ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۲ ب.ظ



ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
درده قَدح که موسم ناموس ونام رفت
این غزل برخلاف نظر بعضی از متعصّبین ومتشرعیّن ،معناهای عرفانی ندارد ودر صورت برداشتِ عرفانی،لطایف وظرایف کلام وطنز وطعنه های حافظانه به متشرِّعین ریاکاران ازبین می رود. گرچه خود شیفتگانِ عرفان زده، آنقدرمهارت آسمان وریسمان به هم بافی پیداکرده اند که نه تنها ازغزلیّات واشعار بزرگان، بلکه ازهرچیزپیش پاافتاده وبی مصرفی نیزقدرت برداشت عرفانی دارند وبه لطایف وظرایف کلام توجّهی ندارند.
کسی چه می داند شایدآنها که به برداشتِ عرفانی ازچنین غزلیّاتِ طنزآمیز وطعنه دار پافشاری می کنند، چون خود نیک می دانند که خودِ آنها نیزبه همراهِ زاهدان وعابدان ریایی، در معرضِ طعنه وتیررسِ طنزقرار دارند، پیشاپیش معناهای عرفانی را مطرح می سازند تابرای خود حاشیه ی امنیّت درست کرده وباسنگرگرفتن، از اصابت ترکشِ طنزو تیرطعنه درامان مانده باشند! امّا باید این نیزبدانند که میدان دیدِ حافظ وبُردِ نهاییِ تیرهای توپخانه ی او،فراتراززمان ومکان است وهرگز کسی نمی تواند ازتیررس او بگریزد........
ماه صیام: ماه رمضان
قدح: کاسه ی بزرگ کاسه ای که دونفر راسیراب کند.
موسم: فصل، هنگام.
ناموس : آبرو، نیک نامی . 2 - قانون و شریعت الهی . 3 - عصمت ، شرف
نام: کنایه ازشهرت
در دِه: بده، عطا کن، توزیع کن
معنی بیت: ای ساقی شراب بیاور وکاسه ای بزرگتر به اندازه ی دونفر! بگردان که ماه رمضان ومحدودیت شرابخواری ما سپری شد. باده بده که فصل شریعت، فصل تزویر وایّام کسب وکار ریاکاران به پایان رسید. فصلی که زاهدان وعابدان بانمایش دادن پرهیزگاری به تبلیغ پرداخته وبه کسبِ آبرو ونام و شهرت مشغول بودند گذشت.
روزه یکسوشد وعیدآمد ودلها برخاست
می زخمخانه به جوش آمد ومی بایدخواست
وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صُراحیّ و جام رفت
وقتِ عزیز رفت: وقتی راکه ازدست دادیم
(بازار ریاکاری آنقدر رونق گرفته بود که نتوانستیم زیرسایه ی مامورین حکومتی، باخاطری آسوده عشقورزی کنیم آوازبخوانیم برقصیم شادمان زندگی کنیم شراب بنوشیم .
قضا کردن: درشریعت عملی به نام قضا کردن هست بدین معنی که اگرکسی نتوانست به موقع نماز وروزه یانذر وهرچیزی رابه جای آورد واجب است دراولیّن فرصتی که برای او میسّرمی شود قضای آن کار راانجام و به اصطلاح بدهی خودرا بپردازد. حالا حافظ همین عمل را دستآویز خود قرار داده ومضمونی جالب و طنزآمیز خَلق کرده است. می خواهد قضای یکماه شراب نخوردن رابجای آورد.
صُراحی: ظرفِ شیشهای یا بلوری شکمدار و دهان تنگ که در آن شراب مینوشیدند.
معنی بیت: ماه رمضان گذشت وما نتوانستیم درسایه ی سنگین بازار تظاهروریاکاری، به عیش ونوش بپردازیم افسوس وصد دریغ وقت عزیزی که بی حضورصراحی وشراب سپری شد بیاساقی شراب ده تاقضای آن رابه جاآوریم وجبران گذشته کنیم.
خاطربه دست تفرقه دادن نه زیرکیست
مجموعه ای بخواه وصراحی بیارهم
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه ی خیال که آمد کدام رفت
بیخودی : بیخبری ازخویشتن
عرصه ی خیال: میدان، فضا وساحتِ خیال، ذهن که مرکزفکروخیال است.
معنی بیت: صراحی بیار وچنان مستم کن واز خودبیخودم کن که ذهنم تخلیه شود وازرنجش افکارمنفی ومثبت آسوده گردم وازشدت مستی ،ندانم درعرصه ی فکر وخیال چه کسی آمد وچه کسی رفت.
چون زجام بیخودی رطلی کشی
کم زنی ازخویشتن لافِ منی
بربوی آنکه جُرعه ی جامت به مارسد
درمَصطبه دعای تو هرصبح وشام رفت
بربوی: به امید آن که.
مَصطبه: مکان مخصوصی که اندکی از سطح زمین یا کف اتاق بلندتر باشد و کسی بر آن بنشیند؛ سکو ، تخت. مصطبه یا مضطبه به معنای میکده،میخانه، اگردرداخل میکده باشد مکانی ویژه برای اشخاص مهم واگردربیرون میکده باشد محل نشستن گدایان وتهیدستان می باشد. دراینجا همان مکان نشستن گدایان است.
خطاب به یک دوست صمیمی وهم پیاله که ظاهرا دردستگاه حکومتی قدرتی خاص دارد وزیر یا پادشاه:
معنی بیت: به امید آنکه جُرعه ای ازته مانده ی شراب تو به ما برسد ما تهیدستانِ بی کس وکار، درمصطبه به انتظارنشسته وهر بامدادان و شامگاهان دست به دعا برداشته ایم تا دوباره درمحضرباسعادت توباشیم.
به فیض جُرعه ی جام توتشنه ایم ولی
نمی کنیم دلیری نمی دهیم صداع
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم میاش در مشام رفت
حیاتی به جان رسید: دوباره زنده شد
مشام: دماغ ،بینی
معنی بیت: دل که درمدّتِ ایّام ماه رمضان ازنخوردن شراب افسرده وپژمرده شده بود دوباره با پایان گرفتن این ماه ورسیدن نسیم بوی باده به مشامش زنده شد.
سرم خوشست وببانگ باندمی گویم
که من نسیم حیات ازپیاله می جویم
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت
دارالسلام : خانه ای ازهشت خُلد، کنایه از بهشت است.
نیاز: نیازمندی، فروتنی ودرویشی نقطه مقابل غرور وخودپسندی
معنی بیت: زاهد به اعمال وعبادات خویش طلبکارانه مغرور شد وازراه مستقیم که منتهی به بهشت می شودمنحرف گشت،رستگارنشد. امّا رند که به بهشت رفتن نمی اندیشید وبافروتنی وازروی نیازمندی سعی می کرد درمسیرانسانیّت گام بردارد به بهشت رهنمون ورستگارشد.
منظورازنیازمندی دراینجا این است که رند صادقانه احساس نیازکرد که کامل نیست و بایستی سعی کند دراخلاقیّات وانسانیّت به سمت کمال سفرکند اوفروتنانه وخالصانه کوشید بی آنکه به بهشت رفتن بیاندیشد وسرانجام نیزبهشتی گشت.
باتظاهربه زهدوپارسایی؛ هیچکس به خلوص وپاکی نمی رسد لزوماًآدمی باعبادت کردن به پارسایی وپاکیزگی نایل نمی شود لیکن برعکس اگرآدمی خلوص قلبی داشته وپاکباطن باشد قطعاً هرکاری انجام دهد عین عبادت وبندگی محسوب می شود. آنانکه باعبادت کردن درپی رسیدن به خلوص وپارسایی هستند راه رابه خطا رفته اند.
غلام همّتِ آن رند عافیت سوزم
که درگداصفتی کیمیاگری داند
نقد دلی که بود مرا صرفِ باده شد
قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت
نقد: پول رایج.
نقد دل: نقدینگی وموجودی دل، دل به پول رایج تشبیه شده است. نقد دل کنایه ازهمه ی وجود آدمیست.
قلب سیاه: سکّه تقلّبی وبی ارزش
در حرام رفت: در راه حرام (شرابخواری) خرج شد.
معنی بیت: من که موجودی ِدل رابه شراب وعیش وعشرت سپردم تقصیری ندارم چون نقدینگیِ دل من تقلّبی بود درراهِ حرام نیزخرج شد.
حافظ دراینجا به زاهد وعابد ازروی طنز می فرماید: تواگرنقدِ دل را درراه حلال خرج کردی، سکّه ی تو سالم بود امّا برای من دل تقلّبی نصیب شده بود من هم ناچارشدم درراه حرام خرج کنم من بی گناهم! پول تقلّبی راکه نمی شود درراه حلال خرج کرد!
جزنقدجان به دست ندارم شراب کو
کاین نیزبرکرشمه ی ساقی کنم نثار
در تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سرسودای خام رفت
درتاب توبه: درآتش توبه
"سودای خام" کنایه ازتوبه ایست که کسی از شرابخواری توبه می کند تادرآن دنیا ازشراب کوثر بهره مند گردد. حافظ این معامله راسودای خام می شمارد.
معنی بیت: تاکی درآتش توبه می شود بُردبار وشکیبا بود؟ ای ساقی سوختیم شراب بیاور که عمرگرانبها ووقتِ عزیز برسراین معامله ی بیهوده تلف شد.
من همان ساعت که ازمِی خواستم شدتوبه کار
گفتم این شاخ اَردهدباری پشیمانی بود
دیگر مکن نصیحتِ حافظ که رَه نیافت
گمگشتهای که باده ی نابش بکام رفت
معنی بیت: ای ناصح دیگرلازم نیست نگران گمراه شدن ِحافظ باشی واورانصیحت کنی، حافظِ گم کرده راه، لطف وعنایت شامل حالش شد وازباده ی ناب کام گرفت وراه خودراپیدا کرد.
دردوران حافظ، مساجد وخانقاهها وصومعه ها
تحت پوشش تزکیه وخودسازی، تبدیل به مراکز ریاکاری،
شعبده بازی وحقه بازی شده بود وازطریق
خون مردم راتوشیشه کرده وثروت ومال آنهاراچپاول می کردند
حافظ پس ازرهایی ازتعلقات دینی ودنیوی درعالم آزادفکری به چنان دگرگونی عظیمی رسیده که دیگرنیازی به رفتن به مسجدوخانقاه وصومعه ندارد نغمه های رباب(نغمه های موسیقی، رقص وسماع، صدای پرندگان، صدای دلنشین جوی آب و....)
آموزه های زنده وروحبخشی رابه اوهدیه کرده اند ضرورتی ندارداوبرای عبادت ورازونیاز به معابدبرود وصدای واعظ ریاکاررابشنود اوهمه جا درحال نیایش وستایش است وهمه جامعبد اوشده است.
ساقی به نورباده برافروزجام ما
مطرب بگو که کارجهان شدبکام ما
- ۹۹/۰۹/۲۵
- ۲۸۴ نمایش


