شاهدان گردلبری زینسان کنند
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۴ ب.ظ
شاهدان گردلبری زینسان کنند
زاهـدان را رخنه در ایمان کنند
شاهد : زیبا رو ،بیشتر به پسرانِ زیبا رویی گفته می شدکه درمیکده های ِ زرتشتیان به عنوان ساقی کارمی کردند. رندان ونظربازان نیز گاهی گوشه ی چشمی به آنان داشتند وشیفته وشیدای آنها می شدند.......
"شاهد" همان مُغبچه است که درمیخانه های زردتشتیان به مَستان خدمت می کردند.
حافظ به دلیل ِ اینکه زردتشت، به عشق ورزیِ بی قید وشرط،تاکید زیاد داشته وپیروانش رابه مهر ومحبّت وپرهیز ازجنگ وخونریزی،سفارش کرده، احترام و ارادتِ خاصّی به زردتشت قائل بوده است. بایک نگاهِ گذرا به روشنی درمی یابیم که حافظ ازواژه های ِ (شاهد،مُغبچه، دیرمُغان ،پیرمُغان و...فراوان استفاده کرده است.) امّا اینها دلیلی بر زرتشتی بودن ِ حافظ نیست. چنانکه پیشترنیزگفته شده، جهان بینیِ این فرزانه، فرامذهبی وآزاداندیشانه هست وحافظ در چارچوبِ هیچ مذهبی قرارنمی گیرد.
معنی بیت : اگرمُغبچگان (زیبارویان) قرار باشد اینگونه دلستانی ودلبری کنند، وبه همین روش عشوه وناز راچاشنی ِ رفتار خویش نمایند،بی هیچ تردیدی در ایمان واعتقادِ زاهدان، صوفیان و عابدان ِ متعصّب ومتشرّع نیز رخنه خواهند کرد وآنها را که مدّعی هستند تحتِ تاثیرهیچ عشوه وغمزه ای قرارنمی گیرند، شیفته وشیدای ِ خود خواهند کرد ودل ودینشان را برباد خواهند داد.
برتوگرجلوه کند شاهدِ ما ای زاهد
ازخدا جزمِی ومعشوق تمنّا نکنی
هرکجا آن شـاخ نرگـس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
شاخ ِ نرگس استعاره از شاهدیست که چشمانش مانند نرگس زیبا ودلکش است گلرخ :خوب رو وگل چهره، کسی که چهرهای گلگون و سرخ دارد.
نرگسدان : گلدانِ گلِ نرگس ،استعاره ازچشم است
معنی بیت :
شاهد به شاخ نرگس تشبیه شده است، وقتی گل نرگس شاهد باشد گلدان ِ این نرگس نمی تواند معمولی باشد! نرگسدان (گلدانِ) این شاهد، چشمانِ گلچهرهاست.
خوبرویان وگل چهره ها که ازروی تکّبر وغرور به کسی نگاه نمی کنند، چشمان خودرا گلدانِ این شاهد می کنند. یعنی چشم ازاو برنمی دارند. درحالی که همگان به این خوبرویان نگاه می کنند وحظِّ روحانی می برند،این خوبرویان نیز ازنگاه کردن به این شاهدی که ازدلبری رخنه دردین وایمان ِ زاهدان می کند،لذّت می برند ودر زیبائیهای اوخیره می مانند،بطوریکه اگر درچشمان ِ آنها نگاه کنی، عکس ِ این شاخ ِ نرگس(شاهد) راخواهی دید.
بجزآن نرگس ِ مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست.
ای جـوان سـرو قد گـویـی بـبـر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
سروقد : خوش اندام وبلند قدِ دلربا
گوی : توپِ مخصوص ِ چوگان بازی. دل به توپِ گوی تشبیه شده است. عشقبازی همانند بازی چوگانست! توپش دلِ عاشق وچوبش، قامتِ رعنای شاهد!
گوی بُردن : کنایه ازاین است که ای شاهد، ازاین نعمتی که به توداده شده(خوش قامتی) بهرهمند شو، کاری بکن.
معنی بیت :
همچنان سخن پیرامونِ شاهد است.خطاب به شاهد:
ای جوان ِ خوش قدو قامت؛ ساکت منشین وبه بازی (عشقبازی) بپرداز ودلی(گویی) رابِبَر، عمرمثل برق وبادمی گذرد.قبل از آنکه پیرشوی، قبل ازآنکه این قد وقامتِ رعنایِ تو خمیده شود، از موهبتی که به تو داده شده استفاده کن،واردبازی شو وگویی بِبَر،هم خودرا بهره مند کن هم عاشقانت را. . سروقد با بلندی ِ چوبِ چوگان تناسبِ زیبایی دارد.حافظ به زبان ِ آن زمان،که چوگان بازی تفریح وسرگرمی مردم بوده، شاهدِ زیباروی ِ خویش را دعوت به عشقبازی می کند.
حافظا گرمَدد ازبخت بلندت باشد
صیدِ آن شاهدِ مطبوع شمایل باشی
عاشقان رابرسر خود حُکم نیست
هرچه فـرمان تـو بـاشد آن کنند
معنی بیت :
حافظ عاشقی تمام عیاراست وزمام دل وجانش را به معشوق سپرده وخطاب به معشوق می فرماید:
ماعاشقان از خود هیچ اختیاری نداریم، هرچه که نظر تو باشد ،هرچه که توفرمان دهی همان را انجام خواهیم داد.
دردایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیم ایم
لطف آنچه تواندیشی حکم آنکه توفرمایی
پیش چشمم کمتراست ازقطرهای
این حکایتها کـه از طـوفـان کنند
معنی بیت :
این داستانهایی که از طوفانهایِ ویرانگر و سیل آسا (اشاره به داستان طوفان نوح) نقل می کنند، در مقایسه با گریه ها وسیلِ اشکِ من قطرهای بیش نیستند!
ماکه دادیم دل ودیده به طوفانِ بلا
گوبیا ای سیل ِ غم خانه به یکبار ببر
یـار مـا چـون گیـرد آغـاز سماع
قدسیان برعرش دستافشان کنند
سَماع به معنیِ شنیدن هر آواز خوشاینداست. در اصطلاح صوفیه حالتِ جَذبه واشراق واز خویشتن رفتن وفنا به امر غیر ارادیست که اختیارِعارف تأثیری در ظهور آن ندارد. ولی بزرگان صوفیه ازهمان دورههای قدیم بهاین نکته پی بردندکه گذشته ازاستعدادِ صوفی وعلل ومقدّماتی که اورابرای منجذب شدن قابل میسازد وسایل عملی دیگری که به اختیارواراده یِ سالک است نیز برای ظهورحال فنامؤثر است.بلکه برای پیدایش «حال» و «وجد» عامل بسیار نیرومندی شمرده میشود. از جمله موسیقی وآوازخواندن ورقص است که همه یِ آنها تحت عنوان «سَماع»در میآید. صوفیه میگویند سماع حالتی درقلب ودل ایجاد میکند که «وجد» نامیده میشود و این وجد حرکات بدنی چندی بوجود میآورد که اگراین حرکات غیرموزون باشد «اضطراب» واگرحرکات موزون باشد کفزدن و رقص است.
قدسیان : فرشتگان وملایک
دست افشانی : رقص و نشاط، کف زدن
معنی بیت : هنگامی که معشوق ومحبوبِ ما شروع به آوازخواندن ورقص می کند، چنان نشاط آور وحال برانگیزاننده است که نه تنها آدمیان بلکه فرشتگان هم به وَجد آمده وبه رقص وکف زدن ونشاط میپردازند .
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد.
مردم چشمم به خون آغـشـته شد
در کجا ایـن ظـلم بر انـسـان کنند
مردم چشم : مردمک دیده، ضمنِ آنکه با انسان درمصرع بعدی، تناسب زیبایی ایجاد شده است.
معنی بیت : از بس که گریه کردهام مردمک چشمانم به خون آلود شده است ، در فرهنگِ کدام ملّت و سرزمینی چنین رفتارهایی دیده می شود؟ درکجا انیگونه ستمی به مردم می کنند ؟
یعنی هیچ جا سابقه ندارد که چنین ستمی بر مردم روا دارند.
دل ازمن بُرد وروی ازمن نهان کرد
خدارا باکه این بازی توان کرد؟!
خوش برآ باغصه ای دل ؛ کاهل راز
عیش خوش در بوتهی هجران کنند
برآ : در اینجا بساز، کنار بیا
اهل راز: دانندگان اسرار حقیقت ، رندان وعاشقان راستین، آنهاکه باطن پاکی دارند وازحقایق باخبرند.
بوته : ظرفِ مخصوص ِ ذوبِ طلا و فلزات ، کورهی ریخته گری
بوتهی هجران : هجران به ظرف ِ ریخته گری تشبیه شده است.بدین سبب که درهجران دل انسان ازسوز وگداز،ذوب می شود و ظرف ِریخته گری نیز بسیار داغ وذوب کننده ی فلزات است.
معنی بیت : ای دل بامشکلات وغم واندوهِ دوری،بساز و به نیکویی کنار بیا چراکه عاشقان و مَحرمان ِ راز در آتش فراق می سوزند وگداخته می شوند وساخته می شوند. بنابراین از زاویه ای دیگر، غم ودرد واندوهِ غیبتِ معشوق، نعمت هستند وآنها که به حیقیت واصل شده اند دراین دوران به کامیابی و لذت می پردازند وزبان به شکایت بازنمی کنند.
ازدستِ غیبتِ تو شکایت نمی کنیم
تانیست غیبتی نَبُوَد لذّت حضور
سر مکش حافظ ز آه نـیمه شب
تا چو صـبحات آینه رخشان کنند
سرمَکش: غفلت مکن، فارغ مشو
معنی بیت :
ای حافظ ازشب زنده داریها، گریه وزاری کردنها وسوزوگدازِ نیمه شبهای دوره یِ فراق، فارغ مشو، طاقت بیاور پاپَس مکش، تا آئینهی دلت را، همچون صبح روشن،صیقل دهند و درخشان سازند .
در این بیت وارونگی لطیفی رُخ داده است ؛ آه درشرایط معمولی هر آینه ای را مکّدر می سازد اما در دنیای عشق اینگونه نیست و آه های عاشقان، آینهی دل را صفا و درخشندگی می بخشد.
تاچه کندبادلِ تودودِدلِ من
آینه دانی که تابِ آه ندارد!
- ۹۹/۰۹/۲۵
- ۱۹۲ نمایش