حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدارا

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۸ ب.ظ





دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدارا

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

صاحب دلان: ۱- کسانی که هنوز عاشق نشده ودل ازکف نداده اند. ۲- کسانی که صاحب فهم وشعور واهل ذوق هستند.خردمندان واهل دل، صاحبدلان درمقابل  "بی دل شدن وپنهان در مقابل آشکارا"  آرایه ی تضاد ایجادکرده وبه زیبایی شعر افزوده اند. تمام اشعار حافظ این ویژگیِ آرایش تضاد درظاهر وباطن واژه ها را داراهستند. واین نکته ی ظریف یکی ازآن دهها نکته ی باریکیست که ماندگاری وجذابیّتِ اشعار این نادره گفتار روزگاررارقم زده اند.....
خدارا: شمارا به خداسوگند می دهم محض رضای خدا به دادم برسید.
"رازپنهان" همان عاشقی ودل سپردگیست.
معنی بیت: ای صاحبدلان محض رضای خدا به داد من برسید من درحال عاشق شدنم و ودارد دل ازدستم می رود. اگراین اتّفاق رخ دهد راز پنهان من آشکارخواهدشد به خاطر خدا راهکاری برای من ارایه دهید.
حافظ عزیز دراینجا به ظاهر درحال تجربه ی عشقی آتشین هست وازصاحبدلان و خردمندان کمک می طلبد تاراهکاری ارایه دهند. امّا روشن است که "صاحبدلان" دراین کارفروخواهندماند.    حافظ خود این مطلب را بهترازآنها می داند وبا رندی قصد دارد توان ومنطق وقدرتِ خردمندیِ آنها رادرمقابل طوفانِ عشق به چالش بکشد. ضمن آنکه حافظ دراینجا باز پارادکسی زیبا خلق کرده است. اوازصاحبدلان کمک طلبیده تا مانع برمَلاشدن رازپنهان شوند، درصورتی که خودش با این درخواستِ کمک، سبب برملاشدن رازعاشقی شده است.! راست گفته اند که  «عشق وسرفه» را نمی توان ازاطرافیان پنهان نمود!
دردِ عشق اَرچه دل ازخلق نهان می دارد
حافظ این دیده ی گریان توبی چیزی نیست


کشتی نشستگانیم ای بادِشُرطه برخیز

باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

بعضی کشتی شکسته وبعضی دیگرکشتی نشسته می خوانند. احتمالاً حافظ هردو رامدِّ نظرداشته تادرویرایش نهایی یکی رابگزیند. لیکن ازآنجاکه حافظ فرصتِ ویرایش نهایی اشعارخودرا نداشته، کسی نمی تواند بطور قاطع دراین مورد نظردهد. درهردوحالت معنی درست است.
برخی گویند وقتی کشتی شکسته باشد دیگرنیازی به باد نیست.! درحالی که اینگونه نیست وممکن است کشتی شکستگان نیز درآرزوی وزش باد باشند تاکشتی ِ ترک بردارشده وهنوزغرق نشده راهرچه زودتر بطرف ساحل براند ویااگرکشتی کاملاًدرهم شکسته، حداقل تخته پاره های کشتی راکه سرنشینان بدانهاچسبیده اندبطرف ساحل براند وگرفتاران راازغرق شدن نجات دهد.
امّا بنظرنشستگان حافظانه ترمی نماید. گویی که حافظ درعالم رویا قصد سفرداشته،خودرادردرون کشتی تصوّر نموده که به همراه سایرمسافران منتظر وزش بادِ موافق بوده تاکشتی به حرکت درآید.(درآن روزگاران اغلب کشتی ها بادی بودند وبه وسیله ی بادبه حرکت درمی آمدند) یاشاید هم درواقعیّت اتّفاق افتاده بوده وحافظ به منظور دیداربا دوست ویک آشنا،می خواسته باکشتی به سفربرود،درکشتی نشسته ومنتظربرخاستن باد موافق بوده است.
شُرطه:مطبوع،موافق وپسندیده
دیدار: ملاقات، درقدیم به معنی رخ ورخسار بوده است.
 معنی بیت:
ای بادِ مطبوع وموافق ،وزیدن آغازکن وکشتی ِ مارابه حرکت درآور. بسیار امیدواریم که بابه حرکت درآمدن کشتی،طی طریق کرده وبه ملاقات دوست دست بیابیم .ویا سیما ورخسار آن آشنای عزیز را دوباره ببینیم.
باشناختی که ازحافظ داریم قطعا  منظورحافظ عزیز دراین بیت، تنها بدست آوردن وانتقال این معنای ظاهری  نبوده است. اوقبلاً نیز چندین بار وجودِآدمی را به کشتی تشبیه کرده ومضامین بِکروزیبایی خلق نموده است. درغزلی اوساقی راخطاب قرارداده وازوی خواسته است که کشتیِ وجودش رادرشط شراب بیاندازد : "بیاوکشتیِ مارادرشطِ شراب انداز....." ویا:
"اگرنه عقل به مستی فروکشد لنگر
چگونه کشتی ازاین ورطه ی بلا ببرد"
بنابراین دراینجا نیزمطمئنّن قصد داشته مارا به معنای عمیق تری ازهمین جنس رهنمون گردد. او وضعیّت دنیا رابه ماننداقیانوسی پهناور تصوّر کرده وتک تک ما آدمیان رابه مانندمسافرانی فرض نموده که  درکشتی ایی که درانتظاروزشِ بادموافق است نشسته اند.  بدینصورت که روح ِ تک تک ما مسافریاناخدا،جسم ما کشتی،دنیا اقیانوس وبادِ شرطه همان نیروی مطبوع و جادوییِ عشق می باشد که سبب می گردد تا ما کشتی وجودِ خویش را ازمیان گردابها وطوفانهابه سلامتی عبورداده وتوفیق دیداربامعشوق اَزلی رابدست بیاوریم.
بسی نماندکه کشتیّ ِ عمرغرقه شود
زشوق موج تو در بَحر بیکران فراق


ده روزه مِهرگردون افسانه است وافسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

ده روزه مِهرگردون: دوست داشتنِ چیزهایی مثل مقام،پول،شهرت وغیره دراین دنیای ناپایدارکه هیچ ارزش واعتباری ندارند وبسیارزودگذر هستند.
افسانه: دروغ،قصّه 
افسون: فریبنده
به جای: درحق
معنی بیت: 
ای دوست،دنیای ناپایدار ودلبستگی های فریبنده ی آن را زیادجدّی نگیرکه واقعی وماندگارنیستند. مظاهردنیا وخوشی های آن دروغ وگول زننده هستند.دراین فرصتِ کوتاهی که درزندگی داری به دوستان واطرافیانت نیکی و خوبی کن ووقت راغنیمت بشمارکه بسیار کوتاه وزودگذراست.
یارمفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود.


درحلقه ی گل ومُل خوش خوانددوش بلبل

هاتَ  الصّبوح  هُبُّوا  یا ایّها السَّکارا

مُل :  شراب.
هات: به من بده.
صَبوح: شرابی که در صبح می خورند. شرابِ صبحگاهی 
هُبُّوا: اَمربه بیدار شدن از خواب سحرگاهی
سَکارا (سکاری): جمع سَکران و سَکران یعنی مست.
معنی بیت:  شب گذشته در مجلس شرابخواری که مزّین به گل نیز شده بود، بلبل به آواز خوشی چنین خواند: ازخواب بیدارشوید،شراب سحرگاهی  بدهید، ای مستان
صبح است وژاله می چکد ازابربهمنی
برگِ صبوح ساز وبده جام یک منی
 

 ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

صاحب کرامت: کسی که بخشنده وکریم است.
دراینجا نیز"کَرامت" درمقابل "درویش بینوا" آمده تاآرایه ی تضادایجادشود.
تفقّد:مهرورزی، دلجویی و احوالپرسی.
"روزی" هم به معنای رزق وآذوقه هم به معنای یک روزی
معنی بیت:
 ای کریم وای توانگر ِ بخشنده، به شکر اینکه تو در حال حاضر از نعمت سلامتی وتوانگری برخوردار هستی،  مقداری رزق وروزی به درویش فقیروتنگدست ببخش. یا ای توانگرکه صاحب گنج وزرهستی، یک روز ازسرلطف وبزرگواری حالی ازدرویش بی نوا بپرس و ازاودستگیری کن ودلش رابدست آور .
 توانگرا دل درویش خودبدست آور
که مخزن زروگنج درم نخواهدماند


آسایش دوگیتی تفسیراین دوحرفست

با دوستان مروّت با دشمنان مُدارا

این بیت آنقدرپُرمایه ودلنشین است که بصورت  ضرب المثل درآمده است.
تفسیر:تشریح کردن معنا
"تفسیراین دوحرف است" یعنی درگِرو عمل کردن به معنا ومفهوم این دوعمل است.
مروّت: مردانگی،جوانمردی وانصاف
مُدارا: با تدبیر وبه نرمی رفتارکردن وپرهیزاز خشونت
معنی بیت: 
رستگاری ،سعادت وآسودگی در این جهان و آن جهان ، درمعنای این دوعبارت مهم نهفته است، باید معنای آنها راتشریح وسپس بدانها عمل کرد. یکی رعایتِ مردانگی وجوانمردی دررفتاربا دوستان ودیگری  پرهیزازخشونت وباملاطفت رفتارکردن با با دشمنان.
البته باید توجّه داشت که منظور از "دشمنان" در اینجا متجاوزان و غارتگران خارجی نیست، بلکه باتوجّه به قرینه ی " دوستان" منظورحافظ از "دشمنان" کسانی غیرازدوستان صمیمی هستند که پیرامون ما مشغول حسادت، سخن چینی وکینه ورزیند. حافظ درموردِ مقابله بادشمنان ومتجاوزان شعرهای حماسی زیادی دارد ازجمله:
شاه منصورواقف است که ما
روی همّت به هرکجاکه نهیم
دوستان راقبای فتح دهیم
دشمنان رازخون کفن سازیم
رنگِ تزویرپیش مانبُوَد
شیرسرخیم وافعیِ سیه ایم


 در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

گرتو نمی‌پسندی تغییرکن قضارا

دراینجا "نیکنامان" همان زاهدان، عابدان ،صوفیان وواعظان ریاکارند که با فریبکاری، درمیان خلق،خودرامقدس ومنزه وپاکدامن نشان داده و باحقه بازی ونیرنگ بر جای نیکنامان تکیه زده اند. حافظ و همفکرانش طریقِ عشق ورندی را گزیدند که درمیان قشریّون ِ یکسویه نگر، بدنامی ولااُبالیگری تلقّی می شد. 
معنی بیت: ما(رندان وعاشقان) را درکوی نیکنامی(درجرگه ی زاهدان وعابدان) راه ندادند! ازما انتظاری جز رندی نداشته باشید. مشیّت وحکم الهی ازاوّل براین بوده که ماطریق عشق ورندی راطی کنیم اگرای زاهد وواعظ که برما طعنه می زنی ومارابدنام ولااُبالی می خوانی، این وضعیّت رانمی پسندی قضای الهی راتغییربده! روشن است که نمی توانی با اراده ی خداوند مقابله کنی ویا آن راتغییردهی.... پس بگذار ما دراین طریق باشیم وتودرآن طریق!
مراروز ازل کاری به جزرندی نفرمودند
هرآنقسمت که آنجارفت ازآن افزون نخواهد شد.


آن تلخ وَش که صوفی اُمُّ الخَبائثش خواند

اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبله العَذارا

تلخ وش: تلخ مزه
اُمَ الخبائث: مادر پلیدی ها،زاینده خبث ها،
این واژه برگرفته ازحدیثی منسوب به پیامبراسلام (ص) است که براساس آن ، شراب به عنوان مادرپلیدی ها ومنشازشتی ها شمرده شده است. امّاآیا واقعاّ حافظ درمخالفت با پیامبراسلام سخن گفته است؟ 
اینکه حافظ دربسیاری ازاشعارخود، شراب را ستوده وازآن به عنوان مایه ی آرامش وزداینده ی غم وغصّه ها یادکرده هیچ شکی نیست واین نیز درست است که بسیاری ازشرابهای خوشرنگ وخوشگوارحافظ، شرابِ عشق ومحبت ومعرفت بوده ومنظورحافظ،ازاین همه تاکیدبرشراب خواری، شراب انگوری نبوده است،لیکن تردیدی هم نیست که دربسیاری ازاشعارنیزازجمله همین بیت موردِ بحث، دقیقاً منظورحافظ  ازشراب، نوع ِ انگوریِ آن است. امّا هرگز حافظ دراین بیت، قصد مخالفت با پیامبراسلام رانداشته ودلیل آن  این است که "امّ الخبائث" راازقول "صوفی" ذکر کرده تاهیچ شُبهه ای دراین مورد باقی نماند. به ظَنّ ِ قوی منظور حافظ از"صوفی" همان صوفیان خانقاهها ودراویش متظاهر بوده که با دستآویز قراردادنِ احادیث وروایات، خودرا منزّه وپاکدامن  نشان می داده ودیگران را متّهم به گناهکاری می کردند. ضمن آنکه عطار نیشابوری نیزکه خود صوفی معروفی بوده، داستانی دارد که درآن، از شراب با عنوانِ امّ الخبائث یادکرده  و این احتمال متصوّرهست که منظور حافظ ازصوفی، همان شیخ عطار بوده باشد.گرچه بعضی ها معتقدند که  به رغم ِ اینکه  حافظ این عبارت رااز صوفی نقل کرده، بازهم  جسارت به صاحبِ اصلی سخن (پیامبراسلام) به قوّت خودباقی  مانده وحافظ مرتکبِ اهانت وجسارت شده است!.
بعضی دیگرنیزبراین باورند که چنین حدیثی اساساً ازپیامبراسلام نبوده واولین باراین مطلب از جانبِ عثمان مطرح گردیده وحافظ هرگزقصد جسارت به پیامبراسلام رانداشته است.
امّا نکته ای که قابل انکارنیست این است که چه بخواهیم وچه نخواهیم درهرصورت ناچاریم بپذیریم که حافظ عزیز ودوست داشتنی ما، در این بیت و  اشعاری ازاین دست که کم نیز نیستند بصراحت ازشرابِ انگوری تعریف وتمجید کرده وآن راازبوسه ی دختران زیبا شیرین تر ولذیذترشمرده است.! بنابراین کسی که شرابِ تلخ مزه راوسوسه انگیزتر وشیرین ترازبوسه ی دوشیزگان می پنداردهیچ بعید به نظرنمی رسد که خودنیزگهگاه ننوشیده باشد.!
حافظ باتوجّه به باورهایی که داشته،روشن است که به اصول وقوانین شریعت زیادپایبند نبوده است. چراکه ازمنظر قرآن وشریعت،شراب نجس وحرام می باشد وبرای هرکس که آن راتبلیغ ،تهیّه ،حمل،نگهداری و یا مصرف کرده باشد، مجازاتی تعیین کرده است. بنابراین بهتراست حافظ را نه فردی مذهبی بلکه فردی آزاداندیش، آزادمنش وفرهیخته بنامیم! اگربه استنادِ تنها چند بیت شعراورادرهرمذهبی وفرقه ای قرار دهیم، قطعاً چندبیت دیگر درخواهیم یافت که حافظ درمخالفت باهمان مذهب سروده است! قراردادن حافظ درچارچوب هرمذهبی،دردرجه ی اوّل جفابرآن مذهب ودردرجه ی دوّم  جفابر خود حافظ خواهدبود!  باتوجّه به اشعار او که بازتابِ اندیشه ها واعتقاداتِ اوست، اودرچارچوب هیچ مذهبی جای نمی گیرد!  همانگونه که خوداو بصراحت بارها وبارها تاکیدکرده، مذهب ودین او ،عشق ومحبّت ومهرورزی برپایه ی انسانیّت و جهان شمول بوده و به هیچ مذهب ومسلکی تعلّق خاطر نداشته است.  
من نخواهم کرد ترکِ لعل یار وجام می
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است
اَشهَی:  لذت و رغبتِ شدید
اَحلَی: شیرینی 
قُبله: بوسه.
عَذَارا:  دوشیزه.
معنی بیت: آن شرابِ تلخ مزه ای که صوفی از آن به عنوان مادر پلیدی هایادکرد، برای من از بوسه یِ دوشیزگان نیز لذیذتروشیرین تر است.!
شرابِ تلخ می خواهم که مردافکن بودزورش
که تایکدم بیاسایم زدنیا وشروشورش

هنگام تنگدستی درعیش کوش ومستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

تنگدستی: نداری وفقر
کیمیا: اکسیروماده ای که با آن چیزبی ارزشی رابه چیزی گرانبها وقیمتی تبدیل کنند. درقدیم کیمیاگران بدنبال ماده ای بودند که بتوانند به وسیله ی آن فلزاتی مثل مس وآهن رابه طلا تبدیل کنند.دراینجا حافظ به مددِ نبوغ خویش، خوشی وعیش وعشرت را همانند اکسیر و کیمیایی تصوّرنموده که باآن می توان فقر و ناداری راازبین برد واحساسی همانند قارون ِ ثروتمند وتوانگررابدست آورد.
قارون: ثروتمند مشهورزمان حضرت موسی،به استنادبعضی روایات،قارون به مددِ کیمیاگری که رموز آن راازخواهرخویش گرفته بوده به  ثروت زیادی دست پیداکرده بود. ازهمین رو باحافظ بابهره گرفتن ازواژه ی کیمیا قصد داشته اشاره ملیحی نیزبه این موضوع داشته باشد. اغلب واژه ها راحافظ باوسواس ودرنظرگرفتن ارتباطات معنایی انتخاب می کرده وهمین امرنیزیکی ازرازهای ماندگاری وزیبایی اشعارحافظ شده و  گستردگی وژرفای معنا رارقم زده است.
معنی بیت:
زمانی که گریبانت رافقرونداری گرفته وشدیداً درتنگدستی بسرمی بری،اندوه ورنج وغصّه را بردل راه مَده، درتدارک عیش وعشرت باش حتی اگرشده دردرون ِخویش به شادی وعیش وخوشی بپرداز؛ شرایط چه اهمیّت دارند؟ تودرهرشرایطی که بسرمی بری هنوززنده ای واگرخوب به پیرامونت بنگری چیزهای زیادی برای شادمانگی  پیدا خواهی کرد. اگراین راز راکشف کنی، کیمیائیست که تورا تبدیل به فردی ثروتمندتراز قارون خواهد کرد.
 
نکته ی قابل تاملی که دراین بیت ناب وجود دارد همان  «قانون تدارک» است که بعدازقرنها توسط روانشناس معروف( فلورانس اسکاول) مطرح شده است. براساس این قانون آدمی درتدارک هرچه باشد همان رابسوی خودجذب خواهدنمود برای مثال اگر شخصی مقدار پولی را برای روزی که بیمارخواهدشدکناربگذارد بی تردید بیماری به سراغ اوخواهدآمد و همان پول صرف بیماری خواهدشد چراکه او پیشاپیش به استقبال بیماری رفته است. وحال برعکس این موضوع نیز می تواندمشمول این قانون طلایی کائنات باشد یعنی اگرشخصی درعین حالی که درتنگنای فقر وتنگدستی قرارگرفته درتدارک ضیافت وجشن وعیش وعشرت بوده باشد قطعاًهمان اتفاق برایش رخ خواهدنمود زیرا اوباآغوش بازازعیش وعشرت استقبال کرده وباخلوص قلبی خواهان آن است. این رازجذب وقانون تدارک  اگرازژرفای قلب شخصی هرچندفقیروتنگدست برخیزد اوراتبدیل به قارون ثروتمند خواهدنمود. 
 لذت وشاد بودن، چیزی ذهنی ودرونیست واینگونه نیست که ازبیرون به آدمی منتقل گردد. آدمی این توانایی ِ خارق العاده را دردرون خویش دارد که دربدترین شرایطِ ممکن، تصمیم بگیردشادباشد واحساس شادی ولذت کند. این همان کیمیای هستیست که حافظ می خواهدتوجّه مارا بدان جلب ومارابه کشفِ آن ترغیب کند.
گداچرانزندلافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایه ی ابراست وبزمگه لب کشت



سرکش مشو که چون شمع ازغیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

سرکشی: گردن فرازی،غرور وطغیان. باتوجه به اینکه شعله ی شمع همواره دررقص است وتلاش دارد باکشیدن سرخودبه سمت بالا وطرفین،جلوه وفروزش بیشتری داشته باشد، سرکشی لقبِ برازنده ایست. شمع درنظرگاه حافظ به زبان آوری وزبان درازی نیزمتهّم شده است.
سرکش مشو:نافرمانی وگردن فرازی مکن 
چراچون شمع؟
زیرا درنگاه ظریف وشاعرانه ی حاقظ، شمع وقتی که فروزندگی ِ رخساردلبر رادید ازروی سرکشی وعصیان، لافِ دلفروزی زد وخواست  بیشتر ازاو فروزندگی بیاورد! به همین سبب موردِ غضبِ دلبرقرارگرفت وسرنوشتش همین شد که با فروزندگی بسوزد وجان ببازد.هیچ کس نمی تواند درمقابل زیبائیهای دلبرسرکشی کند. دلبرنسبت به این موضوع حسّاس است،به زیبائی اش تعصّب داردوغیرتش برنمی تابد واورانابودمی کند.
غیرت: تعصّب
ازغیرتت بسوزد: ازروی غیرت، تورابسوزاند
معنی بیت: درمقابل زیبائیهای دلبر، گردن فرازی مکن،حدّ وحدودخویش رابدان وگرنه همانندشمع می سوزاندت ونابودت می کند. دلبر قدرت زیادی دارد وسنگ خارا که سخت ترین است درکفِ قدرت اومثل موم می شود. 
موم که نرم ولطیف است درمقابل خارا که مظهرسختیست آمده تاآرایه ی تضاد ایجادگردد ضمن آنکه جنس شمع نیز ازموم است ازاین جهت نیز واژه ها ارتباط معنایی دارند. 
شمع اگرزان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشّاق توشبهابه غرامت برخواست


آیینه ی سکندر جام می است بنگر

تا برتوعرضه دارد احوال مُلک دارا

آیینه ی اسکندر: براساس افسانه ای قدیمی، گویند که اسکندربه منظوررَصد کردن کشتی های دشمنان، دستورداد تا مخترعان و دانشمندان راهکاری بیابند تااینکه آیینه را اختراع کردند. اسکندرآن را برفرازمناره ای درشهر اسکندریه  نصب کرد تا کشتی های دشمن رابه وسیله ی آن از فاصله های دور ببینند وبرای ازبین بردن ِ آنها تدبیری بیاندیشند وغافلگیرنشوند. حافظ  خاصیّت شراب رانیز اینگونه می بیندکه می فرماید:
چون نقش غم زدورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم  و مدوا مقرّر است
ازهمین روست که حافظ نیز آیینه ی سکندر راافسانه تلقّی کرده وجام شراب را که حقیقیست معرّفی می کند ومی فرماید: اگربدنبال آئینه ی سکندرهستی،آن افسانه ای بیش نیست،همین جام شراب رابنگرتاآنچه راکه آئینه ی سکندر نیزناتوان ازانعکاس آن بود رابرتو عرضه دارد.
درنظرگاه حافظ جام شراب ضمن اینکه باعث ازبین رفتن غمها وغصّه هامی شود،چشمها رابازکرده وآدمی راباحقایقِ نهفته ونادیدنی آشنا می سازد. انسان درعالم مستی، مشتاقِ مهرورزی شده وراستگوترمی گردد.(مستی وراستی) درعالم مستی بخشش وایثار راحت ترصورت می پذیرد ومادیّات وپول وجاه ومقام، ارزش ِ کاذب خود راازدست می دهد.وقتی کسی شراب می خورد دلش همانندِ آیینه ی سکندر که صیقل خورده وجلا یافته بود،صیقل می خورد ونادیدنی ها رامنعکس می کند.    
 دربسیاری ازغزلیّات حافظ، جام شراب ،آیینه ی سکندر، جام مِی،حتّاجام جم نیز که جام غیب نمای جمشید بوده وازغیب خبرمی داده، ،همه استعاره از "دل" است. شراب نیز می تواند شراب عشق، شراب محبت ومعرفت ویاهمان شراب انگوری باشد.شراب دل راجلابخشیده ونادیدنی هادرآن انعکاس پیدامی کنند. 
"دارا": ظاهراًآخرین پادشاه هخامنشی بوده که باآن همه جاه وجلال وحشمت،مغلوب اسکندر شد. می بینیم که واژه ها چگونه بایکدیگرارتباط معنایی پنهانی وظاهری ِ زیبایی دارند.
 مقصود از "احوالِ ملک دارا"یادآوری ِ شکستِ بزرگ دارا ازاسکندر است. شراب ومستی باعث می شود تازنگارغم واندوه وکدورت ازدل زدوده شود وزوایای تاریک ِحوادث تاریخ  برماروشن گردد وما ازآن عبرت بگیریم.
معنی بیت: اگربدنبال آیینه ی اسکندرهستی تا به وسیله ی آن آنچه دردوردستها رخ داده باخبر شوی، جام شراب رابدست آور ودرآن بنگر(بنوش ومست شو) تادرحال مستی به رازهایی دست پیداکنی وازغیب باخبرگردی، تاببینی که درگذشته های دور، چه حوادثی مثل بربادرفتن تاج وتخت باشکوهِ دارا، رخ داده وتوبا عبرت گرفتن ازآنان ،راه درست وراستی پیشه گیری.
حافظ جام شراب رانه تنها ازآئینه ی سکندر بلکه حتّا ازجام جم نیزوالاترمی دانست.
ساقی بیارجام باده وبامحتسب بگو
انکارما مکن که چنین جام، جم نداشت


تُرکان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت پیران پارسا را

ترکان: زیبارویان ترک زبان که باوجوی که غارتگران دل ودین هستندعمر وزندگی دوباره می بخشند.
پارسی گو: آوازه خوانانی که شعرپارسی می خواندند. 
بشارت: مژده
پارسا ایهام دارد: ۱- پارسی، فارس زبان ۲- پرهیزگاروباتقوا
معنی: زیبارویان ترک زبان که درزیبایی وشهرآشوبی شهرتی دارند هنگامی که باآن لهجه ی شیرین،شعرپارسی می خوانند،چنان باعشوه وناز دلبری می کنند که زندگی وعمردوباره می بخشند. ساقی این مژده را به پیران پارسی زبان که بخش زیادی ازعمرخویش را درزهد وتقوا سپری کرده وازاین بابت ملول ونگران هستند برسان وبگوکه تا این لولیان شیرین کارچنین به دلبری مشغولند نگرانی ازبه پایان رسیدن عمرنداشته باشندچراکه باصحبت کردن ومعاشقه باآنان عمر گرانبها راکه باپرهیزگاری تلف کرده اند دوباره به دست می آورند.
گرچه پیرم توشبی تنگ درآغوشم گیر
تاسحرگه زکنارتوجوان برخیزم


 حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

این بیت پایانی به بیتِ : "درکوی نیکنامی مارا گذرندادند/ گرخودنمی پسندی تغییرکن قضارا" برمی گردد وهمان مفهوم ومعنا رادوباره باعبارتی متفاوت بازگومی کند تا زبان ودهانِ منتقدین رابربندد.آنهاکه ازشرابخواری وعیش وعشرت حافظ ناراحت وناراضی اند واورانصیحت می کنند که ازعیش وعشق وشراب دست بردار وتوبه کن.
وحافظ فریادمی زندمعذورم دارید که:
من ترک عشق وشاهد وساغرنمی کنم
صدبارتوبه کردم ودیگرنمی کنم!
امّاافسوس که گوش شنوایی وجودندارد! هرچه حافظ اصرار می کند منتقدین با آسمان وریسمان به هم بافتن، انکارمی کنند! تااینکه حافظ ناگزیر به زبان خودِ زاهدان سخن می گوید وازمنطق وتوجیهِ آنها استفاده می کند تادست ازسرش بردارند! می فرماید: مگرشماخودتان معتقدبه این نیستید که هرچیزی که حادث می شودوهراتّفاقی که رخ می دهد به اراده ومشیّتِ الهیست.؟ مگر شمانمی گوئید که هیچ برگی ازدرخت فرونمی افتد مگربه خواست خداوند؟ پس بدانید که ازروز ازل مشیّت وخواست اوچنین بوده که من اینگونه که هستم(رندوعاشق ونظرباز) باشم وشماآنگونه که هستید (زاهدوعابدوواعظ) باشید.
معنی بیت خطاب به زاهدان وعابدان ومنتقدین البته باچاشنی طعنه:
حافظ به میل واراده ی خویش این خرقه ی شراب آلود را بر تن نکرده ای شیخ پاکدامن! عذرم  رابپذیر و بیش ازاین آزارم مَده.
مقصود اینکه اگرمن به زیرخرقه،شیشه ی شراب حمل می کنم ومردم گمان می کنند دفتروکتاب است! اگرلباس زُهدِ من  به شراب  آلوده ونجس شده،  به اراده خودم نبوده است،بلکه تمایلات ِ درونی که از اختیارمن خارج بوده وازفطرتم سرچشمه می گیرد  مرا به این کار واداشته است. ای شیخ که تظاهرمی کنی پرهیزگار وپاکدامن هستی! محض رضای خدابگذر وبگذاربه حال خودم باشم.
 خدارامُحتسب مارابه فریادِ دَف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۷
  • ۷۰۴ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی