http:google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html google-site-verification: google44dbf53098ef50a8.html

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۴ مرداد ۰۴، ۲۳:۵۵ - نیک
    درود

قسم به حشمت وجاه وجلال شاه شجاع

دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۲ ب.ظ





قسم به حشمت وجاه وجلال شاه شجاع 

که نیست باکسم از بهر مال و جاه نزاع
 
شاه شجاع یکی ازمهّمترین شخصیّت هاییست که دردیوان خواجه حافظ مطرح شده است. شهرتِ"شاه شجاع" نه به سببِ طرز حکومت یاشجاعت ها و دلیریهایش هست، بلکه شهرتِ اوبیشترمدیونِ اُنس واُلفتیست که باحافظ داشته است. واگر حافظ نبود قطع یقین شاه شجاع نیزبه این میزان شهرت، حداقل درعرصه ی ادبیات نمی رسید.
کسی که باحافظ مانوس می شود لازمست که از"شاه شجاع نیز"شناختِ کافی داشته باشدتا بتواندراحت تروآسان تربه مفاهیم ومعنای غزل ها،به ویژه غزلهایی که درمدح شاه شجاع سروده شده دست پیداکند.
شاه شجاع  فرزندِامیر مبارزالدّین محمّد مظفّر، بانیِ سلسلهٔ آل مظفّر بود. امیرمبارزالدّین چنان که در دیوان حافظ و دیگر منابع مشهود  است، بسیار تندخو و زودخشم بود و در عقوبت دادن، سرعت و خشونت داشت. وی در بازگشت از سفر جنگ باآذربایجان بر دو پسرش شاه شجاع و شاه محمود و  خواهرزاده اش شاه سلطان خشم گرفت و دو پسر را به کوری و خواهرزاده را به کشتن تهدید کرد. پس ازآن،آن سه تن، سحرگاهی در اصفهان، امیر محمّد را غافلگیرکرده وبراو شوریدند. بلافاصله شاه شجاع، بر اسب برنشست و بر سرش به نشان سلطنت، چتر گرفتند و امیرمحمد را به قلعه طبرک فرستادند و در آنجا  کور ساختند.
شاه شجاع بر خلاف پدرش تعصّب مذهبی زیادی نداشت.  وی گاهی اشعاری نیز می‌سرودو درشعروشاعری دستی برآتش داشته است.
امیر مبارزالدین در امر به معروف و  نهی از منکر بسیار جدّی بود تا جایی که به طعنه مُحتسب نامیده می‌شد و حتی شاه شجاع نیز یک رباعی طعنه‌آمیز برای وی سروده‌است:
"در مجلسِ دَهر، سازِ مستی پست است
نه چنگ به قانون ونه دَف بردست است
رندان  همه  ترکِ  می‌پرستی  کردند
جز "مُحتسبِ"شهر که بی می مست است! "
"شاه شجاع"  ظاهراً سیمای جذّاب وقامتی رعنا داشته است که حافظ این همه درتوصیفِ او شعرهای عاشقانه سروده است. غزلیّاتی که حافظ برای شاه شجاع سُروده، همه باسوز وگدازعاشقانه وازدل برآمده اند ونشانگر رابطه ی عاطفی ِ عمیق وعلاقه ی شدید بینِ او وحضرت حافظ است.
بایددانست که عشق حافظ درشخص معینی مثل شاه شجاع متمرکزنبودهاست البته که اوراازصمیم دل دوست داشت اما عشقبازی حافظ به او وهیچ شخص مشخصی محدودنمی شود عشق کیفیت وجود وماهیت ذاتی حافظ است حافظ به زمین وزمان وهمه ی انسانهاعشق می ورزد. حافظ بادلباختن به شاه شجاع یاهرکسی دیگر؛ حقیقت خودعشق راکشف کرده؛ به ژرفای آن رفته وشیوه های عاشقی راآموخته است. درعشق حقیقی محدودیتهای نژادی وجنسی محوشده و مرزهاازبین می روند وتمام هستی ِعاشق سرشارازعشق وعشقبازی می گردد. 
حشمت : شکوه ، بزرگی
جاه : مقام و مرتبه ، بزرگی
نزاع : ستیزه ، جنگ و دعوا
حافظ غزلیّاتی را که ازسرمیل ورغبت می سرود هماننداین غزل که ازدل برآمده ، باوسواس زیاد واژه هارا انتخاب کرده  وعبارات وجملات را مُزیّن به "واج آرایی" می کردآمدن ۸ بار "الف" در این بیت،  موسیقیِ دلنشینی خَلق کرده است.  این تکراریک "حرف" دریک مصراع یابیت همان  "واج آرایی" هست که حافظ درآفریدن ِ آن بی نظیرعمل می کرد.
 "حشمت" و "جاه" و "جلال"  هر سه به معنای عزّت ،عظمت،قدرت ، فـرّ ، شکوهست. نشستنِ این سه واژه درکناریکدیگر تاکیدی بربزرگی، بلندمرتبگی ووقارمخاطب سخن همان شاه شجاع محبوب دل حافظ است.
"معنی بیت : به جلال  و شکوه و عظمتِ شاه شجاع سوگند می‌خورم که من به خاطردستیابی به مال و مقام با کسی ستیزه و دعوا نمی‌‌کنم وهیچ چشمداشتی به جایگاه اجتماعی وثروتِ کسی ندارم.
چنین بنظرمی رسد که ازاطرافیانِ شاه شجاع، از روی حسادت وبدخواهی، درنزدِ شاه شجاع،پشتِ سرحافظ بدگویی کرده اند که حافظ دردفاع ازخویش این بیت راسروده است.سخن چینی، بدگویی وحسادتِ به جایگاهِ افرادِ خاص، دربارگاه های پادشاهی همیشه معمول بوده است. خاصّه آنکه حافظ،علاوه برآنکه همواره جایگاهِ والایی در نزدِپادشاهانِ هم عصر خودداشته،افکار وعقایدِ خاصّی را نیز پیرامون، شریعت، مسایل سیاسی، اجتماعی وغیره دراشعارخودتبلیغ می نمودکه به مذاق متشرّعین دربار خوش نمی آمد ازابن جهت    بیشترازسایرین درمعرض حسادت وکینه توزی قرارمی گرفته است. جهان بینیِ خاص، زبانِ انتقادی ِ نیش دار،آزادگی ،شهامت و مناعتِ طبعِ او،برای درباریانِ ریاکار،چاپلوس وعاشق جاه ومال، قابل تحمّل نبوده وآنها با دستآویزقراردادنِ عقایدِ خواجه،سعی می نمودند شخصیّتِ والای اورا تخریب نمایند. نهایتاً تا حدودی نیزمُوّفق شده وسرانجام رابطه ی حافظ وشاه شجاع را تخریب وحتّی  زمینه ی صدور حکم اِرتداد وتبعید حافظ به شهریزد ازسوی متشرّعین رانیزفراهم نمودند.
لیکن حافظ خودشخصاً بامنش ِ آزادگی و جوانمردی که داشته،نسبت به چنین مسایلی بی تفاوت بوده وفقط باسرودنِ غزلیّاتی قصدِ آگاهسازی شاه شجاع راداشته تاحقیقت زیرپای کینه توزان وحَسَدورزات پایمال نگردد. چنانکه درجایی می فرماید:
ازسخن چینان مَلالت هاپدیدآمد ولی
درمیان همنشینان ناسزایی رفت رفت


شراب خانگی‌ام بـس، می  مُـغـانه بـیار 

حریفِ بـاده رسید، ای رفیق ِ تـوبه وداع 


مـُغانه : منسوب به مُغ ، مغانی
مُغ : روحانی زردشتی
مِی مغانه : درمذهبِ زردشت شراب حرام نیست ودرمعابد زردشتیان درحین انجام مراسم،شراب می نوشند. شرابی که زردشتیان درست می کردند ازکیفیّتِ مطلوبی برخورداربود. 
درآن روزگاران که معمولا حکومتها تحت نفوذ فقها ومشرّعین متعصب اداره می گردید بی تردیدشراب نوشی وشراب فروشی ممنوع ومستوجب مجارات شرعی بود. لیکن آنهاکه همانند حافظ شراب می نوشیدند یا درخانه بصورت مخفیانه شراب درست می کردند یااینکه بامشکلات فراوان پنهانی از زرتشتیان  شراب می گرفتند ومی نوشیدند. باتوجه به اینکه زرتشتیان کاربلد وحرفه ای بودند شرابهایی باکیفیت بالا تولیدمی کردند ومردم به آن شراب مغان می گفتند.
حافظ درغزلیّاتِ خود از" مِی مُغان" فراوان استفاده کرده است. شاید دلیلِ آن، هم کیفیت بالای شراب وهم ارادتِ خاصّی که نسبتِ به زرتشتیان داشته بوده است..
در خانقه نگنجد اسرار عشق و مستی
جام "مِی مـغـانه" هم با مغان توان زد
حریف : هم پیاله
رفیق : همراه ، یار
"وِداع": بدرود، خداحافظی کردن 
ظاهرآً درزمان حکومت امیر مبارز پدرشاه شجاع، حافظ به سببِ سختگیری های اوشرابِ خانگی می نوشیده وبه شراب های میکده های زردتشیان دسترسی نبوده است.حال که حکومتِ اوسرنگون شده وشاه شجاع به تخت پادشاهی نشسته، می فرماید:
معنی بیت : ازاین به بعد شراب ِخانگی خوردن بس است! اکنون که سخت گیری ها به پایان رسیده ودورانِ آزادی های اجتماعی فرارسیده، ازآن شرابی که در میکده های زردشتیان درست شده وناب است بیاورید چراکه همپیاله‌ ی واقعی و هم نشین ِ مجلس شراب‌خواری (اشاره به شاه شجاع) آمده واوضاع تغییرکرده است. ای دوستان ِزمان ِ توبه ( اشاره به امیر مبارز الدین) بـدرود وخداحافظ! .  
 ناگفته نماند که ارتباط عاطفی حافظ وشاه شجاع، از سالها ی قبل ازبه تخت رسیدن او شروع شده بود. گویندکه زمانی که شاه شجاع نوجوانی خوش سیما بوده حافظ معلم خصوصی اوبوده ودرخانه ی آنها به او درس شعروشاعری می داده ودوستی آنها ازهمان روزهاشکل گرفته بود حافظ درجایی دیگربه همین نکته اشاره کرده وخطاب به شاه شجاع می فرماید:
حریفِ عشق توبودم چوماهِ نوبودی
کنون که ماهِ تمامی نظردریغ مَدار


خدای را به می‌ام شُست‌وشوی خرقه کنید
 
که من نمی‌شنـوم بوی خیـر از ین اوضاع 


"به مِی‌ام شست و شوی خرقه کنید" یعنی خرقه‌ام را با شراب بشویید. کنایه از این است که مرا غرق در شراب کنید. "حافظ" درمقابله با زاهدان ِریاکاران ِ به ظاهرپاکدامن، که شراب رانجس می دانند می‌خواهد خرقه اش رانیز بامی شستسو دهد!.
حافظ ظاهراً دردوران ِ جدید، بابه قدرت رسیدن ِ شاه شجاع ، به مَددِ ضمیر ِ روشن وهوشمندی، دریافته است که این وضع چندان پایدارنخواهد ماند! وبزودی اوضاع تغییرخواهدکرد. خاصّه آنکه دراین شرایطِ جدید،حافظ باناباوری می بیند که عدّه ای چاپلوس،فرصت طلبانه درصددِ نفوذِ به دربارهستند وباسخن چینی وسخن پراکنی وطرح ریزیِ توطئه، قصدِ تفرقه، وتخریبِ افرادِ صدیقی چون خودِ اورادارند. به همین منظورمی فرماید:
 معنی بیت :
مَحض ِ رضای خدا،  شراب بیشتری بـدهیـد، بگذارید به تلافی ِ آزارهایی که ازمتعصّبین ِ یکسویه نگر دیده وتحمّل کرده ایم،تامی توانیم شراب بنوشیم و"خرقه" رانیز که نمادِ حُقّه بازیست و آلوده به رنگ ِریاست باباده شستشو دهیم. بنظرمی رسد فتنه گران،کینه توزان وتوطئه چینان درپشتِ پرده درکارند ونخواهندگذاشت اوضاعی که پیش آمده   پایدارماند.
حالی درون ِ پرده بسی فتنه می رود
تاآن زمان که پرده برافتد چها کنند!


ببین که رقص‌کنـان می‌رود به ناله‌ی چنگ 

کسی که رُخصه نفرمودی استماع سـمـاع 


رُخصه : رخصت ، اجازه دادن
استماع : گوش دادن
سماع : آواز ، ترانه ، نوعی از رقص و آواز که در خانقاه انجام می‌گیرد. بسیاری ازمتعصّبین ِ یکسونگر، سماع،موسیقی وقهقه زدن را حرام می دانستند واجازه پرداختن به سماع را به کسی نمی دادند. حال که دوران شاه شجاع فرارسیده وآزادیهای بیشتری به مردم داده شده، همین ریاکارانِ که موسیقی ورقص وآواز راتحریم کرده بودند،خودشان جلوترازسایرین به رقص وپایکوبی می پردازند. حافظ بابیانِ این نکته سعی درافشاگری و واکردن مُشتِ حُقّه بازان دارد. می خواهدبگوید که این ریاکاران، دردوران امیر مبارزالدّین نیزدرخلوت به رقص وپایکوبی می پرداختند،لیکن ازروی مصلحت، ظاهر خودراحفظ می کردند وخودرا دیندارنشان می دادند. زیرا با حاکمیّت  وحکومت چنین می خواست ومنافع آنها تنهابا چنین رفتاری حفظ می گردید! 
معنی بیت : 
دراین اوضاع جدید،ببین و تماشا کن؛ کسی که تا دیروز  گوش دادن به سرود و آواز راگناه می شمرد واجازه نمی‌داد کسی به عیش وعشرت و شادمانی بپردازد،چگونه،امروزکه حاکمیّت تغییر یافته،با شنیدن صدای چنگ وموسیقی، به رقص درآمده وپایکوبی می کند؟ 
زبان ِ"حافظ" هرچه لطیف وعاشقانه هست به همان میزان نیز درتقابل با ریاکاری ،حُقه بازی و سواستفاده ازسادگی مردم،نیش دارو یرانگراست. طنزها،کنایه ها وطعنه های ِحافظ، هرگزبرای خندانیدن،مخاطبان نیست بلکه،همگی ازژَرفای معنا  ودامنه ی وسیع مفهوم برخوردار بوده واثراتِ آگاهی بخشی،خرافه زدایی وبیداری فکری دارند وهیچگاه درگذرزمان،کهنه وفرسوده نمی شوند.
ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند  
امـام شهر که سجّاده می‌کشید به دوش!


به عاشقان نـظری کن به شکر این نعمت 

که من غلام مطیعم ،تـو پـادشاه مُـطـاع 


مطیع : فرمانـبـر
مـُطـاع : فرمانـروا 
معنی بیت :خطاب به شاه شجاع می فرماید:
 به شکرانه این نعمتی که نصیبِ تـوشده و حاکم و فرمانروا هستی، به عاشقانت ازروی توجّه وعنایت نظری کن. من  فرمانـبردارم توِفرمانرو، پس درمقام سپاسگزاری ازاین موقعیّتِ عالی، به دوستدارانت لطف ومرحمت کن وتحت تاثیرچاپلوسان وکینه ورزان دربارمباش.
ازنظرگاهِ بعضی ازمنتقدان، این بیت یکی ازنقطه ضعف های حافظ شمرده می شود.! آنهامعتقدند که حافظ به خاطربه دست آوردن ِ جایگاهِ در دربارگاهِ شاه شجاع، ازخودضعف نشان داده وبا زیرپاگذاشتن ِ مناعتِ طبع خویش،ازجاده یِ آزادگی ووارستگی انحراف پیداکرده و به سمتِ سراشیبی ِ فرومایگی کشیده شده است.! 
درپاسخ به این منتقدان باید درنظرداشت که رابطه ی حافظ باشاه شجاع، فراترازرابطه ی یک شاعر باپادشاهست. آنچه که منتقدین بدان توجّه نکرده اند،عشقیست که درژرفای این رابطه ی این دوشخصیّتِ تاریخی موج می زند! درست است که عشقی که حافظ به شاه شجاع داشته،همسانِ عشق ِ مولوی به شمس تبریزی پیش نرفت، لیکن ازهمان جنس بوده وصرفا به دلیل آنکه محبوب دل حافظ، به تخت شاهی نشسته بود حافظ نمی توانست، عواطف واحساسات حقیقی خودرا به اوابرازنماید چراکه درآنصورت هم اقتداروشکوه شاه شجاع تحت تاثیر این رابطه تضعیف می شدهم حافظ درمظان تهمت صفت رذیله ی تملّق و چاپلوسی به دربارپادشاه قرارمی گرفت. بنابراین حافظ ناگزیر بود که تعادل ومیانه روی را درابرازاحساسات عاطفی رعایت نماید.

عشقی که حافظ نسبت به شاه شجاع داشته، برخاسته ازروحیّه ی عاشق پیشگی ،رندی و نظربازی اوست. بخش عظیمی ازشخصیّتِ حافظ تحتِ تاثیر"نظربازی" شکل گرفته است. مقوله ی "نظربازی" واضح ترین خطّیست که سیمای حافظ را از قیافه ی سایر شاعرانِ ما مشخّص و ممتاز می کند. تفاوتِ بنیادی ِ مولوی وحافظ در مقوله ی نظربازی این است که مولوی تمامِ انرژی وعشق خودرا به پای نهالِ محبّت به شمس تبریزی ریخت ونه تنهاخودرا بلکه جهان پیرامونی رانیزازدیدگاهِ شمس نگریست. لیکن حافظ چنین نکرد بلکه تمام عشق وانرژی خویش رابه پای نهالِ اندیشه ی"نظربازی" ریخت واززاویه ی نظربازی به خود وجهان هستی نگریست. حافظ نظربازی را ابتدا دردرون ِخویش نهادینه ساخت وسپس مَسلکی برهمین پایه بَنا نهاد.منتقدین ِ "نظربازی" ، نظربازان را به اتهاماتی چون همجنس بازی ،لا اُبالیگری وبی بندوباری متّهم کرده وآن راازمنظرشریعت گناه می شمارند. "نظربازی" مبحثی  روانشناختی وپررمز وراز است و نمی توان بسادگی دیگران را از ظاهر رفتارآنها قضاوت کرد. رفتارانسانها ونیّاتِ قلبی ِ آنها موضوعی بسیارپیچیده تر ازآن است که کسانی به این راحتی به قضاوتِ دیگران نشسته ورفتارآنها رابه گناه وثواب تقسیم واظهارنظرکنند. حافظ دراین مورد درس بسیاربزرگ وحکیمانه ای به همه ی مردم می دهد می فرماید:
بر آستانه ی  میخانه گر سَری  بینی
مَزن بپای که معلوم نیست نیّتِ او
عاشق ورندِ ونظربازم ومی گویدفاش
تابدانی که به چندین هنرآراسته ام
بااین توضیح "شاه شجاع" فقط پادشاه وقت نیست که حافظ خودرامطیع و اورامطاع می داندبلکه درمقام کسیست که باحافظ رابطه ی عاطفی عمیق وعاشقانه دارد. روشن است که وقتی بین ِ دونفر رابطه ی عاطفی برقرار باشد، صحبت ها وسخنان آنان نیز سرشارازمضامین عاشقانه ومِهرآمیز خواهد بود.
نازنین تر زقدت درچمن ِ نازنرست
خوشترازنقش تو درعالم تصویرنبود.

 
به فیض جرعـه‌ی جام تو تشنـه‌ایم ، ولی
 
نه می‌کنیم دلیـری ، نه می‌دهیـم صـُداع 


فیض :بهره و بخشش ، عطا
دلیری :پُررویی،سماجت و گستاخی    
صـُداع : دردِ سر وایجادزحمت
معنی بیت :
چونان خاک تشنه ی ِ جُرعه ای ازجام تو هستیم. به عطا و بخشش توسخت نیازمندیم، لیکن گستاخی نمی کنیم وزحمت راکم می کنیم. مزاحمت ایجاد نمی کنیم. برای بهره‌مند شدن از عطای تـو خودرا به توتحمیل نمی کنیم ودست به هرکاری نمی زنیم. درپیشگاهِ تو ازچارچوب ِ ادب واحترام وارادت خارج نمی شویم.
 این گونه تعارف کردن وباملایمت سخن گفتن، بیانگر یک رابطه یِ لطیف دلدادگیست. کسی که به مخاطبِ خویش می گوید: "مزاحمت ایجاد نمی کنیم" یعنی راحتی وکامیابی ِ اورا برخواسته های خودترجیح می دهد، یعنی دوست دارد ازکام خویش دست بکشد تا اوکامروا گردد واین دقیقاً یعنی "عشق ِ بی غلّ وغش وبی قید وشرط"
روحیّه ای که ازحضرت ِحافظ سراغ داریم روحیّه ای سرکش وعصیانگراست وسرپُرشورَش، به دنیی وعقبی فرونمی آید. قطعاً اوکه مطیعِ چرخ وفلک نشد وقصدداشت فلک راسقف بشکافدوطرحی نو دراندازد، عالمی دیگربنانهد و آدمی رااز نو بسازد، هرگزبه سببِ سیرکردن شکم وبه دست آوردنِ جاه ومال، مطیع و فرمانبردار کسی نخواهدشد الّا اینکه اوراازصمیم دل دوست داشته و عشقش را باخون جگر پرورده باشد.
ماآبروی فقر وقناعت نمی بریم
باپادشه بگوی که روزی مقدّراست.



جبین وچهره‌ی حافظ خدا جدا نکند
 
ز خاکِ  بارگه  کبریای ِ  شاه شـجاع   

 جبین : پیشانی
مَکناد : فعل دعایی ، نکند
کبریا : بزرگی
معنی بیت : پیشانی و رخسارِحافظ راخداوند ازخاکِ پاکِ بارگاهِ با عظمت ومعنویِ شاه شجاع جدا نکند.
 دراین بیت
دراین بیت آرایه ی ادبی "اغراق ومبالغه" بکارگرفته شده است، این آرایه که اززینتهای  نثرونظم درادب پارسیست باعث خیال‌انگیز شدن شعر و نثر می‌شود. شاعر به یاری اغراق، معانی بزرگ را خُرد و معانی خُرد را بزرگ جلوه می‌نمایاند .اغراق غالبا باچاشنی طنزنیز همراه می شود. برای درک بهتر این آرایه به یک داستان طنزآمیز "شاعروشاه" اشاره می شودکه خالی ازلطف نیست.
"گویند روزی شاعری غزل یاقصیده ای درمدح پادشاهی سرود وباهزارامید وآرزو نزدپادشاه رفت تا شایدموردِ لطف شاه قرارگرفته وموّفق به گرفتنِ انعامی چشمگیر بوده باشد. پس ازآنکه به دربار راه یافت وشعرخودرا خواند پادشاه که ازقضا آدم ِ رندی بوده، ازخودبسیار خوشحالی نشان دادوبه شاعر ساده دل گفت: مرحبا، آفرین...خیلی خوشمان آمد...فردا با چهل تا اسب بیا دستورمی دهم به میزان ِچهل باراسب، ازخزانه به تو طلا وجواهرات پاداش دهند!
شاعرازخوشحالی آنشب تاسحرنخوابید وباهر زحمتی که شده بود فردا باچهل اسب قوی هیکل به دربارشاه شتافت تا پاداش خودرا تحویل گیرد! پادشاه شاعر رابه حضورپذیرفت،شاعرپس ازادای احترام گفت: ای قبله ی عالم برای  دریافت پاداشی که دیروزوعده فرمودی خدمت رسیده ام.
پادشاهِ رند ونکته دان، خنده ای از ته دل کرد وگفت: ای شاعرساده دل، چه پاداشی؟
شاعرسخنان شاه رایادآوردشدکه گفته بودفردا باچهل اسب بیا وپاداش خوددابگیر.
شاه دوباره خندید وگفت:
 تودیروز بادروغ های بزرگی که درمَدح ِمن گفتی مرا خیلی خوشحال کردی،من هم خواستم متقابلاً توراخوشحال کنم این دروغ را به توگفتم! حال حسابمان پاک شد می توانی مرخص شوی!""
البته که درشعر وشاعری غلّو ومبالغه زیاد صورت می پذیرد وهم شاعر وهم مخاطب هردونیک می دانند که چنین تعارفاتی دروغی بیش نیست.! لیکن موضوع درموردِ "حافظ وشاه شجاع"  کاملاً برعکس است! زیرا رابطه ی آنها فراتراز رابطه ی شاه وشاعر هست رابطه آنها ازقبل ازپادشاهی شاه شجاع کلیدخورده وسالهای سال ادامه داشته، آنها مدّتِ زیادی انیس ومونس ِ یکدیگربوده وبه ویژه حافظ علاقه ی شدیدِ عاطفی نسبت به شخص ِ شاه شجاع، اززمان ِ نوجوانی وقبل ازبه تخت نشستن داشته وبه اصطلاح امروزی سالهابه اومی اندیشیده است! شاید اگرشاه شجاع به تختِ پادشاهی نمی نشست،ماجرای ِ این دونیز سرنوشتی همچون ماجرهای "محمودوایاز"ویا "شمس و مولانا" پیدا می کرد. بی شک درآنصورت حافظ راحت ترمی توانست شوروحال وعواطفِ درونیِ خویش نسبت به شاه شجاع را درقالبِ غزلیّاتِ عاشقانه ریخته وابرازاحساسات کند اما برتخت نشستن شاه شجاع این فرصت عشقبازی راازحافظ گرفت وسایه ی سنگین "شاه وشاعر" ارتباط عاطفی آنهارا تحت تاثیرقرار داد. 
بسوخت حافظ ودرشرط عشقبازی او
هنوزبرسرعهدووفای خویشتن است

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۴
  • ۴۶۴ نمایش
  • رضا ساقی

شاه شجاع

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی