روی بنما ومرا گو که ز جان دل برگیر


روی بنما ومرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروانه به جان گو در گیر
سراسر این غزل دلنشین وزیبا خطاب به حضرت دوست است. دوست ازدیدگاه هرکسی می تواند متغیربوده و معنای خاصی داشته باشد. چه بسا اهل دلانی که بجای بردگی وبندگی ، دوستی باخداوند راانتخاب کرده وبااوعشقبازی میکنند. هستندکسانی دیگر که پدر ،برادر ،همسریا مادر خودرا به عنوان دوست انتخاب می کنند وچه بسیارکسانی که باحیوانات خانگی خود دوستی می کنند وعشق ومحبت وعواطف درونی خویش رابه آنان ابرازمی دارند. درهرصورت دوستی، لطیف ترین ،عمیق ترین وخیال انگیزترین پیوند میان آدمیزاد با خداوند یاهرکس وهرموجودیگر بوده وهست وخواهدبود. این غزل باهنرنمایی حضرت حافظ طوری سروده شده که هرکس به قدر فهم ودرک خویش توانسته باشد ازفیوضات معناهای سطحی تا عارفانه بهره مندگردد. به بیانی دیگر هرکسی می تواند این غزل را به صمیمی ترین دوست خویش(خدا یاهرکسی که هست) هدیه کند. سخن گرچه پیرامون ارادت خالصانه وابرازعلاقه ووفاداری به دوست هست اما تکانشهایی که درمخاطبین خودایجادمی کند بسیار باارزش،بیدارکننده والهام بخش هستند. مهمترین تکانش وچالشی که مخاطب درهمین ابتدای غزل دریافت می کند این است که آیامن نیز دوستی اینچنین ارزشمند که حضرت حافظ درحال گفتگوبااوست دارم؟ راستی دوست واقعی من کیست؟ کدام یک ازدوستان من چنین جایگاه رفیع ووالایی دارند؟
حافظ مثل همیشه یافتن پاسخ رابه عهده ی خودمخاطب می گذارد تا باآسودگی خاطر به قدر ادراک خود دست به انتخاب بزند وازلذت انتخاب برخوردار وبهره مندگردد.
معنی بیت:
ای دوست ازمن چهره مپوشان وازفیض دیدار محرومم مگردان رخ بنما تاسیمای زیبایت راتماشا کنم من آنچنان دراشتیاق دیدارتوبی تابم که حاضرم برای تماشای تو دل ازجان بردارم ودر پیشگاه شمع فروزان رخسارتو همانندپروانه ی بی پروا هستی خودرابه آتش بکشم وقربانی توگردم.
همچوصبحم یک نفس باقیست تادیدارتو
چهره بنما دلبرا تاجان برافشانم چوشمع
در لب تشنه ی ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کُشته ی خویش آی و ز خاکش برگیر
معنی بیت: ای دلبرعزیز؛ تشنگی دیدار فراتر ازحدتصوراست لبهای ازتشنگی سوخته ی مراببین و آب را(دیدارخودرا) از ما مضایقه مکن من اینک مرده ای بیش نیستم حداقل کرم کن ازروی بزرگواری برسرکُشته ی خودبیا ومراجانی دوباره ببخش وازخاک بلندم کن.
کُشته ی غمزه ی خودرابه زیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگرانست که بود
ترک درویش مگیراَرنبودسیم وزَرش
درغمت سیم شماراشک ورخش را زرگیر
معنی بیت: اگر چه من تهیدستم و درویشی بیش نیستم، سیم وزر ومال وثروتی ندارم، بااینحال بزرگواری کن ومرابااینحال به خودم وامگذار؛ اشک چشم مرا نقره و چهره ی زردم راطلا فرض کن؛ آیااینهاکه درراه عشق توحاصل شده هیچ ارزشی ندارند؟
من ِگداهوس سروقامتی دارم
که دست درکمرش جزبه سیم وزرنرود!
چنگ بنواز وبساز ار نَبُود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
چنگ: ازسازهای ایرانی که باچنگ می نوازند.
بساز: ایهام دارد: ۱ـ آماده کن؛ ۲ـ به همین که درسترس هست قناعت کن
عود: چوب معطرکه برای خوشبوسازی فضا می سوزانند.
مجمر: آتشدانی که عود راداخل آن می سوزانند.
معنی بیت: چنگ را بنوازوکوک کن (سازدیگری نیست به همین سازقناعت کن) اگرهم عودی برای عطرآمیزکردن مجلس نیست بازهم ایرادی ندارد عشق و محبت سوزان مراآتش، درنظربگیر دلم را عود و تنم را آتشدان فرض کن باهرآنچه که دردسترس هست بساط عیشی عاشقانه فراهم کن که طاقتم طاق شده است.
تاچومجمرنفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم درآتش زپی خوش نفسی
در سماع آی و ز سرخرقه بر انداز و برقص
ورنه با گوشه رو وخرقه ی ما در سرگیر
سماع: رقص وپابازی؛ رقصی که صوفیان برای به وجدوسرورآمدن انجام دهند وبدان طریق انرژی منفی راتخلیه وانرژی مثبت وسرزندگی می گیرند.
خرقه: لباس مخصوص صوفیان ودرویشان.
گوشه: گوشه نشستن وگوشه گیری؛ هریک از قطعات یا آهنگهایی که دستگاهها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل میدهند و به دو دستۀ کلی گوشههای سازی و گوشههای آوازی تقسیم میشوند.
حافظ دراینجا درس بسیارمهمی برای همه دارد می فرماید: زندگانی یک همنوازی بی وقفه وعظیم وشادی بخش است ماهمه نت ها وآلات موسیقی دراین دستگاه خیال انگیز هستی هستیم اگرهماهنگ وهمنوازبوده باشیم سعادت وشادمانی نصیب همه ی ماخواهدشد لیکن این اختیار راهم داریم که سازمخالف بوده باشیم که درآن صورت باید درگوشه ای نشسته وخرقه ی خودرابرسرکشیم ودرتنهایی غم انگیزخویش بادردو رنج وغصه بسازیم وبسوزیم.
معنی بیت: ازغارکسالت وافسردگی بیرون بیا به رقص ودست افشانی بپردازخرقه ی ملالت وکسالت ازتن بیرون کن ورهاوسکبارباش تاشادمانی ازهرسو به طرف توجاری گردد درغیراینصورت درگوشه ای ساکت وملول بنشین وخرقه برسرکش وبه غمخواری ورنجیدن مشغول شو در هرصورت انتخاب باتوست.
ببین که رقص کنان می رودبه ناله ی چنگ
کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع
صوف برکش زسروباده ی صافی درکش
سیم در باز و به زر سیمبری در برگیر
صوف: لباس پشمینه؛ خرقه ی پشمی که صوفیان وزاهدان پوشند.
باده ی صافی: شراب صاف وروشن وگوارا
سمیبر: سیمین تن؛ دلبری که بدن سپید دارد
معنی بیت: ازگورخودبپاخیز؛ آن خرقه ی پشمینه ی زهدوپرهیزگاری ریاکارانه ی خودرا به کناری نه؛ ازمرگت بیدارشو جامی شراب گوارا وصاف شده بنوش شادمانه وخوش و خرم زندگی کن ثروت اندوزی برای میراث خواران مکن بدانکه ثروت شبیه آب شوراست هرچه بیشتربنوشی عطش وتشنگی ات بیشترخواهدشد سیم وزر خودرا درراه شادیخواری خرج کن دلبری سیمین تن بدست بیاور وزندگی رابابازیگوشی های عاشقانه وشیطنت و ماجراجویی سپری کن.
شرممان باد زپشمینه ی آلوده ی خویش
گربدین فضل وهنر نام کرامات بریم
قدروقت ارنشناسد دل وکاری نکند
بس خجالت که ازاین حاصل اوقات بریم
دوست گویارشو وهردوجهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
معنی بیت: اگر دوستی شفیق وصادق یارو یاورباشد چه غم ازاینکه جهانی باتودشمنی کند یک دوست باوفا برای مقابله با یک جهان دشمن کفایت می کند همینطور اگربخت واقبالی نیکو داشته باشی که روی ازتوبرنگرداند وتوراحمایت کند چنانچه تمام دنیاهم برعلیه تو لشکری برانگیزد هیچ ضربه ای به تونخواهدرسید. رفیق شفیق وطالع موافق رمزسعادت وپیروزیست.
دلارفیق سفربخت نیکخواهت بس
نسیم روضه ی شیرازپیک راهت بس
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طَرب جوی و به کف ساغر گیر
طرب: شادی وسرور
معنی بیت: ای دوست دمی همنشین ماباش وفکر رفتن ازسربدرکن بیادرکنار جویباری بنشینیم و نشاط وشادمانی بجوئیم وجامی شراب بنوشیم.
«برلب جوی» ممکن است اشاره به دیدگان اشگبار خودش نیزبوده باشد.
صدجوی آب بسته ام ازدیده برکنار
بربوی تخم مِهر که دردل بکارمت
رفته گیراز برم وز آتش و آب دل و چشم
گونه ام زرد و لبم خشک و کنارم ترگیر
رفته گیر: تصوّرکن که رفته ای
معنی بیت: لحظه ای تصوّرکن که اینک از پیش من رفته ای، حال بااین تصوّر ببین که درفراق تو چگونه اشک چشمانم جاری شده ودلم درآتش عشقت می سوزد؟ تواگربروی من درمیان آب وآتش گرفتارخواهم شد بطوریکه گونه هایم ازخشکی زرد ولبانم خشک واطرافم رارودی ازاشک فراخواهد گرفت.
درمیان آب وآتش همچنان سرگرم توست
این دل زارونزارواشکبارانم چوشمع
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر
معنی بیت:
ای حافظ شیرین سخن؛ توبااین طرزبیان دلنشینی که داری مجلس رابه دست بگیرو آراسته کن و به واعظ بگوکه ازمنبرو مسجد هیچ حاصلی نخواهدشد دست ازموعظه ومنبر برداروبیابه عیش ونوش ورقص وسماع بپردازکه این بهترین نوع عبادت ونیایش صادقانه هست. ای واعظ؛ زندگانی وهستی موعظه ومنبرنیست هستی محل جشن وسرور وشادمانی وشفقت ورزیست.
حدیث عشق زحافظ شنو نه ازواعظ
اگرچه صنعت بسیاردرعبارت کرد.
- ۹۹/۰۹/۲۶
- ۲۴ نمایش



