خوشاشیرازووضع بی مثالش
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۹ ق.ظ
خوشاشیرازووضع بی مثالش
خداو ندا نگهدار از زوالـش
خوشا : صوت یا شبه جمله است ، چه خوش است ، چه زیباست.
وضع : وضعیت ، موقعیت
زوال :نیستی ، نابودی
شیراز و موقعیت بی مانندش چه زیبا و
نیکوست
خداوندا شیرازراازنیستی
و نابودی حفظ کن......
اگرچه زنده رودآب حیات است
ولی شیرازماازاصفهان به
ز رکـنـابـاد مـا صــد "لـَـــــوْ حَـشَ الله"
کـه عـمـر خـضـر مـیبـخـشــد زلالـــش
رکناباد : از قنات های معروف شیرازبود
لـَوْحَـشَ الله : مخف "لا اَوْحَشَـهُ الله است یعنی خدواند آن را ویران و بیابان و جای وحوش نگرداند ، اصطلاحاً یعنی چشم بد از او به دور باد
زلالش : آب زلالش ، آب گوارایشدر اینجا "تشبیه مضمر"ی هم آورده : آب رکناباد را به "آب حیات" تشبیه کرده . این بیت و بیت بعد در توصیف مکان های خرم و زیبای شیراز و دوبیت موقوف المعانی هستند:
مـیــان جـعــفــر آبـاد و مـُـصـلـّیٰ
عـبــیـر آمـیـز مـیآیـــد شـمـالــش
شمال : (با کسر یا فتح اول درست است نه با ضمّه) ، باد شمالی ، نسیم شمالی "جعفرآباد" از محلّه یا روستاهای نزدیک شیراز بوده . "مصلّیٰ " هم از تفریحگاهای شیراز بوده است.
نسیم شمالی که از طرف کاریز رکناباد – که آب گوارایش مانند آب حیات و خدواند آن راحفظ کند – میآید و از میان جعفر آباد و مصلّیٰ میگذرد چقدر خوشبو و معطّر است .
بـه شیـراز آی و فـیـض روح قـُـدســـی
بـجــوی از مـردم صـاحـب کــمــالــش
فیض : بهره
روح قدسی : روح پاک
به شیراز بیا و از روح باکمالات وپاک مردمش بهرمندشو وفیض معنوی بگیر
شیرازوآب رکنی واین بادخوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشوراست
نمی دهند اجازت مرابه سیروسفر
نسیم بادمصلا وآب رکنآباد
کــه نـام قـنــد مـصــری بـُـرد آنــجــا ؟
کـه شیـریـنـان نـدادنــد انـفـعـالـش ؟!
قند مصری : قند منسوب به مصرکه به شیرینی شهره داشت.
شیرینان : دلبران شوخ و ظریف
انفعال :شرمندگی ،پشیمانی
چه کسی نام قند مصری را در شیراز بردهاست که دلبران شیرین کار شهر آشوب باشرین کاری های خوداو راپشیمان وشرمنده نکرده اند؟
قند مصری درمقایسه باشیرینی دلبران شیرازقابل تعریف نیست.
دهان شهدتوداده رواج آب خضر
لب چوقندتوداده نبات مصررواج
صـبـا ! زان لـولی شـنـگـول سـرمـست
چـه داری آگـهـی ؟ چونست حالـش ؟!
صبا : باد صبا
لولی :کولی
شنگول : زیبا ، رعنا ، شوخ و ظریف
"لولی" همان "کولی" است ، کولیان به ظرافت در حرکت و رقص و دلبری معروف بوده اند .
ای صبا ! از آن دلبر شوخ و ظریف چه خبر داری ؟ حالش چطور است ؟
دلم رمیده ی لولی وشیست شورانگیز
دروغ وعده وقتال وضع ورنگ آمیز
گـر آن شـیـریـن پـسـر خــونــم بـریزد
دلا ! چـون شـیـر مـادر کـن حــلالـش
شیرین پسر: مغبچه ، شاهد زیباروی مذکر
"خون ریختن" کنایه از کشتن است .
ای دل ! اگر آن پسر زیبا و لطیف مرا بکشد ، خون مرا همچون شیر مادر حلالش کن
ای نازنین پسرتوچه مذهب گرفته ای؟
کت خون ماحلال ترازشیرمادراست
این بیت دررابطه بانظربازیست که اغلبِ شاعران عارف واهل ادب ومعرفت،دستی برآتش ِ نظربازی داشته وازاین دریچه به دنیایِ روح افزایِ عشق نگریسته اند.
نظربازی نوعی خیره ماندن درجلوه هایِ خیال انگیز ِدشت ودَمن ودریا،سرمست شدن ازشمیمِ عطر ِگیاهان وگلها، کشفِ اعجاز ِنهفته دررفتارپرندگان و انگشت به دهان فروماندن،به وَجد آمدن ازنسیمِ سحرگاهیِ بهاری،رقصیدن وآوازخواندن در لبِ جویباران ومهمترازهمه،دل باختن به افسونِ زیباییهایِ هرچهره ای (فارغ ازسن وجنسیت) که تجلّیگاهِ تنهایک فروغ از سیمایِ محبوب حقیقی هست،می باشد.
نظرباختن از دیدگاهِ حکمای اندیشمند، حرکت از نقطه یِ عدم ِ آگاهی به سوی ِ بصیرت یافتن و آگاهی ِ درونی یافتن است .
سعدی که خود را به صفتِ «مُفتیِ ملّتِ اصحاب نظر» میخواند،می گوید:
"هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است"
و به همین دلیل است که با رعایت شرایط این امر، آن را دینِ خود برمیشمرد:
نظر کردن به خوبان دین سعدی است
مباد آن روز کو برگردد از دین...!
وعدول از این امر را مترادف با نابینایی و بیعقلی میشمارد:
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل به صورتی ندهد، صورتی است لایعقل.
اوحدالدین کرمانی دلیل نظربازی خود را چنین مطرح می کند :
" زان می نگرم به چشم ِسر در صورت
زیرا که ز معنیست اثر در صورت
این عالم ِصورت است و ما در صُوَریم
معنی نتوان دید مگر در صورت "
استادشهریار پادشاه مُلکِ عشق وادب،
خطاب به معشوقِ زمینی می گوید:
رویِ توآئینه یِ جمالِ الهیست
درتوتماشایِ من گناه ندارد
بگذریم.......
مـکـن از خــواب بـیــــدارم ، خــدا را !
کـه دارم خـلـــوتـی خـوش بـا خـیـالـش
خدا را : را حرف سو گند است ، تو را به خدا سوگند میدهم . ترا بخدا مرا از خواب بیدار مکن که من با رؤیای دوست در خواب بزمی دلپذیر دارم .
بی خیالش مباد منظرچشمم
زانکه این گوشه جای خلوت اوست
چـرا حـافظ چو میترسیدی از هجر
نـکردی شـُـکر ایـّـام وصـالــش
ای حافظ ! تو که از روزگار هجران و فراق میترسیدی چرا قـدر روزهایی را که در کنارش بودی ندانستی ، روزگار هجران در ازای ناسپاسی از وصال است .
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که ازروزگارهجران گفت
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۱۲۴ نمایش