به غیرازآنکه بشددین ودانش ازدستم
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۸ ق.ظ
به غیرازآنکه بشددین ودانش ازدستم
بیا بگوکه زعشقت چه طَرف بربستم
طـَرْف بربستن : سود جستن –نفعی به دست آوردن . شاعر بارندی وبازبانِ حافظانه، گلایه می کندتاشاید که در کانون ِتوّجهِ معشوق زمینی خود قرارگیردمی فرماید :
من در عشق تـو جز از دست دادنِ دین و دانش، هیچ سودی ونفعی نبرده ام بیا خودت ملاحظه کن وببین که چه چیزهایی ازدست داده ام درحالی که هیچ ازنعمت وصالِ توبهره ای نبرده ام. اوبایادآوری وبازگوییِ چیزهایی که ازدست داده، قصدِتحریک سازی وجریحه دارنمودنِ احساساتِ یار رادارد.
سایه ای بردلِ ریشم ای گنجِ روان
که من این خانه به سودایِ توویران کردم
اگرچه خرمن عمرم غـم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهدنشکستم
عمر به خرمنی تشبیه شده که غمِ هجران برباد داده است. معنی بیت: اگر چه عمرم در راهِ غمِ عشقِ تـو سپری شد،بااین همه به خاکِ پایِ عزیزِ تو سوگند میخورم که عهد و پیمان با تـو را نشکسته ام وبی وفایی نکرده ام وهرگزنخواهم کرد.
حافظِ گمشده اَت راباغمت ای یارِ عزیز
اتّحادیست که درعهدِ قدیم افتادست
چوذرّه گرچه حقیرم ببین به دولت عشق
که درهوای رُخت چون به مِهر پیوستم
حافظ هرجاکه گلایه ای کرده وازفقیری وبی چیزی وازدست دادنِ دل ودین ودانش شکوه ای نموده، بلافاصله به بهره مندی ازدولتِ عشق نازیده وبا افتخار وغرور ازاین موهبتِ الهی یادکرده است.
مِهر: خورشید
اگر چه مانندِ غبارِ کوچکی بی چیز وبی مقدار هستم ، امّا به یُمنِ عشق در آرزویِ دیدنِ رخسارت بـه خورشید پیوستهام ،ازدولت عشق توبه جایگاهِ والایی رسیده وهمچون ذرّه ای به آفتاب وصل شده ام.
به هواداریِ اوذرّه صفت رقص کنان
تالبِ چشمه ی خورشیدِ درخشان بروم
بیارباده که عمریست تا من از سراَمن
به کُنج عـافیت ازبهر عیش ننشستم
معنی بیت: شراب بـیاور که من دیر زمانیست فرصتی پیدانکرده ام باخیالی آسوده و آرام در گوشهیِ سلامت به خوشگذرانی و عشرت بپردازم . من برای رسیدن به معشوق لحظهای آرام و قرار نداشته ام. شراب بیاورتااندکی بیاسایم.
نخفته ام زخیالی که می پزد دلِ من
خمارِ صدشبه دارم شرابخانه کجاست؟
اگرزمردم هشیاری ای نصیحت گو
سخن بخاک میفکن چراکه من مستم
سخن به خاک میفکن: بیهوده به خودت زحمت مده که من گوش شنیدن نصیحت ندارم.
معنی بیت: ای نصیحتگو! تو مصلحت اندیش وعقل گراهستی ومن عاشق، اگرقصدداری با نصیحت کردن مرا ازپرداختن به عشقبازی بازداری، نتیجه ای نخواهی گرفت ارزشِ خود را نگهدار وخاموش باش. زیرا که من مستِ میِ عشقم و هرچه توبگویی به گوشِ من فرونخواهد رفت وسخنانِ تو به خاک خواهد افتاد.
به آدم مست هر چه بگویی متوجّه نیست.
"مردم هشیار" همان مصلحت اندیشان و هواداران عقل ودانش ودفتر هستند. از نظر عرفا و عاشقان به ویژه حضرتِ حافظ ،اینان راه گم کرده ، ناپخته وخامانی هستند که قادر به درک وفهمِ مراتبِ عشق نیستند.
خداراای نصیحتگو حدیث ازساغر ومی گو
که نقشی درخیالِ ما ازاین خوشتر نمی گیرد
چگونه سرزخجالت برآورم برِدوسـت
که خدمتی به سزا برنیامد ازدستم
عاشق حقیقی همیشه خودرابدهکارمی پندارد او می خواهد برایِ معشوق خدمتی شایسته انجام دهد هرخدمتی هم کرده باشد باز شرمساراست ودوست دارد خدمتی بیشتر، بهتر و شایسته ترانجام دهد.
معنی بیت: چگونه میتـوانم درمقابلِ معشوق از خجالت وشرمندگی سربرآورم؟ من که نتوانستهام خدمتی شایسته ودر خور ِ شأن ومنزلتِ اوانجام دهم .
دل دادمش به مژده وخجلت همی برم
زین نقدقلبِ خویش که کردم نثارِدوست
بسوخت حافظ وآن یـار دلنواز نگفت
که مَرهمی بفرستم که خاطرش خَستم
خستم: رنجیده وآزرده نمودم
حافظ درآتشِ هجرانِ آن یـارِ مهربان و دلنواز سوخت امّا شگفتابا این همه مهربانی که یاردارد هیچ توّجهی به ما نکرد!.او بااینکه خاطرِ مارا رنجور ومجروح ساخته هیچ نگفت که حال که دل و جانِ عاشقِ خودرا آزردهام لااقل التفاتی کرده ومرهمی برزخمِ اوگذارم.
گفتم آه ازدلِ دیوانه یِ حافظ بی تو
زیرلب خنده زنان گفت که دیوانه ی کیست؟
- ۹۹/۰۹/۳۰
- ۱۱۸ نمایش