حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَدزورش

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۱۱ ب.ظ





شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَدزورش 

که تا یکدم بیاسایم  زدنیا و شر و شــورش 

شراب ِتلخ ِمردافکن : شرابی که گیرایی ِ قوی داشته باشد.به قدری  که
 پهلوانی رااز پای درآورد!
شروشور :ناآرامی، فتنه و آشوب، متضاد آرامش، کنایه ازمشکلات وگرفتاریهای ِ آزارنده و ناتمام ِ زندگانی که روح وجان رامی فرسایند......
"شراب تلخ" :شرابِ کهنه وخالص وناب که  ناخالصی وآب در آن نباشد. 
درطبِّ سنتی و قدیم از "شراب تلخ" برای تقویت معده و به عنوان دارو استفاده ‌می‌شده است.

معنی بیت : شرابی خالص،مستی بخش و تلخ مزه‌ای می‌خواهم که قدرتِ گیرایی ِ آن به اندازه ای باشد که بتواند پهلوانی قوی را از پای در آورد.( معلوم است که حافظ خیلی دلش گرفته بوده وسخت نیازمندِ آرامش وازخود بیخودشدن بوده که شرابی با این ویژگی می طلبد تا حسابی مست و لایعقل‌ شود.) درمصرع دوّم خودش دلیلش را بازگو می کند:
چراچنین شرابی می خواهم؟  برای اینکه می‌خواهم از دنیا وناآرامی هایش،و فتنه های تمام ناشدنی اَش،اندکی بیاسایم ومشکلات رابه فراموشی بسپارم، آسوده خاطر شوم.
بعضی ها که نمی خواهند قبول کنند حافظ گه گاه شراب می نوشیده،ازواژه ی "شراب تلخ" معنایِ "جلال وجبروت خداوندی" برداشت کرده اند! غافل ازاینکه با این برداشت هم درحقّ ِ خداوند ستم کرده وهم برشاعرعزیز جفا می نمایند.! اگرعضمت وجلالِ خداوندی را به شرابِ تلخ تشبیه کنیم مرتکبِ گناه بزرگی می شویم. چراکه جلال وجبروتِ خداوندی شیرین وگواراست نه تلخ!!! شربتیست که جُرعه ای ازآن هر ناتوانی را توانمندوقوی می سازد نه اینکه مردِ قوی را برزمین بزند!! 
شگفتا خودِ شاعر به هرزبانی فریاد می زند که من شرابخوارم،بعضی ها ازچه رو پافشاری می کنند که نه شاعر منظورش چنین وچنان بوده است؟!
من وانکارشراب این چه حکایت باشد؟
غالباً این قَدَرم عقل و کفایت باشد!!
آری گاهی "شراب" شرابِ دانایی ومعرفت وعشق است،شرابِ محبّت است، شرابِ زیبائیست امّا نه درهمه جا!
باهرنگرشی وباهرخوانشی که این بیت رابخوانیم، شراب، شراب انگوریست! ازهرزاویه ای بنگریم حافظ شراب را خیلی دوست داشت تا آنجاکه سفارش می کند،پس ازمرگ نیز جَسدش رابه خاک نسپارند بلکه درخُم شراب اندازند.! 
مَهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرابه میکده بَر درشطِ شراب انداز

سـِمـاط دهر دون‌پـرور ، نداردشهـدآسایش 

مذاق حرص وآزایدل بشوی ازتلخ وازشورش

سِماط : صف، رَده ،قطار،سفره وبساط  دَهر : روزگار ، دنیا 
دون پرور : سفله پرور
شهد : شیرینی ، عسل ، انگبین
شهد آسایش :  آرامش و آسایش به عسل و شیرینی تشبیه شده است.تا درمقابل تلخی شرابِ تضاد ایجادگردد.
مذاق : ذایقه ، مجازاً یعنی دهان 
حرص و آز: وسوسه و طمع
مذاق ِحرص: ذایقه ی طمع ودهان وَسوسه
ازآنجا که ظاهراً افرادِ سودجو، شکمباره، خوش گذران وبی مسئولیت ها راحت تراز روشن فکران، دانایان وافرادِ دلسوززندگی می کنند، "روزگار" به دون پروری شهرت دارد.
روزگار دراینجا به بساطی پهن کرده که همه چیزش "تلخ" و "شور" است. چیزی گوارا وشیرین دراین سفره یافت نمی شود.زندگی سراسرسختی و بدبختی است!(برای دانایان که چنین بوده، درهمه دوره ها آنکه بیشترمی فهمد بیشتر درعذاب ورنج وحبس وبدبختی بوده است.تابوده همین بوده،مگراینکه زمانی فرابرسد ومدینه ی فاضله ای بنا نهاده شود.)
معنی بیت : دنیای سفله‌پـروردر سفره‌اش هرچه دارد تلخ وشور وبدمزه هست. ازشیرینی آسودگی و لقمه‌ای گوارا خبری نیست که نیست! ای دل ! دهان وسوسه وهوس ِ خود را بکلّی ببند.از تلخ و شورش بـشوی. (دنیا جز رنج و بد بختی چیزی ندارد،انتظار راحتی وآرامش،بی سرانجام است، حداقل برای دانایان!) .
دفتر دانش ِ ما جمله بشوئید به مِی
که فلک دیدم ودر قصدِ دل دانابود! 

بیاور می که نتوان شد ز مَکر آسمان ایمن 

به لـَعبِ زُهره‌یِ چنگیّ ومرّیخ ِسلحشورش 

مَکر : حیله و نیرنگ
ایمن : آسوده خاطر
لعب : بازی
زُهره : ناهید ، به نامهای دیگر هم خوانده شده : آناهیتا ، اَناهید ، بیدخت و آفرودیت  ، در ادبیات ما "زهره" را نوازنده و رقّاصه‌ی فلک می‌دانند
چنگی : چنگ + ی نسبت در معنای فاعلی ، چنگ نواز
مرّیخ : بهرام ، "دهخدا" می‌نویسد که : اصل کلمه‌ی مریخ ، کلدانی بوده ، "مرداک" یا "مرداخ" که در زبان عربی به "مریخ" تلفظ شده است . "مریخ" در باور ایرانیان و رومیان و یونانیان ، ایزد جنگ است. در ادبیات ما "مریخ" خداوندگار جنگ و جنگاوری و از ستارگان نَحس است .
سلحشور :  جنگاور
معنی بیت : سفله پروری روزگار ونیرنگِ آسمان تمامی ندارد،شَروشورِدنیا پایان ناپذیراست!شراب بیاور تا بنوشیم .زیرا نه رقص وآهنگ زُهره دردی را دَوا می کند نه جنگاوری ِ مرّیخ پایانی خواهد داشت. ماهرگزآسوده خاطر نخواهیم بود پس چاره یِ کار شراب است ومستی وفراموشی ِ مشکلات!
چل سال رنج وغصّه کشیدیم وعاقبت
تدبیر ما به دستِ شرابِ دوساله بود!


کمندِ صید بهرامی بیفکن جام جم بردار 

که من پیمودم این صحرانه بهرامست ونه گورش  

کمندصیدِ بهرامی : یعنی کمندی که مانند کمندِ صیّادی بهرام است. "کمند صید بهرامی" کنایه از طَمع به قدرت است . "بیفکن" دو معنا دارد :         1- رها کردن و کنارگذاشتن ِ کمند ،  2- انداختن وپرتابِ  کمند برای شکار کردن و در اینجابرای بدست آوردن ِ جام جم. یعنی بامهارت تدبیری بیاندیش تاجام جم رابدست بیاوری. 
جام جم دراینجا جام ِ مِی است. واژه ها در دستانِ ماهر حضرتِ حافظ مثل موم نرم و انعطاف پذیرند وهرمعنی که حافظ مدِّ نظر داشته باشدازآنها استخراج می کند. 
"بهرام" پسر "یزدگردِ" اول است . پس از مرگِ یزدگرد، بزرگان ایران فردی به نام "خسرو" را به پادشاهی برگزیدند و تاج شاهی را بر سر او گذاشتند . "بهرام" به همدستی "نعمان بن منذر" پادشاهِ حیره که آموزگار ِ بهرام نیزبود، برای باز پس گرفتن ِ تاج و تختِ پدر به ایران لشکرکشی کرد. سرانجام بزرگان چاره‌ای اندیشیده و تاج پادشاهی را در میان دوشیرقوی گذاشته و قرار براین شد هر کدام که توانسته باشدتاج را بَردارد پادشاه شود. خسرو ترسید ، اما بهرام با "گرزه‌ی گاوسر" شیر ها را از پای در آورد و تاج را به دست آورد و پادشاه شد. در مورد بهرام افسانه های زیادی در شاهنامه و آثار نظامی و دیگر شاعران آمده است ، اما  صحّت وسُقم ِ آنها چندان روشن نیست.  
در این بیت تلمیحی به افسانه‌ی ناپدید شدن بهرام نیزدارد که  گفته‌اند : «بهرام به دنبال شکار ِ یک گاو وحشی در باتلاقِ گاوخونی فرو رفت و به هلاکت رسید. یا بعضی دیگر گفته‌اند : «به دنبال شکار یک آهو در غاری رفت و دیگر بر نگشت . و همین است که حافظ می‌گوید تمام جهان را گشتم و قبر بهرام را ندیدم. اززاویه ی ِ دیگر هم اشاره به ناپایداری ِ تاج وتخت وقدرت وفناپذیری ِمادّیات دارد.  
صحرا : استعاره از دنیاست 
گور : ایهام دارد : 1- گورخر  2- قبر            معنی بیت :  
۱-طمع ِ قدرت وحرص ِ دنیاطلبی راکنار بگذار وفقط جام ِ مِی راداشته باش، من سرد وگرم ِ دنیاراچشیده وتجربه ی فراوان دارم.هیچ چیز ماندگارنیست وهمه چیزناپایداراست. 
۲- بامهارت وشجاعتی که بهرام درکمند انداختن وصیّادی داشت، بَسان ِ او کمندت را آماده ساز وجام ِ می را شکارکن وبه عیش وعشرت بپرداز. من دنیادیده ای باتجربه هستم هرچه گشتم نه ازبهرام اثری مانده، نه ازقبرش نه ازشکارها وصیدش. به نوشیدن شراب بپردازودَم راغنیمت دان ودیگرهیچ...

بیاتادرمیِ صافـیت ،راز دهــر بنمایم 

بشرطِ آنکه ننمایی به کج طبعان دل کورش 

می صافیت : شرابِ خالص، درباده ی ِصاف و زلال.("ت" یعنی برای تو نشان دهم.)
بنمایم : نشان دهم  
کج طبعان : بَدسلیقه‌ها ، کج خُلق وخو    دل کور : خشک مغز و کُند ذهن ، کسی که باطنش کور است وذوق وشوق ندارد
"رازدهر" مجموعه ی حقایقی که دردنیا وجود دارد وافرادِ آگاه،دنیادیده وعارف بدانها رسیده اند.راز دهر همین چیزهایی است که حافظ در بیت های قبل اشاره کرده‌است .همین که همه چیز ناپایداراست وفقط باید مهروزی کرد ومثبت اندیش بود.
معنی بیت : بیا باما دَمی درمیخانه بنشین ،تا در آینه‌ی زلالِ شراب و مستی راز زمانه و روزگار را به تو نشان بدهم! به این شرط که هرچه دیدی وشنیدی، به خشک مغزانِ بی شوق وذوق وستیزه کنندگان و آنانی که باطنی کور و نفهم دارند بازگونکنی. آنهامدّعیانی خودپسند و خودپرستند وهیچ ذوقی ندارند وهرچه که ازلذتِ مستی وراستی،عشق ورزی بی قیدوشرط ومهر ومحبّت بگویی درک نخواهند کرد وتورا سرزنش وملامت وتهدید وتکفیر خواهندکرد.
بامدّعی مگوئید اسرار عشق ومستی
تابی خبر بمیرد بادردِ خود پرستی


نظرکردن به درویشان مـُنافیِّ بزرگی نیست 


سلیمان با چنان حشمت نظرها بودبامورش 

نظرکردن: موردِ توجّه قراردادن ، عنایت کردن
درویش : فقیر،بی چیز،بی اعتنا به مادّیات ، بی رغبت به تجمّلات و علاقمند به معنویّات وسادگی و.. 
مـُنافی :  نفی کننده 
حشمت :شکوه وعظمت، بزرگی،دولتمند
در این بیت اشاره (تلمیح) دارد به داستان حضرت سلیمان و پادشاه مورچگان ، آورده‌اند که: 
«روزی حضرت سلیمان با خَدم و حَشم سواربر تختِ روان، بر وادی مورچگان می‌گذشت ، صدای پادشاه مورچگان را شنید که دستور می‌داد مورچگان در لانه هایشان پناه گیرند. سلیمان پیاده شد و از پادشاه مورچگان با تعجب پرسید :
چرا از من می‌ترسید ؟ تخت من در هوا حرکت می‌کند نه بر زمین، بنابراین آسیبی به شمانمی رسد. پادشاه مورچگان پاسخ داد : آری می دانم تو بر باد سوارهستی وازاین جهت آسیبی برما نمی رسد ولی این رانیز می دانم که فرمانروایی بر این دنیاهیچ تضمینی ندارد وناپایداراست. من آسوده خاطر نیستم زیرا هر لحظه ممکن است که باد ازفرمانبری تو خارج گردد و تختِ روان بر بادِ تو، بر زمین افتد و لشکریان من آسیب ببینند! 
سلیمان پرسید : تو در میان مورچگان چه کاره هستی ؟ گفت : در این وادی چهل هزار امیر و پادشاه است و هر پادشاهی چهل هزار پرچم دارد که در زیر هر پرچم چهل هزار لشکر و هر لشکر دارای چهل هزار مور است و من بر همه‌ی آنان پادشاه و امیرم!. سلیمان گفت : لشکر خویش را به من بنمای. پادشاه مورچگان دستوردادای مورچگان از خانه های خود به دَر آیید ! و تا هفت شبانه روز مورچگان از لانه بیرون می‌آمدند! سلیمان خسته شد و پرسید : تا کی آمدن مورچه ها ادامه دارد ؟
 پاسخ داد : اگر صبر داری تا هفتاد سال! سلیمان آن مور را نوازش و تحسین کرد و بر دست خود بنشاند .
 معنی بیت : توجه و عنایت کردن ونوازش ِ دل ِ تُهیدستان وفقیران، به  جلال و بزرگی ِ کسی لطمه ای نمی زند، همانطور که حضرت سلیمان با همه‌ی جلال و جبروتش، با مورچه گفتگو کرد و او را موردِ عنایتِ خویش قرار داد .   
اَندرآن ساعت که برپشتِ صبا بندندزین
باسلیمان چون برانم من که مورم مرکب است.

کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پـیچد سر از حافظ

 
ولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش 

سرپیچی می کند: اطاعت نمی کند
سرنـمی پیچیـد: کنایه از تسلیم بودن است، دراختیاربودنست. کمانِ جانان دراختیار حافظ است.
داستان تیروکمان ازاینگونه است که درقدیم کمان های معروفی ساخته می شدند که هرکسی نمی توانست آن را زه کند.یعنی تیر راجاسازی کرده وتیراندازی کند. دراغلبِ داستانهای تاریخیِ هرکشوری، ازاین نوع کمانهای سخت ومحکم دیده می شود. بعضی ازاین کمان ها آنقدر سفت وسخت بودند که برای زه کردن ِ آن برنامه ی خاصی توسط ِ حاکمان وپادشاهان گذاشته می شد وکمانداران به نوبت می آمدند وقدرتِ بازوی ِ خویش را می آزمودند وهرکس موفّق می شد پاداش ِ خاصی می گرفت.معمولاً پادشاهان می گفتند هرکس موفّق شود این کمان متعلّق به او خواهدشد واومامورویژه ی پادشاه می شد.
برای به زه کردن کمان باید دوسر کمان را به هم نزدیک کرد و برای این کار زور و نیروی زیادی لازم است،گویند کمان رستم را کسی جز رستم نمی‌توانست زه کرده وتیراندازی کند!. 
درمراسماتِ زه کشی کمان،کمانداران ِ معروف وقتی از زه کردن ِ کمان، ناتوان وعاجز می شدند، ناخودآگاه خنده ای برلبِ پادشاه واطرافیان می نشست....
برهمین اساس است که دردنیای عشقبازان،ابروی جانان به کمان تشبیه می شود چون هرکسی نمی تواند زه  این کمان را زه کرده وبر هدف بزند یعنی کامرواشود.حافظ درغزلی دیگر می فرماید:
ازخم ِ ابروی تواَم هیچ گشایشی نشد
وه که دراین خیال کج عمرعزیزشدتَلَف
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزده ست ازاین کمان تیر مرادبرهدف 
البته تیراندازی ِ خودِ جانان برعاشق با این کمان خود مبحثی دیگراست که دراین مقال نمی گنجد.
دراینجا کمانِ سفت وسختِ جانان دراختیار حضرتِ حافظ گذاشته شده تا زور وبازوی ِ خودرا بیازماید. گویی که جانان درجایگاهِ پادشاهی نشسته وکمانداران به نوبت زورآزمایی می کنند تا به جایزه ای که (وصال) درنظرگرفته شده برسند وحال نوبت به حافظ رسیده است.
معنی بیت : اگر چه کمانِ ابروی دلدار دراختیار حافظ است، امّا قدرت ِ به زه کردن ِ آن راندارد وجانان به بازویِ کم زورِ حافظ می خندد.معشوق ازناتوانی و ضعفِ حافظ خنده‌اش می گیرد.
کم زوربودنِ بازوی حافظ، کنایه ازاین نیزهست که درعاشقی ،هنوزبه حدّی نرسیده که سزاوار وصال باشد. هرکس بتواند این کمان را زه کند یعنی درعاشقی آنقدر رنج وزحمت کشیده که صاحبِ چنین توانایی شده است،پس اوشایسته ی وصال است.
یک برداشت دیگر ازاین بیت زیبا:
اگر"سر نپیچیدن" را به سمت دیگری نرفتن معنی کنیم درانصورت معنی بیت چنین خواهدبود:
کمانِ ابرویِ جانان تنها حافظ را هدف گرفته و از سمتِ حافظ روی برنمی‌گرداند! حافظ هرجا می رود او را دنبال کرده ونشانه گرفته است!ولیکن تیراندازی نمی کند فقط به قصد زدن نشانه گرفته،امّا زورش نمی‌رسد که کمان را زه کند و تیر اندازی کندو از کم زوریِ خودش خنده‌اش می گیرد!بااین معنی حافظ  جانان را نازک و لطیف معرفی می کند یعنی لطافت و مهربانی او باعث می‌شود که نتواند کمان را بکشد ومرا بکُشد. باچنین برداشتی،  بیتِ به ماندنیِ:
گرچه می گفت که زارت بکُشم می دیدم 
که نهانش نظری با من ِ دلسوخته بود،
درذهن متبادر می گردد.


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۵
  • ۵۷۱ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی