گـر چـه مـا بـندگان پـادشهـیم
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۸ ب.ظ
گـر چـه مـا بـندگان پـادشهـیم
پادشـاهـان مـُلک صـبــحگهیم
"بنده":غلام وارادتمند دراینجا بیشتر به معنای شهروند است تا غلام وچاکر
"مـُلـک" :کشور ، سر زمیـن
"صبحگـه" : بامداد ، هنگام صبح ، سحر
"مـُلـک صبـحگه" : هنگام بامدادان را به یک کشور تشبیه کرده است. کشوری که پادشاهانش، رندان ِسحرخیز هستند.
معنی بیت : مـا اگرچه خود،غلام وشهروندان ِپـادشاهِ وقتِ کشورخویش هستیم . لیکن اینگونه نیست که دراین بندگی فرومانیم وذلّت را پذیراباشیم! ماخود دردنیای خودمان ، پـادشـاه وفرمانروای کـشـور صبحگاهانیم.......
واژه ی "اگرچه" دراینجا نوعی ناگزیری را تداعی کرده است. یعنی ما اگرچه مجبوریم براساس شرایطی که دراجتماع حاکم است بنده باشیم ویکی دیگرپادشاه. امّا این همه ی داستان نیست وما دراین بندگی فرونمانده ایم وبرای خودمان بساطِ پادشاهی مهیّا کرده ایم. دراجتماعی که زندگی می کنیم به ناچار بخواهیم ونخواهیم یکی برما فرمانروایی می کند وما مجبور به بندگی هستیم. ازطرفِ دیگرما صاحب ِ یک دنیایی دیگر درچارچوبِ تنهایی وخلوتِ خویش هستیم واراده کرده ایم حداقل دراین دنیای خویش بنده نباشیم بلکه فرمانروایی کنیم. صبح خیزی که فواید بی شماری دارد وازمجموع ساعات شبانه روزی، بهترین ساعاتِ زندگیست، عرصه ی پادشاهی ومحدوده ی فرمانروایی ِ ماست. سحرگاهان همچون پادشاهی ازخواب بیدارمی شویم وهرچه لذّت وکامرواییست نصیبِ ما می گردد. (اشاره به این که سحرگاهان دعاها زودترازسایرساعاتِ زندگی مستجاب می گردد. پس ماهرچه بخواهیم بدست می آوریم) دراین بیت وبیت های پیش رو شاهدِ پارادکس معنایی هستیم. حافظ وهم مَسلکان ورندان درعین حالی که غلام وبنده هستند دربُعدی دیگر پادشاهی می کنند.
مَبین حقیرگدایانِ عشق راکاین قوم
شَهان ِ بی کمر وخسروان بی کُلهند
گـنــج در آسـتـین و کیسـه تُهـی
جـام گـیـتـی نما و خـاک رهـیـم
"گـنـج"دراینجا می تواند استـعـاره از : اشک گُهربار،عشق،عافیت،صبح خیزی وسلامت طلبی، رندی، طبع وذوق شـعـری و هـنـربوده باشد.
درقـدیـم آستین لبـاس گشـاد بـوده و کیسـهی پـول و جواهـرات را در آستـیـن میگـذاشتـنـد و انتهای آن را بـا بـنـد میبـستـنـد .
منظوراز"جام گیتی نـمـا" دردیوان حافظ بیشتر ضمیر روشن،آگاهی دل، باطن پاک، رندی و شناخت ومعرفت است وبـه شکلهای مختلف مانند ؛ جام جهان بین ، جام جهان نما ، جام کیخسرو ، آیینهی سکندر و . . . آمده است. دراینجا هم همه ی معناهارا دربرمی گیرد.
"جام گیتی نما هستیم" یعنی بی خبرنیستیم و روشـن بـیـن و آگـاه بر اسرار هستـیـم.
"خـاک راه بـودن" : کـنـایـه از هیچ مقام و منصبی نداشتن، ازدنیا چیزی دردست نداشتن وفـروتـنـی و تـواضـع است.
مـعـنـی بـیـت : گـنـج های ارزشمندی مثل: سوز وگدازعاشقی،خون دل واشگ گُهر،ذوق ِ زیبا شناختی وزیبادیدن، طبع شـعـر و هـنـر در اخـتـیـار ما هست در حـالـی کـه تـُهـیـدست وفقیر(ازلحاظ مادّی) هستیـم ، ودرعین حالی که عـارفان پاک پندار وروشن ضمیریم وطبعی بـلـنـد مـرتـبـه داریـم افرادی خاکی، مـتـواضـع و فـروتـن هستـیـم.
همانگونه که ملاحظه شده دراین بیت نیز پارادکس رخ داده است یعنی حافظ ضدّین را یکجا جمع کرده است.
به خرمنِ دوجهان سرفرونمی آرند
دماغ وکِبرگدایان وخوشه چینان بین!
هـوشـیـار حـضـور و مـستِ غـرور
بحر تـوحـیـد وغـرقـهی گـنـهـیـم
دراین بیت نیر واژگان متضاد هشیار ومست، توحید وغرق گناه بودن، با نشستن کناریکدیگرمعنای حافظانه ای را رقم زده اند
"هـوشیـار" : هوشمند، بـیـدار وباخبر
"حـضــور": ازخود باخبربودن،خویشتن راشناختن ،حـاضـر بـودن ، درنظرگاه حافظ دامنه ی معنی حضوروسیع است وبسته به موضوع سخن تغییرمی کند. برای رسیدن به معشوق ،عاشق باید خودرابشناسد پیداکند وسپس باتمام وجود و ازدل وجان به معشوق بیاندیشید. باید که خیالِ خودشناسی خوروخوابت باشد تابه حضور درخویش برسی.
خواب و خورت ز مرتبه ی خویش دور کرد
آنگه رسی به خویش که بی خواب وخورشوی
"هـوشـیـار حـضـور" : باهوشمندی ، بـیـداری و آگاهی خودرا پیداکردن وشناختِ کامل از محاسن ومعایبِ خویشتن داشتن. یعنی می دانیم که "که وچه هستیم شناخت ِ کافی پیداکرده ایم.
"غـرور" : تـکـبّـروخودخواهی
"مستِ غـرور" : به خودنازیدن وخود رابرترازهمه پنداشتن. خودخواهی خوب است لیکن اگربه افراط کشیده شود به غرور وتکبّر مبدّل می گردد که نکوهیده وغیراخلاقیست. دراینجامنظور از "مستِ غرور" همین افراط درخودخواهیست ودر مقابل ِ "هوشیار حضور" آمده است تاپارادکس خَلق گردد.
باده درده چند ازاین بادِ غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
معنی بیت: با آنکه درخودشناسی به درجه ی هوشیاری حضور رسیده ایم لیکن تامقصد راه دراز وپرخطری ی درپیش است مست غروروتکبرهستیم دردریای توحید ولطف وعنایت خداوندی هنوز غرق گناهیم ونتوانسته ایم ازبندهوا وهوس بصورت کامل خلاص گردیم وتوفیق یابیم.
لنگرحلم توای کشتی توفیق کجاست؟
که دراین بحر کرم غرق گناه آمده ایم
شـاهد بـخت چـون کـرشـمـه کـنـد
مـا ش آیـیـنــهی رُخ چـو مـَهــیـم
شـاهـد : معشوق زیـبـارو هم به مرد اطلاق می شود هم به زن ،
"شـاهـد بـخـت" بـخـت به معشوق ِ خوبرو تشبیه شده است. امّا دراینجا منظورازشاهدِبخت، همان نیمه ی گمشده ایست که هرکس در سرنوشت و قسمتِ خویش دارد. یعنی ازجنس ِ مخالف، سرانجام آنکه درقسمتِ هرکس هست دیریازود پیداشده وباهمدیگر ادامه ی راه ِ زندگی راسپری خواهندکرد.
کرشمـه: ناز و غـمـزه ورفتارهای دلسِتاننده
ماش: ماعاشقانش
دراینجا شاعر گویی درانتظار همان "شـاهـد بخت" یابهتربگوئیم "عـروسِ بخت" است . چرا که با توجّه به واژه های "بخت وآئینه" بنظرمی آید (عروس بخت) درنظرگاه ِ شاعربوده، لیکن خواسته پوشیده تربیان کند واژه ی شاهدِ بخت رابکارگرفته تا عبارت فراگیرترشود.
درقدیم ودربعضی جاها درحال حاضر نیز هنگام عروسی،اوّلین چیزی که به خانه ی عروس می برند آئینه هست. آئینه درنظرمردم شگون خوبی دارد وسبب روشنایی وروشن دلی ِ عروس وداماد می گردد.
شـاعـردراینجا خودرانه "آیـنـه دار" بلکه ازشدّت ِ اشتیاق، خودِ "آیـنـه" برای عروس ِ بخت درنظر گرفته است.
مـعـنـی بـیـت : اگرآن اتّقاق (پیداشدن نیمه ی گمشده) رُخ دهد و عروسِ بخت جلوه گری کند، مـا(من) آیـنـهی چـهـرهی زیـبـا وچون ماهَـش خواهم بود تاهرقت اراده کند به سیمایش بنگرد درمن تماشاکند.
دربرداشتِ عرفانی می توان گفت: معشوق ازلی هنگامی که اراده به تجلّی وعشوه گری می کند، ما (عاشقان ورندان) درعرصه ی جلوه گاه او آئینه دار اوهستیم یعنی با کارهای نیک پرتوی ازفروغ صفات وذاتِ اورا انعکاس می دهیم.مـا جـلـوهی ِ منبع مطلق ِنـیـکـبـخـتـی هستـیـم.
جلوه گاهِ رُخ او دیده ی من تنها نیست
ماه وخورشید همین آینه می گردانند.
شـــاه بیدار بـخـت را هـر شـب
مـا نـگـهـبـان افسر و کـُلـهـیـم
بـیـداربخت:خوش اقبال، نیکبخت
افـسر : کلاه خسروی، تـاج
"کـُلـَـه" : کلاه ،مترادف افسر است ، تـاج
"تـاج" :نمادِ قدرت و پـادشاهی است و در اینجا هم مجازاً بـه معنی : حکومـت است،"ما نگهبان قدرت و حکومت شاه هستیم."
مـعـنـی بـیـت : ما(عاشقان ورندان) پاسداران ونگاهبانان راستینِ حاکمیّت هستیم. ماشب زنده داران بادعاها وخلوص ِ نیّتی که داریم حکومت را ازگزندِ توطئه چینان ودشمنان حفظ می کنیم وازدلسوزان حقیقی ِ نظام هستیم.
به استناد بیت های پیش رواین غزل احتمالاً تحتِ حاکمیّتِ منصورشاه بوده است. گرچه ممکن است بعد ازسرنگونی ِ وی نیز بوده باشد وحافظ بیتِ پیش رو را به عنوان دلیل آورده باشد. به هرصورت وی ممدوح ِ محبوبِ حافظ بوده و حافظ تعدادی از غزلها، قطعات و مثنویهای خود را دربارهٔ او سرودهاست. در این اشعار، پیوندِ عاطفیِ مستحکم ِ حافظ با شاه منصور که نموداری از پیوندِ عموم مردم با وی بوده آشکار است. بویژه اینکه مردم در چهره یِ شاه منصور، متّحدکننده ی ِ ایران و اخراج کننده یِ مغولان و سرکوبگر تیمور را میدیدند. اما بعدهااین آرزوها با کشته شدن ِ شاه منصور در جنگی نابرابر در مقابل تیمور، نابود شد.....
چنانکه ازفَحوای کلام پیداست، احتمالاً بین حافظ کارگزارران ِ حکومتی، اختلافاتی مطرح بوده ویا دسیسه گران وسخن چینان، بدگویی هایی پشت ِ سرحافظ ودوستان ِ حکومتی اش کرده اند که حافظ اینگونه درمقام دفاع ازخود ودوستانش برآمده واین چنین باتاکید وصراحتِ کلام به گوشِ شاه می رساند که ما ازدلسوزان وحامیان ِ نظام بوده هستیم وخواهیم بود وهیچ سوء قصدی نداریم. دربیت ِ بعدی درتایید این احتمال بی هیچ ترس وواهمه ای می فرماید:
شاه منصورواقف است که ما
روی همّت به هرکجاکه نَهیم
شاه منصور شخصاً ازنیّاتِ درونی ِ ما آگاهست وبخوبی می داند که همّت واراده وتوانمندی مابه چه میزانست. حافظ دراین بیت وبیتِ بعدی خودنمایی کرده وباجسارت بیشتری قدرت ِ خود ودوستانش را به رُخ کشیده ومی فرماید:
دشمنان را بـه خون کـفن سـازیم
دوسـتـان را قـبـای فـتـح دهـیم
کفن وقبا که هردو تن پوش هستند یکی برای زندگان وآن دیگری برای مردگان.
آنچنان قدرتی داریم که هرچه اراده کنیم بدست می آوریم. دشمنان را از خونشان کفن می سازیم ودوستان را حمایت می کنیم واسبابِ پیروزی وفتحشان رافراهم می سازیم.
رنـگ تــزویـر پـیـش مـا نبـُـوَد
شـیر سـُـرخیم و اَفعی سـیهـیـم
"تـزویـر" :ریاکاری، دو رویی ، حـیـلـه
"اَفـعـی" :زهرآگین، مـار ، مـار خطرناک ِ سمّی
حافظ با هنرمندی پس ازآنکه می فرماید:
ما رنگِ تزویرنداریم، باشهامت ِ بیشتری ، واژه های شیـر سرخ" و "افعی ِسیاه" رابکارمی گیرد واین مفهوم را می رساند که اگرهم رنگی داریم، "رنـگ تـزویـر" نیست بلکه رنـگِ شـجـاعت و شهامت است. اگـردرمقابله بادشمنان شیـریـم سـرخ رنـگـ هستیـم فـقـط سرخ ، و اگر مـار هستیـم سیـاهـیـم فـقـط سـیـاه و یـکـرنـگ هستیم .حافظ رفته رفته به سخنانش رنگِ حماسه نیز زده وباقدرت وگستاخی ِ وجسارت می فرماید:
مـا ریاکاری وتظاهربلدنیستیم ما همـانـنـدِ شیـران سرخ شـجـاع و مـانـنـد مـارسیاه افعی برای دشمن خطرناک وسمّی هستیم.
وام حافظ بـگو کـه بـاز دهـنـد
کـردهای اعـتـراف و مـا گوهیم
"وام" : بـدهـی
"اعـتـراف" : اقـرار
"گـُـوَهـیـم" : شـاهـد و گـواه هستیم
واژگان وام واعتراف و گواه هرسه ازاصطلاحات حقوقی ودادخواهی هستند.
دراین بیتِ آخر تقریباً معلوم می شودکه اختلافاتِ حافظ ودوستانش با وزیر اموردارایی یامالی بوده، احتمالاً حقوق ومواجب یا بودجه ای مربوط به بخشی ازدستگاهِ دولتی که احتمالاً حافظ یا دوستانش مسئولیّتِ آن راعهده داربوده کسریاقطع شده بوده که حافظ درمقام دفاع ازخودیادوستانش، زبان به اعتراض گشوده و این غزل راسروده است.
آنچه که روشن است صراحتِ کلام وابراز احساسات، به شیوه ی حافظانه صورت گرفته وهرجا که یک مصراع یایک بیت مدح گفته شده ،یک مصرع یایک بیت نیزباشهامت وشجاعت دردفاع ازحقوق و بـلـنـد نـظری سروده شده وبازبانی حماسی،مانع ازپایمال شدن ِ حقوق خویش یادوستانش گشته است.
به کارگزاردولتی یاوزیرمربوطه باصراحتِ بیان می فرماید: دسـتـور بـده تـا طلب وحقوق ِ قطع شده ویاکسرشده یِ حافـظ را که خودت قـبلاً قول آن رانیزدادهای و ما شاهـد هستـیـم بـپـردازنـد.
آنچه که مهمّ می نماید این است که با اینکه بنظرمی رسد انگیزه ی ِ حافظ ازسرودن ِ این غزل ،دفاع ازحقوق پایمال شده و خطاب به شخص ِ خاصّی بوده باشد، لیکن مضامین زیبا و بلند و عرفانی رانیزچنان درمتن سخن گنجانیده که موضوع غزل فراگیر،متنّوع ورنگین شده است. کاری که درهمه ی غزلها انجام داده وبدینوسیله ازکسالت باربودن ِ اشعارممانعت نموده است.
مکارم توبه آفاق می برد شاعر
ازاو وظیفه وزادسفر دریغ مدار
- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۲۹۳ نمایش
با درود و سپاس
کلمات همبسته به هم :
بندگان و پادشاهان با هم مناسبت دارند. همچنین هوشیار و مست، بحر و غرقه، چرا که آنچه در بحر میتواند برای انسان اتفاق بیافتد غرقه شده است. بخت و آینه که شما اشاره فرمودید، کفن و قبا، که هر دو نوعی تنپوش هستند، رنگ که شما فرمودید، اعتراف و گواه هم دو اصطلاح حقوقی هستند.
باسپاس فراوان