روی بنما ومرا گو که ز جان دل برگیر
روی بنما ومرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروانه به جان گو در گیر
معنی بیت:
ای دوست ازمن چهره مپوشان وازفیض دیدارمحروم مگردان رخ بنما تاسیمای زیبایت راتماشاکنم من آنچنان دراشتیاق دیدارتوبی تابم که حاضرم برای تماشای تو دل ازجان بردارم ودرپیشگاه شمع فروزان رخسارتو همانندپروانه ی بی پروا هستی خودرابه آتش بکشم وقربانی توگردم.
همچوصبحم یک نفس باقیست تادیدارتو
چهره بنما دلبرا تاجان برافشانم چوشمع
در لب تشنه ی ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کُشته ی خویش آی و ز خاکش برگیر
معنی بیت: ای دلبرعزیز؛ تشنگی دیدار فراترازحدتصوراست لبهای ازتشنگی سوخته ی مراببین و آب را(دیدارخودرا) از ما مضایقه مکن من اینک مرده ای بیش نیستم حداقل کرم کن ازروی بزرگواری برسرکُشته ی خودبیا ومراجانی دوباره ببخش وازخاک بلندکن.
کُشته ی غمزه ی خودرابه زیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگرانست که بود
ترک درویش مگیراَرنبودسیم وزَرش
درغمت سیم شماراشک ورخش را زرگیر
معنی بیت: اگر چه من تهیدستم و درویشی بیش نیستم، سیم وزر ومال وثروتی ندارم، بااینحال بزرگواری کن ومرابااینحال به خودم وامگذار؛ اشک چشم مرا نقره و چهره ی زردم راطلا فرض کن؛ آیااینهاکه درراه عشق توحاصل شده هیچ ارزشی ندارند؟
من ِگداهوس سروقامتی دارم
که دست درکمرش جزبه سیم وزرنرود!
چنگ بنواز وبساز ار نَبُود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
چنگ: ازسازهای ایرانی که باچنگ می نوازند.
بساز: ایهام دارد: ۱ـ آماده کن؛ ۲ـ به همین که درسترس هست قناعت کن
عود: چوب معطرکه برای خوشبوسازی فضا می سوزانند.
مجمر: آتشدانی که عود راداخل آن می سوزانند.
معنی بیت: چنگ را بنوازوکوک کن (سازدیگری نیست به همین سازقناعت کن) اگرهم عودی برای عطرآمیزکردن مجلس نیست بازهم ایرادی نداردعشق و محبت سوزان مراآتش، درنظربگیر دلم را عود و تنم را آتشدان فرض کن باهرآنچه که دردسترس هست بساط عیشی عاشقانه فراهم کن که طاقتم طاق شده است.
تاچومجمرنفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم درآتش زپی خوش نفسی
در سماع آی و ز سرخرقه بر انداز و برقص
ورنه با گوشه رو وخرقه ی ما در سرگیر
سماع: رقص وپابازی؛ رقصی که صوفیان برای به وجدوسرورآمدن انجام دهند وبدان طریق انرژی منفی راتخلیه وانرژی مثبت وسرزندگی می گیرند.
خرقه: لباس مخصوص صوفیان ودرویشان.
گوشه: گوشه نشستن وگوشه گیری؛ هریک از قطعات یا آهنگهایی که دستگاهها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل میدهند و به دو دستۀ کلی گوشههای سازی و گوشههای آوازی تقسیم میشوند.
حافظ دراینجا درس بسیارمهمی برای همه دارد می فرماید: زندگانی یک همنوازی بی وقفه وعظیم وشادی بخش است ماهمه نت ها وآلات موسیقی دراین دستگاه هستی هستیم اگرهماهنگ وهمنوازبوده باشیم سعادت وشادمانی نصیبمان خواهدشد لیکن این اختیار راهم داریم که سازمخالف بوده باشیم که درآن صورت باید درگوشه ای نشسته وخرقه ی خودرابرسرکشیم وبادردو رنج وغصه بسازیم.
معنی بیت: ازغارکسالت وافسردگی بیرون بیا به رقص ودست افشانی بپردازخرقه ی ملالت وکسالت ازتن بیرون کن ورهاوسکبارباش تاشادمانی ازهرسو به طرف توجاری گردد درغیراینصورت درگوشه ای ساکت وملول بنشین وخرقه برسرکش وبه غمخواری ورنجیدن مشغول شو در هرصورت انتخاب باتوست.
ببین که رقص کنان می رودبه ناله ی چنگ
کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع
صوف برکش زسروباده ی صافی درکش
سیم در باز و به زر سیمبری در برگیر
صوف: لباس پشمینه؛ خرقه ی پشمی که صوفیان وزاهدان پوشند
باده ی صافی: شراب صاف وروشن وگوارا
سمیبر: سیمین تن؛ دلبری که بدن سپید دارد
معنی بیت: ازگورخودبپاخیز؛ آن خرقه ی پشمینه ی زهدوپرهیزگاری ریاکارانه ی خودرا به کناری نه؛ ازمرگت بیدارشو جامی شراب گوارا وصاف شده بنوش شادمانه وخوش و خرم زندگی کن ثروت اندوزی برای میراث خواران مکن سیم وزر خودرا درراه شادیخواری خرج کن دلبری سیمین تن بدست بیاوروزندگی رابابازیگوشی های عاشقانه وماجراجویی سپری کن.
شرممان باد زپشمینه ی آلوده ی خویش
گربدین فضل وهنر نام کرامات بریم
قدروقت ارنشناسد دل وکاری نکند
بس خجالت که ازاین حاصل اوقات بریم
دوست گویارشود وهردوجهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
معنی بیت: اگر دوستی شفیق وصادق یارو یاورباشد چه غم ازاینکه جهانی باتودشمنی کند یک دوست باوفا برای مقابله با یک جهان دشمن کفایت می کند همینطور اگربخت واقبالی نیکو داشته باشی که روی ازتوبرنگرداند وتوراحمایت کند چنانچه تمام دنیاهم برعلیه تو لشکری برانگیزد هیچ ضربه ای به تونخواهدرسید. رفیق شفیق وطالع موافق رمزسعادت وپیروزیست.
دلارفیق سفربخت نیکخواهت بس
نسیم روضه ی شیرازپیک راهت بس
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
طرب: شادی وسرور
معنی بیت: ای دوست دمی همنشین ماباش وفکررفتن ازسربدرکن بیادرکنار جویباری بنشینیم ونشاط وشادمانی بجوئیم وجامی شراب بنوشیم.
«برلب جوی» ممکن است اشاره به دیدگان اشگبار خودش نیزبوده باشد.
صدجوی آب بسته ام ازدیده برکنار
بربوی تخم مِهر که دردل بکارمت
رفته گیراز برم وز آتش و آب دل و چشم
گونه ام زرد و لبم خشک و کنارم ترگیر
معنی بیت: لحظه ای تصوّرکن که اینک از پیش من رفته ای ببین که درفراق تو چگونه اشک چشمانم جاری شده ودلم درآتش عشقت می سوزد تواگربروی من درمیان آب وآتش گرفتارخواهم شد بطوریکه گونه هایم ازخشکی زرد ولبانم خشک واطرافم رارودی ازاشک فراخواهدگرفت.
درمیان آب وآتش همچنان سرگرم توست
این دل زارونزارواشکبارانم چوشمع
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر
معنی بیت:
ای حافظ شیرین سخن؛ توبااین طرزبیان دلنشینی که داری مجلس رابه دست بگیرو آراسته کن و به واعظ بگوکه ازمنبرو مسجد هیچ حاصلی نخواهدشد دست ازموعظه ومنبر برداروبیابه عیش ونوش ورقص وسماع بپردازکه این بهترین نوع عبادت ونیایش صادقانه هست. ای واعظ؛ زندگانی وهستی موعظه ومنبرنیست هستی محل جشن وسرور وشادمانی وشفقت ورزیست.
حدیث عشق زحافظ شنو نه ازواعظ
اگرچه صنعت بسیاردرعبارت کرد.
- ۹۹/۰۹/۲۶
- ۸ نمایش