گُلعِذاری زگلستان جهان ما را بس
يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۳۵ ب.ظ
گُلعِذاری زگلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه ی آن سروروان مارابس
گُلعِذار : زیباروی،گل رو،خوش سیما
"سروِ روان" کنایه از معشوق ِ خوش قدوبالاست.
چمن: باغ، کنایه ازدنیاست.
معنی بیت: (مازیاده خواه نیستیم) ازگلستان جهان تنها یک گلرُخ ِ دلستان برای مادل عاشق پیشه ی کفایت می کند ازمیان این همه نعمت واز این باغ باصفای دنیا، همین که سایه ی آن سرو قامت برسرماباشد برای ماکافیست.
تابوکه یابم آگهی ازسایه ی سروسَهی
گلبانگ عشق ازهرطرف برخوش خرامی می زنم
من و همصحبتیِ اهل ریا دورم باد
ازگرانان جهان رَطل گران مارا بس
اغلب ابیات این غزل که بامضامین بکروبدیع وحافظانه خَلق شده اند بیانگرمیزان مناعت طبع ،بی نیازی ورهایی ازقیدوبند دینی ودنیوی شاعر است که حتّادرسخت ترین شرایط، هرگزسر پر غرورش به دُنیی وعُقبی فرونیامد وتاپایان عمر آزادانه اندیشید وآزادانه زندگی کرد.
رَطل: پیمانه ی بزرگ وسنگین
ازگرانان: ازمجموعه ی گران ها، وزین ها وسنگین ها . دراینجا کنایه اززاهدان وریاکاران نیزهست فریبکارانی که به وجهِ عبوس می نشینند و تصوّر می کننددارای شخصیّتی ارزشمند و وزین وسنگین هستند. حافظ درمصرع اوّل، رندانه خود را ازصف ریاکاران جدامی سازد ودرادامه، با بکارگیری مناسب "گرانان" ریاکاران رانیز به مجموعه ی گرانان اضافه می کند وهمه را دریک جا ودرکناره می نشاند تا به راحتی بتواند از مجموع آنها اعلام برائت کند.
معنی بیت: من هرگزباریاکارانِ خودبین وحُقّه باز نشست و برخاست نمی کنم وهم صحبت نمی شوم برای من همین مایه ی سعادت است اگرتوفیقی داشته باشم با پیمانه ی سنگینِ شراب هم نشین وهمنفس گردم. این همنشینی بسی ارزشمندتراز همدمی با ریاکارانِ خودپسنداست.
نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مکن
خودپسندی جان من بُرهان نادانی بُوَد
قصرفردوس به پاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا دیرمُغان ما را بس
قصر فردوس : کاخ بهشت
دیر: عبادتگاه ،صومعه ، محل عبادت راهبان مسیحی،خراب آباد کنایه از: دنیا، جهان مادی .
مُغان: درلغتنامه ی دهخدا می خوانیم:
مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت . آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقه ٔ روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولاً این طایفه رامغان می خوانده اند.
دیرمُغان: معبد زردشتیان ، دراینجا کنایه ازخرابات ومیخانه
معنی بیت: بهشت ونعمتهای آن را به عنوان پاداش به آنهایی می بخشند که دارای اعمال ورفتارهای نیک هستند ما که لااُبالی وگناهکار وفقیر هستیم (البته اززاویه ی دید زاهدان) همین کُنج میخانه وگوشه ی خرابات کافیست.
ای گدای خانقه بَرجَه که دردیرمغان
می دهندآبیّ ودلها راتوانگرمی کنند
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
براستی که برای مشاهده ی سرعت گذر عمر آدمی، آئینه ای شفّاف ترازحرکت آب در جویباران نیست. دراین آئینه ی عبرت انگیز به روشنی می توان دریافت که این قافله ی عمر چگونه به سرعت وبی وقفه درگذراست.
معنی بیت: (به کجاچنین شتابان؟) اندکی درنگ کن وبرلب جویباری بنشین وببین که قافله ی عمر،چسان بی درنگ وشتابان درگذراست.
اگر منصفانه بنگریم ودرمورد این حقیقت تلخ بیاندیشیم عبرت گرفته وبیشترقدر لحظات عمر راخواهیم دانست. اینکه بتوانیم درآئینه ی جویبار، گذرعمر خودراببینیم تلنگریست که برای بیدارشدن ماکافیست وقتی که بیدارمی شویم تازه درمی یابیم که نه تنها آب وعمرآدمی؛ بلکه تمام اجزای هستی درگذراست ولحظه ای توقّف نمی کند.
لحظه ای بر لب رودخانه ای بنشین ببین که چگونه جهان گذران وزندگی بربستر زمان؛ بسان آب رودخانه بی وقفه جاری ودرعبوراست. ساکت بنشین وصحنه های خاطرات تلخ وشیرین زندگانی را برپرده ی ذهن مشاهده کن که چگونه یکی یکی محومی شوند؟ اما توهمچنان پابرجاهستی اینگونه به نامیرا بودنت پی می بری و اطمینان پیدامی کنی که همیشه ازخاطراتت جدابوده ای همین اشارت ارزشمند ازجهان گذرانست که ماراکفایت می کند. پس باهشیاری کامل؛ آگاه ومراقب باش که هیچکدام ازخاطراتت اهمیت چندانی ندارند وانمودکن که نمی توانند تورامتاثروملول نمایند. خودت راازخاطراتت جداکن جهان برماهمچون ابرهای گذران می گذرد وماهمچنان که آسمان می ماند درآگاهی ازلی برای همیشه باقی می مانیم.
حافظاچون غم وشادیّ جهان درگذراست
بهترآنست که من خاطرخودخوش دارم
نقدِ بازار جهان بنگر و آزار جهان
گرشمارانه بس این سودوزیان مارابس
نقد : آن چه که در حال داده شود، خلاف نسیه ،مال یاپول حاضر دراینجانعمت هاوهرآنچه که دنیا به ما ارزانی می دارد.
"بازارجهان" : شاعردراین بیت نسبت به فرآیند زندگانی به چشم تجارت نگاه کرده ودست به مضمون سازی زده است. تجارتی که سود آن درقیاس با زیانهایی(دردها ورنجهایی) که داردخیلی کمترو ناچیزاست به عبارت دیگر این تجارت یک معامله ی زیانباراست.
معنی بیت: مال ونعمت هایی را که دنیا به مامی دهد خوب ببین وارزیابی کن رنج هاو دردهای خودرانیزدرنظربگیر ببین که چگونه ما تن به یک معامله ی زیانبارداده ایم! اگر به رغم اینکه می دانید دراین تجارت باخته اید همچنان به معامله بادنیا دل بسته اید وعبرت نمی گیرید مااین هشدارراجدی گرفته وبااینکه در دنیا زندگی می کنیم به عیش وعشرت می پردازیم اما دنیایی نیستیم وبه ناپایداری آن اطمینان داریم.
دراین بازاراگرسودیست بادرویش خرسندست
خدایامنعم اَم گردان به درویشیّ وخرسندی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
معنی بیت: درادامه ی بیت قبلی، تنهاخواست وآرزوی ما درکناردوست وومعشوق بودن هست وما به خواست اصلی خویش رسیده ایم وهیچ نیازی به مال ومنال دنیوی ومعامله بادنیا نداریم. هم صحبتی بایار دولتی سعادت بخش است که نصیب ماشده است.
مِی دوساله ومحبوبِ چهارده ساله
همین بس است مراصحبت صغیروکبیر
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سرکوی تو از کون ومکان ما را بس
خطاب به معشوق است. معشوقی که دولت صحبت اوحافظ راکامیاب کرده است.
معنی بیت: ای حبیب، محض رضای خداوند مرا ازدرگاه خویش مران ومحروم مکن حتّا اگرقرار باشد به بهشت فرستاده شوم بازهم خواست وآرزوی قلبی من درگاه توست. ازبهشت وازهر آنچه که درعالم هستی وجود دارد برای من همین که درکوی تو ساکن باشم کافیست.
ذرّه ی خاکم ودرکوی تواَم جای خوشست
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم
حافظ از مَشربِ قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
مَشرَب : آبشخور .
قسمت : تقدیر، سهمی که ازجانب خداوند برای هرکس تعیین شده است.
طبع : قریحه ی شاعری
ای حافظ اظهار گلایه وشکایت ازتقدیر بی انصافیست ازآبشخورقسمت،برای هرکس سهمی مشخّص شده باید رضابه داده بدهیم خودمان رابا نواقصی که داریم بپذیریم وازجبین گره بگشائیم. بنابراین گله وشکایت نمی کنم همین قریحه ی لطیف و ذوق شاعری که همانند آب جویباران جاریست ونصیب من شده برای من کافیست.
حافظ اَرسیم وزرت نیست چه شدشاکرباش
چه بِه ازدولتِ لطفِ سخن وطبع سلیم؟
- ۹۹/۰۹/۲۳
- ۱۱۶۹ نمایش