حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

ای صـبـا گر بگـذری بر ساحل رود اَرس

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۳۷ ب.ظ




ای صـبـا  گر بگـذری  بر ساحل رود اَرس 

بوسه زن برخاک آن وادیّ ومُشکین کن نفس


معنی بیت:
ای  نسیم  صبحگاهیِ  صبا اگر بر ساحل رودِ ارس  ( رودخانه ی مرزی ایران با آذربایجان ) گذرت  افتاد؛بوسه ای برآن وادی بزن ونفس خود را عطرآگین کن.

احتمالاً این غزل خطاب به یکی ازدوستان نزدیک شاعراست که دراین حوزه بوده است.

بعضی شارحان معتقدند که : " سلطان احمد ایلکانی که در تبریز حکومت داشته از "حافظ" دعوت کرده بوده که به تبریز برود و حافظ نیزدرپاسخ ، این غزل را سروده و ارسال نموده ‌است .

صبا به لطف بگوآن غزال رعنارا

که سربه کوه وبیابان توداده ای مارا     

منزل سلمیٰ که بادش هردم از ما صد سلام

پـُر صدای سـاربـانـان بینی و بانگ جرس

سلْـمٰی : نام یکی از معشوقه های معروف عرب است،مانند شیرین ولیلی  استعاره از معشوق است  . حافظ دوست خود رادرمقام معشوق قرارداده ومنزلگاه دوست را پر رونق وباشور ونشاط به تصویر کشیده است.

برآن منزل با شوکت وجلال که از ما بر آنجا صدها درود باد اگر رسیدی خواهی دید که آنجا پر از صدای ساربانان و زنگ شتران است . یعنی دوست در آن مُلک دارای خَدَم و حَشَم فراوانست.

قاصدمنرل سلمی که سلامت بادش  

چه شود گربه سلامی دل ماشادکند


محمل جانان ببوس آنگه بـه زاری عرضه دار

کز فراقت سوختم ، ای مـهربان  فـریاد رس

محمل ‌‌‌‌‌:  کجاوه‌ای که برای نشستن برپشت شترمی بندند    ای صبا بر محمل معشوق (دوست) بوسه بزن و از سوی من به او بگو که : ای یار مهربان  به فریادم برس که از دوری وفراق تو بشدت دراندوه  وناراحتی بسر می برم.

مراعهدیست باجانان که تاجان دربدن دارم

هواداران کویش راچوجان خویشتن دارم



مـن که قـول ناصحان را خواندمی قـول رُباب

گـوشمالی دیدم از هجران  که اینم پـند بـس

قول رباب خواندم یعنی مثل کسی که آوازی بشنود وفراموش کند.

منی که به پند واندرزنصیحت کنندگان ارزشی قایل نشدم و توجهی نکردم ،ازاین بی توجهی به پندناصحان وروی آوردن به عشق ؛دچارهجران ودوری شده و شکنجه و آزار بسیارکشیدم ، همین پـنـد مرا بس است . 

امروزقدرپندعزیزان شناختم

یارب روان ناصح ماازتوشادباد



عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق

شـب‌روان را آشنـایـی‌هـاسـت بامیرعسس

 دردوره ای از زمان حافظ ؛زاهدان متعصب وریاکار که حاکمیت پیداکرده بودند سختگیری های زیادی می کردند.آنهاکه رند وخراباتی بودند درمضیقه ی شدیدی قرارداشتند وناگزیر بودند شبانه ومخیفانه دورهم جمع شده وبه عشرت وخوشگذرانی بپردازند.لیکن نگهبانان ومأمورین حکومتی آنهاراتحت نظرداشته وبه تعقیب وگریز ودستگیری آنها می پرداختند.عشق ورزان با زیرکی ومهارتی که پیداکرده بودند هم توانایی فریب دادن مأمورین راداشتندو راه ورسم کنارآمدن بامأمورین درصورت دستگیرشدن رامی دانستند .

"شب‌روان را آشناییهاست با میر عسس" ایهام دارد . 1- با  روش هاوشیوه‌ی نگهبانی پاسبانان آشنا هستند.  2- به کنایه می‌گوید که پاسبانان شب به راحتی فریب خورده وامکان تطمیع آنها میّسر می باشد.

 هنگام شب به خوش‌باشگذرانی و نوشیدن شراب مشغول باش وترس به دل راه مده؛ زیرا که گذشتن ازسد نگهبانان برای شب روان سخت نبوده ومشکلی پیش نخواهد آمد.

سایه افکندحالیاشب هجر

تاچه بازند شب روان خیال



عشق‌بازی کار بازی نیست ای دل ! سر بباز

زانکه گوی عـشق نتوان زد به چوگان هوس

 درادامه ی بیت قبلی به واژه ی "عشرت وعشق بازی" معنای عمیق تری می بخشد ومفاهیم هوس رانی ورفتارهای ناشایست را از آن می زداید.

 عشق بازی و مهرورزی را نباید سرسری وساده انگاشت . باید در راه عشق سر وجان را فدا کنی زیرا که گوی عشق را با چوگان هوس نمی‌توان به هدف زد.(اشاره به بازی چوگان که توپ یاگویی رادرمیدان افکند وباچوگان به طرف دروازه ی حریف می زنند.) یعنی با هوس رانی نمی‌توان در راه عشق به جایی رسید. 

دلا طمع مبر ازلطف بی نهایت دوست

چولاف عشق زدی سربباز چابک وچست



دل به رغبت می‌سپاردجان به چشم مست یار

گـرچه هُـشیاران نداند اختیار خـود به کس

اگر چه هوشیاران وعاقلان ومصلحت اندیشان هرگز اختیار خود را به دست کسی نمی‌ سپارند ولیکن  عاشقان  باکمال میل و اختیار ، جانشان را فدای چشم مست معشوق ومحبوب  می‌کنند . دراین راه مصلحت اندیشی وترس ازجان باختن معنایی ندارد.

مرحباای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تاکنم جان ازسررغبت فدای نام دوست


طوطیان درشکـّرستـان کـامرانی می‌کنند

وزتـَحَسُّردست برسرمی‌زندمسکین مگس


 تـَحَسُّـر یعنی حسرت کشیدن ، منظور ازطوطیان همان عشقبازان ومگس همان هشیاران بیت قبل است.

طوطیان در کشتزار نیشکر به کام دل رسیده اند و به عشرت وخوشگذرانی مشغولند اما عاقلان ومصلحت اندیشان مانند مگس از روی ناکامی؛  دست حسرت بر سر خود می‌زند .

طمع درآن لب شیرین نکردنم اولی

ولی چگونه مگس ازپی شکرنرود


نـام حافـظ گر بر آیـد بر زبان کِلک دوسـت

ازجناب حضرت شاهم بس است این مُلتَمس


 کِلک یعنی قلم        جناب : حضرت و درگاه        

مُلتَمس : چیزی که مورد درخواست والتماس است،

اگر چنانچه روزی نام من با قلم دوست نوشته شود ، "زهی سعادت وخوشبختیست" از درگاه و محضر پادشاه (معشوق ) همین خواسته مرا کفایت می‌کند . 

 نام من رفته ست روزی برلب جانان به سهو    

  اهل دل رابوی جان می آیدازنامم هنوز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۱
رضا ساقی

صبا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی