گل دربرومی درکف ومعشوق بکام است
يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۲ ب.ظ
گل دربرومی درکف ومعشوق بکام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
معنی بیت: گل درکنارم جام شراب دردستانم ومعشوق دراختیارم است من به منتهای آرزوی خویش رسیده ام ودرشرایطی هستم که اگربگویم شاه شاهان جهان کمترین غلام من است بیجا نگفته ام.
ساقیا می بده وغم مخورازدشمن ودوست
که به کام دل ما آن بشد واین آمد
گوشمع میارید در این جمع که امشب
درمجلس ماماهِ رخ دوست تمام است
ماه رخ دوست تمام است: یعنی رخسار دوست بی هیچ حجابی قابل مشاهده است. رخسارش مثل ماه شب چهاردم که قرص ماه کامل دیده می شود می درخشد. بی هیچ نقصی درکمال زیبائیست.
بگوبرای روشنایی ِمجلس ما، به شمع نیازی نیست، چراکه امشب دراین مجلس، دوست (معشوق) حضوردارد. دوستی که رُخساراوچون ماه شب چهارده می درخشد ومحفل مارا روشن کرده است.
شاهدی ازلطف وپاکی رشکِ آب زندگی
دلبری درحُسن وخوبی غیرتِ ماهِ تمام
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
درمذهبِ ما.... ؟ آیا حقیقتاً حافظ چه مذهبی داشته که باده درآن مذهب حلال شمرده شده است؟
بعضی ها از"باده" تعبیرعرفانی برداشت کرده ومعتقدند که منظور حافظ، باده یِ حضور معشوق است که نه باده ی انگوری! این تعبیرگر چه بسیارزیبا و دلنشین است امّا درچارچوبِ معنای این بیت نمی گنجد! زیرا دراینجا سخن از حلال وحرام بودن به میان آمده وباچنین برداشتی، حلال وحرام بودن باده جایگاهی نخواهد داشت.
بنابراین برای دستیابی به معنای موردِ نظرحافظ، ابتدامی بایست بدانیم که اوپیروچه مذهبی بوده که درآن، باده حلال شمرده شده است!
همانگونه که قبلاًنیز گفته شده، حافظ تنها شاعریست که به رغم آنکه درفضایی کاملاً مذهبی چشم به جهانِ هستی گشوده وازخُردسالی باقرآن وآموزه های دینی رشدکرده ،لیکن به مذهب اهمیّتِ زیادی قائل نمی شده است. برای اوآنچه که اولویّت داشته عشق بود وانسانیّت وشادبودن.
درنظرگاهِ اونه تنهاهمه ی مذاهب ، بلکه همه ی ادیان وباورهای دینی نیز دریک طبقه قرار داشتند:
جنگِ هفتاد ودوملّت همه راعذربنه
چون ندیدندحقیقت رهِ افسانه زدند.
ازهمین روست که درغزلیّات اوهیچ اسمی ازبزرگان مذهبی،خلفای راشدین یاهمان اربعه وحتّا نام پیامبراسلام به چشم نمی خورد. واین درحالیست که وی بیش ازدهها غزل درمدح شاه شجاع،شیخ ابواسحاق،شاه منصور،تورانشاه، قوام الدّین و......دارد! اشتباه نشود،غزلِ معروف: "نگارمن که به مکتب نرفت وخط ننوشت" تنهاغزلیست که در نظرعوام،درمدح پیامبرسروده شده، لیکن تمامی شارحین دیوان حافظ، معتقدند که این غزل درمدح شاه شجاع بوده وهیچ ارتباطی به پیامبراسلام ندارد،چرا که در متن غزل نیزبه لقبِ شاه شجاع(سلطان ابوالفوارس) اشاره شده است.
بنابراین مذهبِ حافظ نیز درهاله ای ازابهام فرورفته وهرکسی به ظنّ وگمان خود والبته با استناد به چندبیت ازاشعاراو،وی رادرفرقه وگروه خاصّی قرار داده اند. بعضی اورا به کفرورزی وخروج ازشریعت متّهم کرده،بعضی دیگر اورا عارفی روشن ضمیر،بعضی سنّی مذهب (حنفی، شافعی،اشعری) بعضی شیعه، بعضی ملامتی، بعضی اهل طریقت وبعضی اهل حقیقت پنداشته اند وبعضی بااستناد به ابیاتِ زیادی براین باورند که اوبعدها به دین زرتشت گرویده بود.!
امّا بنظرمی رسد هیچکدام ازاین حدس وگمانها باحقیقت منطبق نمی باشد. زیرا حافظ عاشق بوده وعاشق رامذهب، همان عشق او است. اگرازیک عاشق بپرسید که چه مذهبی داری؟ قطعاً پاسخی جزصدای خنده ی اونخواهیدشنید! چنانکه خودحافظ می فرماید:
من نخواهم کرد ترکِ لعلِ یار وجام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
بنابراین بهترآن است که درموردِ مذهب حافظ پیشداوری نکنیم وهیچ برچسبی به اونزنیم و بگوییم حافظ نه مسلمان است نه کافر،نه زردتشتیست نه مسیحی، نه صوفی نه ملامتی، نه عارف،نه فیلسوف، بلکه حافظ فقط حافظ بود وبس.
حافظ اندیشه های فرامذهبی داشته و متعلّق به همه ی تفکّرها وباورهاست و درهیچ فرقه ای جای نمی گیرد، اوپیامبر عشق ومحبّت و روشنائیست و مکتب جهانی رندی رابنانهاده است.
نتیجه اینکه دراین بیتِ موردبحث، وقتی حافظ می فرماید: "درمذهبِ ما باده حلال است"بی هیچ تردید منظوراوهمین مکتب ِ رندیست که خودبنیانگذار آن می باشد.
معنی بیت:
ای محبوب، درمَسلک ومکتبِ رندی، (برخلافِ شریعت) نوشیدن ِ باده حلال است به شرطی که درحضورتو وبا تو نوشیده شود. درغیراینصورت وبدون حضورتوباده نوشی حرام است.
البته نکته ی حافظانه ای که دراین بیت زیبا وجود دارد این است که حافظ می خواهدبگوید ای دوست ما حلال وحرام نمی شناسیم ما تورا می شناسیم هرچه با تو ودررکاب تو وبارضایتِ توباشد برای ماحلال وهرآنچه که بی حضور تو،بی یادتو وبی رضایت تو باشد برای ماحرام است. ما تورامی خواهیم نه باده وبهشت وحور وقصر را . مابی توبهشت راهم نمی خواهیم، امّا اگردرآتش ِ دوزخ، حتّا خیالِ رخ ِ تو دست دهد ما مشتاقیم که داوطلبانه به دوزخ برویم!
درآتش اَرخیالِ رُخ اَش دست می دهد
ساقی بیا که نیست زدوزخ شکایتی
گوشم همه برقولِ نی ونغمه ی چَنگ است
چشمم همه بر لَعلِ لب و گردش جام است
قول نی: آوازنی
نغمه ی چنگ: صدای چنگ که ازآلات موسیقی قدیمی هست.
حافظ دراین بیت می فرماید: من عاشقم ازمن مپرسید که چه مذهبی دارم، آیامی خواهید بدانید که درذهن واندیشه ی من چه می گذرد ودرچه حس وحالی به سر می برم ؟
معنی بیت: درهمه حال گوشم رابه آوای نی وآهنگِ چنگ سپرده ام که ازهمه ی شنیدنیها دلنوازتراست. چشمانم رابه لبهای شیرین وسرخ ِ معشوق وچرخش ِ پیاله ی شراب دوخته ام که ازهمه ی دیدنی ها، چشم نوازتر وجانفزاتراست.
چشمم به روی ساقی وگوشم به قول چنگ
فالی به چشم وگوش دراین باب می زنم
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هرلحظه زگیسوی توخوش بوی مشام است
دربیت پیشین شاعر فرمود که درمجلس ما شمع میارید که ماهِ رخ دوست می درخشد. حالا دراین بیت نیز مضمونی مشابه،لیکن باعطروگیسوی یارخَلق کرده است.
مشام: بینی، دماغ، ذهن،فضای مغز
معنی بیت: درمحفلِ ما عطرافشانی مکن (عطرهای متفرّقه پخش نکن) چراکه هرلحظه مشام دل وجان ما را شمیم دلپذیر گیسوی مُشکین تو می نوازد ومارا مدهوش وسرمست می سازد.
هم گلستان خیالم زتوپرنقش ونگار
هم مشام دلم اززلفِ سمن سای توخوش
از چاشنی ِ قند مگو هیچ و ز شَکّر
زانرو که مراازلب شیرین توکام است
چاشنی: مزه ی خوش وشیرین، کنایه از هرچیز خوشمزه ای که درکنارغذایا شراب میل شود.
معنی بیت: ازچاشنی قند وشیرینی شکر چیزی مگو، ازآن سبب که لبِ تو آنقدر شیرین ودلپذیر است که نیازی به هیچ نوع قند وشکرنیست.
قندِآمیخته باگل نه علاج دل ماست
بوسه ای چندبیامیز به دشنامی چند
تا گنج غمت دردل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
مقیم: ساکن.
مقام: جایگاه، اقامتگاه.
خرابات: خرابات درفرهنگِ حافظانه، پیش ازآنکه مکانی فیزیکی بوده باشد مکانی مجازی وخیالیست. مکانی مجازی برای گوشه نشینیِ رندان،پاکباختگان و عاشقان، مکانی مقابلِ صومعه وخانقاه ومسجد.
معنی بیت: تازمانی که گنج غم عشق تو در ویرانه ی دل جای دارد ودراین گوشه نهان است (ازمن توقّع نداشته باش که به زندگی عادی برگردم ویا درجایی دیگرمثل صومعه ومسجد به عبادت بپردازم) همیشه من درکوی خرابات ساکن خواهم بود،به عشقبازی خواهم پرداخت ودل به غم عشق تو خواهم سپرد.
سلطان ازل گنج غم عشق به من داد
تا روی دراین منزل ویرانه نهادیم
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
ننگ درمصرع اوّل: بدنامی وبی آبرویی
ننگ درمصرع دوم: نفرت وانرجار
مرا نام زننگست: شهرت و اعتبار من، به سببِ لااُبالیگری وبی قید وبندیست. از بدنامی وبی آبروئیست.
مرا ننگ زنامست: از شهرت و اعتبار نفرت دارم،بیزارم.
معنی بیت: ازبدنامی وبی آبروی دَم مزن ومرا مترسان که تمام شهرت واعتبار من متاثّرازهمین رندی ،بی قیدی ورهاشدن ازهمه ی تعلّقات است. ودرموردشهرت واعتبارازمن مپرس که من ازشهرت نفرت دارم وازنام بیزارم.
حافظ درهیچگاه هرگزنخواست که برای خود نامی به یادگذارد وکسی باشد اوهرچه به خودآگاهی نزدیکترمی شد درمی یافت که بایدازنام وشهرت بپرهیزد بایدهیچکس باشدتابه حقیقت زندگی دست پیداکند اووقتی ازننگ ونام دوری کرد وبه هیچکس تبدیل شد آنگاه باهمه ی هستی وهمه ی زمانها یکی شد وجاودانه گردید.
گرچه بدنامیست نزد عاقلان
مانمی خواهیم ننگ ونام را
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وانکس که چومانیست دراین شهر کدامست
سرگشته: آواره، دربهدر.
رند: بی قید وبند،ازبندتعلّقات رسته، پاک پندار باظاهری گناه آلود
نظرباز: عاشق پیشه ای که به زیبائیها توجّه می کند ودل می بازد واززیبائیها به منبع زیبائی (خالق) رهنمون شده وبه اومی اندیشد. جمال پرست
معنی بیت: آری ما مِی می نوشیم،ازجادو وجاذبه ی زیبایی حیرت زده وسرگشته می شویم، خودرا ازقید وبند رهاساخته وهرجا ردپایی اززیبایی ببینیم واله وشیدامی شویم. امّا شمامنصفانه قضاوت کنید آیا فقط ماهستیم که به زیبائیها توجّه داریم وازآن به وَجد می آییم؟ آیا فقط ما باده نوشی می کنیم؟ دراین شهرچه کسی این چنین نیست؟
می خور که شیخ وحافظ ومُفتیّ ومُحتسب
چون نیک بنگری همه تزویرمی کنند
با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چومادرطلبِ عیش مُدام است
مُحتسب: مامورنهی ازمنکر که رفتارهای دیگران را موردِ تفتیش قرار می دهد.
عیب مگوئید: خُرده مگیرید
عیش مدام: لذّت جویی ِهمیشگی
معنی بیت: ماموری که رفتارهای دیگران را موردِ بازخواست قرار داده وبه خیال خود آنهارا ازانجام منکرات (شرابخواری وعیش وعشرت) نَهی وبه انجام کارهای شایسته امرمی کند، خودنیز علاقمند انجام ِ این کارهاست. اوبه نوعی دارد رندی می کند، ظاهر خود را می آراید به ظاهر نهی ازمنکر وامربه معروف می کند لیکن همانندِ واعظانِ بی عمل، که به خلوت می رسند آن کاردیگرمی کنند،درخلوتِ خویش به انجام آن کارهای دیگرمشغول است! اونیز دل دارد ودرپِی لذّت جوئیست، اوراملامت نکنید وبراوخُرده مگیرید.
ای دل طریق رندی ازمُحتسب بیاموز
مست است ودرحق اوکس این گمان ندارد
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایّام گل و یاسمن و عیدِ صیام است
ای حافظ،غفلت مکن ،مبادا درایّام گل وسبزه وبهاری که مصادف باعیدِ رمضان نیزشده، لحظه ای بی می ومعشوق بنشینی!
به هرزه بی می ومعشوق عمرمی گذرد
بطالتم بس ازامروز کارخواهم کرد
- ۹۹/۰۹/۲۳
- ۳۰۰ نمایش