حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۶ ق.ظ
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آرکه اسباب جهان اینهمه نیست
حاصل: محصول
کون و مکان: هرآنچه که در جهان هستی می بینیم، کلّ کاینات وهرچه دراوست
اسباب: ، وسایل،هرآنچه که هست ومی بینیم
باده: شراب
"این،همه نیست" : اینهایی که می بینیم همه ی آنچه که وجود دارد نیست، گوشه ای ازآنچه که هست می بینیم. ما ناتوان هستیم ازدرکِ همه ی اسباب جهان.چیزهای زیادی هست وما ازآنهابی خبریم.
بسیاری از آدمیان، براین باورند که هدف اصلی ِ خلقت ومرکزآفرینش هستند. فکرمی کنند اینقدر مهّم هستند که چرخ عظیم فلک به سببِ اینکه اینها لقمه نانی به کف آرند وبه غفلت نخورندمی چرخد!
برخی دیگرنیزباتوسعه ی روزافزون علم ودانش، ودرکِ بی کرانگیِ جهان ِ هستی براین باورند که کُره ی زمین وآدمیانش درصحفیه ی کائنات آنقدرناچیزوکم اهمیّت است که عددی به حساب نمی آید چه رسدبه اینکه مرکز آفرینش بوده باشدویا موردِ توجّهِ ویژه ی خالق هستی قرارگیرد!
به هرحال عظمت هستی بسیارفراترازدرک وفهم آدمیست وروزبروزپیچیدگی معمّای هستی فزونی می یابد وپاسخ قانع کننده ای برچیستی وچرائیِ هستی وهزاران سئوال دیگر پیدا نمی شود.
حافظ عزیز نیز که استاد بی بدیل ِ طرح سئوال وبه نقدکشیدن باورهاست این غزل را درهمین راستا و با نیّتِ طرح پرسش خَلق نموده است. اوبابه نقدکشیدن اعتقادات وباورها، مسئولانه می خواهد انسانهای خفته رابیدارسازد. او مشتاق است که موتوراندیشه های انسانها را روشن کند به این امید که صاحبان اندیشه ازحیطه ی ساده لوحی وخوش باوری قدمی فراترگذاشته وبه حقیقت نزدیکترشوند. این غزل درکل سعی دارد مرغ اندیشه ی آدمی را به پروازدرآورده، از سقفِ باورهای کهنه عبوردهد وبه آسمان لایتناهی برساند.
به منظورقرارگرفتن درفضای حافظانه ودرک روشن ِمعنا ومفهوم این غزل،بهترآن است که با مرور ِ این سئوال به استقبال ازاین غزل نغز و پُرمایه برویم:
آیا به راستی ابروبادومه وخورشید وفلک درکارند تا ما لقمه نانی به کف آریم وبه غفلت نخوریم؟! همین؟! آیا محصول کون ومکان اینقدر ناچیزاست؟!
معنی بیت: محصولاتِ کارخانه ی عظیم هستی، این چیزهایی نیست که ما می بینیم ومی پنداریم که چرخش ِ چرخ فلک برای این است که مازاده شویم، نانی به دست آوریم،تولیدمثل کنیم وسرانجام دردل خاک آرام گیریم!
باده پیش آر که داستان به همین جا ختم نمی شود! باده پیش آرتابه عیش وعشرت بپردازیم، شاید درحالت سُرور وشادمانی پی به چیزی بُردیم! زندگانی ما،دانش،باورها واعتقادات ما تنها ذرّه ای بسیارناچیز ازتولیداتِ کارخانه ی هستی اَند وتمام اینهایی را که تاکنون ما کشف کرده ودراختیارداریم همه ی ماجرا نیست. کُره ی زمین وکلّ آدمیان، درمقابل صفحه ی بیکران هستی آنقدرضعیف وناچیزاست که به مانند یک نقطه ی کوچکی به حساب می آید. درچنین شرایطی عیش وشادمانی بهترین گزینه هست زیرا ماباشادبودن است که خواهیم توانست باجریان هستی همسوشده ودست به طرّاحی واکتشاف بزنیم.
بیاتاگل برافشانیم ومی درساغراندازیم
فلک راسقف بشکافیم وطرحی نو دراندازیم
ازدل وجان شرفِ صحبتِ جانان غرض ست
غرض اینست وگرنه دل وجان اینهمه نیست
ازدل وجان:ازعمق دل وژرفای جان،باتمام وجود
شرف: آبرو،عزّت،حُرمت، افتخار،
غرض این است: هدف وآرمانِ اصلی این است.
دل وجان این همه نیست: دل وجان به تنهایی اینقدر اهمیّت ندارد. اگرجانان نباشد دل وجان چیزی جزبارگران نیست.
معنی بیت: باتمام وجود وازاعماقِ درون، تمنّای هم صحبتی وهمنشینی با معشوق راداریم و منظور اصلی ما(عاشقان) رسیدن به وصال است اگرغیراین باشد که دل وجان اینقدرارزش و اهمیّت ندارد، دل درکنار دلدار وجان در برجانان معنا وارزش واقعی خودراپیدا می کنند هدف وآرزوی نهایی پیوستن به معشوق است وبس. دست ازاین آرزوبرنخواهیم داشت.
دست ازطلب ندارم تاکام من برآید
یاتن رسد به جانان یا جان زتن برآید
منّتِ سدره و طوبی ز پیِ سایه مَکش
که چوخوش بنگری ای سروِروان این همه نیست
منّت کشیدن : تمنّا کردن،طلب ودرخواست کردن دراینجا طلب کردن به هربهایی حتّابا خواروذلیل کردن ِ خود.
سِدره وطوبی: دودرختی معروف دربهشت. گویند این درختان، به داشتن سایه و شاخههای فراوان و میوههای متنوع شهرت دارند. بطوری که هر شاخه ا ی از آنها به سوی غرفه ای از غرفههای بهشت کشیده شده تابهشتیان درکمال آسایش ورفاه بهره مندگردند.
"این همه نیست" به همین موضوع اشاره دارد حافظ می فرماید ای زاهدِ تاجر ومعامله گر ! اگربه خاطررسیدن به سایه ومیوه ی این درختان، عبادت می کنی و به خود زحمت می دهی، به نتیجه ای نمی رسی، اشتباه متوجّه شده ای ! اصلاً ماجرا ازاین قرارنیست. خودت رازیاد اذیت نکن ،بیش ازاین خودرا تحقیرمکن اینگونه که تو برداشت کرده ای نیست زنهارفریب مخور.
"سرو ِ روان" خطاب به مخاطبِ غزل است مانند ای جان، ای عزیز. چون دراینجا صحبت ازدرختان سدره وطوبی شده، به جای ای عزیز، "سرو روان" بکارگرفته شده تا هماهنگی ظاهری وباطنی ِ واژه ها حفظ شود وبین آنها پیوندِ معنایی وجود داشته باشد. ضمن آنکه حافظ با بکارگیری ِ این واژه قصد دارد به مخاطب یادآوری کند که تو خود یک سرو روان هستی پس درحسرتِ سایه ی درختانِ سدره وطوبی نباش خودبهتر ازآنهایی! اگرشاخه های آنها به غرفه های بهشتی سرک می کشند توخود نیز می توانی به هرکجا که بخواهی روان گردی،به خودت بیا.
معنی بیت: ای عابد وزاهدِ به طمع ِسایه ومیوه ی درختان بهشتی، اینقدرخودرا تحقیرمکن،منّت مکش،التماس نکن اگرنیک نگاه کنی خداوند تورا مثل سرو روان آفریده وبه تو ارزشی والابخشیده است. توبهترازطوبی وسدره هستی، تو که خود می توانی برای دیگران سایه هدیه کنی به سایه ی سدره وطوبی طمع داری؟
هُمایی چون توعالیقدر وحرص استخوان تاکی؟
دریغ آن سایه ی همّت که برنا اهل افکندی!
سایه ومیوه ی طوبی اینقدرارزش ندارند که بخواهی به هروسیله وبه هرطریق که شده به آنها برسی. برای رسیدن به آنها گریه وزاری و....نکن ( باید خودِ دوست را هدف قراربدهی نه سایه ومیوه ی درختان بهشتی را !! آرزوها وآرمانت راوسعت بده، غرض ومقصودنهایی باید خوددوست باشد نباید به چیزی کمتر ازاو راضی شوی!)
باغ بهشت وسایه ی طوبی وقصرحور
باخاک کوی دوست برابر نمی کنم
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
وَرنه باسعی وعمل باغ جِنان اینهمه نیست
دولت: خوشبختی، سعادت، رستگاری
باغ جِنان: باغ بهشت.
معنی بیت: رستگاری وسعادتِ حقیقی آن است که آدمی ازدست مبارک دوست(معشوق ازلی) هدیه ای دریافت کند. بهشت وآرمیدن درسایه ی طوبی وسدره اگر قراراست با گریه وزاری والتماس وخون دل حاصل گردد چندان ذوقی ندارد. خوشبختیِ واقعی درنظرگاهِ حافظ عبارت ازآن است که عاشق زمانی که هیچ امید وانتظاری ندارد ناباورانه،موردِ عنایت ولطف معشوق قرار گیرد به ناگهان غافلگیرشود وببیندمعشوق سرفراگوشش آورده وبه آوازحزین می گوید: ای عاشق دیرینه ی من خوابت هست؟
البته که باید عاشق این قابلیّت وشایستگی را داشته باشد تاچنین دولتی نصیب او گردد. پیدا کردن این قابلیّت ازطریق منّت کشی والتماس وزاری میسّر نیست همین که عاشق صادق باشد،بی آزارباشد، شادمان باشد ونسبت به پیرامون خویش بی قید وشرط عشق ورزی نماید قطعاً درچنین مسیری قرارخواهد گرفت وروزی قرعه ی این چنین دولتی بنام اوخواهداوفتاد.
به ناامیدی ازاین درمرو بزن فالی
بُوَدکه قرعه ی دولت به نام ما افتد
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان اینهمه نیست
پنج روز: اشاره به مهلت اندک زندگانیست. دورمجنون گذشت ونوبت ماست
هرکسی پنج روزه نوبت اوست.
خوش بیاسای: شادمانه زندگی کن، غم دنیای دَنی مخور،طلبِ روزی ننهاده مکن
چنانکه ملاحظه می شود حافظ درهرفرصتی که دست می دهد مخاطبین خودرا به سرور وشادی وخوشی تشویق می کند. زیرا او که پیامبرراستین عشق وشادمانیست نیک می داند که : کسی که شاد ومسرورباشد به آسانی می تواند به پیرامون خویش نیز شادی هدیه کند هرگز یک تندخو وعبوس غمگین نمی تواند به اندازه ی فرد مسرور وشادمان نیکی ومحبّت کند.
زمان اینهمه نیست: گمان مبر که این عمر زمان زیادیست،چشم برهم بزنی مهلت به پایان رسیده است.
معنی بیت: دراین دنیا مهلت زیادی نداری بنابراین زنهار دراین پنج روزه ای که نوبت به تورسیده،همچون غنچه فروبسته ظاهرنشوی جهد کن ازپرده بیرون آیی وچون گل شادمانه وعاشقانه زندگی کنی. زمان همانندبرق وباد درگذراست مبادا گمان کنی که هنوزفرصت هست وزمان زیادی دراختیارتوست.
سخن درپرده می گویم چوگل ازغنچه بیرون آی
که بیش ازپنج روزی نیست حکم میرنوروزی
بر لب ِ بَحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که زلب تابه دهان اینهمه نیست
بحر فنا: دریای نیستی ونابودی
زلب تا به دهان این همه نیست: فاصله ای بین لب ودهان نیست، فاصله ای بین نیستی و زندگی نیست فرصت غنیمت شمرو شتاب کن. درمصرع دوّم "لب" به معنای نیستی آمده بدان سبب که درمصرع اوّل برلب بحرفنا بودیم. دهان نیزبه معنای زندگی آمده،بدان سبب که آدم زنده قادربه خوردن ونوشیدن است پس دهان تداعی کننده ی زندگیست ودرنهایت، فاصله ی لب تا دهان به زیبایی، فاصله ی مرگ وزندگی راترسیم وملموس ترکرده است.
معنی بیت: ای ساقی، تعجیل کن باده بیاور که هرآن ممکن است نفسی که فرومی رود فرانیاید تعلّل مکن فرصت غنیمت دان همه برلبِ دریای نیستی درانتظار بسرمی بریم شراب بیاورومارا ازاین اضطراب رها کن.
وقت راغنیمت دان آنقدرکه بتوانی
حاصل ازحیات ای جان این دَم است تادانی
زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار
که ره ازصومعه تا دیر مُغان این همه نیست
بازی غیرت: حسد، رشک بردن،خواهش دل، دراینجا بازی عوالم درونی
زنهار: آگاهباش ، هشیارباش.
صومعه: مکان وعبادتگاه صوفیان
دیرمغان: مکان وعبادتگاهِ زرتشتیان
حافظ بدان سبب این دورا درتقابل هم قرارداده که دردیرمغان نوشیدن شراب مجاز ودرصومعه غیرمجازاست. زاهد ساکن صومعه(به ظاهراز شراب بیزار) وحافظ ازارادتمندان دیرمغان (دوستارشراب)است .
ای زاهد اینقدرآسوده خاطرمباش که درصومعه از وسوسه ی شراب نوشیدن دراَمان هستی! هشیار باش، ناگهان به بهانه ای مُنقلب می شوی، دچار تمنّا وخواهش دل می شوی وبیکباره خودرا دردیرمغان می یابی که درحال نوشیدن شراب هستی! چراکه این دومکان فاصله ی زیادی با همدیگرندارند ویک دگرگونی ِ درونی کافیست که تورا ازصومعه به دیرمغان منتقل کند.چنانکه شیخ صنعان نیزناگهان به بهانه ی عشقی زمینی متحوّل شد وپس ازهفتادسال زُهد وتقوا ساکن میکده شد ودین ودل بربادسپرد.
زاهدِپشیمان راذوق باده خواهدکُشت
عاقلا مکن کاری کآوردپشیمانی
دردمندیّ ِ منِ سوخته ی زار و نزار
ظاهراً حاجتِ تقریروبیان این همه نیست
زار و نزار: آشفته خاطر،ضعیف و لاغر.
تقریر: برقرارکردن،اقرار،نوشتن
بیان ِاشتیاق،دردمندی وسوزدل ِ من ِ آشفته خاطر وناتوان، نیازی به این همه شرح واقرار ندارد بدون شرح وبیان نیزازحال وروزم پیداست درچه وضعی هستم.
بیان شوق چه حاجت که سوزآتش دل
توان شناخت زسوزی که درسخن باشد
نام حافظ رقم ِ نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سودوزیان اینهمه نیست
رقم نیک: نقش نیک، به نیکنامی مشهورشد
رقم سود و زیان: میزان سود و زیان، حساب سود و زیان.
رندان : «رندانگی» دربینش حافظانه حرکت وتلاش فردی به سمت خدایگونگیست. اگرچه رندان مرشدوراهنما دارندامامرشد باکشیش وروحانیان تفاوتهای اساسی دارند. مرشدفقط به مریدان خود وعده و وعید بعدازمرگ نمی دهد بلکه مرید راراهنمایی می کندتا باتلاش فردی به نور ومعرفت درونی دسترسی پیداکند وبه خدایگونگی برسد.
رندانگی حرکت درمسیری متفاوت ازادیان ومذاهب بسوی الوهیت وپاکباطنی تاخداشدن است.
«خدایگونگی» انجام مراسمات مشخص مذهبی وتکرار کلمات معیّن نیست بلکه آوارگی درکوی معرفت وپرسه زدن درفرازوفرود جاده ی آگاهیست. «رندان» دوره گردی درعرصه ی جستجو رابرسکونت درمعابد واعتکاف درمساجد ترجیح داده وبی وقفه حتی درسکوت وخلوتگاه خویش درحال حرکت ونیایش هستند.
کسانیی که برصف رندان زده وتبعات هرچه بادابادرامی پذیرند به تفکرات ونظرات دیگران هیچ اهمیتی قائل نمی شوند چون می دانندکه اگربه توجهات مردم واکنش نشان دهند حرکت بسوی خدایگونگی سخت وپیچیده خواهدشد.
معنی بیت: درست است که نام حافظ درمیان نیکنامان ثبت شد امّا درنظرگاهِ ما رندان، ننگ ونام معیار سود وزیان نیست و چندان اهمیّتی ندارد. برای ما باطن واندرون مهّم است تا به وضعیّت و قابلیّتی برسیم که دولت، بی خونِ دل به کنارآید ولطف وعطای معشوق شامل حال ما گردد.
ازننگ چه گویی که مرا نام زننگ است
وزنام چه پرسی که مرا ننگ زنام است
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۳۰۲ نمایش