ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۵ ق.ظ
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
مردم چشمم: مردمکِ چشمانم، ضمن آنکه چشم ها به مردمی تشبیه شده که درفراق معشوق ازاندوه وغم درخون دل نشسته وبه اصطلاح خونین دل اَند......
معنی بیت: ازبس که درفقدان وفراق توگریه وزاری کرده ام مردمک چشمانم سرخ وخونین شده است. ببین که ازاشتیاق تو حال وروز چشمان من چگونه هست. ویامردمی که عاشق توهستندچه حال وروز غم انگیزی دارند.
مردم ِچشمم به خون آغشته شد
درکجا این ظلم برانسان کنند؟
به یادِ لَعلِ تو و چشم مست میگونت
زجام غم می لعلی که میخورم خون است
لعل تو: لبِ سرخ رنگِ چون گوهر
مست ِ میگون: چشم خمارین وسرخ شده ازشدّت مستی
میلعل: شراب قرمزهمانندِ گوهر
معنی بیت: به یاد لبهای سرخ رنگِ چون گوهرنابِ تو وبه یادچشم های خمارین وسرخ شده ازشدّتِ مستی ات خونین دلم. ازجام ِغم واندوه، شرابی که دراین حسرتِ آزارنده،می نوشم مثل خون است.
"مثل خون است" هم اشاره به رنگِ سرخ شراب(خون انگور) است وهم رساننده ی این نکته هست که شرابی که شاعرمی خورد باعث نشاط وشادمانی نمی شود بلکه به اندوه وملالت وحسرت او افزوده می شود.
من که ازآتش دل چون خُم می درجوشم
مُهربرلب زده خون می خورم وخاموشم
ز مشرق ِ سر کو آفتابِ طَلعت تو
اگرطلوع کند طالعم همایون است
سرکو: سرکوی
طَلعت: چهره، ، دیدار ،برآمدن، دمیدن، طلوع کردن ، دیدن،
طالع همایون: اقبال نیک ومبارک، بختِ خجسته ومیمون
معنی بیت: اگرروزی فرارسد که من شاهدِ تابش ِ آفتابِ رخسارتو ازسمتِ شرق کوی، همانجاکه خورشید می تابد باشم آن روزمی توانم ادّعاکنم که سعادتمندم وصاحب خجسته ترین طالع اَم.
کوپیک صبح تاگِله های شب فراق
باآن خجسته طالع فرخنده پی کنم
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طُرّه ی لیلی مَقام مجنون است
شکنج: چین و شکن، پیچ و خم.
طُرّه: زلف،آن بخش اززلف که برپیشانی ریزند.
مَقام یامُقام هردوصحیح است امّابهتراست مَقام خوانده شود تا درکنارمَجنون آهنگی خوش تولید گردد. به معنی جا ومکانِ اقامت
مضمون پردازی درمورد فرهاد وشیرین ویالیلی ومجنون، که اغلب شاعران اززوایای مختلف بدان پرداخته وهمه ی گفتنیها راگفته اند بسیارسخت است. ضمن آنکه ظرفیّت وفضای کمتر ازیک بیت نیز کارراسخت تر وعرصه رابرشاعرتنگ ترمی نماید. امّا می بینیم که حضرت حافظ چگونه به مددِ نبوغ اعجاب انگیز خود، درهرمصرع ازیک بیت، مضمون به این زیبایی درمورد شیرین وفرهاد ولیلی ومجنون خَلق کرده است.
این بیت بسیارپرمایه ونغزاست ومعنای فراگیر دارد. یعنی روایتی ازاشتیاق وحال وروز همه ی عاشقانست. می خواهد بگوید همه ی عاشقان درهمه ی دوره ها،عملکردشان وجهِ مشترک مشخصّی داشته ودارند. خوروخواب عاشقان، سخنان عاشقان، فکروخیال عاشقان درهمه حال فقط درارتباط بامعشوقشان رقم می خورد وبه چیزدیگری غیرازاو نمی اندیشند،همه ی عاشقان دراین خصیصه مشترکند.
معنی بیت: سخنان فرهاد رااگرگوش کنی همه اش درباره ی لبِ معشوق(شیرین) است ومجنون را اگرمی خواهی پیداکنی درمیان پیچاپیچ گیسوی لیلی بجوی، اقامتگاهِ دایمی اودر آنجاست.
زحسرت لب شیرین هنوزمی بینم
که لاله می دمد ازخون دیده ی فرهاد
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
دلم به جو: جویای حال دلم باش،به دل من توجّه وعنایت کن
سرودلجوی: سرودلخواه، سروی که انگیزاننده ی دل است.
کلام ِموزون : صحبت هایی که دارای موسیقی وآهنگ است.شعر، سخنان ِ احساس انگیز، پرمایه ی وآهنگ دار
معنی بیت: ای محبوب که قدوقامت تو همانندِ سروِ دلکش ودل انگیزاست، عنایتی کن وازسرمِهرجویای حال دلم باش. بامن سخن بگوکه سخنانت لطیف و احساس انگیزوروح نوازاست.
کنون که چشمه ی قنداست لَعلِ نوشینت
سخن بگوی وزطوطی شکر دریغ مَدار
ز دورباده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم ازجوردورگردون است
دور باده: چرخش ِ جام باده درمحفل میگساری
به جان راحتی رسان: به جانم آرامش ببخش
دورگردون: گردش روزگار
معنی بیت: ای ساقی وای گرداننده ی جام باده، جامی آرامبخش برای من برسان که ناراحتی ورنجش خاطرمن ازبیدادِ روزگار وچرخ گردون است. حافظ خوش ذوق می خواهد رنجی که ازگردش روزگار پدیدآمده را با گردش ِ جام باده خنثی نماید!
زچشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روزاخترمی شمارم
از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
رود عزیز: فرزند عزیز، پسر دلبند. باتوجّه به این بیت احتمالاً حافظ این غزل را درسوگ فرزند ازدست رفته سروده است.
معنی بیت: ازآن هنگامی که فرزند دلبندم ازپیش چشمم نهان گردید(دارفانی راواع گفت) ازبس که گریه می کنم واشگ می ریزم کنارم همچون رودخروشان جیحون است.
حافظ دراینجا خودراهمانندِ کوهی درمقابل بیداد چرخ فلک تصوّرنموده است. کوهی که ازفشار رنج وناراحتی آب شده ورودخانه ای به عظمتِ جیحون دردامنه ی آن شکل گرفته است.
ای نسیم منزل لیلی خداراتابه کی
رَبع رابرهم زنم اَطلال راجیحون کنم
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
معنی بیت: کنترل حالم ازدست من خارج شده ونمی توانم آرام بگیرم. بااین دردِ داغ فرزند که بردل دارم چگونه می توانم شادی کنم وبخندم.
حافظ زغم ازگریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه ی سور نمانده است.
ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ
چو مُفلسی که طلبکارگنج قارون است
بیخودی: ازشدّتِ اشتیاق وعلاقه متوهّم وازخود بیخودشدن، ناهشیاری وآشفته حالی.
مُفلس: بی چیزو تهی دست،فقیر و وَرشکسته که همه چیزازدست داده باشد.
معنی بیت: حافظ ازشدّتِ شیفتگی وشیدایی، هذیان می گوید وبااین وضع نامساعدی که دارد طالبِ وصال یاراست! مثل این است که فقیرتهیدستی درآرزوی گنج قارون بوده باشد! درخواستی که در اثرتوهّم وهذیان است وشدنی نیست.
من گدا وتمنّای وصل اوهیهات
مگربه خواب ببینم خیال منظردوست
- ۹۹/۰۹/۲۶
- ۳۳۲ نمایش