ای رُخت چون خـُلد و لعلت سلسبیـل
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۵۶ ب.ظ
ای رُخت چون خـُلد و لعلت سلسبیـل
سلسبـیـلـت کرده جان و دل سـبـیـل
"شاه شجاع"انیس ومونسِ حافظ، غزلی دارد با این مطلع :
ای به کام عاشقان حـُسنت جمیل
کی گزینـد بـیـدلی بر تـو بـدیـل
حافظ به استقبال از غزلِ "شاه شجاع" این غزل را سروده است
خـُلـد : بهشت لعل : استعاره از لب
سلسبیل: چشمه ای دربهشت که آبِ گوارایِ حیات درآن جاریست،می خوشگوار
سبیل :راه وطریق ، به رایگان در اختیارگذاشتن،وقف نمودن ، مباح ساختن ،کنایه از خونِ حلال
"جان و دل سبیل کردن" یعنی جان و دل را وقف کردن وفـدا کردن
ای که چهره وسیمایِ تو همانندِ بهشت است و لبت همچون چشمه ای خوشگوار،شیرین وجانبخش به مانندِ سلسبیلِ بهشت که آبِ گوارایِ حیات جاریست .
("سلسبیلت کرده" یعنی سلسبیل برای توکرده)
معنایِ اول مصرع دوم:
چشمه یِ سلسبیلِ بهشت، بامشاهده یِ بهشتِ رخسارِتو، جان ودل ووجودش راازبهرِ تو وازبرایِ تو وقف نموده ودر دهانِ توحلول پیداکرده است. بهشت سلسبیلش راتقدیمِ بهشتِ رخ یارنموده است......
معنایِ دوم :
عجبا چشمه ی سلسبیلِ بهشتِ رخِ تو بجایِ آنکه جان وحیات ببخشد،برعکس ریخته شدنِ خونِ جان ودلِ عاشق را مباح وپاک دانسته وآن راقربانی می کند! این نوع گله مندی به منظورِ تحریک وجلبِ توّجهِ یارانجام می گیرد.(حُسنِ طلب)درمعنایِ دوم دیده می شود.
باکه این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کُشت مارا ولبِ عیسی مریم بااوست
سبـز پـوشـانِ خـَطَـت بـر گـِرد لب
هـمچـو حـورانند گـِـرد سـلـسبـیـل
سبـز پـوشـانِ خـطــت :موهای ریزولطیفِ دورِ لب،استعاره ازمِهرگیاه ،گیاهی که دارای اثرات درمانی بسیار است وبه عقیده قدما هرکس با خود داشته باشد مهر و محبّت همگان را به خود جلب می کند.
واژه یِ "سبزپوشان" به این دلیل آمده که مفهومِ"تازگیِ روئیدن" و "سبزشدنِ "مو وطراوتِ نوجوانیِ معشوق رانیز برساند،ضمنِ آنکه "سبز پوشان" صرف نظر از معنایِ لغوی، کنایه از فرشتگان وحوریان و اهالیِ بهشت است.
موهایِ نرم وتازه سبزشده یِ گِرداگردِلبت، همچون حوریانی هستند بر پیرامونِ سلسبیلت (براطرافِ لبِ تو) لبِ یار یادهانِ یار همچون چشمهیِ شیرین وگوارائیست وموهایِ اطرافِ آن مثلِ حوریان وپریانِی که برگرداگردِ چشمه یِ سلسبیل درطوافند.
"خط "به معنای ِموهای ریزاطرافِ لب وصورت ،درشعرِ کهن جایگاهِ ویژه ای داشت وازمحاسنِ معشوق قلمدادمی شد:
"سبزه یِ خطِ "تودیدیم وزبستانِ بهشت
به طلبکاریِ این مِهرِگیاه آمده ایم
نـاوکِ چـشـم تو در هـرگوشـهای
هـمچو من افـتاده دارد صد قتیل
ناوک : تـیـر ، استعاره از مـژه است
قتیل : کشته شده ،قربانی
تیرِمژگان تـو ازبس که اثربخش وکاری هست،در هر گوشهای صدها کشته همانند من دارد .
دل که از ناوک مژگان تـو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانهی ابروی تـو بود
یارب ایـن آتش که در جان مـناست
سرد کن زانسان که کـردی بر خلیل
خدایا، این آتش سـوزانده یِ عشق را که بر جان من افتاده سرد کن ، آتشِ عشق تحمل سوزاست "که عشق آسان نموداول ولی افتادمشکلها" عاشق بسیاری اوقات ازسختی ها ومشقتی که ازعشق حاصل می گردد طاقتش تمام می شود. همان گونه کهفرمان دادی
"ای آتش بر ابراهیم سـرد و بیگزند شـو " و آتش سردگشت ومبدّل به گلستان شد (اشاره به داستانِ حضرت ابراهیم است).
اماحافظ عاشقی نیست که ازخدابخواهد آتشِ عشق راخاموش گرداند،بلکه رندانه قصدداردآتشِ فراق تبدیل به گلستانِ وصل گرددواوبهره مندشود.
حافظ همیشه به شعله وربودنِ آتشِ عشق میبالد و مینازد :
زین آتش نهفته که در سینهی من است
خورشیدشعلهایست که درآسمان گرفت
مـن نـمییـابم مـجال ، ای دوستـان
گـر چـه دارد او جمـالی بـس جمیـل
مجال : مهلت ،فرصت ، اجازه
جمیل : زیـبــا
ای دوستان ! اگر چه او چهرهای بس زیبا داردو مرا مجذوب می سازد، ولی من دردوره یِ هجران بسرمی برم وازفرصتِ عشقبازی با او محرومم . من امکانِ معاشقه با او را ندارم.
منِ خاکی که ازاین درنتوانم برخاست
ازکجابوسه زنم برلبِ آن قصرِبلند
پـای ما لنـگ ست و مـنزل بـس دراز
دسـت مـا کوتـاه و خرما بر نـخـیـل
لنگ : شکسته و علیل و ناتـوان
منزل : مقصد وبارگاهِ معشوق
نخیل : درختِ خرما ونخل بلند
این بیت آنقدرشاعرانه ودارای تصویر وقابلِ فهم برایِ عموم است که تبدیل به ضرالمثل شده است
سرمنزلِ مقصود وبارگاهِ معشوق دردوردست هاواقع شده وبرای رسیدن به آن بایداز هفت خانِ رستم عبورکرد .ازبختِ بد پایِ مانیز شکسته وناتوان است و ما قدرتِ راه رفتن نداریم ، وصالِ یار همانند خرمایی بر بلندای نخل است و دستانِ کوتاه ما بدان نمیرسد. لوازم وابزارِفوق العاده نیازاست که مانداریم.
بدان کمرنرسد دستِ هرگدا حافظ
خزانه ای به کف آور زگنجِ قارون بیش
حـافظ از سـرپـنـجـهیِ عشق نـگار
همـچو مـور افتـاده شد در پای پیل
"سرپنجه" کنایه از قدرت و تواناییِ فوق العاده است. عشق به عقاب یاشیر ویاهرموجودی که دارایِ سرپنجه ای قوی هست تشبیه شده ودرمقابل، شاعرآنقدر ضعیف وناتوانست که بمانندمورچه ایست که درزیرپایِ فیل له شده است.
اندرآن ساعت که برپشتِ صبابندندزین
باسلیمان چون برانم من که مورم مرکب است؟
شــاه عـالـَم را بـقا و عـزّ و نـاز
بـادو هرچیزی که باشد زیـن قبیل
شاه عالم همان شاه شجاع است.
جاودانگی ، عزت ، ارجمندی در نازوتنعّم وافتخار وخلاصه هرآنچه که ازاین قبیل است همه نصیبِ شاه شجاع بادا.
آرزومندم "سلامت وسعادت وسرافرازی وثروت"وهرچیزخوب وباارزش قسمتِ شاه عالم باشد.
سال وفال ومال وحال واصل ونسل وتخت وبخت
بـادت انـدر شــهریــاری بــرقــرار و بــادوام
سـال خــرّم فـال نیـکو مـال وافـرحـال خـوش
اصـل ثــابت نســل بـاقی تخت عـالـی بخت رام
درموردِشأنِ نزولِ این غزل بایدبه یاد داشت:
شاه شجاع پادشاهی شاعر،ادیب وبافرهنگ بوده ودربارگاهِ خویش مجلسِ شعروشاعری ترتیب می دادوهرازچندی به رسمِ معمول، ازشاعرانِ سرشناس وبزرگانِ عرصه ی شعروشاعری دعوت بعمل می آورد تا ساعاتی رادرکناریکدیگربه مشاعره،مباحثه وشعرخوانی بگذرانند.امّاآنچه که درخورِتوّجه است این است که:
حافظ هرگاه به قصدِمدّاحیِ کسی یا پاسخگویی به ادّعایِ مدّعیان،شعر می سرود سعی می نمود ضمنِ پردازشِ اصلِ موضوع، غزلیاتِ خودرا با مضامینِ بکرِ عاشقانه، عارفانه وحتّاعامیانه ،حکمت وفلسفه غنی سازی کند وبگونه ای ادایِ مطلب نماید که هیچ یک ازغزلها در محدوده یِ "مدح" ودرحصارِ"یک حادثه یِ تاریخی" باقی نمانَد.
صرفنظرازاینکه بینِ حافظ وشاه شجاع یک ارتباطِ خصوصی وپیوندِ دوستیِ دوطرفه وبسیار عمیق وعاطفی جریان داشت ، ملاحظه میگردد که دراین غزل نیزمثلِ همیشه سعی نموده بُعدِ ستایشِ وابرازِ احساسات، درسایه یِ ابعادِ دیگرِغزل مانند:"بکارگیری ِ ایهام واشاره –معماریِ چینشِ کلمات وآرایشِ واژه ها-تصویرسازی وایجادتناسب و..... فرو رود ودامنه یِ سخن بصورتِ عمومی وفراگیرتوسعه پیداکند تا امکانِ برداشتِ معنی وفیض بردن ازلطافت وظرافتِ غزل برایِ همگان، حتّا آنهاکه ازشأنِ نزولِ غزل بی اطلاعند میسّرگردد.
کوتاه سخن اینکه: گرچه بسیاری ازغزل هایِ حافظ به مناسبتِ خاصی یادراستقبال ازغزلی یادرپاسخ به ادّعایِ مدّعیانِ شعروشاعری وتحتِ تأثیرِرخدادهایِ اجتماعی به رشته ی نظم کشیده شده اند،لیکن چنانچه می بینیم،گستره یِ معانیِ ترکیبات ومفاهیمِ عبارات،درقیدِ زمان ومکان متوقف نشده وآنچنان عمومیّت دارندکه بدونِ لحاظ قراردادنِ جایگاهِ نزولِ غزل نیز، هرکسی می تواند باکاوش وغور در ترکیباتِ بدیع وبِکرِ عاشقانه وشاعرانه یِ بیت بیتِ هریک ازغزلها، غم واندوه ازخاطرِ خویش زدوده و ازهنرنمایی ،خلاقیّت و خیالپردازیِ شاعر لذّتِ ببرد.
مدّعی گولغزونکته به حافظ مفروش
کِلـکِ مـا نیـــز زبـانیّ وبیانی دارد
- ۹۹/۱۰/۰۱
- ۷۱۹ نمایش
چقدر من ممنون شمام بابت این وبلاگتون و نوشته هاتون.
مانا باشید