حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

خیزتا خرقه‌ی صوفی به خرابات بریم

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۲۴ ب.ظ



خیزتا خرقه‌ی صوفی به خرابات بریم 

شَطح وطامات به بازار خرافـات بریم
 
"خـرقه" : دلق ، لباسی پشمینه ای که صوفیان می‌پوشیدند ونمایش می دهند. خـرقـه پوشیدن ازنظرگاه "حافظ"نوعی خودنمایی وجداکردن خود ازخَلق و ریاکاری وتظاهراست. 
کسی که صادقانه قصد تهذیب وپاکسازی درون رادارد نیازی به برچسب ومارک زدن ونمایش ندارد. حافظ ازهمین رو ازخرقه پوشی بیزاراست وآن راابزارخودخواهی وریاکاری می داند.
"خـرابـات" در ادبیات فارسی تا اوایل قرن ششم به معنی میخانه و قمارخانه و جای بـدکاران به کار می‌رفته است.امّا "حـافـظ"،  این واژه را غنی سازی ،بازسازی وبهسازی نمود وبه مکانی مقدّس تبدیل نمود. مکانی که درآنجا رندان ووارستگان به راز و نیاز بی ریا و خالصانه  می پردازند. "خرابات دراشعارحافظ همواره درمقابل مسجد آمده است  مسجد ی که درآن دوران بیشترمحلّ ریاکاری زاهدان بوده است. "خرابات" در نـظـرگاه "حافظ" محلّ تابش انـوارالهی ست.
"شطح" : در زبان عرب به معنی : "جنبش" و "حرکت" است ، به معنی : "سر ریز شدن" هم آمده است.
"شـطـح" در اصطلاح عرفا ؛ حرکت و بی قراری دل هنگام غلبه‌ی وَجد و حال است که باعث می‌شود سالک جملاتی بر زبان بیاورد که در ظاهر ؛ ناپسندیده ، جسارت‌آمیـز ، بعضاً کـفـر‌آمیـز ، خلاف ادب و خلاف شریعت است و بـوی خودپـسنـدی دارد.سالک عارف در حال وجد با نیّت صاف سخنی (شطح) بر زبان می‌آورد ، امـّا همه از اسرار آگاه نیستند و انکار می‌کنند ، فقط عدّه‌ای خاص به آن ارج می‌نـهـنـد.
نـمـونـه‌ی بارز شطحیات از "حسین منصور حلاّج" داریم که گفت :
«اَنـَا الـْحـقّ»
ازنظر "حافظ" ، شطح سخنان گزافه و پرشوری است که عارف ورند (نه هربی سروپایی) بی مهابا بر زبان می‌رانند ، خود او هم شطحیـات دارد :
«فردا اگر نه روضه‌ی رضوان به ما دهند
 غلمان زروضه وحورزجنّت به در کشیم»

یـا :
«گدای میکده‌ام ، لیک وقت مستی بین
 که ناز بر فـلک و حکـم بر ستاره کـنـم»
"طـامـات" : بیشتر محقّقان آن را جمع "طـامّـه" دانسته‌اند به معنی : "حادثه‌ی عظیم ، بلای سخت و فتنه‌ی بزرگ ، امر عظیمی که بر امور دیگر غالب آید و حوادث دیگر را تحت الشعاع قرار دهد.
"طـامـات" در ادبیات فارسی به معنی : سخنان پـراکنده گفتن است ، سخنان گزافه و پریشان که بعضی صوفیان بر زبان رانند ، معارفی که بر زبان سالک عارف جاری گردد و ظاهری گزافه و لاف گونه دارد.
"حافظ" شطح و طامات را ازعارف وارسته ای مثل  حلّاج که به اسرار آگاهی پیداکرده می‌پـذیـرد ، امـّا از هربی سروپایی مثل صوفی ریـا کار بیهوده‌گـوی نمی‌پـذیـرد ، وشطح و طامات او را خـُرافـه و بـاطـل می‌ شماردد.
"بـازار": محل خرید و فروش 
"خـُرافات" : جمع خـُرافـه است به معنی : سخنان و باورهای باطل و بیهوده که ناشی از نادانی و ترس از امور ناشناخته است که نه با عقل جوردر می‌آیـد و نه با شرع ، افسانه ، اعتقاد به سحر و جادو ، سخنان پـوچ وبی معنی
معنی بیت: 
به طنز ومزاح می فرماید: برخیز تااین لباس ریاکاری وابزار خودنماییِ صوفی را به میکده‌ی معرفت بـبـریم وآن را از آلودگیها بشوییم.  ضمن آنکه سخنان بیهوده و ادّعاهای باطلِ صوفیانه راهم به بازار خرافه پرستان ویاوه گویان ببریم ( وبرآنهاچوب حراج بزنیم تاسیاه روی وبی آبروگردند ونتوانند بیش ازاین مردم ساده دل وعوام رابفریبند)
طامات وشطح درره آهنگِ چنگ نه
تسبیح وطیلسان به می ومیگسار بخش


ســوی رندان قلندر بـه ره‌آورد سفـر 

دَلق بَسطامی وسجّاده‌ی طامات بریم 

"قـلندر": رند وارسته، درویشی که ازبندِ  تعلّقات دنـیـی ودینی رهاشدهاست .
"قـلندر" در دیـوان "حـافظ" همان "رند" است . 
درقدیم یکی از نشانه های "قـلندری" تراشیدن "چهار خـط" (ریـش ، سبـیـل ، ابـرو و موی سر) بوده است و این کار را "چهار ضرب کردن"نیز می‌گفتند. امّاحافظ تنها به تراشیدن موی سراکتفا نمی کند وهزارنکته ی باریکترازمو باید درکنارهم قرارگیرند تاکسی به قلندری نایل گردد .
«هزار نکته‌ی باریکتر ز مو اینجاست
 نه هر که سر بتراشد قـلنـدری داند»
"ره آورد" : سوغات ، تحفه و هدیه‌ای که از سفر می‌آوردند.
مـنـظـور از "سفـر" سـفـر معنویست (سیـر و سلـوک)  شاعرازاین سفری که داشته(پی بردن به حقیقتِ پوچیگری صوفیان) سربلند بیرون آمده وبه همین سبب می خواهد دلق بسطامی وسجّاده ی شطحیات وطامات را بعنوان ابزار ریاکاری برای قلندران حقیقت به طنز سوغاتی ببردودرحقیقت بااین عمل پرده ازحقیقتی بزرگ برداردوصوفیان ریاکار رارسواسازد. 
"دلــق": خرقه ، لباس پشمینه‌ی صوفیان و درویـشان.
"بـسطـامی": بسطـام + یـاء نسبت ، منسوب به بسطام.
"بسطـام":دهی بزرگ از شهرستان شاهرود که شهری کوچک شباهت داشته ، اکنون یکی از بخش های (شهر) شـاهـرود است ، "بـایـزیـد" که از عرفـای مشهور قرن سوم است اهل بسطام بوده است.
منظور از  "دلق بسطامی" خرقـه‌ی  شخص "بایزید" نیست"دلق بـسطامی" خرقـه ی ‌پشمینه‌ی مرغوبی بـوده که در بـسـطام ‌بافته‌ می شده و صوفـیـان آن راهم به یاد بایزید وهم به سبب مرغوبیّت می‌پـوشیـدند.
"سـجـّاده‌ی طـامـات" هم همان جـانـمازی است که صوفی ریاکار برآن نماز می‌گزارد و ادّعـای کرامت می‌کند. در ادامه‌ی بیت قبل به طنز وطعنه می‌فرمایـد:
معنی بیت:
 برخیز تا خرقه‌ی صوفی را به خرابات ببریم و در بازگشت از خرابات خرقـه‌ی ادّعاهای پـوچ صوفی و جانماز بیهوده گویی او را به عنوان سوغـاتی برای رنـدان قـلـنـدر ببریم تاآنها راازحیله ونیرنگ این فریبکاران آگاه سازیم.
قلندران حقیقت به نیم جونخرند
قبای اطلس آنکس که ازهنرعاریست


تاهمه خلوتیان جام صبوحی گیرند 

چنگ صبحی به درپیرمُناجات بریم 

"خلوتیان":گوشه نـشینـان 
"صبـوحی": شراب صبحگاهی ، ثلاثـه‌ی غسـّاله ، هنگام صبح سه جام شراب می‌نوشیدند : یکی برای دفع سر درد و خماری شب پیش ، یکی برای شادابی ، و یکی هم برای شست‌وشوی معده ، به این سه جام "ثلاثه‌ی غسّاله" می‌گویند.
"چنگ صبحی": بعضی از شارحان "چنگ صبحی" را مجازاً "کوزه‌ی شراب و صُراحی" گرفته‌اند :
گمان می‌رود که چنگ صبحی یا غلغل چنگ احتمالاً معنای آواز فرو ریختن شراب از گلوی کوزه باشد.
امـّاباتوجه به این نکته  که رسم بر ایـن بـوده که شراب صبـوحی را همراه با چنگ و عودمی‌نـوشیده‌اند ممکن است منظورازچنگ صبح همان آواز موسیقی بوده باشد.
"پـیـر مناجات" : مـرشـد و راهنما ، همان پیرمیکده و پیر مُغان است که به عارف کامل اطلاق می‌شود.
بـرای اینکه همه‌ی گـوشه نـشیینان جام شراب صبحگاهی بـنـوشنـد ، در بارگاه وحضور پـیـر کامل چنگ صبحگاهی بـنـوازیـم.
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود

باتوآن عهد که در وادی اَیمَن بستیم 

همچوموسی اَرِنی گوی به میقات بریم 

"وادی": بیابان "اَیـْمـَن : سمت راست
منظوراز"وادی اَیـْمـَن" بیابانی که در آنجا نـدای حـق تعالٰی به موسیٰ رسید :
"وادی اَیـمـَن" وادی عشق است.
"اَرِنی" : خودت را به من نشان بده.اشاره به این مطلب دارد:
"هنگامی که موسی به وعده گاه ماآمد و پروردگارش با او صحبت کرد ، موسی گفت : پروردگارا ! خودت را به من نشان بده تا به تو نگاه کنم..."
"مـیـقات": وعـده گـاه، اسم زمان و مکان است : هم محل ملاقات و هم زمان ملاقات ،
مـرجـع ضمیـر "تــو" در این بیت می‌تـواند ؛ خداونـد باشد.همانگونه که دراغلب غزلیات حافظ معشوق همان است.
معنی بیت:
آن پـیـمـانی را که بـا تـو در وادی عشق (عهدالست،روزازل) بستیم همچون موسی بـه وعـده گاه وفا می بریم و دیدار تورا خواستارمی‌شویـم.
مددی گربه چراغی نکند آتش طور
چاره ی تیره شبِ وادی ایمن چه کنم؟



کوس ناموس توبرکنگره‌ی عرش زنیم 

عـَلـَم عـشـق تو بربام سَموٰات بریم 

"کـوس":طـبـل بزرگ ، نـقاره
"نـاموس":آبــرو ، جلال و شکـوه ، آوازه و اشتهار
"کـوس نـامـوس" اضافه تشبیهی است ؛ عظمت و شهرت را به طـبـل و نـقـّاره ای که صدایش تا دور دست ها می رود تشبیه کرده است.
در قدیم رسم بـود هر صبح و شام بر بالای قصر پادشاه طبل و نـقـاره و شیپـور می‌نـواختند و این نشـانـه‌ی عظمت و شکـوه پادشاه بـود.
"کـُنـگـره": دندانه‌های هلالی بالای دیـوار قصـر 
"عـرش": تـخـت ، تخت پادشاهی ، فلک الافلاک را هم گـویـنـد.
در اینجا : "عـرش" به معنی بالاتـرین و والاتـریـن جـایـگاه هستی  است.  تنها آفریـده‌ای که پـرده‌ی صفات و افعال را کنار می‌زند و به اسرار آگاه می‌شود انسان است ، انسان کامل و متعالی . 
"کـنـگـره‌ی عـرش": اضافه‌ی استعاری است ؛ عرش به قصری تشبیه شده که کنگره دارد.
"عـَلـَـم" : لـوا ، پـرچـم ، نـشـانـه 
"عـَلـَم عشق": اضافـه‌ی تشبیهی است ؛ عشق به پـرچـم تشبیه شده است.
"عـَلـَـم زدن": نشانه‌ی پیروزی و موفقیت است ، هرگاه پادشاهی منطقه‌ای را تصرّف می‌کرد پـرچـم خود را در آنجا می‌افراشت ، امـروزه هم وقتی کـوهـنـوردان به قـلـّه‌ای می‌رسند پـرچـم خود را بر آن قـلـّه می‌زنـنـد.
معنی بیت:
درادامه بیت قبل خطاب به معشوق(خدا)است : ای معشوق: طبل شکوه و آوازه‌ی جلال وعظمت تـو را بر بلند ترین جایگاه هستی به صدا در می‌آوریم وپرچم محبت تـو را بر بام آسمانـهـا می‌افرازیم (هیچ کم نخواهیم گذاشت وعشق خود نسبت به تـو را به حداعلا و کمال خواهیم رساند.)
کوس نودولتی ازبام سعادت بزنم
گر ببینم که مه نوسفرم بازآید


خاک کوی توبه صحرای قیامت فردا 

همه بر فرق سر ازبهر مـُباهات بریم 

"مـُبـاهـات": بالیدن ، افتخار کردن
منظوراز:"خاک کوی تو"بار عشق تـو است. 
 تـنـهـا انسان بـود که بار امانت الهی (عشق) را پذیرفت.
و این تحمّل کردن و پـذیـرفتـن عشق الهی و به کمال وفا رساندن آنـست که مایه‌ی افتخار انسان در روز قیامت است.
ای معشوق (خدای تعالی): فردای قیامت  افتخار پذیرفتن  عشق تـو راباغرورومباهات بر سـر می‌گیریم واین تنهاچیزیست که بدان فخرورزی خواهیم نمود.
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد



 وَر نهـد در ره ما خار ملامت زاهد 

ازگُلستانشْ به زندان مُکافات بریم 

"ملامت":سرزنـش
 "مـُکافـات": جـزای اعمال بـد
معنی بیت:
 چنانچه درمسیری (عشق)که انتخاب کرده ایم زاهـد ریـاکار ومخالف عشق و معرفت، با سرزنش هایش سـدّ راه مـا شـود ومشکلاتی ایجادنماید. از بهشت دنیا او را به آخرت که محل زندان و عـذاب اوست می‌فرستیـم.
دلیل اینکه دراین بیت دنیا به بهشت تبدیل شده این است که: "درروایات داریم که دنیا زندان مومن است...."
"حافـظ" به طنزوطعنه در ایـنجا می‌فرماید : 
برعکس روایات،دنیا برای زاهد به سبب ریاکاریها وسودجویی ازموقعیت ها،بهشت و گلستـان است و  آخرت زندان او و محل گرفتـن جـزای اعمال ریـاکارانه‌ی اوست. یعنی روایت فوق شامل حال مومنین واقعی هست نه زاهد ریاکار.
زاهدازکوچه رندان به سلامت بگذر
تاخرابت نکند صحبت بدنامی چند


شرممان بادزپشمینه‌ی آلوده‌ی خویش 

گـر بـدین فـضل وهنرنام کرامات بریم

 پـشمینـه : کلاه و خـرقـه‌ ایی که از پشم بافته شود. پوشیدن آن برای صوفیان وزاهدان نوعی اعلام موجودیت بود ودرنظرگاه حافظ ظاهرسازی وریاکاریست. 
"فـضل" : فضیلت ، دانـش
"هـنر" :این کلمه در زمـان های مختلف با معناهای متفاوتی به کار می‌رود : . در شاهنامه "هنر" معانی متفاوتی دارد : خـرد و اندیشه ، اصل و نـژاد ، فرزانگی در مقابل سحروجادو ونیرنگ،هنربه معنای
خـرد ، فضیلت ، نیکویی ، ادب و احترام نیز به کار می رود.  
"هـنــر"در شعر "حـافــظ" بیشتر معادل عشق ،معرفت ، زیبایی و حُسن است .
 دراینجا به طـنـز به بی هنری صوفی اشاره دارد ، هنر صوفی و فضیلت او را ریاکاری و ادّعای بیهوده می‌دانـد.
"کـرامـات": انجام کارهای خرق عادت ، خرق عادت یعنی: معجزه کارهایی کردن که در عادات تحققش امکان ندارد. کارهایی که ازپیامبران معجزه است و از اولـیـاء کـرامت نامیـده می‌شود و صـوفی خود رابانیرنگ وریاکاری از اولـیـاء‌ می‌دانـد.
مـعـنـی بـیـت : 
شاعرطبق معمول  خود را به جای فرد گناهکارکه دراینجاهمان صوفی هست قرار داده وریاکاری راتوبیخ وسرزنش می کند.
معنی بیت: سرافکندگی و خجالت نصیب ما باشد اگر ما با این خرقه‌ی آلـوده به ریـا و سالوس ـ که ما آن را برتری و فضیلت به حساب می‌آوریم – ادّعـای کرامت کرده باشیم.شرممان باد ازاین کارهایی که مرتکب می شویم.ریاکاری می کنیم وخودرابافضیلت نشان می دهیم.
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو


قـدر وقت اَر نشنـاسد دل و کاری نکند
 
بس خجالت که ازین حاصل اوقات بریم 

قـدْر:ارزش 
"وقت": زمان ، در اصطلاح عرفانی، زمان حال است ، رها شدن از سیطره‌ی زمان و مکان است از آن جهت که : زمانی را که سالک در تفکرات معنوی مستغرق شود آنچنان که در آن حال از گـذشته و آینده فارغ باشد "وقت" یـا "حـال" گفته می‌شود. "وقت" حال کشف و شهود عارف است.
"سالکی که هنوز از مرحله‌ی حال گـذر نـکـرده و به مقام نرسیده است" را "ابـن الـوقت" ، و چون از حال گـذشت و به مقام رسید به او "ابـو الـوقـت" گـویـنـد.
"وقت" از کلمات کلیدی "حـافــظ" است.
 اگر دل ماهوشیارنباشدو ارزش "حال ووقت" رانشناسند وقدراوقاتی که در آن به کشف و شهودمی رسدوازغیب الهام می‌گیرد را نداند ونتوانسته باشدبهره ی کافی ببردو کار شایسته ای انجام دهـد ، ای بـساکه شرمنـدگی خواهدکشیدودرنهایت دست خالی  خواهدماند.
دریاست مجلس او دَریاب وقت و دُر یاب
هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد


فتنه می‌ باردازین سقف مُقَرنَس برخیز 

      تابه میخانه پناه از همه آفات بریم   
    
 "فتنـه" : آسیب ، بلا ،شر
"سقـف مـُقـَرنـَس": استعاره از آسـمـان است.
 اصل این کلمه "کـِرنـاس" و یـونانی است.
."مـُـقـَرنَس" یعنی : دمـاغـه دمـاغـه‌ای ، قـنـدیـل قـنـدیـل  ، مثل سقف مساجد قدیمی ، سقف محراب  و گنـبـد را هم امروزه مقرنس می‌سازند در گچ‌بـُری ها نـیـز از مـُقـَرنـَس استفاده می‌کنند.در اینجا آسمان پـر ستاره‌ را به "سقـف مـُقـَرنـَس" تشبیه کرده است.
"آفات": جمع آفـت ، آسیب ها ، بـلاها 
خـطـاب به خود می‌ فرمایـد: از آسمان اینجا بـلا وشر می‌بـارد ، بـلـنـد شو تـا برای ایـمـنی از این آسیبـهـا به میخانه پـنـاه بـبـریـم .( میخانه درنظرگاه حافظ محل امنی برای رنـدان و عارفان است.
بردرمیخانه ی عشق ای مُلَک تسبیح گوی
کاندرآنجاطینت آدم مخمّرمی کنند


در بیابان فنا گم شدن آخرتا کی ؟!! 

ره بپرسیم مگرپی به مـُهمّات بریم

فنا: آخریـن وادی عرفان است ، مرحله‌ای که سالک خـود رافدا و در خـدا فانی شده است . آنجا که عارف هیچ جـز خـدا نمی‌بـیـنـد را مرحـلـه‌ی "فقروفنا" گـویند.
بیابان فنا:مسیریست که سالک برای رسیدن به مقصود مرحله به مرحله طی می کند.
"مـگـر": شـایـد
"پـی بـردن":درک کردن
"مـُهـمـّات"، کارهای مهم و ارزشمند ، اسـرار دقیق و مهم درعالم عرفان 
معنی بیت:
تتکی بایددر وادی فنا(دنیا) سرگردان بمانیم ؟ برخیز تلاش کنیم راهی(میانبر) پیدا کنیم که سریعتر وزودتر به سرمنزل مقصود برسیم وازاسرار مهّم خلقت آگاه شویم.
حافظ اعتقاد دارد برای رسیدن به منزل راه "عشق" تنهاراه مطمئن وبه اصطلاح میانبر است.  
کاروان رفت وتودرخواب وبیابان درپیش
کی روی؟ ره زکه پرسی چه کنی چون باشی!


حافظ آب رُخ خود بر درهر سـِفله مریر 

حاجت آن به که برِ قاضی حاجات بریم  

"آب رُخ": حیثیت و آبـرو  اشکی که در هنگام التماس و در خواست ریخته می‌شود  عـرق شرمی در هنگام درخواست چیـزی از کسی بـر پـیـشانی می‌نشیند. 
"سـِفـلـه" : پـسـت ، فـرومـایـه
"حاجـت": نیاز،درخواست
"قاضی حاجات": بـرآورنـده‌ی نـیـازهـا ، یکی از نامهای خـداست.
کسی که به مرحـلـه‌ی وصال وفنا رسیـده روشن است که برهمه چیزآگاه شده ودیگر چـیـزی براونامفهوم پـوشیـده نیست که قصد داشته باشد تاآن رااز کسان پایین تر از خود جویاشود. حافظ بااشاره به این نکته به خود نهیب می زندتا به ما یادآورشود که قدرو منزلت خودرابدانیم وبرای برآورده شدن حاجات خود چنگ توسّل جزبه خداوند به دامن هیچ کس نزنیم. 
ای حافظ  تو به مقام والایی رسیده‌ای پس درست نیست که آبروی خـود را جلو فرومایگان بریزی و از آنها درخواست برطرف کردن نـیـازهای خودکنی بهتر آن است که از خداوندکه برآورنده‌ی نیازهاست نیاز خود را بخواهی نه ازدیگران.
همایی چون توعالی قدرحرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه ی همّت که برنااهل افکندی!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۷
  • ۲۹۰ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی