گر می فـروش حاجت رندان روا کند
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۳ ب.ظ
گر می فـروش حاجت رندان روا کند
ایزد گـنه بـبخشد و دفـع بَـلا کـند
می فروش : باده فروش
رندان : درظاهربی قیدوبندان و لا اُبالیان امّا درنظرگاهِ حافظ پاک باطنان ِ پاک پندار
بلا : گرفتاری،غم واندوه ومُصیبت
معنی بیت : اگر باده فروش نیاز رندانِ تُهیدست را برطرف سازد وجامی شراب احسان کرده وبه این نیازمندان هدیه کند، به سببِ این کارخیری که درحقّ ِ آنها انجام می دهد موردِ لطف ِ خدا قرارگرفته وگناهانش بخشیده می شود. ویااینکه: اگر می فروش لطفی کند وبه رندانِ باده نوش، باده وشراب بدهد، خداوند بخشایشگرمهربان گناهان رندان را(گناهِ میگساری) را خودش می بخشد.......
گویی حافظ این بیت را درپاسخ به کسانی گفته است که آنهابرحافظ ورندان گوشزد کرده اند که میگساری گناهست وبیائید ازشرابخواری پرهیز کنید. حافظ نیز درجواب می فرماید: خداوند آمرزنده ی مهربانست وازگناهان رندان باده نوش چشم پوشی می کند.
حافظ می خواهد به رندان ِ باده نوش، درمقابله بازاهدان ریاکار، قِداست وحُرمت ببخشد. یعنی به گونه ای سخن می گوید که ثوابِ عنایت کردن به رندان ِ باده نوش ازهرچیزی بالاتراست. واگرکسی به این قشرکمک کند خداوند نیزبه فضل وکرمش گناهان ِ وی رابخشیده وبه حُرمتِ رندان ،ازهمگان رنج و عذاب را دور می سازد.
رازدرون ِ پرده زرندان ِ مست پُرس
کاین حال نیست زاهدِ عالی مقام را
ساقـی به جام عدل بده بـاده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پـُـر بـَلا کنـد
غیرت نیاورد : یعنی نکند بی عدالتی را برنتابَد وبرانگیخته شود وشورش کند وهمه چیز رابرهم زند.
معنی بیت : ای تقسیم کننده ی شراب، شراب همگان را به یک میزان ویکسان تقسیم کن . مبادا بی عدالتی کنی ورندان ِتُهیدست را تحریک به شورش وغوغا کنی ! که اگرچنین شود کسی جلوداراینها نخواهدبود وجهانی رابرهم می ریزند.!
حافظ که این همه ازشراب وباده گُساری می گوید، نه ازبرای این است که او دایم الخمریست که جزبه شراب ومیگساری به هیچ چیزاهمیّت نمی دهد! نه برای این است که ما را به لااُبالیگری ومیخواری دعوت کند! بلکه برای درکِ بهتر منظور خواجه ی شیراز ازاین همه اصرار بر شراب وباده نوشی، باید ابتدا فضایی که حافظ درآن نفس می کشید را شناخت. با واکاوی ِ دقیق ِ ابیات غزلیات ِ پیرفرزانه، درمی یابیم که اودر اجتماعی می زیست که بازار ِریاکاری ازهمه چیزگرمتربود وبه جرات می توان آن دوره را درمیان تمام عصرها،عصرتظاهر و ریاکاری شمرد!
درآن روزگاران ریاکاران صدها گناهِ بزرگ مُرتکب می شدند وآن را تحتِ پوشش ِ خرقه پوشی می پوشاندند امّا دایم به شرابخواران تذکّر می دادند که شراب خواری گناهست! به قول خیّام:
گر مِی نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
حافظِ روشنفکرکه عزم ِ خودرا برای مقابله با ریاکاری جزم کرده ودرچنین فضایی قصدِ آگاهسازی دارد، نیازبه سلاحی ویرانگر دارد اوباهوشمندی ونبوغ خدادادی، ابتدا نقطه ی ضعفِ حریف رامی سنجد وبهترین سلاح یعنی "شراب" رابرای مقابله باتزویربه آوردگاه می آورد:
مِی خورکه صدگناه زاغیاردرحجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند!
حقّـا کز این غمان برسد مژدهی اَمان
گـر سـالکـی بـه عـهد امانت وفاکند
حقـّا : حقّش این است،استحقاق دارد
غمان : غمـ ورنجها
مُژده ی اَمان : بشارت ِاطمینان بخش سالک : عاشق،رهرو راه عشق
معنی بیت : اگر عاشق ِ صادق درطریق ِ عشق ثابت قدم بماند وبه پیمان ِ خویش وفاداربماند ووظایفِ عاشقی را به درستی انحام دهد، براستی که حقّش این است بشارتی مطمئن وشادی بخش دریافت کند وغمها ورنج ها رابه فراموشی سپارد.
مرغ خوشخوان رابشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست راباناله ی شبهای بیداران خوشست.
گررنج پیش آید وگر راحـت ای حکیم
نسـبت مکن بـه غیـر که اینها خدا کند
حافظ شاعرتضادهاست. شعرهای حافظ اندیشه زاست. حافظ دراین دوبیت باهنرمندی دوتفکّرفلسفی وبنیادین راکه ضدّهم هستند وهردومنتقدین وموافقان ومخالفان جدّی دارند را مطرح ساخته تا ما بااندیشه وَرزی وکاویدن این تفکّرات، راهِ خودراپیداکنیم.
برداشتِ اوّل : ای حکیم ای دانشمند ای که ادّعای فضل ودانش داری، هراتّفاقی که برای من وشما رُخ می دهد، اگرمادچار رنج ومشقّت می شویم یا راحتی وآرامش نصیبمان می گردد، همه ازجانبِ ایزدِ توانای بی ماننداست. اوست که تقدیر یکایک ِمارارقم می زند. نسبت دادن ِ رُخدادها به چیزی غیرازخدا خطاست وتنهاخداست که برهمه چیز ناظر وقادر وتواناست.
حافظ درلایه های زیرین ِ معنای این سخن، این نکته را جاسازی کرده وبه جویندگانِ حقیقت هدیه نموده که کارگردانِ هستی دراین جهان ِ پهناوربرای هرکس نقشی درنظرگرفته است وفقط اوست که تعیین می کند هرنقشی را چه کسی بازی کند. انتخاب نقش ازعهده ی ماخارج است. ما باید همه ی تلاشمان را برای بازی کردن وایفای نقش بکاربندیم وسعی کنیم نقشمان رازیبا بازی کنیم. گِله وشکایت ازنقشی که به ماداده شده هیچ تاثیری جز برهم زدن ِ تمرکز مانخواهد داشت. اگرکسی درکمال رفاه وراحتیست یابرعکس دچار رنج وغم واندوهست مربوط به نقشیست که کارگردان اصلی درنظرگرفته است. پاداش نصیبِ کسی خواهدشد که نقش خودرا خوب بازی کند. قضاوت درموردِ دیگران فضولی درکارگاهِ هستی بوده وهرکس باید به فکر ایفای نقشی باشد که مربوط به خودِ اوست.درتاییدِ این تفکّر شعرحافظانه وزیبایِ ژاله اصفهانی رامرورمی کنیم:
......زندگی صحنه یِ یکتایِ هنرمندی ماست، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته به جاست.
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...
برداشتِ دوّم را با این خوانش:
......نسبت مکن به غیر ومگو که اینها راخدا می کند... هراتّفاقی که برای تو می افتد اگر رنج نصیبِ تومی شود یاراحتی، این خودت هستی که رقم می زنی به دیگری نسبت مکن ومگو که خدا کرد! هرچه هست دراندرون ِ توست دربیرون ازخویش مجوی...
سالها دل، طلبِ جام ِ جم ازمامی کرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنّا می کرد.
جالب اینکه هردونظریه درست است!. دراین دنیای پیچیده وپُررمزوراز، هیچ چیزی مطلق نیست وآدمی تا به یک نظریه ونتیجه ی درست نزدیک می شود بلافاصله چیزی سربَرمی آرد وضدِّ آن را نمایان می سازد وآدمی رادچارحیرت وشگفتی می سازد! اگرمنصفانه نگاه کنیم دربخش هایی اززندگانی نظریّه وبرداشتِ اوّل ، ودربخش هایی دیگر تفکّر وبرداشتِ دوّم درست بنظرمی رسد! یعنی ما دردریایی ازتضادها گرفتارشده ایم ومعلوم نیست درکجای این جهانِ پهناور،کدامین پُل فروریخته که هیچکس به سرمنزل مقصود نمی رسد؟ وجالب ترازهمه ی اینها اینکه براستی حافظ چگونه می اندیشیده وچگونه این همه تنوّع ِ فکری واندیشه ورزی را درذهن ِ لطیفِ خود می پروراند؟ خداراشاکریم که حافظ رابه ما عطاکرده تا موتوراندیشه های مارا روشن سازد وپرنده ی خیالمان را هرشب به پرواز درآورد.
سرود مجلس ات اکنون فلک به رقص آرد
که شعرحافظ شیرین سخن ترانه ی توست
درکارخانهای که ره عقل وفضل نیست
فهم ضعیفف رأی فـضـولی چرا کــند
مصرع دوّم را با دوخوانش می توانیم بخوانیم: ۱- " فهم ِضعیف، رأی ِ فضولی چراکند؟" ۲- فهم ِ ضعیف رای، فضولی چراکند؟ هردوخوانش درست است .
منظورازکارخانه، کلِّ هستی هست، حافظ درجای دیگرهستی رابه کارگاه تشبیه کرده است.
عاشق شواَرنه روزی کارجهان سرآید
ناخوانده نقش ِ مقصودازکارگاهِ هستی
معنی بیت : دراین بیت روی سخن بیشتر بامتعصّبین ِبدبین ویکسویه نگراست کهخودراحق ودیگران راناحق ومستحقّ ِ مرگ می پندارند.می فرماید:
درشرایطی که عقل و دانش ِ بشری نمی تواند پاسخی برای یک معمّا ازهزاران معمّای پیچیده ی هستی ارایه دهد ویک جوابِ قانع کننده برای یک سئوال ازهزاران سئوال ِ بی پاسخ ِ کائنات بیاورد، چرایکسویه نگران ِ پیش ِ پابین، به خوداجازه می دهند قاطعانه نظریّه صادرکنند وآنچنان برصحّتِ نظریّه ی خودپافشاری کنند که مدّعی می شوند من حقیقت رادریافته ام وآنچه می گویم عین ِ حقیقت است وهرکه نپذیرد محکوم به مرگ است!!!
حافظ دراین بیتِ نغز وپُرمعنی می فرماید: هیچ چیز قطعیّت ندارد وکسی نباید ادّعاکند که اوحقّ است ودیگران ناحق! کسی نمی تواند شمشیربرگردن ِ دیگری بگذارد واو راوادارکند که یابایدعقیده ی اورابپذیرد یاسرازتنش جداخواهدشد؟ دنیا دنیای تنوّع ِ عقاید وباورهاست. بایدبااحترام متقابل عقایدِ همدیگررا تحمّل کرد وباید پذیرفت که به اندازه ی شمارش ِ همه ی آدمیان تنوّع فکر واندیشه وجود دارد. هرکس باید اندیشه ی خودرا مطرح کند وهیچکس حق ندارد که دیگری رابه بهانه ی اندیشیدن به مرگ محکوم کند!
من اگرنیکم اگربَد توبروخودراباش
که گناهِ دگران برتو نخواهندنوشت!
مَرام ومَسلکِ حافظ خیلی زیباست. درمَرام اوکسی مجبوربه پذیرش ِ عقاید وباورهای او نیست.
هرکه خواهد گوبیا وهرکه خواهد گوبرو
کِبرونازوحاحب ودربان بدین درگاه نیست
مطرب بساز پـَرده که کس بـی اَجل نمُرد
وآن کـو نه ایـن تـرانـه سـُـراید خطا کند
مُطرب : نوازنده ، موسیقی دان
پَرده : آهنگ
بساز پرده : آهنگ بساز
اَجل : زمان مرگ
وان کو: وآن کس که
معنی بیت : ای مطرب سرانجام ِ هرکسی مرگ است. امّا که هیچکس تا زمان مرگش فرا نرسد نخواهدمُرد پس تافرصت هست آهنگی بزن تادلها راشادمان سازی. شادی حقِّ همه است. وهمانا هرآن کسی که این ترانه" که کس بی اجل نمرد" رانسراید وقبول نداشته باشد دراشتباه است.
حافظ به شاد بودن ِ انسان بسیاراهمیّت قائل شده ودراغلبِ غزلیّاتش به بهانه های گوناگون، مردم را به شادبودن دعوت کرده است.
وقتی صحبت از شادی و نشاط به میان می آید، خیلی ها به تمسخرمی گویند: «دل خوش سیری چند؟!» شاد بودن برخلافِ تصوّر این افراد، بستگی ِ مستقیم به خود ما دارد. درست است که زندگی سخت وطاقت فرساست، فراز و فرود دارد، رنج ومشقّت در آن کم نیست امّا درنظرگاه ِحافظ فردی در زندگانی هنرمندِ خوبی است که با وجودِ همه یِ این موانع، بهانه ای برای شادی پیدا کند. به ویژه حافظ دلهای بامعرفت ودانا را بیشترازسایرین به عیش وعشرت توصیه نموده است وافسوس برحالِ کسی خورده که دل ِ فهیم ودانایی دارد امّا غمگین وافسرده حال است:
غم ِ دنیای دَنی چندخوری باده بخور
حیف باشد دل ِ دانا که مشوّش باشد
مـا را که درد عشق وبلای خـُـمار کـشـت
یـا وصل دوســت یا می صـافـی دوا کند
خُمار: حالتی که پس ازپریدن ِ نشئگی ومستی دست می دهد. درد ِسر ونوعی بی حوصلگی ِ بعدازنشئگی، که شخص را به سوی مصرف ِ دوباره ی ِموادِ مخدّریاشراب می کشاند. همین خُماریست که سببِ اعتیادِ شخص می گردد.
خماری دراثرگذشتن ِ زمان مصرف و ننوشیدن ِ شراب نیزدست می دهد.
می صافی : شراب ناب
معنی بیت : ما را که غم ومِحنت ورنج عشق توورنج ودردِ بی شرابی نابودکرد ، دوراهکارپیش روداریم تادوباره زنده شویم وزندگی ازسرگیریم. یارسیدن به دوست(وصال) یا خوردن ِ شراب می تواند دردمارا درمان کند. یعنی دردِ عشق با وصال و خماری با شراب ناب درمان می شود.
جان رفت درسرمی وحافظ به عشق سوخت
عـیسـی دَمـی کجاسـت کـه احیای ما کـنـد
مِی : شراب
معنی بیت : جان حافظ در راه میگساری وسوزوگدازعشق ورزی از دست رفت و وجودش در آتش عشق سوخت . دلبری عیسی نفس، کجاست تا ما را به نفسِ جانبخشش دوباره زندگانی ِ دوباره بخشد.
باکه این نکته توان گفت که آن سنگین دل؟
کُشت مارا ودَم ِعیسی ِ مریم بااوست.