نـصیحتی کنم ات بـشنـو و بـهانه مگیر
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۵۷ ب.ظ
نـصیحتی کنم ات بـشنـو و بـهانه مگیر
هـر آنچه ناصـح مُـشفـق بگویدت بپذیر
ناصح : اندرز دهنده
مُشفق : دلسوز ، مهربان ، خیرخواه
معنی بیت : خوب گوش کن به پند واَندرزی که به تو میدهم وبهانه وایرادمگیرکه به نفع توست. رفیق ِخیرخواه هر چه به تو میگوید ازسردلسوزی وارادت است قبول کن. البته اصل نصیحت درمتن بیت های پیش روست....
«گوش دادن» اگردرست اتفاق بیافتد همین غزل ناب می تواند زندگی هرکسی رامتحول کرده وبه شکوفایی برساند. «گوش سپردن» درحقیقت برای هرکسی دشواراست چراکه اغلب ما قادربه کنترل افکارنیستیم وهنگام گوش دادن؛ ذهنمان درزمان «حال» حضور ندارد یادرگذشته هستیم یادرآینده. به همین خاطراست که کسانی که توانسته اند این نصایح راگوش داده وبدان عمل کنند بسیارکم وانگشت شمارند. درهنگام خواندن مطلب و گوش دادن به سخنان ناصح مشفق اگربه تمامیت وجودحضورنداشته باشیم چیزهای دیگر غیرازسخنان گوینده شنیده وبرداشتمان مطابق حقیقت نخواهدبود. درست است که کلمات رامی شنویم یامی خوانیم اما چون ذهنمان شلوغ است برداشتهای نادرست رقم می خورد. درگوش دادن نباید پیشداوری وقضاوت کرد بایدبااشتیاقی درونی؛ گوشهای کاملاً خالی وذهن ساکت گوش سپرد وگرنه جزاتلاف وقت ودرک ناقص هیچ تحولی حاصل نخواهدشد.
نصیحت گوش کن کاین دُربسی بِه
از آن گوهر که در گنجینه داری
ز وصلِ ِ روی جـوانان تـمتّعی بردار
که در کمینگهِ عمرست مَکر عالَم پیر
وصل : دیدار، رسیدن به یار تمتّع : بهره
مَکر : فریب و حُقّه
نصیحتی که حافظ دربیتِ مطلع به آن اشاره نموده این بیت وبیتهای پیش روست.
معنی بیت : سعی کن از دیدار بازیبا رویانِ جوان بهرهمند شوی واززیبائیها وجذّابیّت های آنان حظِّ روحانی ببری مصاحبت بازیبارویان مارا به منبع زیبایی مطلق رهنمون کرده وسرحال وسرمست می سازد زیرا که این دنیامکرکننده ونیرنگ بازاست همه چیز ناپایدار وبی ثبات است. زندگی بی رحمانه عمل می کند هرلحظه خطر درکمینگاه درکمین توست ساعت شنی عمر بی وقفه وباسرعتی ناباورانه درحال کم شدن است ومابسرعت به خط پایان خواهیم رسید قبل ازآنکه این اتّفاق بیافتد جَهد کن که ازمشاهده ی زیباییهاغافل نمانده باشی و ازهمنشینی با خوبرویان فیض ببری. عیش ونوش بامهرویان به معنای زیستن دربهشت است.
کام بخشیِ گردون،عمردرعوض دارد
جَهدکن که ازدولت، دادِعیش بستانی
نَعیم ِهردوجهان پـیـشِ عاشقان به جو- وی
که این مَتاع قـلیل ست و آن عطای کـثیر
درتوضیح این بیت اغلب شارحان محترم به خطا رفته وچون نتوانسته اندمعنای درستی ازآن برداشت کنند پیشنهادهایی مبنی برتغییر جایگاهِ واژه های "آن واین" وجایگزینی "حقیر" به جای "کثیر" داده اند تاتوانسته باشند معنی دلخواه رابرداشت کنند! درحالی که نباید هدفِ ما، برداشتِ معنی دلخواهِمان باشد بایدکوشید امانت داربود وبارمزگشایی ودقّت درواژه ها،معنایی حداقل نزدیک به نظر خواجه رابرداشت نمود.
نعیم : لذّات،نازونعمت ، رفاه و آسایش
که: بااینکه؛ مخفّف به رغم آنکه هست
مَتاع : جنس،کالا
«این متاع» اشاره به نزدیکتر است یعنی اشاره به «جو». ابتدابه نعمتهای هردوجهان اشاره شده سپس به یک دانه جو؛ بنابراین منظوراز(این متاع) یک دانه جو ومقصود از «آن عطا» که اشاره به دورتر است یعنی «نعمتهای هردوجهان» که قبل از «جو» مطرح شده است.
قلیل : کم،اندک
عطا : بخشش ، هدیه
کثیر : زیاد وبسیار
به جو وی: به اندازه ی یک دانه جو ارزش ندارد نه بیشتر.
منظور از "نعیم هر دو جهان" خوشی ها و نعمتهای هردو دنیاست.
معنی بیت:
همه ی نازونعمت های هردودنیا پیش عاشقان به یک جو می ارزد وبیشترازآن نمی ارزد به رغم آنکه "این متاع( یک دانه جو) بسیاراندک وکم است وآن (اشاره به نعمتهای هردوجهان) لطف وعطای بسیارزیاد هست لیکن بااینحال بازهم درنظر عاشقان بیشتراز یک دانه جو نمی ارزد. عاشقان فقط به عشق وعشقبازی دلخوش کرده وهیچ متاعی راهم اندازه با «عشق نمی دانند» عشق والاترین وباارزش ترین موهبتیست که به انسان عطاشده است.
آسمان گومفروش این عظمت کاندرعشق
خرمن مَه به جوی خوشه ی پروین به دوجو
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که دردخویش بگویم بـه نالهی بم و زیر
معاشر : همنشین ، همدم
رود : سازی زهی شبیهِ عود و بَربط ، بعضی آن را با عود یکی میدانند.
بساز : کوک شده، موزون
بم : قطورترین رشتهی ساز که صدایی درشت از آن برمیخیزد
زیر : نازک ترین رشتهی ساز که از آن صدایی نازک برمیخیزد.
معنی بیت : همنشینی همدل و اهل ادب وبافهم ودرک بالا و سازی کوک شده وآماده ی نواختن می خواهم تاهمراه بانواختنِ ساز دردِ دل خودرا (غزلیّاتِ خودرا) به آوازبَم وزیر بخوانم .
حافظ به استنادِ فرمایشاتِ خودش درچندین غزل، علاوه برموسیقی ازصدای دلنشینی بهره مندبوده وبه فنونِ آواز خوانی نیزتسلط بالایی داشته است.
زچنگِ زُهره شنیدم که صبحدم می گفت
غلام حافظِ خوش لهجه ی خوش آوازم
بر آن سرم که نـنوشم مِی و گـنه نکنم
اگـر موافـقِ تدبـیـر من شـود تقدیر
برآن سرم : بدان قصد و اندیشه هستم
موافق : همراه ، هماهنگ
تدبیر : چاره اندیشی
تقدیر : سرنوشت ، حکم الهی.
معنی بیت : تصمیم دارم که اگر تقدیرالهی با عزم و ارادهی من همراه و هماهنگ بوده باشد ازاین به بعد دیگر شراب ننوشم و گناه نکنم.
حافظ دراینجانیزطنزراچاشنی سخن کرده وبازبان وادبیّاتِ زاهدانه، باورهای پوسیده وکهنه ی آنها رازیر سئوال می برد ودر آنسوی پرده ی معنا می فرماید:
ای زاهدعالیمقام! چه کنم؟ همانگونه که خودشمابارهاتاکید وتایید نموده اید: (تقدیر همه ی ما ازقبل نوشته شده؛ وهیچ برگی بدون اذن او به زمین نمی افتد) تقدیرمن نیز همین است که شراب بنوشم وبا ماهرویان خوش وخرم باشم تدبیر وتلاش من درمقابل تقدیر وقضای آسمان چه فایدهای دارد؟!. حافظ دراینجا ضمن اینکه زاهدان متعصّب رابرسرجای خودنشانده ودهانشان رامی بندد با رندی به نکته ای بسیار قابل تامل وحقیقتی غیرقابل انکارنیزاشاره دارد و آن اینکه:
انسان برای بهره مندی ازنعمتها؛ رسیدن به آگاهی ناب ومعرفت خالص وپرداختن به کشف واکتشاف وشهود ازطریق تجربه ی فردی خلق شده است و روشن است که طی این مسیر فقط باعشق ورزی؛ مهرورزی وخوش وخرم زیستن میسّراست وباشورو شادمانی زندگی کردن وشفقت ورزیدن؛ خود خالصانه ترین نیایش وبندگی بشمارمی رود.
کنون به آبِ می لَعل خرقه میشویم
نصیبهی ازل از خود نمیتوان انداخت
چو قـسمـتِ ازلی بی حضـور ما کردند
گراندکی نه به وفقِ رضاست خُرده مگیر
قسمت : بهره ، بخش
اَزلی : روز نخست ، آغاز آفرینش خُرده : ایراد ، بهانه
درادامه ی سخن وادامه ی پندواَندرزمی فرماید:
روزنخست که قسمت هاراتعیین کرده ونعمت هارا میان بندگان تقسیم می کردند بدون حضورمابوده وازما نظرنخواستند وهرچه که جهان هستی صلاح دانسته به ماداده است، بنابراین اگرچیزی که نصیبِ توشده وفق مرادتونیست وباخواستها ورویاهای تومطابقت ندارد ناراضی نباش وخُرده مگیر.
کسی که به سرمنزل مقصود رسیده وحقیقت رادریافته باشد نمی تواند نارضا باشد رضایتمندی درهمه حال دروجوداوموج می زند هیچ شکستی نمی توانداوراناشاد وغمگین کند تنهامعیارسعادتمندی انسانها دررضایت خاطر یا نارضا بودن آنهاست.
بسیاری ازداشته ونداشته های مابدون اراده واختیارماتعیین وتقسیم شده است. آمدن به این دنیا،اینکه درکدام کشورچشم به جهان بگشائیم؟ درکدام خانواده رشد ونموّ کنیم؟ چه اسمی ازکودکی برخودمان بگذاریم، چه دین وآئینی برشناسنامه هایمان نوشته شود،چه کسانی مسئول تربیتِ ما باشند؟ چه کسانی پدر، مادر، برادروخواهرماباشند؟ ومواردبسیاری دیگر ازاختیارمابیرون است اگربخواهیم غصّه ی نداشته ها رابخوریم باید صبح تاشب خون دل بخوریم ودرحسرت رویاهایمان اشک بریزیم. بنابراین باپذیرفتن این بی اختیاری وقبول این حقیقتِ هرچندتلخ؛ می بایست ازداشته های خودلذت برده وسپاسگزار وپذیرا باشیم تانعمتهای بیشتروبیشتر نصیبمان گردد «هستی» بسیاربخشنده ترازآنیست که ما تصور می کنیم لیکن اگر ماباشوروشادمانی پذیرا وبازنباشیم هستی هم نخواهد توانست برما بیشتروبیشترببخشد نارضایتی سبب بسته بودن مامی شود وکائنات برای کسانی که «بسته» هستند چیزی فزونتر نخواهدبخشید هرآنچیزی که لازم بوده داده شده وبافروبستگی ونارضایتی فقط خون دل خوردن است که رقم خواهدخورد.
بشنواین پندکه خودرا زغم آزاده کنی
خون خوری گرطلبِ روزیِ ننهاده کنی
چو لاله درقدحم ریزساقیا می ومُشک
کـه نقش خال نگارم نمیرود زضمیر
ضمیر : درون ، دل وجان
لاله گلبرگهای سرخ دارد و در وسط ِآن دایره سیاه رنگی است که آن رامثل پیاله ی پُرازشراب کرده است.
معنی بیت: ای ساقی همانندِ لاله که مثل کاسه ی پرازشراب است درپیاله ی من نیز شرابِ مُشک آلودبریز. زیرا تصویرخیال انگیز خالِ رُخسارنگارم ازفکرم ولوح دلم بیرون نمی رود ودایماً آن تصویر درضمیر ودرونم جلوه گراست. شایدبتوانم بامستیِ شراب، اندکی ازدردِ درونی راتسکین دهم وبیاسایم.
وامّا "مُشک" را هم برای خوشبو کردن وهم برای دفع ِ مضرّاتِ شراب به آن میافزودند و نیز مُشک گیراییِ شراب را بیشتر میکرده و برای اینکه کسی را بیهوش کنند مُشک بیشتری در شراب میریختند. حافظ علاوه برآنکه قصد داردشرابِ گیرایی نوش ِ جان کند تا توانسته باشد تصویرخالِ یارراکمرنگ ویاپاک کند،قصد دیگری نیز دارد! وآن این است که حافظ همیشه خال نگار رامُشکین می دیده:
خالِ مُشکین که برآن عارض گندم گونست
سِرّآن دانه که شد رهزنِ آدم بااوست
حالا می خواهد شرابی راهم که به قصدپاکسازی ِ تصویر خال اوبخورد مشک آلود باشد! بنابراین درحقیقت اینجا نیزحافظ دست به خَلق پارادوکس ِ حافظانه می زند وبه جویندگانِ حقیقت می رساند که درواقع نمی خواهد تصویرخال راپاکسازی نماید! اوبادرخواستِ شراب ِ مشک آلود قصد دارد این تصویررابرجسته تروشفّاف ترببیند وحظِّ بیشتری ببرد، تازه اودرنظردارد تاتصویراین خال را به آن جهان نیزباخودببرد!
خیالِ خال توباخودبه خاک خواهم برد
که تازخال توخاکم شودعبیرآمیز
بـیارسـاغـر ِدُرّخـوشـاب ای ساقی
حسودگوکرم آصـفی بـبین و بمیر
ساغر : جام شراب
دُرّ : مروارید
خوشاب : گوارا،خوش آب و رنگ
کَرَم :جود و بخشش
آصفی : آصف بن برخیا مشاور و وزیر هوشمند و بخشنده ی حضرت سلیمان است. امّا حافظ معمولاً این لقب را به "تورانشاه " می داده که وزیرباکفایت وبالیاقتی بوده وباحافظ نیز سر وسرّی داشته است.
منظوراز"ساغر درّ خوشاب" شرابِ گوارا،خوش رنگ و ناب است که در"جامی گرانبها وساخته شده از مروارید ریخته شده است. جامی که بیشتردراختیارشاهان ودولتمندان بوده ودر مجالس آنها مورداستفاده قرارمی گرفت. دراینجانیز احتمالاً صاحب وبانی مجلس تورانشاه است که حافظ به شرط ادب واحترام ازاویاد کرده است.
در قدیم در مجالس بزم شاهانه هنگامی که شاه مست میشد و از شعر شاعران و آهنگ نوازندگان لذّت میبرد دستور میداد که جامی را پر از مُروارید کنند و به عنوان "صله" به آنها بدهند،اشاره به این موضوع نیزهست. حافظ رندانه وزیر را درشرایطی قرارمی دهد که ناگزیربه پرداخت هدیه باشد.
معنی بیت : ای ساقی ! جامی پر ازمرواریدِ خوش آب و رنگ به دستور وزیر(تورانشاه) به من بده و بگذار تا حسود با دیدن این صله و هدیه ی آصفی از حسادت بمیرد.
می اندرمجلس آصف به نوروزجلالی نوش
که بخشدجُرعه ی جامت جهان راسازنوروزی
بـه عزم توبه نهادم قدح ز کف صدبار
ولی کرشمهی ساقی نمیکند تقصیـر
عزم :اراده، تصمیم ، قصد
توبه : بازگشت از گناه
قدح : جام
کرشمه :عشوه و غمزه ، ناز و ادا ، حرکات دلبرانه و عاشق کُش چشم و ابروی دلبر
نمی کندتقصیر : کوتاهی نمی کند.
معنی بیت : به قصد بازگشت ازگناه وترکِ شرابخواری(البته ازنظرگاهِ زاهدان وگرنه خودِ حافظ شرابخواری راگناه نمی شمارد) صدها بار خواستم جام راشکسته وازدست بگذارم ودیگر شراب ننوشم ولی کرشمه های ساقی، کوتاهی نمی کند ومرادوباره به وسوسه می اندازد تاشراب بخورم. اگرساقی درعشوه گری کوتاه می آمد شایدمن نیزمی توانستم شراب خوردن را ترک کنم. ساقی درشکستن توبه ی من کوتاهی نمی کند وهرآنچه می تواند می کند تامن موفق به ترکِ شراب نگردم.
چنان زند رهِ اسلام غمزه ی ساقی
که اجتناب زصهبا مگرصُهیب کند!
می دوسـاله و محـبوب چارده ساله
همین بسست مراصحبت صغیروکبیر
این بیت نیزازآن بیت های بحث برانگیزبوده وبسیاری ازشارحان نتوانسته اند برداشتِ درستی ازآن نمایند. چراکه متاسّفانه دلشان می خواسته برداشتِ دلخواهِ خودرا داشته باشند نه معنای موردِ نظرخواجه را!
شگفتا که بعضی گفتهاند که : منظور از "می دوساله" قرآن است که نزول آن طیِّ دوسال به انجام رسید و "چارده ساله" یعنی چهار تا ده سال که میشود چهل سال و منظور از "محبوب چارده ساله" ، پیامبر اسلام (ص) است که در چهل سالگی مبعوث گردید!!! بعضی دیگر که "چارده ساله" را چهارده معصوم گرفته ومعتقدند که بااین حساب حافظ شیعه بوده است!!!
دوستی درپاسخ به این برداشت های متعصّبانه وجاهلانه،می گفت: من اطمینان دارم اگرحافظ سخن ازمِی سه ساله ومحبوبِ پانزده ساله سخن می گفت بازهم شک نکنید که یک عدّه ای پیدا می شد وباتحلیل های عجیب وغریبِ خویش می فرمودند چون قرآن درمدّتِ سه سال نازل شده منظورحافظ از"شرابِ سه ساله" قرآن و"محبوب پانزده ساله" چهارده معصوم بعلاوه فلان خلیفه ی بغداداست که حافظ مرید اوبوده است!!!
بگذریم خداانشااله همه مرضای مسلیمن راشفای عاجل عنایت فرماید.
"می دوساله "آن شرابی است که دوسال از آن گذشته وبه خوبی رسیده باشد. منظور از "محبوب ِ چارده ساله " نیزجوانی است که چهارده سال سن داشته باشد و حافظ غیر از این اراده نکرده است. سندِ این ادّعا همین غزل وغزلی دیگر است که قبلاً دشواریهای آن شرح داده شده است دوباره ابیاتی ازآن غزل یادآوری می شودتااگرشُبهه ای مانده باشد برطرف گردد .
دلبرم شاهد وطفلست و به بـازی روزی
بکُـشد زارم و درشـرع نباشـد گـُنهش
من همان بـه که از و نیک نگه دارم دل
که بد و نیک ندیـدهست و ندارد نگهش
بـوی شیـر از لبِ همچون شکرش میآیـد
گرچه خون میچکداز شیوهی چشم سیهش
چنانکه که قبلاً نیزگفته شده انتسابِ حافظ به هرمذهب ومَسلکی، دروهله ی اوّل جفا برآن مذهب ودروهله ی بعدی جفا برخودِ حافظ است. چراکه حافظ پیرو هیچ مذهبی نبوده ویک رندِ آزاداندیشی بوده که پایه واساس زندگی وباورها واعتقاداتِ خودرا خودشخصاً بنانهاده است. شایسته این است که حافظ را اگردوست داریم با باورها واعتقاداتش دوست داشته باشیم وازبرداشتهای متعصّبانه پرهیز کنیم.
"صغیر و کبیر" ایهام دارد : 1- اشاره به "می دوساله" و "محبوب چارده ساله" 2- یعنی تمام خلق چه کوچک و چه بزرگ .
معنی بیت : مرا دراین دنیا دوچیز کفایت می کند یکی شرابِ دو سال در خُم مانده وبه خوبی رسیده، ودیگری معشوق به چهارده سالگی رسیده، اگراین دودر دسترس من باشد من دیگرهیچ چیزنمی خواهم واین دومرا از تمام مردم چه کوچک و چه بزرگ کفایت میکند .
بایدپذیرفت که حافظ نیز همانندِ همه ی آدمیان، احساسات گوناگون ومتضاد داشته، چنانکه بعضی وقتها سخنان فلسفی می گفته، بعضی وقتها نصیحت می کرده، بعضی وقتها شوخی ومَزاح می کرده وبعضی اوقات نیز چنین هوسهایی دردل می پرورانده است.
حافظم درمحفلی دُردی کشم درمجلسی
بنگراین شوخی که چون باخلق صنعت می کنم.
دل رَمـیدهی مارا که پیش میگیرد
خبردهیدبه مجنون خسته اززنجیر
رَمیده : رم کرده ، فراری
که پیش می گیرد؟: چه کسی جلویش را می گیرد؟
"زنجیر" : زنجیر عشق و استعاره از زلفِ معشوق است.
معنی بیت : چه کسی میتواند جلوی دل رمیدهی ما را بگیرد؟(فقط عاشق وشیدای لیلی ،مجنون می داند که چه بلایی برسردل ماآمده ودردش چیست)بنابراین به مجنونِ خسته شده از زنجیر، خبر دهید تا جلوی دل سرگردان مرا بگیرد.
دورمجنون گذشت ونوبتِ ماست
هرکسی پنج روزه نوبتِ اوست
حدیثِ توبه دراین بَزمگه مگو حافظ
که ساقیانِ کمانابـروی اَت زنند به تیر
حدیث : سخن ، صحبت
معنی بیت : در این مجلس عیش وعشرت، صحبت از توبه و ترکِ باده خواری مَکن ای حافظ . که اگرچنین کنی وسخن ازتوبه آغازکنی، ساقیانِ ابروکمآن با حرکاتِ دلبرانه و کرشمه، تو را با تیرمژگان تیرباران میکنند و توبه تو را میشکنند.
زچشم اَش جان نشایدبُرد کزهرسوکه می بینم
کمین ازگوشه ای کرده ست وتیراندرکمان دارد
- ۹۹/۰۹/۲۲
- ۱۱۶۸ نمایش