گرزدستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۲۱ ب.ظ
گرزدستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
وَرزهندوی شما برما جفایی رفت رفت
زلف مُشکین: زلفِ زلف سیاه ومعطّر.
رفت رفت: اهمیّتی ندارد زیاد مهّم نیست.
هندو: به غلامان هندی گفته می شد که سیاه بودند ودردرازدستی وراهزنی معروف بودند، دراینجا کنایه ازخط و خال وچشم وزلفِ سیاهِ معشوق است. لیکن باتوجّه به اینکه زلف درمصرع اوّل آمده همان خط وخال وسیاهی چشم مدّنظرشاعراست.
معنی بیت: از جانبِ زلف سیاه و معطّر تو اگرخطا واشتباهی سرزد و از چشمان وخال وخطِ سیاه تو، ستمی به ما رسید،اشکالی ندارد زیاد مهم نیست.
سئوال این است که چراعاشق چنین می گوید وچه ستمی برعاشق واردشده که حال آن رابی اهمیّت می شمارد؟
پاسخ این سئوال در دانستن شان نزول غزل است. این غزل زیبا وغم انگیز به احتمال زیاد،چنانکه ازفحوا ولحن کلام، ازجنس واژه ها وعبارات بکارگرفته شده پیداست،درزمانی سروده شده که حافظ براثر توطئه ها ودسیسه های سخن چنینان، سرانجام با فتوای فقهای متعصّب و موافقتِ شاه شجاع به یزد تبعید گشت.
دراین غزل حافظ به رغم آنکه گلایه راچاشنی ِکلام خودکرده است با مناعت طبع وشجاعتِ حافظانه، از باورها واعتقاداتِ خویش دفاع نموده ودرمقابل این تصمیم، اظهارعجز و ناتوانی نکرده وعزّت وشرف خود را آزاردمنشانه حفظ نموده است.
گرچه شکوه وگلایه ازستمی که درحق حافظ شده، درپس زمینه ی همه ی ابیات موج می زندلیکن ازآنجاکه حافظ نیک می داند که شاه شجاع تحتِ فشارافراطیّون ودلواپسان زمانه برخلافِ میل قلبی باحُکم تبعید موافقت نموده است به همین سبب ازَشخص شاه شجاع دلگیرنیست. حافظ دراین غزل نشان داده که عهدوپیمان عاشقی نشکسته وهنوزعاشق زلف وخط وخال شاه شجاع ِ جوان وخوش قد وقامت است وهیچ رخدادی نمی تواند عشق میان او وشاه شجاع راتحت تاثیرقرارداده وکمرنگ نماید. دراین غزل خواهیم دید که حافظِ عاشق پیشه چگونه جام شوکران را ازدست محبوب گرفته وعاشقانه سرمی کشد و تلخی ِاین زهررا به شیرینیِ عشق وعطروبوی زلفِ سیاهِ معشوق خنثی وتحمّل پذیرمی سازد.
هزاردشمنم اَرمی کنند قصدِهلاک
گرم تودوستی ازدشمنان ندارم باک
اگرتوزخم زنی بِه که دیگری مرهم
وگرتوزهردهی بِه که دیگری تریاک
برقِ عشق اَرخرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
برق عشق:عشق به برق تشبیه شده که خرقه ی پشمینه رابه آتش کشیده است.
پشمینه: لباس وخرقه ی درویشی
کامران: ،خوشگذران وکامیاب
معنی : اگر خرقه ی درویشیِ من به آتش برق عشق سوخت وخاکسترشد اشکالی ندارد هرچه دارم فدای عشق باد. واگرازطرف پادشاهی کامروا جفایی برگدایی همچون من رفت هیچ اهمیّتی ندارد.
حافظ دوام وصل میسّرنمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند.
در طریقت رنجش ِ خاطر نباشد می بیار
هرکدورت راکه بینی چون صفایی رفت رفت
طریقت: راه وروش،مسلک، دومین مرحله از مراحل سه گانه ی سیروسلوکِ عارفانه که عبارتند از: شریعت طریقت، حقیقت.
کدورت: آزردگیِ خاطر،ناراحتی
معنی بیت: درمسلکِ ما که درحال سیروسلوک هستیم رنجیدن معنایی ندارد ما ازهیچکس کینه به دل نمی گیریم ونمی رنجیم باده بیاورخوش باشیم اگرکدورتی هم باشد همانگونه که خوشی وخرّمی درگذرند این نیزمی گذرد وبه فراموشی سپرده می شود.
وفا کنیم وملامت کنیم وخوش باشیم
که درطریقتِ ما کافریست رنجیدن
عشقبازی را تحمّل باید ای دل پای دار
گرمَلالی بود بودوگر خطایی رفت رفت
بسیاری ازآدمیان فقط نقش عاشق ومعشوقی رابازی می کنند وعشق آنها عشق حقیقی نیست. عشق حقیقی دریکدیگر ادغام شدن و مردن درخلوص عشق وتحمل مشکلات ومصائب است. درحقیقت آدمی وقتی عاشق می شود میمیرد وآدم تازه ای متولدمیگردد. عشق حقیقی برای کسانی رخ می نمایدکه ازمرگ هراسی نداشته وصبروتحمل فوق العاده ای داشته باشند. برای همین است که تعدادعاشقان حقیقی بسیار کم هست چون اغلب کم طاقت؛ زودرنج ومتوقع هستند وازمرگ بشدت می هراسند. آنهادرمورد عشق پیوسته رویابافی می کنندوبه آن می اندیشند ولی شهامت وارد گودشدن راندارند چون ازمرگ بشدت می ترسند. بناگزیر سعی می کنندنقش عاشق ومعشوقی رابازی کنندتااندکی ازلذت عشق برخوردارگردند. حافظ دراین بیت زیبا به همین نکته رامدنظرقرارداده و می فرماید:
معنی بیت: ای دل درعشقبازی بایدبسیار صبور وشکیبا باشی،بی تابی مکن اگرهم درعشقبازی رفتاری ملالت انگیز رخ نمود ویاخطایی ازجانبِ معشوق صورت گرفت اشکالی ندارد تحمّل کن ومقاوم باش.
ترسم کزین چمن نبری آستین گل
کزگلشن اَش تحمّل خاری نمی کنی
گر دلی از غمزه ی دلدار باری بُرد بُرد
ورمیان جان وجانان ماجرایی رفت رفت
غمزه: عشوه ، نازواِفاده و حرکاتِ دلبرانه ی چشم و ابرو
معنی بیت: اگرازحرکاتِ دلبرانه ی معشوق، دلِ عاشق زیرباراندوه وحسرت به تنگ آمد مهم نیست واگرمیان عاشق ومعشوق هراتّفاقی رُخ داد خیراست وملالی نیست.
ماجرای من ومعشوق مرا پایان نیست
هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
سخن چینان دراینجا همانهایی هستند که ازسرکینه وحسادت،اشعار آزادیخواهانه ی حافظ را دستآویز خویش قرارداده وشاه وشجاع و علمای متعصّب ویکسویه نگرشریعت رابر علیه ِ اوشوراندند.
معنی بیت: درست است که ازدشمنی سخن چینان این وضعیّتِ ملالت باررقم خورده است لیکن من ازحق خودمی گذرم چراکه درمیان همنشینان رخدادهای اینچنین غیرمعمول نیست ومن هیچ شکایتی ازآنها ندارم .
گربدی گفت حسودیّ ورفیقی رنجید
گوتوخوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
عیب حافظ گومکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
خانقاه: صومعه ،عبادتگاه صوفیان. ظاهراً حافظ درپی جستجوی حقیقت مدّتی به جمع صوفیان پیوسته بوده،
لیکن بامشاهده ی فریبکاریها ودَغل بازیهای آنها درنگ نکرده وآنجارا ترک نموده است.
پای آزادی چه بندی: پای یک آزاداندیش را چگونه می توانی ببندی؟ آدمی تازمانی که دراسارت یک اعتقاد یاهرباوری باقی مانده باشد هنوز یک برده بشمارمی رود وحقیقت رانخواهدتوانست دریابد. حقیقت فقط برای انسانهای آزاداندیش رخ نموده وبه مرور شکوفامیگردد. حقیقت وآزادی دو روی یک سکه هستند. به عبارت دیگرحقیقت وآزادی باهمدیگر متولدشده وباهمدیگرمی میرند انسانیت؛ عرفان؛ وعقلانیت نیز فقط درانسان آزاداندیش متبلور می گردد. حتی شناخت خداوند ودرک وفهم زیبائیهای زندگانی نیز به واسطه ی آزاداندیشیست که رقم می خورد.
معنی بیت: ای واعظ ِسخن چین که پشت سرحافظ بدگویی می کنی وازخانقاه رفتن اورا دستآویزقرارداده وبا بوق وکرنا درمجالس عمومی اعلام می کنی، آری من ازخانقاه که مکان ریا وتزویراست رویگردان شدم وخود را خلاص کردم تونمی توانی پای آزاد اندیش وآزادمردی چون مرا به بندی ، کسی که ازتمام قید وبند تعلّقات رهاگشته، هرجا که بخواهدمی رودهیچ محدودیتی رانمی پذیرد وبا آزادیست که می تواند به حقیقت دسترسی پیداکند.
زکنج صومعه حافظ مجوی گوهرعشق
قدم برون نِه اگرمیل جستجوداری
- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۱۲۸ نمایش