ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۴۱ ب.ظ
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران، تو چه دانی که چه مشکل حالیست؟
ماهم : ماهِ من، "ماه" کنایه ازروی ِزیبا، لطیف ودرخشنده ی معشوق است.
این هفته برون رفت: این هفته به جایی دوراز چشم من رفت. ازدسترس من خارج شد.
به چشمم سالیست: این چند روزبقدری سخت گذشته که درنظرمن به اندازه ی طول مدّتِ یکسال شده است.
حال هجران : حالِ غریب و اندوهناکِ عاشقی در فراق معشوق. کسی که به دردِ عشق ودوری مبتلا نشده و این حال را تجربه نکرده باشد هرگزنمی تواند دشواریِ تحمّل سوز هجران را درک کند. حافظ این مصرع را به نصحیت کنندگان و آنانکه منع عشق می کنند وعاشقی تجربه نکرده اند گفته است.
معنی بیت: این هفته، ویااینکه چند روزیست که محبوبِ خوش سیما و آن عزیزِعزیزترازجانم، مرا ترک کرده ورفته است، این یک هفته به قدری سخت گذشته که برای من به اندازه ی درازی یکسال است. (البته روشن است که برای عاشق، نه یک هفته بلکه هر ثانیه ی فراق به اندازه ی یکسال است، "هفته" دراینجا به ضرورتِ شعری بکارگرفته شده است.)
درمصرع دوّم: آری ای ناصح و ای کسی که منع عشق می کنی، توکه عاشقی تجربه نکرده ای، چه می دانی که حال عاشق در دورانِ هجران، چقدر توان سوز وجانکاه است وایّام فراق چقدر کُند سپری می گردد؟
درتاییدِ این مطلب روانشاد، سلطان شهرعشق استادشهریار،یک گام فراتر نهاده وغزل نغزو زیبایی بااین مَطلع سروده است:
دروَصل هم زعشق تو ای گُل درآتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم!
مردم ِدیده ز لطفِ رُخ او در رُخ او
عکس خوددیدگمان بُردکه مِشکین خالیست
مردم دیده: مردمک چشم
زلطف رُخ او: ازبس که رخساراوپاک و سپید ونورانی مثل آئینه هست.
معنی بیت: ازبس که رخسار لطیف و نورانی ِاو همانندِ آئینه، عکس همه چیزرا باز می تاباند، مردمکِ چشمانم عکس خود رادر رخسار او مشاهده کردچنین گمان نمود که درصورتِ اوخال مِشکین می بیند! درحالی که سیاهی ِ خودش را می دید.
مینمایدعکس می دررنگِ روی مَه وَشت
همچوبرگِ ارغوان برصفحه ی نسرین غریب
میچکدشیرهنوز ازلب همچون شکرش
گر چه درشیوه گری هر مژهاش قتّالیست
"شیرازلب چکیدن" کنایه ازنوجوان بودن و خُردسالیست.
شیوه گری: عشوه وشیوه های دلبرانه بکارعاشقان بستن
قتّال: قتل کننده
معنی بیت: بااینکه درعاشق کُشی، هریک ازمژه هایش آلتِ قتلیست وباشیوه ها وعشوه هایش جان ودل عاشقان رابه یغما می برد لیکن هنوزبه بلوغ کامل نرسیده ونوجوان است ،گویی که هنوز از لب شکّرینش بوی شیرمادرمیآید!
از لبت شیر روان بود که من میگفتم
این شکر گِرد نمکدان تو بی چیزی نیست
ای که انگشت نمایی به کرم درهمه شهر
وَه که در کارغریبان عجبت اِهمالیست
انگشت نمایی: مشهورهستی
اهمال :سستی وسهل انگاری
"غریبان" دراینجا کنایه ازعاشقان است.
عجبت اهمالیست: عجب توراسستی هست، شگفتا که سهل انگاری می کنی
معنی بیت: تودرلطف وعنایت و بزرگواری شُهره ی شهرهستی وبه همه خوبی واحسان می کنی درشگفتم که نسبت به غریبان(عاشقان خویش) چقدر سهل انگاری وبی توجّهی می کنی!
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگراین قاعده درشهرشما نیست
بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تودراین نکته خوش استدلالیست
شایبه: شک و تردید
جوهرفرد: کوچکترین جزءِ اصل و عصاره ی هر چیز، هر چیزی که قایم به ذات خودش است. ذرّه که قابل تجزیه نباشد. درقدیم که علم همانندِ امروزتوسعه پیدا نکرده بوددرمیان دانشمندان در موردِ همه چیز به ویژه،اتم وجوهرهرچیزی اختلاف نظرها بودوبعضی به دیده ی شک و تردید می نگریستندتاآنکه استدلالی منطقی و محکم ومناسب پیداشود، اشاره به این مطلب است. حافظ بادستمایه قراردادن این موضوع، مضمونی زیبا درموردِ کوچکی دهان یارخَلق کرده است.
خوشاستدلالی است: مناسبترین دلیل و گواه است.
معنی بیت: ازاین به بعد من هیچ تردیدی در وجودِ "ذرّه ای قایم به ذاتِ خودش و غیرقابل تجزیه" نخواهم داشت زیرا دهان توآنقدرکوچک است که برای اثباتِ این نکته استدلال ومنطقی قابل قبول است. وقتی دهان به این کوچکی وجود دارد بنابراین کوچکترین جزء قائم به ذاتِ خویش نیزدرهرچیزی انکارناپذیراست.
هیچ است آن دهان ونبینم ازاونشان
موی ست آن میان وندانم که این چه موست.
مژده دادند که برما گذری خواهی کرد
نیّتِ خیر مگردان که مبارک فالیست
بشارت دادند که قصد کرده ای به ما سری خواهی زد وما را بانعمتِ دیدارخود مستفیض خواهی نمود تصمیم واراده ی خویش را تغییرمده که این نیّت بسیار خوش یُمن ومبارک است.
هرچندکان آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی می کشم فال دوامی می زنم
کوه اندوهِ فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که ازناله تنش چون نالیست
نال: نی باریک و میانتهی، کنایه از لاغری
معنی بیت: اندوهِ دوری تو همانندِ کوهی بردوش حافظِ دلخسته است که ازناله وفغان، تن ِ او همچون نی لاغر وباریک شده است،حال بااین وضعیّت ،چگونه حافظ خواهدتوانست این بار گران ِ اندوه را به دوش کشد؟
وقت است کزفراق ِ تو وسوزاندرون
آتش درافکنم به همه رَخت وپخت خویش
- ۹۹/۰۹/۲۳
- ۴۳۲ نمایش