شنیدهام سخنی خوش که پیرکنعان گفت
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۲۹ ب.ظ
شنیدهام سخنی خوش که پیرکنعان گفت
فراق ِ یار نه آن میکند که بتوان گفت
پیرکنعان: حضرت یعقوب ، پدر حضرت یوسف بود. اوبه سببِ آنکه سالهای زیادی درفراقِ دُردانه ی خویش گریست، درعرصه ی ادبیّاتِ عاشقانه تبدیل به نمادِ بی تابی وبی قراری درفراق یارشده است.
فراق: دوری،هجران
معنی بیت: ازپیرکنعان سخنی دلپذیرشنیده ام که می گفت: رنج واندوهِ دور ماندن ازیار، چیزی نیست که بتوان بیان کرد. این غم واین اندوه را باید تجربه کرد تا ازمیزان جانکاه بودن ِ آن آگاه شد به شرح وبیان قابل توصیف نیست.
ماهم این هفته برون رفت وبه چشمم سالیست
حال هجران توچه دانی که چه مشکل حالیست؟
حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
حدیث : روایت،داستان
هول:ترس
قیامت: رویداد
کنایت: موضوعی رابه رمز گفتن،اشاره کردن،
هجران: دوری ازیار
معنی بیت: روایتی که واعظ ازسختی وهولناک بودن روزرستاخیزتعریف کرد تنهاشمّه ای وگوشه ای ازرنج ومشقّاتِ روزگار هجران ِ می باشد. دردِ دوری دوست به مراتب سخت تراز ترس ِ آشوبِ قیامت است.
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمّه ای زبیانش به صدرساله برآید
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت بریدِ صبا پریشان گفت
برید: پیک، قاصد
نشانی یارسفرده راازچه کسی بپرسم؟ امیدم به بادِصبا که پیک عاشقان است بود اونیز هرچه نشانی یاررا گفت نتوانست خوب بیان کند بُریده بُریده وناقص گفت.ظاهراً دوستِ زمینی حافظ که احتمالاً شاه شجاع است به جایی دوراز دسترس رفته وصبا نیز نمی تواند آدرس دقیق دهد. حال وهوای این غزل شبیه غزل: "آن تُرک پریچهره که دوش ازبرما رفت" است که درفراق شاه شجاع سروده شده است. چنانکه درشرح آن غزل گذشت، شاه محمود باحمله ای غافلگیرانه شاه شجاع رادرشرایط سختی قرارداد وبه وی پیشنهاد نمود که ازشیرازخارج گردد. شاه شجاع نیز که عرصه رابرخودتنگ می دید ناچاراً پذیرفت وبه ابرقو رفت. ازحال وهوای این غزل چنین برمی آید که در دوران فراق او سروده شده است.
باهیچکس نشانی زان دلستان ندیدم
یااونشان ندارد یامن خبرندارم
فغان که آن مهِ نامهربانِ مِهرگُسل
به تَرکِ صحبتِ یاران خودچه آسان گفت
مِهرگسل: کسی که رشته ی مهر ومحبّت گسسته(بُریده) است.
افسوس وآه ازاین مصیبت که آن ماه سیما رشته ی مهرومحبّت گسسته و یاران وعاشقان خود را ترک نموده است.
گویی ازصحبت ما نیک به تنگ آمده بود
باربربست وبه گردش نرسیدیم وبرفت
من ومقام رضا بعد از این و شُکر رقیب
که دل به دردِ تو خو کرد و تَرکِ درمان گفت
مقام رضا: رضایت خاطرداشتن. دراینجا حافظ دیگرازناله وفغان درفراق یارخسته شده، دل به دردِ هجران عادت کرده وقیدِ مداوا را زده است. ضمن آنکه کسی که به سرمنزل مقصود رسیده وحقیقت زندگانی وعشقورزی رادریافته باشد نمی تواند نارضا باشد رضایتمندی درهمه حال دروجوداوموج می زند هیچ شکستی نمی توانداوراناشاد وغمگین کند اودرفراق ووصال راضی وشادمان هست. تنهامعیار سعادتمندی انسانها دررضایت خاطر یا نارضا بودن آنهاست.
شُکررقیب: تسلیم ورضا به آنچه رقیب انجام میدهد. رقیب به معنی مراقب ونگاهبان. دراینجا شایدشاه محمود بوده باشد که به تختِ شاه شجاع تکیه زده است.
معنی بیت: ای محبوب، دوره ی هجران آنقدر طولانی شد ومن آنقدرفغان وناله کردم که دیگردل به دردِ تو عادت کرد، من دیگردراندیشه ی مداوا نیستم. ازرقیب نیزرنجشی به دل ندارم،شُکر اومی گویم و باهمین درد که بخشی ازوجودم شده می سازم ومی سوزم.
بیاکه هاتف میخانه دوش بامن گفت
که درمقام رضاباش وازقضامگریز
غم کُهن به مِی سالخورده دفع کنید
که تُخم ِخوشدلی اینست پیردهقان گفت
معنی بیت: دهقان سالخورده و با تجربه توصیه کرده،غم واندوهی که در مزرعه ی دل ازقدیم ریشه زده وباهیچ تدبیری ازبین نمی رود با شرابِ کهنه به راحتی ریشه کن می گردد. این نکته یا این مِی کهنه، همان تخم ِخوشدلی وعیش وعشرت است که اگر درمزرعه ی دل بکاری، نشاط و شادمانی به بارمی آورد. به یادداشته باشید که هرچه بکارید همان را درو خواهید کرد.
دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر
کای نورچشم من بجزازکِشته ندروی
گِره به باد مزن گر چه بر مُراد وَزد
که این سخن به مثل مور باسلیمان گفت
دربسیاری ازنسخه های قدیمی "باد باسلیمان گفت" آمده است که بنظرمعنای حافظانه ای ندارد. درنسخه ی قدسی وانجوی وحافظ به سعی سایه "مورباسلیمان گفت" ضبط شده است که بنظرحافظانه ودرست تراست.
درروایات وداستانهای قرآنی این مورچه بوده که با حضرت سلیمان گفت وشنودی داشته وبه سلیمان پندها آموخته است نه باد! دربخشی ازاین داستان می خوانیم: مورچه به سلیمان گفت خدا به توچه چیزی عطانموده است؟ سلیمان پاسخ داد: خداوندبادرامَرکب ماساخته است. مورگفت ای سلیمان می دانی که این چه معنی دارد؟ یعنی که توبربادسوارمی شوی وبربادتکیه می کنی! بادچیزیست که درآید ونپاید وبرود. یعنی همه ی قدرت تو برهیچ است! سلیمان ازاین حرف به فکرفرورفت وازاوپند آموخت.
گِره به باد مزن: تکیه به باد مکن
معنی بیت: هیچوقت برباد تکیه مکن اگرچه شاید موقتاً به سمتی که تونیازداری به وزد وخواست تو برآورده شده باشد،لیکن باد است وهیچ تضمینی ندارد لحظه ای دیگرممکن است نباشد یا بر آنسوی دیگر بوَزد وکارتوخراب گردد این مثلِ زیبا را مور با سلیمان گفته که گِره بر بادمزن.
بادت به دست باشداگردل نهی به باد
درمعرضی که تخت سلیمان رود به باد
به مُهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
این بیت نیز شاید کنایه ای شاه محمود بوده باشد که به تختِ شاه شجاع تکیه زده است. یعنی اینکه روزگار چندروزی به وی مهلت داده است.
ز راه مرو:
زال: پدررستم، دراینجا کنایه ازروزگار کهن سال وحیله گراست
دستان: حیله. اشاره به داستان رستم وافراسیاب است که درنهایت رستم با حیله وتدبیر پدر پیرخود، با کمک سیمرغ تیری از چوبِ گز ساخت و آن را به چشم اسفندیار زد واوراشکست داد.
معنی بیت: روزگاراگرمُهلت چندروزه ای به دستت داده مغرورمباش وازراه راستی ودرستی منحرف مشو. چه کسی به تو گفته که روزگارحیله گری را کنارگذاشته وکاری به کارتو ندارد؟ ایمن مباش که روزگاربازیهای زیادی دارد وممکن است دریک لحظه ورق برگردد وتمام آرزوهای تونقش برآب شوند.
زگِردخوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالتِ صدغصّه یک نواله برآید
مزن ز چون و چرا دَم که بنده ی مُقبل
قبول کردبه جان هر سخن که جانان گفت
مُقبل: صاحبِ بخت و اقبال،رستگار
جانان: دراینجا پیرخردمند وناصح داناست.
معنی بیت: وقتی نصیحتی می شنوی ازچرایی وازچیستی سخن مگو که بنده ی سعادتمند وخوشبخت،هرسخن که پیر دانا وخردمند گفت بی چون وبی چرا قبول می کند وبه بحث وجدل بااونمی پردازد.
نصیحت گوش کن جانا که ازجان دوست تردارند
جوانان سعادتمند پندِ پیردانا را
که گفت حافظ از اندیشه ی تو آمد باز
من این نگفتهام آنکس که گفت بُهتان گفت
بُهتان: تهمت ودروغ به کسی نسبت دادن.
این بیت ظاهراً خطاب به شاه شجاع است.
معنی بیت:ای محبوب ، اگرسخن چینان به دروغ به توگفتند که حافظ ازعشق تورویگردان شده ودیگربه تونمی اندیشد بشنو وباورمکن که من هرگزچنین نگفته ام واین یک دروغ وتهمت است.
اگرچه حُسن توازعشق غیرمستغنیست
من آن نی اَم که ازاین عشقبازی آیم باز
- ۹۹/۰۹/۲۵
- ۴۲۲ نمایش