ستاره ای بدرخشیدو ماه مجلس شد
دل رمیده ی ما را رفیق و مونس شد
این غزل یکی اززیباترین ودرعین حال بحث انگیزترین غزلیّات حضرت حافظ است.به این سبب که بعضی "دانسته وبعضی نادانسته" ، درتفسیر وبرداشت معنابه خطا رفته وآن را در مدح پیامبراسلام (ص)شمرده اند.
"دانسته" ازاین جهت که این گروه، سخت علاقمند هستند ودوست دارند"حافظ" راکه دارای اعتبارجهانیست،درکنارخود داشته باشند.این گروه گرچه خودبهترازدیگران دریافته اند که حافظ این غزل رادرمدح سلطان ابولفوارس (شاه شجاع) فرموده ،امّا همچنان پای اصرارمی فشارند تا حافظِ دوست داشتنی متعلّق به آنها باشد.!
"نادانسته" ازاین جهت که این گروه هیچ دانش ادبی وتاریخی ندارند وفقط باهدف ِ تصاحب ِ حافظ و اختصاص دادن ِ او به خود وشریک شدن باشهرت واعتبار جهانی او، با استنادبه: واژه هایی مانند"خط ننوشت وبه مکتب نرفت"،دل خوش کرده وبابوق وکَرنا جارمی زنند که حافظ از آن ِ ماست!مگرهرکس که به مکتب نرفت وخط ننوشت استنادقابل قبولی برپیامبربودن اومی تواند بوده باشد؟!........
هردو گروهِ به خطا رفته،اگراندکی تامّل نموده وازخودشان این پرسش رابکنند که راستی چرا حافظ هیچ اسمی ازپیامبر اکرم(ص) دراین غزل نیاورده امّا از"سلطان ابولفوارس" نام برده است؟ به خطای خودپی برده وقانع خواهندشدکه این غزل درمدح پیامبر نبوده است.! انتساب این غزل به پیامبراکرم(ص) جفای نابخشودنی به پیامبر وشاعراین غزل است.
راستی درآن دوره که حاکمیّتِ مطلق اسلام بوده،واغلب نقاط ایران سنّی مذهب بوده اند چرا حافظ اسمی از پیامبر اکرم یا امامان معصوم (ع)نمی برند؟ مگرحافظ ازپیامبر مشخصاً اسم می برد مورد ملامت یا مخالفت کسی قرارمی گرفت،که ناگزیربوده باشد باکنایه ودرپرده سخن گوید.! حافظ که عادت داشته از دوستان وعلاقمندانش ازخواجه قوام الدین گرفته تاشاه شجاع وووو درغزلیّات خودبارها وبارهااسم بِبَرد،به چه دلیل اسمی از پیامبر اکرم(ص) نبرده است؟
پاسخ روشن است.چه مسلمان باشیم چه غیرمسلمان،چه سنّی باشیم چه شیعه، باید بپذیریم که حافظ گرچه درنوجوانی حافظ قرآن واحادیث بوده امّامذهبی باقی نمانده وبعدهادرگذر زمان،تفکّرات جدیدی پیداکرده است.
تفکّرات وجهان بینی حافظ اصلاً درچارچوب شریعت نمی گنجد:
مباش در پی آزار وهر چه خواهی کن
که درشریعت ماغیرازاین گناهی نیست.
درست است که حافظ خواسته" آزار"رابدترین گناه وغیرقابل بخشش معرفی نماید،امّاروشن است که این موضوع: " درشریعت ماغیرازاین گناهی نیست" باهیچ یک ازمعیارهای شریعت تطابقی ندارد.اصلاًمگرحافظ متوّلی ِ"شریعت" است ومگراجازه شرعی دارد ومی تواندچنین فتواهایی صادرکند؟
از منظر حافظ کسی که به نوشیدن شراب و میخواری بپردازد برتر از انسانی است که با تظاهر به دینداری قرآن را دام تزویری برای فریب عوام قرار میدهد:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
درست است که حافظ می خواسته بگوید ریاکاری بدترازمی خواریست. ولی باید درنظرداشت که ازنظر شریعت این چنین نیست که می خواری ورندی بهتر ازریاکاری بوده باشد! وصدها دلیل ازاین دست وجود دارد که باورهای حافظ فرا مذهبیست وباقاطعیّت می توان گفت که حافظ آزاداندیش بوده وبرای خودش یک مَسلک نو ومکتبی مستقّل ازمذاهب،بنانهاده است.
جنگ هفتاد ودوملّت همه را عذربنه
چون ندیدندحقیقت ره افسانه زدند.
حافظ فقط "عاشق است" واگرازعاشق بپرسی که چه مذهبی داری؟ عاشق پاسخی نداده وفقط به پرسش ما خواهدخندید!
این غزل به استناد تک تک بیت ها که توضیح داده خواهدشددرمدح "سلطان ابولفوارس" معروف به شاه شجاع است .حافظ در این غزل دقیقاً به ابعادشخصّیت آن پادشاه ادب دوست ودانشمندپرداخته و مراحل رشد و نموّ شاه شجاع را به نمایش گذاشته است.
امیر مبارزالدین پدرشاه شجاع ،پادشاهی ظالم وستمگربود.عاقبت ظلم وستم او دامن خود را نیز گرفت و شاه شجاع فرزند امیرمبارزالدین با کودتایی او را از تخت پایین کشید و خود جای او نشست و پدر را کور و زندانی نمود.
برتخت نشستن جوان ادب دوست ِ خوش ذوق وخوش سیما به درخشیدن ستاره درآسمان ظلمانی آن دوره تشبیه شده است.
از آن جایی که شاه شجاع قبل ازبه تخت نشستن، به دور از چشم پدر با حافظ رابطه ی صمیمانه ای داشته وازحافظ در نوشتن و آموزش شعر کمک می گرفته است ،با دست یافتن به قدرت،زحمات اورا ارج نهاده و درقدردانی ازحافظ،اوراانیس ومونس خودساخته است.
نگارمن که بمکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد
شاه شجاع اگر چه مکتب خانه ندیده ولی از دیگران آن چه آموخته بوده کمتر از مدرسه نبوده است . در تاریخ آل مظفر می خوانیم که امیر مبارزالدین از آغاز کار گرفتار جنگ های داخلی و مخصوصاّ با ابو اسحاق که میانه ی بسیارخوبی باحافظ داشته بوده است و اکثراً فرزندانش در این جنگ ها همراه او بودند و مشاورینی که او را همراهی می کردند در حقیقت در طی سفر شاهزادگان را نیز آموزش می دادند . چنان که گویند شاه شجاع در هفت سالگی به سبب ِ داشتن نبوغ فوق العاده مورد توّجه عام و خاص بوده وپاسخ بسیاری ازعلوم زمانه ی خودرامی دانسته است.
او در هفت سالگی قرآن را همانند ِ اغلب کودکان آن دوره حفظ بود ولی خط و نوشتن را بعداً آموخت . و این که حافظ می فرماید" نگار من به مکتب نرفت و...." واقعیت است . اما بعد ها در خطاطی هم از خط نویسان بزرگ زمان خود شد و شرح کشّاف به خط شاه شجاع سند بسیار با ارزشی از زیبا نویسی این شاه جوان است.
معنی بیت :
محبوب دوست داشتنی من (شاه شجاع) که به مکتبخانه نرفته بود وآموزش رسمی برای خواندن ونوشتن ندیده بود ولی در علوم زمان خود چنان مهارتی داشت که مسئله آموز صدها مدرس گشته وحیرت آنها رابرانگیخته بود.
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین وچشم نرگس شد
معنی بیت :
همانگونه که باد صبا خود را درراه خدمتگزاری به گل های نسرین و نرگس فدا می کند وآنهارا شکوفا کند ، عاشقان شاه شجاع(سربازان وهواداران) هم به امید دیدن عارض همچون ماهش، جان خود را فدا کردند.
به صدرمصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
صدر:بالاتر
مصطبه : جایی مخصوص برای بزرگان که کمی بلند ترازسطح باشد.
گدای شهر: منظور خود شاعر است.هم ازروی شکسته نفسی وهم به سبب اینکه حافظ درزمان امیرمبارزالدین ازلحاظ اجتماعی ،سیاسی،مالی و....شرایط سختی داشته است.
امیرمبارزالدین پادشاه ظالمی بوده وحافظ نه تنها اوراهرگزمدح وستایش نکرد بلکه بارها به طعنه وکنایه اوراسرزنش و نکوهش نیزکرد.شاعران بزرگی مانند خواجوی کرمانی اورا مدح ها کردند تاجایگاهی دردرباراوبدست آورند.
امّا حافظ اگرپادشاهی مثل شاه شجاع یا ابواسحاق یا وزیری مثل تورانشاه رامدح می کرد به سببِ خوی نیک رفتاری ونیک پنداری آنان بود.ضمن اینکه رابطه ی عاطفی وصمیمانه نیزدلیلی مضاعف بر مدح وستایش آنان بوده ودرلابلای مدح،حافظ آنان رابه توسعه ی عدالت وآعطای آزادی وبخشندگی تشویق وترغیب می نمود.
امیرمبارزالدین حافظ را به همین سبب درتنگنای سختی قرارداده بود.حال باپیروزی شاه شجاع حافظ ازآن شرایط سخت خارج شده و به شکرانه ی رهایی ازآن تنگنا وتشکّر ازشاه شجاع می فرماید:
دوست(شاه شجاع) اکنون مرا در جایگاه والایی قرار داده است ، ببین که من ِگدای شهر، بزرگ مجلس شده وبرمصطبه تکیه زده ام .
خیال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطان ابو الفوارس شد
معنی بیت :
حافظ ازاین به بعد، اندیشه ی به دست آوردن آب حیات راکه خضر واسکندر درپی آن بودند ازسر بیرون کرد.به این امید که جُرعه ای ازجام سلطان ابوالفوارس نصیبش شود. جرعه ای ازشرابی را که شاه شجاع می نوشد اگرنصیب حافظ شود بهتر وباارزش ترازآب حیات است.
طرب سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
معنی بیت:
خانه ی طرب ونشاط و شادمانی(دل)ازاین به بعد آبادان خواهد شد، زیرا معماری ومهندسی آن را کمان ابروی یار من( شاه شجاع) بر عهده گرفته است. ساختمانی که مهندسش شخصی چون شاه شجاع باشد خراب نخواهد شد . منظور این است که دوران امیر مبارزالدین تمام شده است و دوران شادی و شَعف جای آن را فراگرفته است .
لب از ترشّح می پاک کن برای خدا
که خاطرم بِهزاران گنه مُوسوّس شد
خطاب به شاه شجاع است.:محض خاطر خدا آن قطراتِ وسوسه انگیز مِی راکه از روی لبانت می چکد پاک کن که دل من هم با دیدن آن به وسوسه ی هزاران گناه می افتد.
ازفَحوای کلام پیداست که بابه تخت نشستن شاه شجاع، وسرنگونی امیرمبارزالدین،پادشاه متعصّب وستمگر، همه جاراجشن وسُرور وشادمانی فرا گرفته است.حافظ بیشترازهمه شادمانست.
کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بیخبر افتادوعقل بی حس شد
کرشمه :نازوغمزه و اشاره ی چشم و ابرو، ازمنظرعرفان به معنی تجلّی جلال است. دلربایی و جلوه گری تو(شاه شجاع) چنان عاشقان را سرمست وشادمان کرده که علم و عقل از کف داده اند.
دوران مصلحت گرایی وعقل ورزی تمام شده ودوران عشق ونشاط وسرمستی آغازشده است.
چو زَر عزیز وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
دولتیان : نیک بختان و بزرگان حکومتی(منظورشاه شجاع واطرافیانش)
طلا برای هرکس گرانبها و ارزشمند است ،اشعار من نیز به یُمن اینکه مورد پذیرش ِ حکومتیان(شاه شجاع ویارانش)واقع شده، همچون طلا گرانقدر وباارزش شده است.شعرهای من درحدّ ارزش مس بودند،ازوقتی که موردتوّجه دولتیان (شاه شجاع وسایردوستان ) شده تبدیل به طلاگردیده است. البته که حافظ درزمان خویش نیزنه تنهادرایران بلکه درسایرممالک دورونزدیک نیزشناخته شده بودونیازی به تاییدگرفتن ازسوی دولتیان رانداشت حافظ دراینجا جانب حرمت شاه شجاع رانگاه داشته وشکسته نفسی می کند.
زِ راه میکده یاران عــنان بگــردانید
چراکه حافظ ازاین راه رفت ومُفلس شد
میکده :.بانظرداشت اینکه شاعر دربیت هشتم کرشمه ی معشوق رابه شراب تشبیه کرده است بی تردید منظورش ازراه میکده دراینجا "طریق عشق ورندیست".همانگونه که ازتاثیرات شراب کرشمه ی یار علم بی خبرمی افتدو عقل بی حس می گردد راه میکده نیزکه همان طریق عشق ورندیست می تواند بسیارخطرناک وپرفراز وفرود باشد.
میخانه ومیکده» درفرهنگِ حافظانه، معناهای متفاوت ومتضادی دارد. یکی به معنی میخانه ی مجازی که درآنجاشراب وباده انگوری عرضه میگردد ودومی میکده ی حقیقی یامیکده ی عشقست که شرابهای متنوع ومختلفی دارداما مایه ی اصلیِ همه ی آنها باده ی اَزَلیست.
باده ی ازلی همان باده ی هستیست که به اراده خداوند به عمل آمده، ازهمیشه تاهمیشه بوده وخواهدبود وبه رایگان دردسترس همگان قراردارد. حیوانات، درختان، رودخانه هاوتمام ستاره هاوسیاره ها ازاین باده مسرور و درحال رقص وآوازهستند. فقط انسان است که ازاین موهبت غافل مانده وبرای تامین سرمستی خود متوسل به باده های دست ساز خودشده است.
میکده ی عشق برخلاف میکده هایی که به دست انسان ساخته شده ساختمان وبنای مشخصی نداردو درتمام کائنات گسترده وبرقرار هست.
گواراترین وگیراترین شراب این میکده، شراب عشق است. البته عشق نه به معنای امروزی که کاملاتحریف شده ومفهوم اصلی خودراازدست داده است. اغلب رابطه های به اصطلاح عاشقانه که درمیان مردم رواج دارند خالی ازعشق بوده وبه پشتوانه ی نیازهای جنسی ویاگریزازتنهایی وپناه آوردن به دیگریست. درچنین عشق های کذایی هریک ازطرفین سعی درتصاحب ومالکیت یکدیگر دارند وآزادی همدیگرراتباه ساخته وطرف مقابل رازندانی خویش می کنندوسپس انتظاربیهوده دارندکه عشق بین آنهاتداوم داشته باشدغافل ازاینکه عشق بین زندانی وزندانبان امریست محال ومضحک، وخیلی زود تبدیل به انزجارمی گردد.
درعشق حقیقی که نه ازبلوغ جنسی بلکه ازبلوغ روحی، آگاهی وغنای درونی نشٱت می گیرد تصاحب کردن وتملیک وجودندارد وبجای آن بخشیدن ورهاکردن ومحبت بی قیدوشرط است که تداوم رابطه رامیسر وجاودانه می سازد.
دراین چنین عشقی، درجریان ملاقاتهای عاشق ومعشوق شرابی گیراو گوارا به عمل می آید بدین معناکه وقتی یک عاشق صادق درمحضرمعشوق حضورپیدامی کند زمان متوقف شده و بین آنهااتفاق غریبی رخ می دهد، به هر دوی آنها ازغیب چیزی اعطامیگرددوهردو رابه غایتِ خوشی وسرورمی رساند.
دراین میکده ی باده ی ناب وخوشگواردیگریست که درجریان وارستگی ورهاییِ بی باکانه، ازبندهای تعلقات دینی ودنیوی حاصل می شود ورند وسالک راه راد مسیرجستجوی حقیقت، سرخوش وسرمست می سازد .
هرکسی که یکبار یک جرعه ازاین باده ی ناب وازاین شراب گوارا بچشد تاآخرعمر درحالتی سرورانگیز وسرمستی بسر خواهدبرد وهرگز میلی به بیداری وهشیاری پیدانخواهدنمود چراکه این مستی، خودنوعی هشیاری ناب واین نوع خوشی، حالتی از دانایی وآگاهی درسطحی فراتراز حدمعمول است.
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
چنین که حافظ مامست باده ی ازل است
اما به رغم این تفاوتهای بنیادی، هردومیکده ی «حقیقی ومجازی» وجه مشترکات زیادی دارند:
هردو درمقابل مسجدوکنشت وصومعه قراردارند. چرا که این مکانها دراغلب دوران(البته نه بصورت مطلق) به ویژه دردوران زندگانی حضرت حافظ، محلی برای نمایش، ریاکاری وتظاهرو تزویر بودند چنانکه امروزه نیزهستندو مابه عینه شاهداین اتفاق هستیم.
محصولات هردومیکده «شراب وباده» هست. درهردومیکده ساقیان زیباروی خوش مشرب، مشغول خدمت رسانی بوده وازمشتریان پذیرایی می نمایند. با جامهای شراب وپیاله های باده، غم ازدل آنهازدوده وچهره هایشان راازشادمانی ارغوانی می کنند.
درهردو میکده پیری باتجربه وروشن ضمیر حضور دارد ومیگساران راهدایت وراهنمایی می کند. منیّت وتکبرو خودخواهی به محض ورود به هردومیکده ناپدید ومستی وراستی برجسته ونمایان می گرددوالی آخر...
به واسطه ی همین اشتراکات، حافظ فرزانه ازروی رندی وشیرینکاری، دراغلب غزلها این دومیکده رادرهم ادغام نموده تاذهن مخاطبین خودرا به کاویدن درلایه های تودرتوی معناهاترغیب وتحریک نموده وبه چالش کشیده باشد. دراثراین شیرینکاریهاست که شعروسبک بیان وقلم حافظ، ازسایرشاعران متفاوت ومتمایز شده است.
حافظ به عمد چنین شرایطی راایجادنموده تا هیچ یک ازمخاطبین وخوانندگان غزلهای او، ازاین درگاه دست خالی وناامید برنگردندو عارف وعامی بااندکی کاوش در لایه های سطحی وزیرینی معنا، به فراخور درک وفهم خویش، توانسته باشند از گوهرهای گفتارو مرجانهای ارزشمندِ معانی بهره مندگردند.
عنان بگردانید: راه را کج کنیدو برگردید
مُفلس : بی چیز ، تهیدست،بیچاره
معنی بیت: دوستان از گام نهادن در طریق عشق ورندی بپرهیزید راه خودراکج کنید وبرگردید که حافظ همه ی هست ونیستش را در این راه از دست داد.
درحقیقت مخاطب بیت پایانی خامان ره عشق نرفته و بی خبرانی هستند که نمی دانند طریق رندی وعشقبازی چه خطراتی دارد.این راه بسیارپرخطراست هزینه های فراوان دارد و سالک این طریق می بایست ازهست ونیست خودبگذردتابه مقصدی برسد. حافظ به آنها هشدارمی دهد که اگرتاب تحمل ندارید عنان برگردانید واز طی این طریق صرفنظرکنید.
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
براستی که دیوان خواجه ی شیراز، جعبه ی اسرارآمیزیست که راز ِ سربه مُهرش تاکنون ناگشوده مانده وبنظرچنین می رسد که همچنان نیزناگشوده خواهدماند.
این رند راه نشین کیست که ساکنان حرم ستر ِعفافِ ملکوت با او باده ی مستانه می زنند و اوازمناعت طبع سر به دنیا و عقبی فرو نمی آرد ؟!
رندی که شعرش در زمان آدم ،در باغ خُلد ،رونق دفتر نسرین و گل است و این همه لطیفه های عجب زیر دام و دانه ی اوست !
پیر مغانش کیست که سجّاده را به می ِ رنگین می خواهد و درویشان درگاهش گنج را از بی نیازی خاک برسر می کنند !
هم او که نازبرفلک وحکم برستاره می کند،چگونه وقتی باپادشاهی مانند شاه شجاع، که رابطه ی عاطفی بااوداردجُرعه نوشی اورابه آب حیات ترجیح می دهد واین چنین درتوصیف اوعاشقانه ترین غزلش رامی سُراید! ودرجایی دیگردرپافشاری بر باورهایش ومبارزه با ریا وتزویر تاپای چوبه ی دارمی رود، وتکفیروتبعیدبرجان می خرد.!
حافظ نهادِنیک توکامت برآوَرد
جانهافدای مردم نیکونهاد باد.