حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

من وانکار شراب این چه حکایت باشد؟!‏

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۶ ب.ظ



من و انکار شراب؟! این چه حکایت باشد؟!‏            
غالباً این قدَرم عقل و کفایت باشد! 


جناب حافظ شیرین سخن دراین غزل بسیار راحت ترازسابق و بی‌ هیچ دغدغه ای ،گویی که از فشار تندروها وافراط گرایان آزادشده باشد،حرفهای دل خود را که همیشه درلفّافه ی ایهام وابهام وکنایه می پیچید بامازده است.


ضروریست دانسته شودکه حافظ پس ازاینکه درس قرآن راتمام کردمدتی بافقها وعلمای دینی نشست وبرخاست کردو مسیری راباهم طی کردند.آنهاخیلی زودبه دوراهی عقل وعشق رسیدند.فقهابه استناد احادیث وروایات فراوان دینی، مسیرعقل راانتخاب کردندولی حافظ که هوای دیگری درسرداشت مسیر عشق رابرگزید.ازهمین مقطع تاریخی بودکه جوانه های باورها وعقایدخواجه حافظ یکی یکی سر برآورده، به مروررشدکرده وگلشنی فرح فزای ومستی بخش وگشاینده ی دل وجان رارقم زدند.
رفته رفته اختلافات فکری آنها بزرگ  وعمیق تر شد تاآنجا که به غایت رودرروی همدیگر قرار گرفتند.
حافظ بامشاهده ی مکرّر خودنمایی ها، ریا وتزویر و دروغ اززاهدان ریایی وافراطیون دینی، اشتیاق فراوانی به آزاداندیشی ،عشقورزی بی قیدوشرط، بی آزاری و صداقت پیشگی پیداکرد وسعی نمودبه مددِ مشاهدات ودانش واندوخته های خویش، راه تازه ای پیداکند کلنگ بنیاد مکتبی نو باجهان بینی ویژه،به دست آن دُردانه ی روزگاربرخاک کهنه ی زمین فرودآمدومکتب رندی وآزادگی بنیانگذاری گردید.
مکتبی که درآن به غیراز مردم آزاری،هیچ یک ازرفتارهای آدمی گناه محسوب نمی شود وهمگان باعشق ومهر ومحبّت درکنارهم روزگارمی سپرند. 
اما رویارویی حافظ با افراطیّون وتندروهای متعصب،خطرات فراوانی نیز برای اوداشت. تاآنجا که آزارهادید تهدیدبه قتل شد،تکفیر سپس تبعید شد لیکن هرگزازآگاهی بخشی دست نکشید وتاآخرین نفس با ریا وتظاهر ودروغ مبارزه کرد
هنگامی که شرایط زمانه نامطلوب بود وخفقان برجامعه سایه افکنده بود حافظ سعی می نمود باورها واعتقادات خویش را درپرده هایی ازایهام و ابهام پیچیده ودوپهلو وگاه چندپهلو ارایه نماید تا بهانه ای به دست افراطیون  آن زمان ندهد. اماهرگاه نیز فرصتی مناسب متل به حکومت رسیدن شاه شجاع  دست می داد اقدام به بیان وانتشارآزادانه ی عقاید خویش می نمود. به نظرمی رسد این غزل نیزدربخش پایانی عمرگرانبهای آنحضرت دریک چنین فرصتی سروده شده است.
چه شیعه باشیم وچه سنی وچه یک آزاداندیش فرامذهبی ،ناچاریم بپذیریم که حضرت حافظ نیز به ماننداغلب شعرا به استناد اشعار ویادداشتهایی که از آنان باقی مانده است، دربحث شراب وباده گساری دستی برآتش داشته وگهگاه به مستی ومیخواری می پرداخته است.
اگرچه تعدادزیادی ازغزلیات حافظ ،سندی بسیار محکم برای این مطلب هست که منظورحافظ از شراب وشرابخواری،شراب انگوری نبوده ومراد ازبیان آنها،اشاره به مستی عشق و حضور دوست ووصال و.....هست اما به تعداد همین غزلها،متقابلاً غزلهایی نیز دردیوان حافظ وجود دارد که نشان می دهدمستی شراب انگوری رانیز تجربه کرده است.
بنابراین حافظ هم ازشراب حقیقی وهم ازشراب مجازی بهره می برده است.
دربیت اول این غزل نیزبه روشنی وباصراحت تمام تاکیدمی فرمایدکه :
من هرگزشراب(انگوری) راانکار وونفی نکرده  ونمی کنم،این چه داستانی هست که درست کرده اید؟به عبارت دیگر،این چه حرفیه؟
 شاعربه منظوررفع هرگونه ابهام درنظرگاه مخاطبین، درمصراع دوم بیت اول در ادامه ی سخن  می فرماید:
حداقل اینقدرعقل وشعوردارم ومتوجه هستم که چه می گویم....به اصطلاح عریضه نویسان امروزی: درکمال صحت وسلامت عقلی  این مطلب را بیان می کنم.
 تاکیدبر «عقل و کفایت»ازسوی شاعرو نشاندن آنها در کناریکدیگر،به این دلیل است که مخاطبین شعردچاراشتباه نشوند وباآسمان وریسمان به هم بافتن ،معناهای دیگر مانند شراب روحانی وغیره برداشت نکنند. آنهاکه همچنان پای اصراربراین نکته می فشارند  که منظوراز «شراب» درمطلع این غزل، معنای مجازی ومعنوی هست! باید به این سئوال پاسخ دهند که درآن صورت چه لزومی داشت که حافظ با این لحن تاکیدی اعلام کندکه من هرگزشراب رانفی نکرده ونخواهم کرد!! مگرکسی حافظ رابه انکارشراب روحانی متهم کرده بوده که حافظ می فرماید: این چه حکایت است من شراب را انکارنکرده ونخواهم کرد؟! 
اتفاقاًبلعکس حافظ همواره ازسوی متولیان شریعت درمظان اتهام شرب خمر وشراب انگوری بوده وبه همین سبب تکفیر می شده است. بنابراین دراین غزل منظوراز شراب همان شراب انگوریست. 
بیا وکشتیِ مادرشط شراب انداز
خروش و لوله درجان شیخ وشاب انداز

  

تا به غایت٬ ره ِ میخانه نمی‌دانستم

ورنه مستوری ما، تابه چه غایت باشد؟!


غایت: پایان،نهایت، مقصود، مقصدو نهایت آرزو کمال مطلوب آرمان .
‏«تا به غایت» : تا این اواخر یا تاکنون
معنی بیت.:
تاحالا من نمی دانستم که میخانه کجاست ونمی دانستم که درمیخانه چه حالتی به آدمی دست می دهد (اشاره به زمانی که با صوفیان وزاهدان نشست وبرخاست می کرده وبه پارسایی و پرهیزگاری مشغول بود)
‏مستوریی :به معنای زُهد و پرهیزگاریست.‏
وگرنه (اگرزودترمی فهمیدم که درمیخانه چه می گذرد)این همه بیهوده پرهیزگاری نمی کردم! 
خودراسرزنش می کندکه دراین سودای خام پرهیزگاری تابه کی باید ادامه داشته باشد؟
ازتاب توبه چندتوان سوخت همچوعود؟ 
مِی ده که عمربرسرسودای خام رفت


زاهد وعُجب و نمازو، من و مستیّ و نیاز              
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد؟


عُجب : غرور وخود خواهی، تکبّر
معنی بیت:
زاهدان وعابدان ریاکار واعمال خوپسندی ونمازبه پاداشتن یک سو ، من ومستی ِشراب وتهیدستی ونیازمندی سوی دیگر.  تاتوخودقضاوت کن وببین که ازروی انصاف میل دل وتوجّهِ قلبی تو به کدام سوی است؟   
بااین جبهه گیری که حافظ اختیارنموده است (قراردادن زاهد وخودپسندی ونمازیک جبهه وحافظ ومستی ونیازمندی جبهه ی دیگر) تردیدی نمی ماند که احتمالاً ازیک مقطع تاریخی به بعد،بکلی ازمذهب وشریعت خارج شده وبه آزاداندیشی روی آورده است. آزاداندیشی بامحوریت عشقورزی وانسانیّت که یک نوع جهان بینی ِ فرامذهبی ،  فرامرزی وجهان شمول است. ازهمین روست که حافظ برخلاف سعدی ومولوی وغیره  شعرمذهبی_ میهنی ندارد. اشعاراومتعلق به همه ی مذاهب، همه ی جهان وهمه ی زمانهاست. 
زاهدشراب کوثروحافظ پیاله خواست
تادرمیانه خواسته ی کردگارچیست‌


      زاهد اَر راه به رندی نبَرَد معذور است!‏                  
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد!


"رندی" تازمان حافظ به مفهوم لاقیدی ولاابالیگری بوده، اما حافظ همانگونه که دوست داشت درهمه چیز نوآوری کند رندی رانیزمتحول ساخت و معناهای جدیدو باارزش ومنحصربفردی رابه این واژه اضافه کرد وجایگاهی رفیع به  «رندی» بخشید.
  «رند» درنظرگاه حافظ کسی است که درمسیررشدوآگاهی گام گذاشته وبارهایی ازقیدوبندهای دینی ودنیوی‌؛ درخلوص معصومیت وپاکی باطن خویش ذوب شده است. رندان دراین مکتب به رغم داشتن ظاهرگناه آلوده، پاکباطن ونیک کردار ونیک گفتارانند. 
زمانی که  آدمی،  معصومیت ازلی راکه دردرون همگان؛ ازازل تاابد بوده کشف کرده وآن رابه روزسانی کندپرهیزگاری وپارسایی خودبخود دررفتاروکرداراونمایان میگردد نیازی به چیزی تحمیل کردن و وادارساختن خود به تمرینات سخت زاهدی نیست. آن خلوص که به او دست می‌‌دهد  فضلیت پرورشی ودستکاری شده نیست.  بی شک چنین فرزانه ای بدون ترس وواهمه همواره درمنزل آرامش وسکون ساکن خواهدبود. 
زاهدان وقدیسان برعکس این موضوع، پیوسته باانجام رفتارهای سخت وآزارنده‌؛ سعی وتلاش می نمایندکه برای خود چهره ای پرهیزگاروباتقوا نقاشی کنند آنهاباتمام قدرت، ازترس ازدست دادن این مقام ساختگی؛ به شیوه های گوناگون حتی حقه بازی وتزویر متوسل می شوند تاازاین چهره ی نقاشی شده بشدت محافظت می کنند.  آنهانیک می‌دانند که اگر برای یک لحظه هم غفلت کنند، تمام تقوا وفضلیتهای پرورشی را از دست خواهند. آنها در سکون وخلوص ومعصومیت باطنی  منزل ندارند، چهره ی قدیسانه ی آنها طبیعی نیست، چیزی مصنوعی و قراردادیست که  بر خودشان تحمیل کرده‌اند.
 پاکدامنی ومعصومیت ازلی، هرگزنیازی به دستکاری و محافظت ندارد وموقوف هدایت غیبیست همانگونه که نفس کشیدن ما‌‌‌؛  گردش خون دردرون ما؛ تپیدن قلب ما وبسیاری ازفعالیتهای درونی ما؛ هیچ نیازی به تلاش ودستکاری بیرونی ندارند. 


معنی بیت:
زاهدازاینکه نمی تواندیک رند باشد ومعناومفهوم رندی رادرک کند گناهی نداردوعذرش پذیرفتنیست. زیرا رند بودن ورندی پیشه کردن که همانا عشقورزی بی قیدوشرط است کاری نیست که بانقاشی کردن چهره ی خود حاصل گردد. این فضلیت پرورشی نبوده وبدون عنایت حق تعالا صورت نمی پذیرد.
به بیان دیگر می فرماید: من اگررندی وعشقورزی  اختیارکرده وراه خودرا ازراه شریعت وزاهدان جدا کرده ام به لطف وعنایت حق بوده است.
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت


 من که شب‌هاره ِ تقوا زده‌ام با دف و چنگ            
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟!


غزل بگونه ای شروع وخاتمه یافته که گویی ازحضرت حافظ سئوالی شده که :آیا شماهنوز مسلمانی نمازمی خوانی؟ یاشراب میخوری وازمذهب خارج شده ای؟ 
حافظ نیزدرجواب این شبهات این غزل راسروده تا ابهامات برطرف گردد.
معنی بیت:
آخرانصاف دهید.....من که شبها(حتا آن زمانی که با زاهدان وصوفیان همنشین بودم) باپرداختن به موسیقی سعی می کردم با تقوا وپرهیزگاری بجنگم حال چگونه می توانم به ویژه الان که موردعنایت حق قرارگرفته ام دوباره به راه قبلی بازگردم وبا زاهدان وعابدان دریک مسیرگام بردارم؟ این چه حرفیه؟ این چه سئوالیه؟! این چه توقعی هست که ازمن دارید؟!من که همانندزاهدان، تظاهروریاکاری نمی کنم همگان بایدبدانند که من چه مسلکی دارم.
من نخواهم کردترک لعل یار وجام می
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است
  

       بنده ی پیر مُغانم که ز جهلم برهاند                       
پیر ما هر چه کند،عین عنایت باشد!


گرچه به روشنی مشخص نیست که «پیر مغان» چه کسی هست که حافظ این همه به اوارادت می ورزد واحترام خاصی به اوقایل است.اما باکمی تحقیق دراشعارآنحضرت، بنظرچنین میرسدکه ممکن است منظورحافظ ازپیر مغان « حضرت زردتشت » بوده باشد. 
مغان جمع مغ به معنی روحانیان مذهب زرتشت است. درمذهب زرتشت برخلاف سایرمذاهب شرابخواری انکارنشده است  جنگ وخونریزی هیچ جایگاهی ندارد سخنانی که اززرتشت باقی مانده است همه در راستای عشقورزی ، راستی، مهرورزی وتاکیدبرزیستن شادمانه هست سخنانی که  درکانون توجه نظریه پردازان واندیشه ورزان ادوارمختلف جهانی جایگاه ویژه ای داشته وهمیشه طراوت وتازگی خودراحفظ نموده اند. بسیاری ازاندیشمندان وفیلسوفان جهان مثل نیچه و...... احترام خاصی به زرتشت قایل هستندودربرابر اوکلاه ازسربرداشته وسرخم می کنند.پس دور ازانتظارنیست که حضرت حافظ نیز همانند اندیشمندان جهان نسبت به این  «ابرانسان» بی مثال علاقه وارادت خاص داشته باشد. 
  بی شک بااستنادبه ابیات روشن زیادی که ازحضرت حافظ درمورد زرتشت وآئین اوباقی مانده می توان چنین نتیجه گرفت که پیرمغان حضرت حافظ هم اوبوده باشد. 
 ازآن به دیرمغانم عزیزمی دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست. 
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی
گفتم شراب وخرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند
به هرحال پیرمغان حضرت حافظ ،هرکه بوده باشد(هرچندخیالی) یک انسان کامل ومرشد دانا وفرزانه هست  زندگی راتاییدکرده وخوش وخرم زیستن رانیایش وعبادت می شمارد که حافظ اینچنین عاشق وشیدای اوست. 
مریدپیرمغانم زمن مرنج ای شیخ
چراکه وعده توکردیّ واوبجاآورد
  

دوش ازین غصّه نخفتم که رفیقی می گفت

حافظ ار مست بودجای شکایت باشد.


این بیت درتاییدمطلبی هست که درشرح بیت پنجم بیان گردید.
معنی بیت:
همگان باید دانسته باشند که من مِی میخورم وشادمانه زیستن اولویت اصلی من است...
من غصه می خورم وقتی کسی مراخوب نمی شناسد وبه اشتباه تصورمی کند من یک شخصی هستم که همانند زاهدان وعابدان؛ مشغول عبادت وزهد ورزی وپرهیزگاری هستم.دیشب ازاین غصه  تا صبح خواب به چشمانم نرفت چون شنیدم یکی ازرفقا چنین اظهارنموده که ازحافظ انتظارمستی نداشتیم اگرحافظ مستی کرده باشدشکایت دارم.
حافظ ازغصه ی اینکه چرامردم باورنمی کنند که حافظ مستی می کند که خافظ نماز نمی خواند که حافظ ازمذهب خارج شده وراه دیگری درپیش گرفته،خواب به چشمانش نیامد......
عاشق ورندونظربازم ومی گویم فاش
تا بدانی که به چندین هنرآراسته ام. 


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۲
  • ۳۲۰ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی