چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۰ ق.ظ
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا،نه
باتوجّه به توصیفاتی که ازخال ورخ وچهره ی برافروخته ی مخاطب غزل صورت گرفته بنظرمیرسد که حافظ درحال نازکشیدن ازشاه شجاع جوان ِ خوش سیماست. به تجربه دریافته ایم که حافظ درهمه ی غزلهایی که دروصف این شهسوارشیرین کار سروده حتماً به خال معروف رخساراو،زلف دلکش ولب لعل شکرفشان اوبا احساساتی عاشقانه اشاره کرده است بطوریکه این واژه ها تبدیل به نشانه شده وبه شکل کلیدی برای تشخیص شان نزول غزل درآمده اند.
چراغ روی:رخسار دوست به چراغ تشبیه شده است.
باحال خویش پروا،نه: بیمی ازحال خویش نیست
معنی بیت: رخسارتو همانندچراغی تابان است آنسان که شمع مشتاق روی توشده وبسان پروانه گِرد تومی چرخد. من ازتاثیر حال توهیچ بیمی ازچگونگی خال خویش ندارم فقط توهستی که درکانون توجّه من قرارگرفته ای. همانگونه که پروانه نیز دررفتن به سوی شمع ناپروا هست من نیزپروایی ندارم که چه پیش خواهدآمد.
یادبادآنکه رخت شمع طرب می افروخت
وین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود
خرد که قید مجانین عشق میفرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
قید: بند
مجانین: دیوانگان.
قیدمجانین می فرمود: دستوربه بندبسته شدن دیوانگان راصادرمی کرد
"به بوی" ایهام دارد: ۱-به رایحه ی ۲- درآرزوی. هردوندّنظرشاعربوده
معنی بیت: درحالی عقل دستوربه بندکشیده شدن دیوانگان وشوریدگان عشق را صادرمی کرد خود به بوی معطّرگیسوان تو شیدا ودیوانه شد وآرزوکرد که ایکاش خودش به بند زلف توبسته می شد.
عقل دیوانه شد آن سلسله ی مُشکین کو
دل زما گوشه گرفت ابروی دلدارکجاست
به بوی زلف تو گرجان به بادرفت چه شد
هزار جان گرامی فدای جانانه
معنی بیت: اگربه بوی گیسوان تو جان عزیز وگرامی به فنارفت هیج ایرادی نیست اگرهزاراران جان داشتم فدای رایحه ی گیسوان تومی کردم.
زلف بربادمده تاندهی بربادم
نازبنیادمکن تانکنی بنیادم
من رمیده زغیرت زپا فتادم دوش
نگارخویش چو دیدم به دست بیگانه
رمیده: گریزان،فراری
غیرت: تعصّب وحمیّت داشتن به ناموس
این بیت رامی توان با دوخوانش متفاوت دومعنای متفاوت برداشت کرد.
خوانش اوّل:
من ِ رمیده ، زغیرت زپا فتادم دوش
معنی بیت: منِ گریزان ازمردم، منِ خلوت گزیده، وقتی نگارخویش را بادیگران دیدم ازفشارتعصّب وغیرت ازپای افتادم.
خوانش دوّم:
من رمیده زغیرت، زپافتادم دوش
دراین خوانش حافظ به جلدِ کسی می رود که از تعصّب وغیرت گریزان بوده امّا بادیدن نگار خویش دردست دیگران غیرتی می شود! حافظ می خواهد بدینوسیله نشان دهد که زیبایی معشوق من آنقدرزیاداست که غیرت مرابرمی انگیزاند نمی توانم ببینم معشوق به این زیبایی به دست دیگران افتاده است!
معنی بیت: من ازتعصّب وحمیّت داشتن گریزان بودم امّا وقتی معشوق خویش رابه دست بیگانگان دیدم غیرت وتعصّبم برانگیخته شد وازفشارغیرت ازپا افتادم. معشوق من آنقدر زیباست که تعصّب خاصّی پیداکرده ام نمی توانم اورابا اغیار ببینم درحالی که پیش ازاین چنین حساسیّتی نداشتم.
یاربیگانه مشو تا نبری ازخویشم
غم اغیارمخور تا نکنی ناشادم
چه نقشها که برانگیختیم وسود نداشت
فسون ما بر او گشته است افسانه
چه نقشها برانگیختم : چه ترفندها وحیله ها به کار بستم.
فسون: مکر، حیله
افسانه: داستانهای بی اساس وغیرحقیقی دراینجا پوچ وبی اثر
معنی بیت: افسوس که ترفندها وحیله هایی که برای جلب نظر معشوق بکاربستم هیچکدام اثرنکرد ترفندها ونقشه های من درنظراوبیش ازافسانه ای بی اساس نیست وتاثیری ندارند.
هزارحیله برانگیخت حافظ ازسرفکر
درآن هوس که شودآن نگار رام ونشد
بر آتش رخ زیبای او به جای سپند
به غیر خال سیاهش که دید به دانه
سپند: اسفند، دانه گیاهی که برای دفع چشم زخم در آتش می اندازند.
به دانه: دانه ی بهتر
معنی بیت: رخسارمعشوق ازسرخی گونه ها مانندآتش برافروخته ایست وخال سیاه او مانند اسپند در درون آتش. الحق که برای آتش رخسار او دانه ا ی خوشبوتر ازخال سیاه اووجودندارد این خال بسیارنیکو برصورت اونشسته ورایحه ی جان فزایی می پراکند.
خیال خال توباخودبه خاک خواهم برد
که تازخال توخاکم شودعبیرآمیز
به مژده جان به صبا داد شمع درنفسی
ز شمع روی تواَش چون رسید پروانه
بادصبا: بادی که ازجانب بارگاه نعشوق می زد وپیام وبوی اورابه عاشقانش می رساند. رابط میان عاشق ومعشوق است.
درنفسی: به یک نفس
پروانه: مجوّز
معنی بیت: هنگامی که شمع ازبادصبا مجوّز ورود به بارگاه معشوق را دریافت کرد از خوشحالی واشتیاق، در یک نفس جان خویش را فداوبه عنوان مژدگانی به نسیم صباتقدیم کرد.
پروانه ی اوگررسدم درطلب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
مرا به دورلب دوست هست پیمانی
که برزبان نَبَرم جز حدیث پیمانه
معنی بیت: با گِرداگردِ لب دوست عهد وپیمانی دارم. شیفته ی دهان دوست هستم. دهان دوست برای من بسان پیاله ی پرازباده ی ناب است. از همین روست که همیشه صحبت ازپیمانه ی شراب برزبان دارم زیرااین پیمانه ،یادپیمانِ مرابه دهان دوست زنده نگه می دارد. حافظِ خوش ذوق، گِرداگِردِ لبِ جام راباآن شراب سرخی که دردرون آن قراردارد باگِرداگِردِ دهان و لب سرخ وآبدار یاریکی گرفته وهردورابه یکدیگر تشبیه کرده است. ضمن آنکه جام شراب اززاویه ای بصورت نیم دایره و هلالی دیده می شود که درنظرگاه حافظ باهلال لب لعل یکی گرفته شده است. لب جام ولب یارهردومستی بخش وروح افزاهستند.
باده ی لعل لبش کزلب من دورمباد
راح روح که وپیمان ده پیمانه ی کیست
حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز
فتاد در سر حافظ هوای میخانه
معنی بیت:
ازمدرسه(محل کسب علم ودانش) وازخانقاه (محل عبادت وپرهیزگاری) صحبت مکن که دوباره هوای میکده برسرحافظ افتاده است.
طاق ورواق مدرسه وقیل وقال علم
درراه جام وساقی مه رونهاده ایم.
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۳۷۴ نمایش