در آکه در دل خسـته توان در آیدباز
پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۰ ب.ظ
در آکه در دل خسـته توان در آیدباز
بـیا که در تن مرده، روان در آید باز
این غزل ، زبان حالِ عاشقی منتظرو دیده به در دوخته هست که ازشدّت اشتیاقِ دیدار،جانش برلب رسیده وآرزومندِ دیدارمعشوق است.
خطاب به محبوب است:
ای دوست،لطف ومرحمتی کن و به خانهام بیا به دیدارم بیا تا این دل عاشقِ دل آزرده، دوباره نیرو وانرژی گیرد، طبیبانه بر بالینم بیا ،درفراقِ تو مبدّل به جسمی بی جان شده ام بیاتا تنِ بیجانم دوباره جان بگیرد.
معشوق درادبیاتِ ما همچون دمِ عیسی که به مردگان جانی دوباره می بخشد،به عاشقانی که جانشان درآتشِ غمِ فراق سوخته،زندگیِ دوباره می بخشد.
زدست شاهد نازک عذارعیسی دم
شراب نوش ورها کن حدیثِ عاد وثمود
امّابعضی اوقات،معشوقِ حافظ دراحیای مردگان، دست برترداشته
وازاونیزماهرتراست.
ازروان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زانکه درروح فزایی چولبت ماهرنیست
بیاکه فُرقت توچشم من چنان دربست
که فـتح باب وصالت مگر گـشاید باز
که : حرف تعلیل ، زیرا که
فُرقت : دوری ، جدایی
فتح : گشودن ، بازکردن
فتح باب : در را گشودن ، کاری را آغاز کردن
مگر : شاید ، در اینجا : حتماً
"چشم من چنان در بست" یعنی چشمانم را کور کرد .همانگونه که چشمان یعقوب در فراقِ یوسف بسته شد.
معنی بیت : دوری وهجرانِ تو چشمانم را چنان کور کرده، که فقط آمدنِ تو ووصالِ تو می تواند بینایی رابه چشمانم بازگرداند !اگر ازروی لطف وعنایت در به روی من بگشایی،ازشوق وصال تو چشمانم گشوده خواهدشد.
تنها گشایش وصال تو (آغاز وصال تو) چشمم را دوباره بینا و روشن میکند .
هرکس که گفت خاکِ درِدوست توتیاست
گو این سخن معاینه درچشم ماببین
غمی که چون سِپهِ زنگ مُلکِ دل بگرفت
زخیلِ شادیِ رُوم ِ رُخـت زُدایــد باز
سپه :سپاه ، لشکر
زنگ : زنگبار ، حبشه ، سرزمین سیاهپوستان
مُـلک : پادشاهی ، فرمانروایی ،سرزمین دل،هستی وکلیّتِ دل
خیل : گلّه ی اسب ، گروه ، لشکر
روم : آسیای صغیر ،ترکیه ، ، بیزانس ، سرزمین سفیدپوستان
روم رُخ : سفیدی رخسار دوست به سرزمین سفیدپوستان تشبیه شده است.
زداید : پاک کند.
در ادبیات ما "روم" و "زنگ" را به اعتبار سفیدی و سیاهی در مفاهیم "روشنایی و تاریکی" یا "روز و شب" به کار بردهاند.دراین زمینه ضرب المثل هم داریم:" یا رومیِ رومی یا زنگی زنگی"
در اینجا "روم" و "زنگ" "غم" "شادی"آرایه یِ "تضاد" ایجادکرده اند.
معنی بیت : غم و اندوهی که همانندِ انبوهِ لشکر قهّار سیاهان ،بر سرزمینِ دل من تاختند وتحتِ اشغال ِ خوددرآوردند،ماندگار نخواهندبود بی تردید درپرتوِ سفیدیِ رخسارِتابان توزدوده وپاکسازی ونابود خواهندشد. وقتی عیدِ وصال تو فرارسد، لشکری ازشادی، عظیم ترازسپاهِ زنگی، تشکیل میشود وفرمانرواییِ دل را ازاشغالِ سپاهِ غم بازپس می گیرد. جان دوباره به جسم بازمی گردد وچشمان من بیناییِ خویش رابازمی یابد.
تاپیش بخت باز رَوم تهنیت کنان
کومژده ای زمقدم عید وصال تو
به پیش آینهی دل هـرآنچه میدارم
بجز خیال جـمالت نـمـینمایـد باز
آینهی دل : دل به آینه تشبیه شده است.
خیال : نقش ،تصویر
نمودن : نشان دادن
معنی بیت : هر چیزی راکه در مقابل آئینهام قرار میدهم چیزی جز عکس چهرهی زیبای تو نشان نمیدهد . در دل من تنها یک تصویر نقش بسته آن هم چهرهی زیبای توست.
اندر دل ودیده ی عاشق جز نقش رخسارمعشوق چیزدیگری نیست.
دارم عجب زنقش ِ خیالش که چون نرفت
ازدیده ام که دَم به دَمش کارشست وشوست
بدانمثلکه "شب آبستن است"روزازتو
ستاره میشمرم تاکه شب چه زاید باز
این بیت درنگاه اوّل بسیاردشوارفهم ونامفهوم بنظرمی رسد. گویی که "روزازتو" درجای خود ننشسته ویادراصل واژه ای دیگر بوده وبه خطا ثبت شده است.
ازهمین روبعضی از شارحان محترم درشرح این بیت، به معنای موردنظر شاعرنرسیده وبه ناچار معناهای بی ربط وخارج ازموضوع برداشت کرده اند. بعضی نیز بکلّی خیال خودرا راحت کرده وبا دستکاری درمتن غزل، (دورازتو) راجایگزین (روزازتو) درمصرع اوّل نموده وبه آسانی معنی دلخواه وساده تری برداشت کرده اند! غافل ازاینکه بااین دستکاری ما به کلّی از منظوراصلی حافظ دورترمی شویم ودرنتیجه نکته ی ظریف وحافظانه ای که دردل این بیت نهفته واتفاقاً لطف وزیبایی شعرنیزبه همان نکته مرتبط هست ازبین می رود.
معنی بیت: ای محبوب، برپایه ی همان مَثل که گویند "شب آبستن است تاسحرچه زاید" (روزمن) نیزبه همان سیاق به واسطه ی اینکه همواره تودرافکار وآرزوهای من هستی ازتوآبستن شده است.
حال که روز ِ بارورشده ی من به شب رسیده وسحرگاهان خواهدزائید من ستاره می شمارم و بااز بین بردن لحظاتِ التهاب، در انتظاربسرمی برم تا ببینم چه خواهدزایید؟ نمی دانم چه حوادثی درپیش رو دارم آیااتفاق مبارکی رقم خواهدخورد یانه؟ آیا آفتاب ِ روزِ مُراد من طلوع خواهد کرد ؟
من این مُرادببینم به خودکه نیم شبی
به جای اشگ روان درکنارمن باشی؟
بـیا کـه بلبل مطبوع خاطرِ حافظ
به بوی گلبُن وصل تومیسُراید باز
مطبوع : پسندیده
خاطر : طبع و قریحه
بـو : ایهام دارد : 1- عطر و بو 2- امید وآرزو
گلبُن : بوتهی گل
گلبن وصل : وصال به بوته ی گل تشبیه شده است.
باتوجّه به اینکه بلبل به غزلخوانی شهرت دارد حافظ به زیبایی طبع شعری خودرابه بلبل تشبیه کرده است.
معنی بیت : ای محبوب بیا ورُخ بنما که بلبلِ طبع حافظ به امید دسترسی به گل ِوصال تو یا به شوق عطروبوی گل وصال تو دوباره غزلخوانی راشروع کرده است .
واله وشیداست دایم همچوبلبل درقفس
طوطی طبع اَم زعشق شکّر وبادام دوست
- ۹۹/۰۹/۲۷
- ۷۸۸ نمایش