مَرحبا طـایـر فرُّخ پی فرخـُنده پیـام
يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۱۸ ب.ظ
مَرحبا طـایـر فرُّخ پی فرخـُنده پیـام
خیرمقدم چه خبردوست کجاراه کدام؟
مَرحبا : آفرین بر تو
طایر : پرنده، استعاره ازپیکی ازجانبِ معشوق.
فرّخپی : مبارک قدم ،خوش قدم
فرخنده : خجسته
خیرمقدم : خوش آمدی
معنی بیت : ای پرندهی ِخوش قدم خوش خبر آفرین بر تـو،قدمت مبارک وخجسته باد، بگو ازدوست چه خبری آوردهای؟معشوق کجاست ؟ مسیرش از کدام طرف است؟..............
شاعردراین غزل باپیک یافرستاده ای ازجانبِ معشوق روبرو شده(ممکن است خیالی بوده باشد) وازاو از احوالاتِ معشوق جویا می گردد.
مَرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تاکنم جان ازسر رغبت فدای نام دوست.
یـا رب ایـن قـافله رالـطـف ازل بدرقه باد
که ازوخـَصم به دام آمد ومعشـوقه بکـام
قافله : کاروان
لطفِ ازل :عنایتِ پروردگار، زمان بی آغاز،لطفی که بوده،هست وخواهدبود.
بدرقه :ره توشه، همراهی ، پشت و پناه خَصم : دشمن
کام : مـُراد ، خواسته و آرزو
"به دام آمد" : شکست خورد.
معنی بیت : پروردگارااین کاروانی که معشوق درمیان آنهاست موردِ عنایت و حمایتِ خاصّ ِخودقرارده. این کاروانِ باشکوهی که باعثِ شکست خوردن ِ دشمن شد و معشوق مانیز بـه خواسته و آرزوی خود رسید.
باتوجّه به لَحن ِکلام وعباراتی که بکاربرده شده،به ویژه کاروانی که معشوق رامشایعت می کند ودشمن شکست می خورد، احتمالاً ممدوح یاهمان معشوق شاه شجاع بوده باشد ومنظورازکاروان نیز لشکریانِ همراهِ اوهستند. حافظ باشاه شجاع ارتباط عاطفی ِ خاصّی داشته تااینکه روابطِ آنها درزمان ِ تبعید شدن ِ حافظ به یزد روبه تیرگی گذاشت.
چشم من دررهِ این قافله ی راه بماند
تابه گوش ِ دلم آوازِ درآ بازآید
ماجرای من ومعشـوق مراپایان نیسـت
هــر چـه آغاز نـدارد نپـذیـرد انجـام
معنی بیت : جریان وسرگذشتِ عشق من با معشوق هرگزپایانی نخواهد داشت.زیرا هر آنچه که آغازی برایش نیست وازازل بوده است سرانجامی نیزبرایش رقم نخواهد خورد واَزلی ابدی هم هست.
روزاوّل رفت دین اَم برسرزلفین تو
تاچه خواهدشددراین سودا سرانجامم هنوز
گل زحد بـُرد تـَنـَعـُّم نـفـسـی رُخ بنما
سـرو مینازد وخوش نیست خدا را بخرام
تنعُّم : بهرمند از نعمت فراوان ، نازپرورد
نفسی : دمی ، لحظه ای
خرامیدن : با نازواِفاده راه رفتن
معنی بیت : خطاب به معشوق است. گل درغیابِ توازحدودِخویش خارج شده وبیش ازاندازه عشوه وافاده می کند،ازطرفِ دیگرسَرونیزدرنبودِ توبه قدوقامتِ خویش می نازد،اینجوری اصلاً خوش نیست! یک لحظه چهره اَت را نشان بـده تاجلوه گران(سرو وگل) شرمسارشوند و برسرجایشان بنشینند.
نرگس کرشمه می بَردازحد برون خرام
ای من فدای شیوه ی ِچشم سیاه تو
زلــف دلـدار چـو زُنـــّـار هـمـی فرماید
بروای شیخ که شدبرتنِ ما خرقه حرام
"زلف" درادبیاتِ عاشقانه ی ما به جهتِ غارتگردل ودین بودن ورنگِ سیاهش نمادِ کفروبی دینی است.
زکفر زلفِ توهرحلقه ای وآشوبی
زسِحرچشم توهرگوشه ای وبیماری
"زُنـّار" به گردنبند یاکمربندی گویند که غیر مسلمانان مثل مسیحیان وزرتشتیان به جهت تمایز ازمسلمانان می بستند.
حافظ دراین بیت نکاتِ زیادی را بابکارگیری زُنّار یادآورشده است.
زلفِ دلدار دل ازعاشق ربوده و حالا اَمر به دست کشیدن از دین و دینداری و مسلمانی صادرمی کند. چنانکه شیخ صنعان بعدازهفتادسال زُهد وعبادت، ناچاربه بستنِ زُنّاروآتش زدن ِ خرقه ی زُهد وپرهیزگاری شد.
زُنّاربستن"ضمن تلمیح به داستانِ عشق شیخ صنعان،تاکیدی آشکاربرخروج ازشریعت وپایبندی به قوانین ِ طریق ِعشق است. وقتی کسی زُنّارمی بندد تحتِ فرمان ِ مطلق ِ معشوق قرارمی گیرد. همانندِ شیخ صنعان هرچه که موردِ درخواستِ معشوق بوده باشد بایستی بی هیچ اعتراضی گردن نهاده وانجام دهد.
معنی بیت : زلفِ دلدار آنقدرهوسناک ووسوسه انگیزاست که فرمان به عاشق شدن صادرمی کند. من ازاین وسوسه نمی توانم روی برتابم! حتّا سرنوشتِ شیخ صنعان نیز برای من رقم بخورد آماده ام. آماده ام به فرمان ِ عشق زُنّار ببندم،دین وایمان ِ خویش رابه بازم وهرآنچه که خواست معشوق بوده باشد گردن نَهم. ای شیخ برو که خرقه ی زُهد وپرهیزگاری برمن روانیست، من ازشریعت خارج شده وبه کُفرزلفِ یار گرویده ام.
باتوجّه به اینکه در"زُنّاربستن ِ آشکار"هیچ نیازی به ریاکاری وتزویرنیست وفرد بی ریا می گردد، ازهمین روی زُنّاربستن نمادِ بی ریایی نیز هست. امّا زُنّاربستن ِ پنهانی ریاکاریست.
حافظ این خرقه که داری توببینی فردا
که چه زُنّار ززیرش به دَغابگشایند.
مرغ روحم که همی زد زسر سدره صفیر
عـاقبت دانه ی خال توفکنددش دردام
مرغ روح: روح شاعر به پرنده تشبیه شده است.
سـدره : معروف است که درآسمان هفتم درختی وجودارد .آخرین حدِّ اعمال انسانیست وجبرئیل فقط توانسته تاآنجا رود!
صفیر : آواز ، فریـاد
دانهی خال: خال به دانه تشبیه شده
"خال" نقطهای سیاه بر پوست بـدن ، خال وخط در صورتِ معشوق برزیبایی و دلرُبایی ِاو میافزایـد.
معنی بیت : مرغ ِ جان ِمن که در آسمانِ هفتم بر روی شاخه های درخت سدر نغمه خوانی می کرد با دیدن دانهی خال ِ رخسارتـو، به دام عشق گرفتار شد ودراین دامـگـه (دنیا) ماندگارشد.
حافظ به زبانها وعباراتِ گوناگون،دربیان ِدلیل آمدن ِ انسان به کُره ی خاکی "عشق" رامطرح می سازد وبراین باوراست که ما رهرو منزل عشقیم وازسرحدِّ عدم، این همه راه رابرای رسیدن به خودِ معشوق پیموده ایم نه برای ساکن شدن دربهشت وتن آسایی!
طایرگلشن ِ عشقم چه دهم شرح فراق
که دراین دامگهِ حادثه چون افتادم؟!
چـشـم بـیمار مرا خواب نه درخور بـاشد
منْ لـَهُ یـَقـتـُلُ دا ءٌدَنـَفٌ کـَیـْفَ یـَنـٰـام ؟!
درخور : شایسته ، روا
معنی بیت : چشمان ِ بیمار من سزاوار خواب نیستند! آخرکسی که دارای بیماری ایست که دارد آرام آرام او را نابودمی سازد ومی کُشد چگونه میتواند بـخوابد ؟
حافظ به ادبیّاتِ اعراب( تازیان)نیز تسلّطِ کامل داشت وبعضاً بیتها ومصراع هایی به زبان ِعربی می سرود ودراین عرصه هنرنمایی می کرد. گرچه ازروحیّاتِ اوچنین استنباط می گردد که دل خوشی ازتازیان نداشته وصرفاً جهتِ نشان دادن ِ دانش وعلوم ِ خویش وعقب نماندن ازقافله چند بیت شعربه این زبان طبع آزمایی کرده است.
تازیان راغم احوال ِ گران باران نیست
پارسایان مددی تاخوش وآسان بروم
توترحـُّم نکنی بر من مـُخـلص گـفتـم :
ذاکَ دَعوایَ وَ هـٰـا اَنـتَ وتـِلکَ الایـّام
معنی بیت : گفتم : تـو بر من بی ریـای عاشق رحم نمیکنی ، این ادّعای من است ، اینک این گوی واین میدان! این تـو و این هم روزها یی که در پیش ِ رویمان است تا ببینیم چه ترحّمی در حقِ این عاشق ِ مُخلص وصادق می کنی!
حافظ رندانه قصد دارد معشوق را درشرایطِ معذوراتِ اخلاقی قراردهد تا موردِ توجّه قرارگیرد.
حافظ اَر میل بـه ابروی تـو دارد شـاید
جـای درگوشهی محراب کنند اهل کلام
میل : آرزو ، اشتیاق
شایـد : شایسته است ، رواست
اهل کلام : اهل علم وادب ودانش، سخنرانان وواعظان
معنی بیت : اگر حافظ شیفته وشیدای ِ کیفیّتِ محراب گونه ی ِ ابروی ِتو شدبیجانیست، شایسته است ازآن جهت که سخنرانان در گوشهی محراب به وعظ وسخنرانی می پردازند واین گوشه رادوست دارند.
بجزابروی تومحرابِ دل ِ حافظ نیست
طاعتِ غیرتودرمذهبِ مانتوان کرد.
- ۹۹/۰۹/۲۳
- ۵۱۲ نمایش