کنون که درچمن آمدگل ازعدم بوجود
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۲۷ ب.ظ
کنون که درچمن آمدگل ازعدم بوجود
بنفشه در قدم ِ او نهاد سر به سجود
عَـدم : نیستی ونابودی، زمان قبل از هستی
گویا ایّام گل وموسم بهاراست که شاعرصحنه ی خیال انگیزی ازرویش گلها را درپس زمینه ی غزل خویش به سرانگشتان سحرآمیز به تصویرکشیده است......
معنی بیت:
حالیا که به دستِ خالقِ زیبائیها، گل سرخ از گودال ِنیستی،نرم نرمک پای به چمنزارگذاشته وشکوفته است.حال که می بینی بنفشه به احترام ِفرّوشکوه ِ او سر به زیر قدم های اونهاده است....ادامه ی جمله دربیتِ بعد:
بنوش جام ِ صبوحی به نالهی دف و چَنگ
بـبـوس غَبغبِ ساقی به نغمهی نی و عود
تونیزدست بکارشو وغفلت مکن.شرابِ صبوحی که درصبحگاهان می نوشند به آواز چنگ ودف بنوش وبر صورتِ ماهِ ساقی به آواز نغمه وآهنگ نی وعود بوسه زن وبه عیش وشادمانی بپرداز که این موسم پایدارنخواهدماند.
من نگویم که کنون باکه نشین وچه بنوش
که توخود دانی اگر عاقل وزیرک باشی
به دورگل منشین بی شراب وشاهدوچنگ
که همچو روز بـقـا هفتهای بـُـوَد معدود
دور: ایهام دارد ا-دوران ،فصل"دورگل" کنایه از بهار است ۲- گِرداگِردِگل
وقتی دربزمگاه چمن به دور گل می نشینی وقتی به ضیافت ومیهمانی آلاله ها می روی بی تفاوت وکسالت بار مباش باشوروشوق و وشراب وشاهد برو وزندگی را باگلها جشن بگیر باآنها آوازبخوان ورقصشان راهمراهی کن تاطعم گوارای راز زندگی راچشیده باشی. جشن گرفتن زندگی وبه عیش ونوش پرداختن یک رازبزرگ است که اغلب مردم ازآن غافل هستند.
شاهد : معشوق زیبارو
روز بـقـا : روز زیستن ، در بعضی نسخهها دور بقا آمده که به معنی مدت عمر و حیات است.
مـعـدود : محدود،قابل شمارش ، انگشت شمار و زودگذر
معنی بیت: زیرک وهوشیارباش وهنگام بهاریابه گِرداگِرد گل، بدونِ شراب و موسیقی وبی حضورِ معشوق منشین که بهار هم مانند عمر آدمی زودگذر است. تا فرصت شادی هست به مستی و شادی بپرداز.
گل بی رخ ِیارخوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد
شدازخروج ریاحین چو آسمان روشن
زمین به اخترمیمون وطالـع مسعود
ریاحین : جمع ریحان ، گلها
خروج ریاحین : رویشِ گلها
میمون : مبارک ، خجسته ، سعد
طالع : بخت و اقبال
مسعود : خجسته و نیک
معنی بیت:
بارویش ِ گلها وشکوفا شدن ِآنها، زمین همانندِ آسمان روشن شده است. گلها مثل ستارگان چشمک می زنند.
، بدین معنی که با روئیدن گلها ، زمین هم مانند آسمان با داشتن گلها که ستارگان خوشبختی هستند ، روشن شده است .
گلها به ستارگانِ خوشبختی تشبیه شده اند وهمچون آسمان ، زمین نیزبه برکتِ موسم بهار بخت واقبالی خجسته پیداکرده است وتورا به شادی وعیش وعشرت می خواند.
بهار وگل طَرب انگیزگشت وتوبه شکن
به شادی رخ گل بیخ ِ غم زدل برکن
ز دستِ شاهدِ نازک عـذار عیسی دم
شراب نوش رهاکن حدیث عادوثمود
عذار : چهره ، قسمتی از چهره که در آن مو میروید
عیسیدم : جانبخش ، زنده کننده ، گویند که یکی از معجزات حضرت عیسی دمیدن در مردگان و زنده کردن آنان بود.
حدیث : 1- روایت 2- داستان وماجرا عاد : یکی از اقوام قدیم عرب ساکن جزیرهی عربستان که در زمان "هود" می زیستند و چون پیامبری او را نپذیرفتند و از فرمان او سرپیچی کردند ، آنها را نفرین کرد ، پس باد صرصر آنها و کشورشان را نابود کرد.!
ثـمود : یکی از اقوام قدیم عرب که بین شام و حجاز در حدود موصل امروزی زندگی میکردند ، "صالح " از میانشان به پیامبری رسید ، چون از او معجزهای خواستند ، حضرت "صالح" شتری از کوه برایشان بیرون آورد که این شتر برایشان برکت آورد ، اما آن قوم به بهانهی اینکه اگر شتر از آب چشمه بخورد ، آب چشمه کم و خشک میشود دست و پای شتر صالح را بریدند ، پس دچار عذابی وحشتناک شده ونابودشدند!
(امیدواریم کشورهایی مثل آمریکا وانگلیس وروسیه که این همه مرتکبِ جنایت های وحشتناک می شوند بزودی به سرنوشتِ "عاد وثمود" دچارگردند)
معنی بیت:
اکنون که موسم ِبهاراست تافرصت داری، ازدست معشوقِ لطیف چهرهیِ جانبخشی شراب بنوش وخوش باش. ماجرای قوم ِعادثمود رابه کناری نِه. ازآنها صحبت نکن،حیف است که اوقاتمان درحال سپری شدن است فقط به عیش وعشرت بپرداز.
حافظ صمیمانه به ماتوصیه می کند که ازبحث وجَدل های قدیمی ِ بی ثمر ومَلال آورپرهیزکنیم، به جای عاد وثمودازگل وبلبل وبهاربگوئیم وبرغبغب ساقی بوسه زنیم وبامعشوق خوش بگذرانیم. حافظ دراین بیت برهمه چیزشوریده وعصیانگرانه همه چیز را برهم می ریزد تاهمه چیز را دوباره ازنو بنیاد کند. اووقتی مشاهده می کند که مردم برسر چه چیزهایی بیهوده وقتشان راتلف می کنند، احساس مسئولیت می کند، حیفش می آید که زمان ووقتِ مردم برای بیان ِ اینکه عاد وثمود درهزاران سال پیش چه کردند وچه شد صرف شود!
چه جای شکروشکایت زنقش نیک وبداست
چوبرصیفه ی هستی رقم نخواهدماند!
جهان چو خُلدِ برین شدبه دورسوسن و گل
ولی چه سودکه دروی نه ممکن است خلود
خُلدِبرین :بهترین نقطه ی بهشت
خلود : همیشگی وجاودانگی
به برکتِ رویش ِ سوسن و گل سرخ وفرارسیدنِ بهار، جهان همچون بهشت جاویدان شده است ،لیکن چه سود که این وضعیّت پایدار نخواهد ماند و رهزنان دی وبهمن بی اَمان به تاراج ِ این سرسبزی خواهندتاخت.
ذخیره ای بنه ازرنگ وبوی فصل ِ بهار
که می رسند ز پِی رهزنانِ بهمن ودی
چو گل سوار شود برهوا سلیمان وار
سحر که مرغ درآید به نغمهی داوود
منظوراز:"سوارشدن گل برهوا به شیوه یِ سلیمان" کنایه از روئیدن ِ گل برشاخه هست. ضمن ِ آنکه تلمیحی نیز به داستان ِتخت ِسلیمانست که برروی هوا حرکت می کرد. "گل سُرخ" نیز دراینجا به مَددِ لطافتِ اندیشه ی حافظ، همچون سلیمان، درعرصه ی چمنزار فرمان روایی می کند وتختِ پادشاهی اش برهوا سوارمی شود وبنفشه به احترامش سربه سجودمی نهد.
تختِ زُمرُد زده ست گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
زُمرُد به ضرورتِ وزن بدون ِ تشدید ومیم ساکن خوانده می شود.
سلیمان وار : به شیوهی سلیمان ،
مرغ : بلبل
نغمه : آواز
داوود پدر حضرت سلیمان که صدای خوبی داشته و آوازهای او معروف است.
معنی بیت: آن هنگام که گل(نمادِمعشوق) همچون سلیمان برهوارسوارمی شود، شکوفاشده وبه نسیمی به رقص درمی آید، وصبحگاهان که بلبل (نمادِعاشق) آوازِ خوش ِهمچون آوازداودی سرمی دهد.....ادامه ی جمله دربیتِ بعد:
به باغ تازه کن آیـیـن دیـن زردشـتی
کنون که لاله بر افروخت آتـش نمرود
آئین دین زردشتی: اشاره به جشن های زیادیست که دراین آئین آسمانی درطول هرهفته وماه وسال به بهانه های گوناگون درنظرگرفته شده است. به جرائت می توان گفت که درهیچ یک ازادیان ومذاهب وآئین های مذهبی؛ اینقدربه جشن وسرور وشادمانگی اهمیت داده نشده است. حضرت زرتشت دربین بنیانگذاران دینی، تنهاپیام آوریست که زندگانی ونعمتهای دنیوی راستوده ومردم رابه جشن وخوشی وسرور دعوت کرده است. اوهرگز گریه وسوگواری راتوصیه نمی کند اوباشراب ورقص وآواز مخالفتی ندارد اوزندگی راضیافت می داند وجشن وضیافت راسپاسگزاری ازهستی. درمیان همه ی روشن ضمیران وپاک باطنان زرتشت منحصربفرداست. اوهیچ جنگی راخوب نمی داند وهمگان رابه شفقت ومهرورزی فرامی خواند.
تمام مذاهب لذات دنیوی راممنون کرده ووعده ی چندین برابری آن را به پس ازمرگ ودردنیایی دیگرموکول کرده اند امادراین آئین بجای وعده ووعید؛بیشتر توصیه به شادیخواری شده است.
مریدپیرمغانم زمن مرنج ای شیخ
چراکه وعده تو کردیّ واو بجا آورد
آتش ِنمرود : لقب آتشی بزرگ که نمرود فرمانروای بابل برافروخت و ابراهیم را در آن افکند ولی گویندآتش به اَمرخدا مبدّل به گلستان شد.
در این بیت،حافظ خلّاقیّت ِ بی نظیری نشان داده و تشبیهِ بسیارجالبی خَلق کرده است .چمن زار را لاله(نمرود) به آتش کشیده،(همه جاسرخ است) امّا به اراده ی خالق ِ زیبائیها،آتش سرد شده وچمن زاربه گلستانی مبدّل شده وگل سرخ(ابراهیم ِچمن زار) نجات یافته است. امّاخلّاقیّت هنوز تمام نشده ودرحال ِ فَوَران واوج گیریست! دراین غزل که بزم پیامبرانست ،عیسی سلیمان وداود ،هود ،صالح وابراهیم حضور دارند جای یک نفرازپیامبران جهانی خالیست!. حافظ که ارادتِ خاصّی نیز به زردشت داشته وهمه جابااحترام قلبی ازاویادکرده، حیفش آمده دراین بَزم ِ روحانی، این اَبَر انسانِ اندیشه گرا ،صلح دوست وپاک باطن حضورنداشته باشد. بنابراین حافظ چمن زار رابا سُرخی گل ِ لاله به آتش کشیده وبه استقبالِ این پیامبرایرانی ِ نیک پندارنیک گفتار ِ نیک کرداررفته است.
معنی بیت:
اکنون که لاله شکوفاشده وباسرخی آتشناک خود گویی که چمن زاران را به آتش کشیده و دشتی خیالپرور از آتش شکل گرفته است، تونیزبرخیز وآئین باشکوه دین نیاکانمان،دین ِ زرتشتی رادوباره زنده کن وبه رسم ِ زردشتیان، گِرداگِردِ این آتش(گلستان) به نوشیدن شراب بپرداز وزندگانی راجشن بگیر.
قدحی درکش و وانگه به تماشابخرام
تاببینی که نگارت به چه آیین آمد
گفتم شراب وخرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیرمغان کنند.
حافظ دراین غزل بایادکردن ونام بُردن از تعدادی پیامبران که به صلح دوستی، انسان دوستی وعشق ورزی به انسانیّت وپرهیزازجنگ وجَدل شهرتی جهانی دارند، باشهامت وشجاعتی ستودنی، ارچارچوبِ مرز ومذهب وتعصّب خارج شده وازدیدگاهِ جهان شمول ِ خود پرده برداری می کند. حافظ به هیچ کس وهیچ مَسلک ومذهبی، تعصّبِ خشک نشان نمی دهد وهرجا که کسی ازانسانیّت،مِهرورزی وعشق سخن گوید بااحتراماتِ قلبی ازاویادمی کند.
ازآن به دِیرمُغانم عزیزمی دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست
بخواه جام صبوحی به یادِ آصفِ عهد
وزیر ملکِ سلیمان عماد دین محمود
آصف : پسر برخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و دانشمندی از بنی اسرائیل ، گویند او آنقدر توانمندبود که توانست تختِ بلقیس ِ سبا را از دو ماهه راهی دور به چشم برهم زدنی به پیشگاه سلیمان آورد و حاضر ساخت .
آصف لقبیست که در ادبیاتِ ما به وزیران ِ مدیرو مدبّرولایق اطلاق میشود.
"ملک سلیمان" درنظرگاه ِ حافظ استعاره از فارس و شیراز است.
عماد دین محمود : عمادالدین محمود وزیر شاه شیخ ابو اسحاق اینجو ازدوستانِ صمیمی وهمدلِ وهمراهِ حافظ بود. حافظ چنانکه درآن دوره معمول بوده،دراین غزل به پاس ِ دوستی واُنس واُلفتی که با وی داشته اسم اورا نیزیادآورشده است. واینگونه یادآوری یک اسم درغزل، دلیل آن نیست که مخاطب کُلّ ِغزل اوبوده است. حافظ بهترازهرکسی می دانست که اگرمُخاطب ِ کُلّ ِ غزل شخص گمنامی چون عمادالدین محمود باشد، عمرغزل ومحبوبیّت ِ غزل نیز به میزان ِ عمر ومحبوبیّتِ عماد یا هرممدوح دیگر خواهدبود وبرای عامه ی مردم، وجالب وخواندنی وبه یادسپردنی نخواهدبود! به همین دلیل حافظ سعی می کرد از سرودن ِ چنین غزل وقصیده های خسته کننده وکسالت بارپرهیزکند وهمانندِ این غزل یک بیت به حرمتِ دوستی،به چنین دوستانی اختصاص دهد.
معنی بیت: در این ایّام وساعاتِ فرح بخش ِ بهاری، شرابِ صبحگاهی را به سلامتی ِ وزیرباکفایت و دانشمندِ شاه ابواسحق ، عماد الدین محمود بنوش وشادمانی کن.
بُوَد که مجلس حافظ به یـُمن تربیتش
هـر آنچه میطلبدجمله باشدش موجود
بُوَد: سزاواراین چنین است، حقش این است.به این امید
یُمن: خجستگی،مبارکی ومیمنت
حافظ وقتی می بیند ازروی معذوریّت ِ اخلاقی، یابه میل واراده ی قلبی،یابه هردلیلی، شخص محترم وصاحب مَنصبی چون وزیرعماد رامَدح کرده، رندانه فضاسازی نموده وسعی می کند شخص ِ ممدوح را درشرایطی قراردهد که ناگزیر باشد حداقل هدیه ای چشمگیر به شاعر درنظر بگیرد. امّاروش ِ حُسن طلبی حافظ منحصربفرد بوده و باهمه ی شاعران تفاوتِ اساسی دارد. درست است که همه ی شاعران ازصاحب منصبان ووزیران وپادشاهان، هدیه وپاداش می گرفتند، لیکن حافظ ازهرکسی به روشی خاص ومتناسب با رابطه ای که با اوداشته درخواست چیزی یا طلبِ هدیه می کرده است.برای مثال، دراینجا مناعتِ طبع حافظ اجازه نمی دهد که حافظ خودراکوچک کرده ومستقیماً ازوزیر چیزی درخواست کند. سخن را طوری پیش می برد که نه تنها به مناعتِ طبعش لطمه ای نخورد بلکه بیشتر سببِ عزّت وسربلندی شود!
معنی بیت:
این حقّ ِ مسلّم ِ حافظ است که به میمنتِ وبرکتِ تربیتی که داشته، آموخته هایی که داشته، هرچه راکه اراده کند، بلادرنگ موجود ودر دسترس باشد.! اگرغیرازاین باشد ناحق است. حافظ با اعتماد به نفسی ستودنی، خودرادر جایگاهی می شمارد که درهرمجلسی حضور داشته باشد،هرچه بخواهد می تواند به دست آورد چرا که به درستی تربیت یافته ،آموزش دیده، تحصیل وتحقیق کرده واستحقاق این رایافته که هرچه بخواهد به دست آورد.
برای حافظِ وارسته و آزاده فرق نمی کند که صوفی، زاهد ،عابد یاحتّا شاه بوده باشد اگر به رندان بی حُرمتی کند، اوبی پاسخ نخواهد گذاشت وقطعاً واکنشی درخور خواهدداشت.
شاه اگرجُرعه ی رندان نه به حرمت نوشد
التفات اَش به می ِ صافِ مُروّق نکنـــیم
- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۱۰۵ نمایش