حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

مَجمع خوبی ولطف‌ست عذارچو مَهش

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۳۷ ب.ظ


 


مَجمع خوبی ولطف‌ست عذارچو مَهش 

لیکنش مهر ووفا نیست خدایـا بدهش 


مَجمع :مجموعه،مَحلّ جمع شدن
لطف : لطافت ، ظرافت و زیبایی
عـِذار : چهره
معنی بیت : رخسارهمچون ماهِ محبوبِ من، مجموعه ای یابه قول امروزی ها پکیج ِ همه‌ی  زیبایی ها و لطافت هایست که یک دلبرمی تواند داشته باشد.....

(آنچه که همه ی زیبارویان دارند دلبرمن به تنهایی دارد) امّادریغ وصدافسوس که این معشوق زیبای من، ذرّه ای مهربانی و وفاداری دروجودش نیست، خداوندا به محبوبِ من اندکی مهر و وفا عطاکن.     
درادبیّاتِ عاشقانه، معمولاً ناز ونیاز درتقابل هم اَند.یعنی به همان اندازه که عاشقِ دلباخته وشیدا،اظهارنیازمی کند معشوق ِ مغرور وخودپسند،کِبر ونازمی ورزد وبه عاشق روی خوش نشان نمی دهد. این کشمکش عاطفی همیشه بین عاشق ومعشوق مشهود ومَلموس است ودرشعرخواجه نمودِ برجسته تری دارد.
 ضمن ِ آنکه خواجه ی عاشق پیشه ی ما، درواکنش به بی مِهری  وبی وفایی ِ یاریک ویژگی ِ منحصربفرد دارد وآن اینکه هرچه معشوق بی وفایی وبی توجّهی می کند هرگززبان به نفرین وگِله وشکایت بازنمی کند وتنها برایش آرزوی خیر وسلامتی ودعا می کند! 
گرچه ازکوی وفاگشت به صدمرحله دور
دور  باد  آفتِ  دور ِ فلک از جان  و تَنش

 
دلبرم شاهد وطفل‌ست و به بـازی روزی 

بکُشد  زارم  ودر شرع  نباشـد  گُنهش 


 شاهد : نوخط  ونوجوان،زیبا رو وجذّاب ودلستاننده، معمولاً درادبیّات وفرهنگِ نظربازیِ رندان، منظوراز"شاهد" پسرخوش سیما هست. مثل ِ "مُغبچه" که به نوجوانِ خوش چهره ای گفته می شد که درمیکده ها خدمتگذاری می کردند.
طفل : کم سنّ و سال، ظاهرن معشوقِ حافظ اینبار، به استنادِ بیت های پیشِ رو، چهارده ساله بوده است.! چهارده ساله ای که بحث های زیادی درمیان ِ حافظ دوستان، حافظ دانان وحافظ خوانان ایجاد کرده است. 
به بازی : از روی بازی و سرگرمی   
بکُشدزارم : بابی رحمی مرابکُشد
شرع : شریعت . در احکام شریعت کسی که به سنِّ تکلیف (بلوغ) نرسیده جرم و گناهی بر او نوشته نمی‌شود.
معنی بیت : درادامه ی بیت ِ پیشین می فرماید:
معشوقه ای که ازآن سخن می گویم، دلستانی بسیار زیباست ، امّا کم سنّ و سال است(نوجوانست)بیم ِآن دارم که روزی از رویِ بچّگی و بازی و شوخی، مرا به خواری بکُشد ! اوآنقدرکوچک است که قطعاً اگرمرتکبِ قتل من هم بشود، به خاطر خُردسالی در قانون ِ شرع نیز بی‌گناه محسوب خواهد شد وخونم پایمال خواهدگردید .  
بعضی ازشارحان ِ محترم، دربرداشت ِ معنی ازاین بیت، وازاین دست غزلها وبیت ها که دردیوانِ خواجه کم نیز نیستند،به جای پرداختن به اصل مطلب، دست به حاشیه پردازی زده ومعنی های عجیب وغریب وخنده دارکرده اند!
عزیزی درشرح این بیت می فرمایند:
"چون قدیم بعضی مسایل برا عرفا از اسرار بوده پس مجبور بودن با شعر و در لفاف سخن گویند! مثلا آنجا که می گوید "چارده ساله بتی" ممکن است منظور این بوده باشد‚چون هر قطب کاملی چهارده مرید نزدیک داره که آنها نیز روحهای پیشرفته در هفت اسمان ( هفت اسمان عشق عطار ) هستندو به مریدان حلقه مشهورند و ایشان خصوصیت آن چهارده نفرو بیان کرده اند"!!
کج اندیشی دیگرمی فرمایند:
"بنظراین غزل ناب ازون غزلهای بچه بازی حافظ است"!!!
وصاحب نظری! دیگر:
"در جایی خوانده ام که حافظ این غزل را در وصف همسرش سروده و اینکه سن او چهارده سال بوده است.میگویند در آن زمان حافظ حدود ۲۸ ساله بوده"!
وشارح معروفی دیگربنام دکتر... که اصراربسیار دارند همه ی غزلیّاتِ حافظ رابگونه ای درمدح شاه شجاع، وشاه یحیی ووووو مرتبط بدانند، چون دراینجا حافظِ عزیز سنّ ِ معشوق موردنظرش را دقیقاً مطرح کرده، نتوانسته این غزل رابه یکی ازشاهان نسبت دهد دست به اختراعی خنده دار زده و فرموده اند: 
"شاه شجاع فرزند خود زین العابدین را ولیعهد خویش قرار داد و به هنگام رحلت (786هـ) طّی نامه یی سفارش او را به تیمور گورکان نمود.حافظ این غزل را به هنگامی که این ولیعهد 14 ساله بوده در مدح او سروده است"!!!
باید دانست که شارحان غزلیّات حضرت ِ حافظ چند دسته اند:
1- آنها که دارای تعصّبِ خشکِ مذهبی بوده ودوست دارند هرطوری که شده حتّی بابافتن ِ آسمان وریسمان به هم، ویاباپیداکردن یک بیت ازدیوان ِ او، حافظِ دوست داشتنی را پیرو ِ مذهب وکیش ِخودشان معرفی نمایند وازشهرتِ جهانی ومحبوبیّتِ بی مانندِ اوبه نفع خوشان بهره کشی کنند! دوستی ازهمین دسته درموردِ همین بیت(محبوب چارده ساله) سعی می کرد هرطوری که شده به بنده به قبولاند که منظور حافظ از(چهارده) اشاره به چهارده معصوم است!!! وبلافاصله نتیجه می گرفت که به استنادهمین بیت حافظ شیعه مذهب بوده است!!! گفتم دوست عزیز غزل رادوباره بخوان، اشتباه می کنی! توبااین کارهم درحق چهارده معصومین جفا می کنی هم درحق حافظ! چراکه چهارده معصوم خوشان به تنهایی آنقدر فضایل وکمالات دارند که نیازی به تعریف وتمجیدِ شاعران ندارند آخردرکجای این  " چارده ساله بُتی دارم..." اشاره ی ِ حتّا پنهانی ودرلفّافه به چهارده معصومین است؟! 
این دسته غافلند ازاینکه حافظ، رندیست آزاداندیش باجهان بینیِ خاص  وبه هیچ مذهب ومسلک وتفکّری یادینی پایبندنبوده وخود به تنهایی صاحبِ یک مسلکِ مُنحصر بفرداست.
جَنگِ هفتاد دوملّت همه راعُذربِنَه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند.
2- دسته ای دیگر که دربرداشت معنی ازواژه هایی مانند: شرابخواری ومحبوبِ چارده ساله ووووو دچارمشکل می شوند! ناگزیرند مسئله را کمی پیچیده تر کرده تا موضوع "شراب خوردن وعشقبازی بامعشوق چارده ساله "رادرهاله ای ازابهام فروبرده وبه خیال خودشان، حافظ این قطبِ عارفان جهان را تطهیرکرده وحافظی را به نمایش گذارند که خودشان دوست دارند!. این دسته از رویارویی باحافظ ِ حقیقی پرهیزکرده وازآن دوری می کنندزیرا با رو در رو شدن باحافظِ حقیقی، حافظِ ساختگی ِ وجعلی ِ آنها رنگ می بازد وآنها چیزی راکه باترفندِ فراوانی ومطابق ِ سلیقه وتفکّرخویش ساخته وازاوبهره های فراوانی می برده اند ازدست می دهند.! پس ناچارند هرچیزی را که بنظرشان دشوارفهم می آید به "عرفان" مرتبط کنند تا ازبیان اینکه "حافظ به نوجوانی چهارده ساله دل باخته بوده" یاگهگاه شرابی می نوشیده،خلاص گردند! برای این دسته خیلی سخت است که قبول کنند حافظ فردی عاشق پیشه بوده، وگهگاه شرابی نیزمی نوشیده است.امّاچرا برای این دسته پذیرفتن ِ ماهیّتِ وجودی ِ حافظ سخت است؟
چون ازنظرخودِ اینها عاشق پیشگی وشرابخواری هردو زشت ونکوهیده است! پس حافظ هم نباید شراب بخورد ونباید عشق وَرزی زمینی کند! به نظراین دسته، حافظ هرجا سخن ازشراب گقته،منظورش شرابِ نمازخواندن وروزه گرفتن بوده! و"چارده ساله بتی دارم نیز" یا نوه ی شاه شجاع بوده یا همسرحافظ بوده است! به نظراین دسته حافظ هرجا ازابروی کمانی معشوق سخن گفته منظورش محرابِ مسجد بوده است!!! حقیراطمینان دارم که اگر حافظ همین حالا به میان ما بازگشته وازماهیّتِ فکری خود دفاع کند همین دسته ی دوّم حافظ رابه چوب می بندند ومی گویند: تواشتباه می کنی، تویک عارفی، تویک درویشی، توچارده ساله بُت نداشتی، توشرابخوارنبوده ای توّهم گرفتی و..... 

3- دسته ی دیگر شارحانی هستند که از روی ظاهرکلمات، وبدون ِ نظرداشتِ لایه های زیرین ِ معنا، قضاوتِ عجولانه وسطحی کرده و دوست دارند حافظ را همانندِ خودشان لااُبالی، هرزه،فاسد،دایم الخمر وهوسران معرّفی نمایند تابرای رفتارهای ناشایستِ خود یک توجیهِ مناسب وخوب داشته باشند! هرگاه کسی آنان راسرزنش کرد فوری با استناد به "بی بندوباری حافظ" ازخوددفاع کرده وخودراتبرئه نمایند!

همانگونه که قبلاً نیزگفته شده برای شناختِ حافظ که قرنها پیش می زیسته وزندگانیش درهاله ای ازابهام فرورفته وهیچ سندِ تاریخی جز دیوان شعرش که متاسّفانه آنهم دارای شُبهات ِ فراوانست، راهی جزتفسیرو تعبیر غزلهای آن فرهیخته ی بی همتا نیست. دراین راه ضرورت دارد ابتدا تعصّباتِ عقیدتی ،قومی ،ملّی و....همه رابه یکسوگذاشت وسپس واردِ بحث وتحقیق وتفحّص شد تاتوفیقی حاصل گردد درغیر اینصورت هرتلاشی ،نتیجه ی آب درهاون کوبیدن و برافروختن شمع درمسیرباد راخواهدداشت.
حافظ نه مسلمان است نه کافر،نه شیعه نه سُنی، نه شریعتیست نه طریقتی،نه ملامتی نه اشعری، نه عارف است نه عابد، نه لا اُبالیست نه درقید وبندِ تلقیناتِ گذشتگان وشئوناتِ اجتماعی مذهبی، حافظ نه زردتشتی ست نه مسیحی،حافظ نه صوفیست نه درویش، خلاصه اینکه حافظ فقط "حافظ" است وبس وهمتایی ندارد. حافظ خودپس ازسالها تحقیق وتفحّص، یک تفکّری باخودآورد ویک مَسلکی خاص بنا نهاد که می توان گفت معجونی ازاندیشه های نابِ فلسفی، روانشناسی، اجتماعی،فرهنگی، هنری بامحوریّتِ انسانیّت است ودرهیچ چارچوبِ قومی گرایی نمی گنجد حافظ به هیچ ایدئولوژی اعتقاد ندارد چراکه اعتقادداشتن یعنی گاردبستن ومتوقغ شدن وهمین امر راه تحقیق وتفحص رامی بندد. اورسول عشق وگل وبلبل وبهاراست. شعاراو عشق، پنداراو عشق، گفتار وکرداراوعشق وکتاب او سرشارازعشق ومحبّت است و ازنظرگاهِ اوعشقبازی نزدیکترین وخیال انگیزترین راه به سرمنزل دوست است. 
فکندزمزمه ی عشق درحجاز وعراق
نوای بانگِ غزلهای حافظِ شیراز

 
من همان به که ازو نیک نگه دارم دل 

که بد و نیک ندیده‌ست ونداردنگهش 

 
"دل نگه داشتن" یعنی خودداری کردن ودرابرازمحبّت زیاده روی نکردن( باتوجّه به نوجوان بودن وجاهل بودن ِمعشوق)
"بـد و نیک ندیده است" یعنی سردوگرم روزگارنچشیده ودرعشقبازی تجربه ای ندارد.  
معنی بیت : برای من که درچنین شرایطی قرارگرفته وعاشق نوجوانی بی تجربه شده ام، بهترآنست که درابرازعشق ومحبّت جانبِ احتیاط رانگهدارم، چرا که اودرعشقبازی  تجربه ا ی ندارد ونمی داند که می بایست چه واکنشی نشان دهد! ممکن است سوء تفاهماتی پیش بیاید وهمه چیزخراب گردد. امّا بعیداست که بتوانم جانبِ احتیاط درپیش گیرم!
خردزپیری ِ من کی حساب برگیرد؟
که بازباصنمی طفل، عشق می بازم!

 
بوی  شیر از  لبِ  همچون شکرش می‌آید 

گرچه خون می‌چکدازشیوه‌ی چشم سیهش
 

بوی شیر ازلبش می آید: اشاره به طفل بودن وخُردسالی معشوق است.البته مبالغه هست.
شیوه : ناز و غمزه ، کرشمه
معنی بیت : معشوق من آنقدر کم سن ّ و سال وکوچک است که هنوز از لبانِ شیرینش بوی شیر می‌آید! گرچه  ناز و غمزه‌ی چشمانِ سیاهش، به شیوه ی ورسم ِعاشق کُش های قهّاراست.
 مگرم  چشم  سیاهِ  تو  بیاموزد  کار
وَرنه مستوری ومستی همه کس نتوانند.

 
چارده ساله بـُتی چابـک و شـیرین دارم 

که بجان حلقه بگوش‌ست  مهِ چاردهش


بـُت : استعاره از معشوق زیباروست
چابک :زرنگ و پر تحرّک
به جان : از صمیم دل
"حلقه به گوش بودن" درقدیم غلامان راحلقه ای درگوش می کردند.اشاره به همان مطلب است. یعنی فرمان‌بُردار و تسلیم دربرابرصاحب. یعنی ماهِ چهارده که  زیبایی اش زبانزدِ همگانست، خودداوطلبانه وازصمیم جان خواستاراست که غلام ِ حلقه بگوش ِ معشوق من باشد.
معنی بیت : معشوق چهارده ساله‌ای شوخ وشیرین دارم که ماه شب چهارده از صمیم دل خواستارغلامی اوست. حلقه ی  فرمانـبـرداری اورا درگوش کرده است .معشوق چهارده ساله ی من من از ماه چهارده هم نیز زیباتراست. 
آنها که شعرهایی ازاین دست را ازحافظ برنمی تابند وآسمان وریسمان به هم می بافند تا این دست شعرهای حافظ را بامباحثِ پیچیده به عرفان وسیروسلوک مرتبط سازند، باید بدانند که بخش زیادی ازمحبوبیّتِ حافظ به همین اشعار است. به این اشعاری که باشجاعت ودرکمال ِبی باکی سروده شده وبی ریا عواطف واحساساتِ درونی ِ خویش را بیان نموده است. اونیازی به ریاکاری ندارد، ازکسی برای بازگوییِ واگویه های دلش اجازه نمی گیرد، برای کسی باج نمی دهد،ازهیچ کس جزپیرمُغان حساب نمی برد وباافتخار چنانکه هست می نمایاند. امّا آنها که برنمی تابند آیاچنانکه هستندمی نمایانند؟
مِی دو ساله و محبوبِ  چارده  ساله
همین بس است مرا صحبتِ صغیروکبیر

 
از پی ِ آن  گل  نـو رسـته  دل  ما یا ربّ
 
خودکجا شـدکه ندیدیم دراین چند گهش 


 نـورسته : نوجوان، تازه روییده ، تازه شکفته 
گل نورسته : استعاره از معشوق نوجوانست که حافظ دل برزیبائیهای اوباخته است.
معنی بیت : پروردگارا دل ِسرگشته وشیدای ما به دنبال آن  نوجوان ِ نوشکفته به کجا رفته است که مدتّیست من ازاواینچنین بی خبرافتاده ام. 
 رندان ِ وارسته ازبندِ شهوات، درژرفای زیبائیهای نوجوانان وگلهای تازه شکفته شده، به کشف وشهود می پردازند،حظّی معنوی وروحانی می برند وبه زیبائیهای  خالق جهان رهنمون می گردند. این حظِّ روحانی متففاوت ومتمایزاز لذّات شهوانی وجسمانیست. البته درکِ این تفاوت وتمایز برای کسانی که هنوزقادربه خلاص شدن از بندِ لذّتِ شهوانی نشده اند بسیارمشکل وشایدغیرممکن باشد. ازهمین روست که آنها رندان ونظربازان را افرادی هوسران وفاسد وبی بندوبارمی شمارند، چون خودشان این چنین هستند برمبنا و به مصداق ِ "کافرهمه رابه کیش خودپندارد" دیگران رانیزهمانندِ خویش تصوّرمی نمایند. درحالی که نظربازانِ عاشق ووارسته، درعالمی دیگرسیر می کنند. 
توکزمَکارم اخلاق ِ عالمی دگری
وفای عهدِ من ازخاطرت بدرنرود.

  
یـار دلدار من اَر قلب بـدیـنسان شکند
 
ببرد زود  به جانـداری  خـود پـادشهش 


 "یار ِ دلدار" ایهام دارد:هم به معنی دلبر است هم به معنیِ ِنترس و بی باک
قلب هم ایهام دارد : 1- دل  2- قلب لشکر
جان‌داری : محافظت ِجان 
پادشهش: یعنی پادشاه اورا زودمی بَرد.برای چه؟ برای محافظت ازجانِ خویش!
معنی بیت: یار ِ دلیر ودلـرُبای من، اگر اینگونه بخواهد درتسخیر دلها وشکستنِ قلبِ سپاهِ عاشقان، شجاعانه به تاخت وتازبپردازد، قطعاً توجّه ِپادشاه نسبت به بی باکی وسلحشوری ِ اوجلب شده واورا به عنوان ِ مُحافظِ شخصی انتخاب وباخود خواهد بُرد.
حافظ باهنرنمایی وخلّاقیتِ هنری ِ ویژه ای که دارد، دلیری ودلرُبایی ِ دلبر خویش را دستمایه قرارداده ومضمونی زیبا وشاعرانه وایهام دارخَلق کرده است. مَهارتِ شکاردلها را که از زیبایی سیمای دلبربرمی خیزد باشجاعت وبی باکی ِ سلحشوران درمیدان ِ جنگ درهم آمیخته وپادشاه را نیز به این عرصه دعوت کرده وسرانجام یک نتیجه ی هنری، عاشقانه وخیالپرورگرفته است.
گشته ام درجهان وآخرکار
دلبری برگزیده ام که مَپُرس

 
جان بشُکرانه کنم صَرف گرآن دانه‌ی ِ دُرّ 

صـدفِ  سینه‌ی  حافظ بُـوَد  آرامگهش 


صرف کردن : نثار کردن ، فدا کردن    دانه‌ی دُرّ : گوهر یکدانه وبی نظیر، استعاره از معشوق بی‌همتا
صدف سینه :  سینه به صدف تشبیه شده تا دانه ی دُرّ به زیبائی درآن جای گیرد.استعاره ازدل است.
آرامگه : منزل ، جای آسایش و آرمیدن
معنی بیت : اگر آن دلبربی همتای من که چون گوهری یکدانه وبی نظیراست،در صدف ِسینه ی ِ من (دل)  آرام گیرد، عشق مرابپذیرد ومِهرمرادردل نشاند ودردل ِ من بیارامد، بی درنگ جانم رابه شکرانه فدا می‌کنم.  
زمان ِخوشدلی دریاب ودُریاب
که دایم درصدف گوهرنباشد! 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۳
  • ۲۱۲ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی