست که می تواند مرابه سرمنزل مقصود برسانند.

حلقه ی پیرمغان ازازلم درگوش است

برهمانیم که بودیم وهمان خواهدبود.


مکن دراین چمنم سرزنش به خودرویی


چنانکه پرورشم می دهند می رویم



 «دراین چمنم» استعاره از: دراین دنیایی که رشدکرده ودستخوش تغییروتحول می شوم. 

خود رویی:  سرخود روئیدن‌؛ گیاهی که خودبخود بدون هیچ رسیدگی ودخالت بیرونی؛ رشدکند.

معنی بیت: ای ملامتگر وای کسی که مرا نکوهش می کنی که چرا چنین وچنان می کنی. من به اراده واختیارخود به این دنیا نیامده ام کسی مراخلق کرده وخصوصیاتی درذات من نهاده است من براساس سرشت وفطرت خویش عمل می کنم وبرهمین منوال ومطابق خواست خالق خویش رشدونمومی کنم. 

امروزه نیست باپیشرفت دانش بیولوژیک وعلم روانشناختی؛ این حقیقت که هرآدمی باخصوصیات وفطرت وروحیه ی خاصی متولدشده وشخصیت او براساس ژنهایی که ازوالدین خود به ارث برده ومحیطی که درآن رشدونمومی کندشکل می گیردوافکارورفتاروکردارش تاپایان عمرتحت تاثیرژنها ومحیط پیرامونیست. بنظرچنین می رسدکه اراده واختیارآدمی درتغییر سرنوشت خود بسیارمحدود بوده وهرکسی که بظاهرتوانسته سرنوشت خودرا تغییردهد هم اونیزتحت تاثیر ژنهایی که به ارث برده ومحیطی که درآن پرورش یافته دست به چنین عملی زده وچنین می پندارد که خود به اختیاررفتارکرده وسرنوشت خودراتغییرداده است. البته بحث اختیار واراده بحث دامنه داریست ومخالفان وموافقان بسیارجدی نیزدارد واین بحث دراین مقال نمی گنجد. 

مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند

هرآن قسمت که آنجاشدازآن افزون نخواهدشد. 



توخانقاه وخرابات درمیانه مبین


خداگواست که هرجاهست بااویم



خانقاه: بنایی برای عبادت، ریاضت، اجتماع، سماع، و زندگی درویشان و صوفیان

خرابات: مکانی درمقابل خانقاه. مکانی برای میگساری وقماربازی. اما حضرت حافظ معنای خرابات را ژرفای عمیقی بخشیده ودامنه ی معناراتوسعه داده است. خرابات ازواژگان کلیدی دردیوان حافظ است ودرهرغزل معنای خاص خودرادارد. دراینجادرمقابل خانقاه آمده تا ضدونقیض ایجادنماید به همین خاطر به معنای مکانی برای فسق وفجورومیگساریست. 

معنی بیت: مرا وقتی که درخانقاه به  یا خرابات می بینی قضاوت مکن وخانقاه وخرابات رامعیارقرارمده  تصورمکن که من درخرابات مشغول فسق وفجورهستم ویا درخانقاه مشغول زهد وپارسایی. ازروی ظاهرقضاوت مکن خداوند که برهمه چیزآگاهست شاهد وگواهست که من درهرکجا (مسجدومیخانه؛ خانقاه وخرابات) بوده باشم با او(خدا) هستم. مشغول نیایش وعشقبازی با اوهستم.

درعشق خانقاه وخرابات فرق نیست

هرجاکه هست پرتو روی حبیب هست



غبار راهِ طلب کیمیای بهروزیست


غلام دولت آن خاک عنبرین بویم


راهِ طلب: راه خواستن ِ حقیقت؛ راه جستجوی سرمنزل مقصود؛ طریق عشقبازی جهت رسیدن به معشوق

کیمیا: در باور قدما، ماده‌ای فرضی که به‌وسیلۀ آن می‌توان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد؛ اکسیر. دراینجا رازورمزکار؛ کلید

بهروزی: پیروزی

عنبرین بو: ماده‌ای خوش‌بو و خاکستری‌رنگ که در معده یا رودۀ عنبرماهی تولید و روی آب دریا جمع می‌شود. گاهی خود ماهی را صید می‌کنند و آن ماده را از شکمش بیرون می‌آورند. معطر وخوش بو؛ رایحه ی دل انگیز

منظور از « دولت آن خاک» همان درگاه پیرمغان دربیت پیشین است که حافظ درپی  جلب نظر اوبه درگاهش رفت ودق الباب کرد تا ازجانب پیرمغان موردپذیرش قرارگیرد. 

ضمن آنکه« دولت آن خاک»اشاره به «گردوغبار راه طلب» نیزهست شاعرهردورا مد نظرداشته تا معنارا ژرف ترکرده باشد. 

معنی بیت: گردوغباری که راه طلبِ عشق یا درراه جستجوی هرچیزی دیگر (معنوی یامادی) دراثرسعی وتلاش جستجوگر برمی خیزد بسیارباارزش وگرانبهاست چرا که رمزوراز وکلید پیروزی درهمین نکته نهفته هست که جستجوگر چه میزان سعی وتلاش دربدست آوردن هدف خویش نموده است. من درمقابل ارزش این خاک معطرسرفرود می آورم.  من بنده وغلام بارگاه پیرمغان هستم خاک معطر این درگاه ثروتی زوال ناپذیراست.

به غلامیّ تومشهورجهان شدحافظ

حلقه ی بندگی زلف تودرگوشش باد



زشوق نرگسِ مستِ بلندبالایی


چولاله باقدح افتاده برلب جویم



نرگس: گلی سفید، کوچک، و خوش‌بو با کاسه‌ای در وسط، استعاره ازچشم معشوق است. 

نرگس ولاله وقدح هرسه واژگانی هستند که در درون خود نقش  کاسه رادارند وازاین منظرباهمدیگر پیوندخورده اند. ضمن آنکه چشم معشوق نیز کاسه ای دردرون خود دارد. 

معنی بیت: ازاشتیاق وآرزوی دیدن چشمان مست دوست؛ همانند لاله که کاسه ای بدست گرفته وبرلب جویباری فتاده است من نیز کاسه ی شراب بردست؛ مست وبیخودبرلب جویی افتاده ام. 

نرگس مست نوازش کن مردم دارش

خون عاشق به قدح گربخوردنوشش باد


بیارمی که به فتوای حافظ ازدل پاک


غبارزرق به فیض قدح فروشویم


فتوا: نظر یا رٲی فقیه و مجتهد در احکام شرعی. حافظ دراینجاباچاشنی طنزوطعنه، همانندفقهای دینی فتوا وحکم صادرکرده وفقهاراکه به شدت با باده نوشی وشراب مخالف هستند تحقیرنموده است.

زَرق: تزویر ودورنگی؛ ریاکاری

فیض: برکت؛ سود، بهره، و فایده ازمنظرمعنوی

قدح: جام شراب، جام باده

معنی بیت: به فتوای حافظ باده بیارتا به لطف وبرکت جام باده؛ آثارریاوتزویرودورنگی را ازدل پاک بشوئیم وپاکیزگی آن رادوباره  برگردانیم. دل ما پیش ازاین پاک بود لیکن به رنگ ریا ودورویی آلوده وناپاک گردیده حالیا می بیار تا آلودگیهارا ازاین دل پاک بشوئیم. 

ساقی بیارآبی ازچشمه ی خرابات

تاخرقه هابشوئیم ازعُجب خانقاهی



  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی