سحر زهاتفِ غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاعست میِ دلیر بنوش
هاتف :سروش ِ غیبی ، فرشتهای که از عالم غیب ندا میدهد،ندای درونی.
دور:ایهام دارد ۱- زمانه ،دوره،عصر ۲- مجلس و حلقهی می خواران.
پیشترگفته شد که بینِ "شاه شجاع" وحافظ روابط صمیمانه ،دوستانه وعاطفی حاکم بود. به قدرت رسیدنِ او،باعث شد حافظ دوباره شان ومنزلتِ اجتماعی خودراهرچند موّقت به دست آورد. چرا که قبل از "شاه شجاع" پدرش امیر مبارزالدین ِ ظالم ومتعصّب برمسند قدرت تکیه زده بود وشاعران وآزاده مردان وآزاداندیشان راسخت درفشار ومضیقه قرارداده بود. باسرنگونی ِاو شادی مضاعفی نصیبِ شاعر شده بود. ازیکطرف جوان ِخوش سیمای خوش حرکات، مردمی وادب پرور باطبعی شاعرانه برتختِ سلطنت نشسته وازطرفِ دیگر بساط ِ دیکتاتوری، زهد فروشی وریاکاری برچیده شده است.
حافظ که درزمان حکومت ِ امیر مبارز، زحمت و رنج فراوان دیده بود ازاوبسیاربیزاربود و برخلافِ شاعرانِ هم عصر خود، همانندِخواجوی کرمانی، هرگز این ستمگر رامدح نکرد وهمواره با اشعار نیش دار خود باطعن وطنز، اورا مورد نکوهش نیزقرارداد.
امیرمبارزالدین پادشاهی خودبین، متعصّب و مردم آزاربود.او در کارنامه ی سیاهِ خود، قتلِ شاه شیخ ابواسحاق اینجو رانیز دارد. شاه شیخ ابواسحاق نیزازدوستان نزدیک حافظ بود وشاعران وادب دوستان در بارگاهِ اوجایگاهی ویژه داشتند.
مصرع دوّم دو خوانش دارد.هم میتوان : "....می ، دلیر بنوش" خواند(می،بی پروابنوش). هم میتوان "می ِدلیر، بنوش" به معنی می ِ قوی ومردافکن بنوش خواند.
معنی بیت : هنگام سحر از سروش عالم غیب،یاندایی ازدرون، خبر مسرّت بخشی به گوشم رسید .پیام این بودکه دوران ِ حاکمیّتِ "شاه شجاع" است.(ظلم وستم به پایان رسید)بی پروا وآزادانه، شرابِ مردافکن بنوش وبه شرابخواری بپرداز.
من نگویم که کنون با که نشین وچه بنوش
که توخود دانی اگرزیرک وعاقل باشی
شد آنکه اهل نـظر بر کناره میرفتند
هزارگونه سخن دردهان ولب خاموش
شدآنکه : سپری گشت آن زمان، گذشت، آن دوره تمام شد، رفت
اهل نظر: زیباپرستان(نظربازان) رندان، عاشقان ، فرزانگان
برکناره می دفتند :به حاشیه رانده شده بودند، گوشه نشین شده بودند
معنی بیت : آن زمانی که عاشقان وعارفان و صاحبنظران، منزوی شده بودند(دوره ی امیرمبارز که ریاکاران همه جا رااشغال کرده بودند) سپری شد. آن دوره ای که عاشقان وادب دوستان وشاعران و.... که سخن ها در دل داشتند امّا حق بیان نداشتند ناگزیربه سکوت وتحمّل بودندبسر رسید.
ازمن اکنون طمع صبرودل وهوش مدار
کان تحمّل که تودیدی همه برباد آمد
به صوت چنگ بگوییم آن حکایت ها
که ازنُهُفتن آن دیگ سینه میزدجوش
چنگ: آلت موسیقی
دیگ سینه : سینه به دیگ تشبیه شده است.
معنی بیت : اکنون باساز وموسیقی، با آواز وهمراه با صدای چنگ، آن نکته ها وحکایتهایی را که دردل نهفته مانده بود وما اجازه ی بیان نداشتیم ،بازگو می کنیم.
حال که روزوصال فرارسیده، بساطِ عیش وعشرت برپا می سازیم وباساز وآواز،به پایکوبی می پردازیم تا سختیها و رنجهایی را که دردوره ی سیاهِ دیکتاتوری متحمّل شدیم به فراموشی بسپاریم وسخنانِ نهفته را که از پنهان کردنش در دل ، دلمان سوخته و آتش گرفته بود،باشادمانی بیان می کنیم.
حکایت شبِ هجران فروگذاشته بِه
به شُکرآنکه پرده برافکندروزوصال
شرابِ خانگیِ ترسِ مُحتسب خورده
به روی یار بنوشیم وبانگ نوشانوش
مُتحسب: لقب امیر مبارز الدین است.هم اوکه در 40 سالگی از شرابخواری و عیّاشی توبه کرد با نقاب زهد وپرهیزگاری دستور داد در میخانهها را بستند و با شرابخواران به تندی وسختی برخورد کردند.
"شرابِ خانگیِ ترس ِ مُحتسب خورده: کنایه از کیفیّت و گیراییِ شرابیست که ازترس ماموران حکومتی، درپستوی خانه مانده وکاملاً رسیده است.
"نوشانوش" در مجلس شرابخواری معمولاً به یاد محبوب و دوست غایب و یا به سلامتی یارانِ حاضر جامها را به هم زده و مینوشند وقتی جام را به هم میزنند میگویند : "به سلامتی فلانی" یا "به یاد فلانی" وآن یکی در پاسخ میگوید : "نـوش جان،گوارای وجود" .
معنی بیت : اکنون شرابهای خانگی را که از ترس امیر مبارز در خانه مانده و کهنه ورسیده و صاف شدهاند را به سلامتیِ معشوق مینوشیم و با صدای بلند و بدون واهمه ای به همدیگر"گوارای وجود" میگوییم.
مُغنّی کجایی به گلبانگ رود
به یاد آورآن خسروانی سرود
که تا وجد را کارسازی کنم
به رقص آیم وخرقهبازی کنم
زکوی میکده دوشش به دوش میبردند
امام شهر که سجـّاده میکشید به دوش
میخانه ومیکده» درفرهنگِ حافظانه، معناهای متفاوت ومتضادی دارد. یکی به معنی میخانه ی مجازی که درآنجاشراب وباده انگوری عرضه میگردد ودومی میکده ی حقیقی یامیکده ی عشقست که شرابهای متنوع ومختلفی دارداما مایه ی اصلیِ همه ی آنها باده ی اَزَلیست.
باده ی ازلی همان باده ی هستیست که به اراده خداوند به عمل آمده، ازهمیشه تاهمیشه بوده وخواهدبود وبه رایگان دردسترس همگان قراردارد. حیوانات، درختان، رودخانه هاوتمام ستاره هاوسیاره ها ازاین باده مسرور و درحال رقص وآوازهستند. فقط انسان است که ازاین موهبت غافل مانده وبرای تامین سرمستی خود متوسل به باده های دست ساز خودشده است.
میکده ی عشق برخلاف میکده هایی که به دست انسان ساخته شده ساختمان وبنای مشخصی نداردو درتمام کائنات گسترده وبرقرار هست.
گواراترین وگیراترین شراب این میکده، شراب عشق است. البته عشق نه به معنای امروزی که کاملاتحریف شده ومفهوم اصلی خودراازدست داده است. اغلب رابطه های به اصطلاح عاشقانه که درمیان مردم رواج دارند خالی ازعشق بوده وبه پشتوانه ی نیازهای جنسی ویاگریزازتنهایی وپناه آوردن به دیگریست. درچنین عشق های کذایی هریک ازطرفین سعی درتصاحب ومالکیت یکدیگر دارند وآزادی همدیگرراتباه ساخته وطرف مقابل رازندانی خویش می کنندوسپس انتظاربیهوده دارندکه عشق بین آنهاتداوم داشته باشدغافل ازاینکه عشق بین زندانی وزندانبان امریست محال ومضحک، وخیلی زود تبدیل به انزجارمی گردد.
درعشق حقیقی که نه ازبلوغ جنسی بلکه ازبلوغ روحی، آگاهی وغنای درونی نشٱت می گیرد تصاحب کردن وتملیک وجودندارد وبجای آن بخشیدن ورهاکردن ومحبت بی قیدوشرط است که تداوم رابطه رامیسر وجاودانه می سازد.
دراین چنین عشقی، درجریان ملاقاتهای عاشق ومعشوق شرابی گیراو گوارا به عمل می آید بدین معناکه وقتی یک عاشق صادق درمحضرمعشوق حضورپیدامی کند زمان متوقف شده و بین آنهااتفاق غریبی رخ می دهد، به هر دوی آنها ازغیب چیزی اعطامیگرددوهردو رابه غایتِ خوشی وسرورمی رساند.
دراین میکده ی باده ی ناب وخوشگواردیگریست که درجریان وارستگی ورهاییِ بی باکانه، ازبندهای تعلقات دینی ودنیوی حاصل می شود ورند وسالک راه راد مسیرجستجوی حقیقت، سرخوش وسرمست می سازد .
هرکسی که یکبار یک جرعه ازاین باده ی ناب وازاین شراب گوارا بچشد تاآخرعمر درحالتی سرورانگیز وسرمستی بسر خواهدبرد وهرگز میلی به بیداری وهشیاری پیدانخواهدنمود چراکه این مستی، خودنوعی هشیاری ناب واین نوع خوشی، حالتی از دانایی وآگاهی درسطحی فراتراز حدمعمول است.
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
چنین که حافظ مامست باده ی ازل است
اما به رغم این تفاوتهای بنیادی، هردومیکده ی «حقیقی ومجازی» وجه مشترکات زیادی دارند:
هردو درمقابل مسجدوکنشت وصومعه قراردارند. چرا که این مکانها دراغلب دوران(البته نه بصورت مطلق) به ویژه دردوران زندگانی حضرت حافظ، محلی برای نمایش، ریاکاری وتظاهرو تزویر بودند چنانکه امروزه نیزهستندو مابه عینه شاهداین اتفاق هستیم.
محصولات هردومیکده «شراب وباده» هست. درهردومیکده ساقیان زیباروی خوش مشرب، مشغول خدمت رسانی بوده وازمشتریان پذیرایی می نمایند. با جامهای شراب وپیاله های باده، غم ازدل آنهازدوده وچهره هایشان راازشادمانی ارغوانی می کنند.
درهردو میکده پیری باتجربه وروشن ضمیر حضور دارد ومیگساران راهدایت وراهنمایی می کند. منیّت وتکبرو خودخواهی به محض ورود به هردومیکده ناپدید ومستی وراستی برجسته ونمایان می گرددوالی آخر...
به واسطه ی همین اشتراکات، حافظ فرزانه ازروی رندی وشیرینکاری، دراغلب غزلها این دومیکده رادرهم ادغام نموده تاذهن مخاطبین خودرا به کاویدن درلایه های تودرتوی معناهاترغیب وتحریک نموده وبه چالش کشیده باشد. دراثراین شیرینکاریهاست که شعروسبک بیان وقلم حافظ، ازسایرشاعران متفاوت ومتمایز شده است.
حافظ به عمد چنین شرایطی راایجادنموده تا هیچ یک ازمخاطبین وخوانندگان غزلهای او، ازاین درگاه دست خالی وناامید برنگردندو عارف وعامی بااندکی کاوش در لایه های سطحی وزیرینی معنا، به فراخور درک وفهم خویش، توانسته باشند از گوهرهای گفتارو مرجانهای ارزشمندِ معانی بهره مندگردند.
امامشهر : پیشوای مذهبی مردم،امام جماعت
دوشش : دیشب اَش، دیشب اورا
به دوش می بردند: بسیار مست بوده ونمی توانسته راه برود مردم اورا دردوش گذاشته ومی بردند.
سجّاده می کشیدبردوش: دردینداری خودنمایی می کرد.هرجا می رفت سجّاده اش همیشه ازروی ریا و تظاهربردوشش بود.
معنی بیت : دردوره یِ حاکمیّت ِ امیرمبارزالدین، همه ی اطرافیان وکارگزاران حکومتی ریاکارانه خود را زاهد وعابد نشان می دادند.حال که شاه شجاع به تخت نشسته آنها نیز دیگرمجبور نیستندریاکاری کنند.همه آزاد ورهاشده اند. هرکس باطن وظاهرش یکسان شده ونیازی به دروغ وتظاهر ندارند.تاآنجا که امام شهرنیز،فرصت راغنیمت شمرده و ریاکاری رابه کنارگذاشته و شروع به شرابخواری کرده است! اوآنقدرمست شده بوده که تلوتلومی خورده است. مردم دلشان سوخته واورا بردوش گرفته وبه منزلش رسانده اند!
ببین که رقص کنان میرود به ناله ی چنگ
کسی که رُخصه نفرمودی استماع ِ سماع !
دلا دلالتِ خیرت کنم به راهِ نـجـــات
مکن به فِسق مباهات وزهدهم مفروش
دلالت :راهنمایی
فسق : آلودگی، تبهکاری، زنا، زناکاری، فجور، فساد، لواط، ناپاکی
مباهات : افتخار کردن
زُهد فروشی : ریاکاری و تظاهر به دینداری، "همان کاری که امام شهر می کرد!"
معنی بیت :
ای دل تو را از روی خیرخواهی به راه سعادت ورستگاری راهنمایی میکنم. اینکه :اوّل سعی کن از کارهای غیراخلاقی،پلیدی وناپاکی پرهیزکنی وچنانچه درشرایطی قرارگرفتی واز روی خطا مرتکبِ گناه شدی بدان افتخار نکنی ودوّم تظاهر به دینداری وزهد هم نکن هرآنچه که می نمایی همان باش،ظاهر وباطنت رایکی باشد.
درنظرگاهِ حافظ،سنجش ِ میزان ِگناه وثواب، متفاوت ترازشریعت است. اوزُهد فروشی را باافتخار کردن به لواط وزنا و...دریک طبقه قرار می دهد وپرهیز از زهدفروشی را شرط ِ سعادت ومباهات نکردن به فسق را"پیش شرط" رستگاری می داند.
مبوس جزلبِ ساقیّ وجام مِی حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
محلّ نـور تجلّیست رای انـور شـاه
چو قُرب او طلبی درصفای نیّت کوش
تجلّی : نمایان شدن ، جلوه گرشدن
رای : اندیشه ، فکر
قُرب : نزدیکی
معنی بیت : افکارشاه شجاع ِ روشن فکر،کانون انعکاس ِ فروغ نورحق است ، پس اگر میخواهی به او نزدیک شوی باطنت را ازآلودگی ها وریاکاریها پاکیزه کن.
حافظ رندانه به شاه شجاع تلقین می کند که او باطن پاکی دارد ودوست دارد اطرافیانش نیزروح وروان ِ خویش راازآلودگیها پاک کنند. حافظ می داند که پادشاهان نازک طبع و زودرنج هستند ، باید مثل کودکان موردتشویق وترغیب قرارگیرند تااندک اندک جهتِ افکارشان به سمتِ توسعه ی عدالت وحق وداد گستری تغییرکند وگرنه در تربیت ِ آنهاتوفیقی حاصل نخواهدشد.
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت ازاین قصیده به ازصد رساله بود.!
بـجز ثَـنـای جلالـش مَساز وردِ ضمیر
که هست گوش دلش مَحرم پیام سروش
ثنا: حمد و ستایش ، تحسین و آفرین
جلال :فَّر وشکوه، بزرگواری و عظمت
ورد : ذکر ، دعای زیر لب
ضمیر: باطن ، درون
سروش : فرشتهی غیب،ندای الهام بخش
که: به معنی زیرا که
معنی بیت : شاه شجاع به سببِ پاکی ِ درون، به حدّی رسیده که ندای الهام بخش فرشته ی غیب رامی شنود وازنیّاتِ اطرافیانش آگاه است. پس متوجّه باش که ذکر باطنیِ توازروی صداقت جز تحسین و تمجیدِ عظمتِ شاه شجاع نباشد. اگرغیرازاین باشد و ریاکاری وتظاهردرکار تو باشد او باخبر خواهد شد.بنابراین ظاهر وباطن ِ خودرا یکی کن ومُخلصانه کمرخدمت وهمّت ببند.
می بینیم که حافظ چگونه همانندِ یک روانکاوِ ماهر،شاه واطرافیانش رابه نیک پنداری ونیک کرداری دعوت کرده وفضا را برای توسعه ی عدالت ودادگستری آماده می کند.
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
کِلکِ توبارک الله برملک ودین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی
رمـوز مصلحتِ مُلک خسـروان دانند
گدای گوشهنشینی توحافظا مخروش
رموز: جمع رَمز ، رازها ، اسرار
مصلحت : نیکخواهی ، خیراندیشی
مُلک : هرآنچه در تصرّف کسی باشد و مالک آن بو. دارائی . هستی . آنچه در تصرف کسی باشد چون خانه و باغ و مزرعه و امثال اینها. دراینجا کشوریا ولایتی که تحتِ اختیار پادشاه است.
خسروان : پادشاهان
خروش : بانگ و فریاد کردن
معنی بیت : ای حافظ توبیشترازیک درویش فقیر وبی چیزنیستی، درکار پادشاهان دخالت مکن.آنها صلاح ومصلحتِ مملکت خودرا(سود وزیان کشوررا) بهترازهرکسی می دانندودرکارشان مهارت تمام دارند. توپایت را به اندازه ی گلیم خود دراز کن ودرکاری که به تومربوط نیست دخالت نکن.
حافظ بروکه بندگیِ پادشاه وقت
گرجمله می کنند توباری نمی کنی