حــالـیا مـصـلحـتِ وقـت در آن میبـیـنــم
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۵ ق.ظ
حـالـیا مـصلحتِ وقـت در آن میبـینم
که کشم رَخت به میخانه وخوش بنشیم
"رخت به میخانه کشیـدن": کنایه از ساکن میکده شدن است.
"خوش نشستـن" : چند معنا دارد : 1- آسایش یافتن ، سرخوش و سرمست شدن ، شادمانه زیستن 2- قـرار و آرام گـرفتـن 3- اقامت موقتی داشتن .به عشایرنیز که موقـتـاً در جایی اقامت میکنند "خوش نشیـن" میگـویـنـد 4- به جا ، مناسب و زیبا نشستن هم معنی میدهد: .......
"مـیـخـانـه" : در اصطلاح عرفان ، عـالـَم لاهـوت است ، محفل اُنـس عارف کامـل است و "رخت به میخانه کشیدن" دراینجابه معنی ترک تعلقات دنیوی وقرارگرفتن در مسیر "عشق ودلدادگی ومعنویات" هست.
معنی بیت:
این زمان را زمان و موقعیت مناسبی میبینم که به میخانه روم و مـدّتی در آنجامست و سرخوش باشم و آرام و قرار گیرم.
دلم گرفت زسالوس وطبع گلیم
بِه آنکه بردرمیخانه برکشم عَلمی
جام مِیْ گیرم و ازاهل ریا دورشوم
یعنی از اهل جهان پاک دلی بُگزینم
از "پـاک دلی" میتـوان چند تعبیر داشت : 1- آدمی که دلی زلال و نیّتِ پاکی دارد و اهل ریاکاری نیست.
2- شـراب زلال ، یا جام شرابِ بلورین که درونش روشن و آشکار است.
3- مست ، آدم مست بی ریـا وبدون تزویر وپاکدل است.
درادمهی بیت قبل می فرماید:
جام شرابی از معرفت وآگاهی بـنـوشم واز ریـاکاران دوری کنم یعنی اینکه از میان مردم جهـان، رفیق وهمدمی باصفای دل(یاجام شراب که درونش روشن است) انتخاب نمایم.
آلودگیِ خرقه خرابی جهان است
کوراهروی پاک دلی ،پاک سرشتی
جـز صـُراحیّ وکتابم نـَبـُوَد یار و ندیم
تـا حریفان دغـا را به جـهان کـم بینم
"صـُراحی" : نوعی ظرف شراب که همانند مـیـنـا گلویی تـنـگ و بـلـنـد دارد.
"نـدیم" : همنـشـیـن ، هـمـدم
"حریف" : هم پـیـالـه ، دوست مجالس شرابخواری
"دغـا" : مـکاّر و دغـل باز
"کـم بینم" : کـمـتر ببینم
معنی بیت:
غـیـر از ظرفِ شـراب و دفتـر شعـر، هـمدم و هم نـشینی ندارم و نمی خواهم تابدینوسیله هم پـیـالـه های دغـل بـاز را کمتر ببینم واز آنها دوربوده باشم.
دو یار زیرک وازبادهی کهن دو منی
فراغتیّ و کتابی و گوشهی چمنـی
سربه آزادگی ازخلق برآرم چون سرو
گردهددست که دامن زجهـان درچینم
"سـر بـرآرم" : سربـلـنـد شـوم
"گـر دست دهـد" : اگر ممکن و میسّر بود ، اگـر امکان پـذیـر شـود
"دامـن در چـیـدن" = دامـن را بـالا گرفتـن ، کـنـایـه از : دوری گـزیـدن وگوشه نشینی است.
معنی بیت:
همچون سـرو که به آزادگی معروف ومشهوراست در میانِ مـردم سربلندو ممتاز خـواهـم شـد،چنانچه بـرایـم مـیـسّـر شـود که از دنـیـا وتـعـلـّقـاتِ دنـیـوی دوری کنم و گـوشـهی عزلـت اختیـار کـنـم. چه تناسب جالـبی بین سرو و "دامن در چیدن" ایجاد کرده است. معمولاً قسمت پـایـیـن سرو شـاخ و بـرگ نـدارد گـویی دامـنـش را بـالا کشـیـده است. ضمن آنکه سرو نماد وارستگی ازتعلقات دنیویست.
طریقِ صدق بیاموز ازآبِ صافیِ دل
به راستی طلب آزادگی زسروِچمن
بس که درخرقهی آلوده زدم لاف صَلاح
شـرمسـار از رخ ساقیّ و مـی رنگینمم
"لاف زدن" : ادّعـا کردن
"صـَلاح" : مصلحت اندیشی ، نـیـک اندیـشی ، پـرهـیـزگـاری
"خرقهی آلـوده" :لـبـاس آلـوده به ریـاکاری و شرابخـواری
"سـاقی" :شـراب دهـنـده ، گـاه بـا معشوق یـکـی است .
معنی بیت:
از بـس که در این لـبـاس آلـوده به ریـا، ادّعـای نـیـک انـدیـشی وپرهیزگاری کـرده ام در بـرابـر چهره ی محبـوب و شراب سرخ شرمسارم وصورتم سرخ شده است اما سرخی صورت من باسرخی شراب ورخسار معشوق وساقی بسیار متفاوت است .
به طرب حمل مکن سرخیِ رویم که چوجام
خون دل عکس برون می دهد از رخسارم
سینهی تـنـگ مـن و بـارِ غم او هیهات !
مـرد این بار گران نیسـت دل مـسکینـم
"هـیـهـات" شبه جمله است به معنی : به دور است ،سخت است، غیر ممکن است.
"گـران" : سنـگـیـن
"بـار گـران" همان "امـانـت" است ، امانـتـی(عشق یاکـمـال جویی) که خـداونـد در روز ازل به آدم سپرده تابدان وسیله مورد آزمایش قرارگیرد.
معنی بیت:
سینهی کم ظرفیتِ من گنجایـش غمِ سنگینِ عشق را ندارد .من مردِ این کار نیستم(صدالبته که حافظ شکسته نفسی وفروتنی می کندوقصدداردکه عظمتِ مسئولیت آدمی درقبال عشق رانمایان کند.
گنجِ عشقِ خودنهادی دردلِ ویران ما
سایه ی دولت براین کنج خراب انداختی
مـن اگـر رند خـرابـاتم و گر زاهد شـهـر
ایـن مَتـاعـم که همی بینی وکمتر زینم
"«رند» درنظرگاه حافظ کسی است که درمسیررشدوآگاهی گام گذاشته وبارهایی ازقیدوبندهای دینی ودنیوی؛ خواسته های لجام گسیخته رامهارنموده و
درخلوص معصومیت وپاکی باطن خویش ذوب شده است. رندان در بینش حافظانه؛ به رغم داشتن ظاهرگناه آلوده، پاکباطن؛ نیک کردار ونیک گفتارانی هستند به سطح قابل قبولی ازهوشمندی رسیده اند .
زمانی که آدمی، آن معصومیت ازلی راکه دردرون همگان؛ ازازل تاابد بوده کشف کرده وآن رابه روزسانی کندپرهیزگاری وپارسایی خودبخود دررفتاروکرداراونمایان میگردد نیازی به چیزی تحمیل کردن و وادارساختن خود به معصومیت ازطریق تمرینات سخت زاهدی وقدیسانه نیست. آن خلوص ومعصومیت؛ پیشاپیش درفطرت همگان وجود دارد وکافیست بااندکی هوشمندی وآگاهی کشف وگردوغبارآن زدوده شودتاآشکارگردد. این نوع فضلیت، ازالطاف خداوندی بوده وازنوع پرورشی ودستکاری شده نیست. همانگونه که نفس کشیدن ما؛ گردش خون دررگها؛ تپیدن قلب وبسیاری ازفعالیتهای درونی ما؛ هیچ نیازی به تلاش ودستکاری بیرونی ندارند وتابع قوانین پیچیده ی خاصی هستندکه ازدرک وفهم آدمی خارج است.
بی شک چنین فرزانه ای بدون ترس وواهمه؛ همواره درمنزل آرامش وسکون ورضایت ساکن خواهدبود.
زاهدان وقدیسان برعکس این موضوع، پیوسته باانجام رفتارهای سخت وآزارنده؛ سعی وتلاش می نمایندکه برای خود چهره ای پرهیزگارومعصوم وباتقوا نقاشی کنند آنهاباتمام قدرت، ازترس ازدست دادن این مقام ساختگی؛ به شیوه های گوناگون حتی حقه بازی وتزویر متوسل می شوند تاازاین چهره ی نقاشی شده بشدت محافظت کنند. آنهانیک میدانند که اگر برای یک لحظه هم غفلت کنند، تمام تقوا وفضلیتهای پرورشی را از دست خواهند. آنها در سکون وخلوص ومعصومیت باطنی منزل ندارند، چهره ی قدیسانه ی آنها طبیعی نیست، چیزی مصنوعی و قراردادیست که بر خودشان تحمیل کردهاند.
"خرابـات" : در ظاهر جای فساد و میخواری و قمار بازی است ، امّا در نظرگاهِ حافظ به معنی میخانه و محفلِ انس والفت است.آنجا که واصلانِ به حق ازبادهی وحدت مست میشوند، جایی که نورِ معرفت خداوندی در آنجا میتابد.
معنی بیت:
اگـرازظاهرِمن چنین برداشت میکنی که مـن شرابخواره و اهل گناه هستم یاچنین فکرمی کنی که من زاهدِشهرهستم و به پـارسـایی مشهور شدهام مـن همیـن هستم وحتی از این هم کـمـتـرم . هر طور دلت خواست دربـارهی من فـکـر کـن،بـرای من اهمیتی ندارد که تـو چه فـکـر میکنی مهم این است که من خودم می دانم چی هستم.
یکی از ویـژگیهای بـارز حـافـظ ، "طنز" و کنایـه های بسیاری است که به کار بـرده است .
"حـافـظ" با "خود اتّهـامی" ریاکاران را موردسرزنش قرارمی دهد چنانکه درمثل؛ مادرنصیحتی رابه دخترِ خودمیگوید تـا عروسش بشنود وعبرت گیرد.
حافظ خود را متّهم به ریـا میکند، تابه ریاکاران تلنگری زده باشد. یـعنی :ای وعظ،صـوفی،زاهد،عابد، تـو اینگونهای ، در ظـاهـر اهل پـارسایی و تقوا هستید ولی در خلوت طور دیگری عمل می کنید.
واعظان کین جلوه درمحراب ومنبرمی کنند.
چون به خلوت می روند آن کاردیگرمی کنند.
بندهی آصف عـهـدم دلـم از راه مبَـر
که اگردَم زنـم ازچرخ بخواهـد کینم
"بنده" : غـلام ، چـاکر وخدمتگزار
"آصفِ عهد" : وزیـر وقـت ، منظور جلال الـدّین تـورانـشاه وزیـر شاه شجاع که مردی بافرهنگ وادب دوست وبخشنده بودوبا حافظ انس والفتی صمیمانه داشته است.
معنی بیت:
چاکر و خدمتگزار وزیـر وقت (جلال الدین تورانـشاه) هستم ، مـرا از این کار بازمدارید ومانع ازارادت ورزیِ من نسبت به او نشوید. زیـرا که اگـربه چیزی غیرازخدمت وارادت او به پردازم وتمرد کنم ، ازروزگار خواهـد خواست تاازمراتنبیه کند و طومار کارمرابه پیچد.(دراینجاحافظ مبالغه کرده یعنی روزگار نیزفرمانبرتورانشاه هست)
بایددانست که هرگاه حافظ از دوستانِ خود به ویژه ازوزیر وپادشاه تعریف وتمجیدمی کند، تعریف را بگونه ای به مبالغه می آلایدکه هرشنونده ومخاطبی می داند که این تمجید چیزی بیش ازشوخی ومزاح نیست امّاچنان این مبالغه ومزاح رابه زیورِنکته ولُغز مزیّن می کندکه هم مخاطب،هم شنونده وهم خواننده یِ مدح لذت می برند وازلطفِ سخن بهره مندمی گردند.
نصرت الدین شاه یحیی آنکه خصم ملک را
ازدمِ شمشیر چون آتش درآب انداختی
بردلم گـَرد ستمهاست خـدارامپسند
که مـُکدّر شـود آیینهی مهر آیـینم
"گـَرد ستم" : ستم به غباری تشبیه شده که بردل شاعرنشسته است.
"خدارا": تورابه خداسوگندمیدهم.
"مـُـکـدّر" : تـیـره ، مـلـول و دلـگیر
"آیـیـنـه" : استعاره از دل است
"مـِهـر آیـیـن" : محبّت پـیـشـه ،مهربـان.
معنی بیت:
ستم های نـاروا همانند غـبـاری بـر دلـم نـشستـه است تـو را به خـداسوگند روا مـدار که دل پاک و مهربـانـم بیش ازاین تـیـره و مـلـول شـود.
کجاروم چه کنم چاره از کجاجویم؟
که گشته ام زغم وجورِ روزگارملول
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۴۷۸ نمایش