دوش بیماریِ چشم تو ببُرد ازدستم
پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ق.ظ
دوش بیماریِ چشم تو ببُرد ازدستم
لیکن لطف لبت صورت جان میبستم
این غزل عاشقانه وعارفانه هست، ازاول تاآخر سخن دراحوالاتِ عاشق است وحضرت حافظ، عشق وعاشقی را از زاویه ای دیگربه تصویر کشیده است.گرچه عشق یک قصّه بیش نیست، امّا به قول خود آنحضرت،داستانِ عشقبازی ازهر زبان وازهرزاویه ای نامکرّراست وشنیدنی……
بیماری چشم : حالت خُماری وخواب آلودگی ِ چشم معشوق که جذّابیّت بیشتری به اومی بخشد.
بِبُرد از دستم : بی قرار وواله و شیدایم کرد
لطفِ لب، جز بوسه چه می تواندباشد؟
صورت ِجان می بستم : جانِ تازه ای می گرفتم، جانم شکل ِتازه ای به خودمی گرفت.
معنی بیت : شبی که گذشت، ناز ِخُماری ِچشمانت، مرا وشیفته شیداترنمودآنسان که داشتم ازدست می رفتم،داشتم از پای درمی آمدم. لیکن لبان ِ نوشینت، التفاتی کرد وبابوسه ای حالِ مرا دگرگون و جانی دوباره به من بخشید.
چولَعلِ شکّرینت بوسه بخشد
مذاق جان من زوپُرشکر باد
عشق من باخطِ مشکین توامروزی نیست
دیرگاهیست کزین جام هلالی مستم
خط : مویی لطیف که گِرداگِردِ صورت به شکل هلال و نیم دایره وهمچنین پشتِ لب می روید. در آغازِ بلوغ ،لطیف و سیاه رنگ است و با بالا رفتنِ سن ، این موها در مردان تبدیل به ریش و سبیل میشود و در دختران کمکم بی رنگ تر و ناپیدا میشود.
مُشکین: هم عطرآگین هم سیاه رنگ. اگرمِشکین بخوانیم فقط معنای سیاهی دارد درحالی که زلف وخط وخال دوست برای عاشق همیشه معطّر است.
جام ِهلِالی:موهای گِرداگِردِ صورت ،دایره ایست ، گِرداگِردِ جام شراب نیزدایره ایست ازیک زاویه که به دایره نگاه کنیم نیم دایره (هلال) دیده می شود. مانندِنیم دایره ی ماه که هلال گویند. حالا حافظ نیم دایره یِ موهای گِرداگِرد ِرخسار ِیار رابه شکل جام هلالی می بیند.امّامنظورحافظ بیشتربه محتوایِ این جام ِهلالی هست. دردرون جام شراب که باده هست،دردرون گِرداگِردِ رخ ِ یارنیز لبهای لَعل فام وسرخ رنگ هست لبهایی که مستی می بخشند.
جام هلالی همچنین نـوعی قدح ِزیباست که خاصّان (نجیب زادگانِ) رومی به جای کشکول به کار میبردند. جام ِشرابی سلطنتی واعیانی، امّا دراینجا منظور همان جام موهای لطیف ولبهای سرخ معشوق است.
معنی بیت :
عشق وشیفتگی من، مهر و محبّت من به خط ِزیبای چهرهی تو(موهای تازه رسته) که تـازگی ندارد ازدیر زمانیست که من عاشق وشیدا ومستِ این جام هستم خیلی وقت است که من از جام این خط مشکین مستم.
ای که برماه ازخط ِ مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه ای برآفتاب انداختی
در سـر ِکوی تـو از پای طلب ننشستم
ثبات : مقاومت، پایداری .
از پایِ طلب ننشستم : در راه طلب از پای ننشستم
این نـکتـه در اینجا به معنی این قسمت ازکار ،این بخش موضوع
جُـور : ستم ، سختی ، جفا "جـور"درادبیات عاشقانه، چیزی جدا ازستمگری وظلم واستبداد است. جفا دراین عرصه یعنی بی توجّهی وکم محلّی ِمعشوق به عاشق، غرور وکِبرورزیِ معشوق، "قهر و ناز معشوق"
معنی بیت : از این بخش کار ِعشقبازی بیشترخوشم آمدکه هرچه جفا وجور وبی مهری تورادیدم پاپس نکشیدم استقامت کردم وثابت قدم ماندم راضی هستم وخشنود ازاینکه، هرچه سختی ها ومشکلات دردوران ِ فراق بیشترشد من مقاوم تر وپایدارتر،بااشتیاق جور توراتحمّل کرده ودَم برنیاوردم ودست ازطَلب برنداشتم.
"طلب" مرحلهی دوم ازسیر وسلوک هست . اوّل نظرباختن و عشق است بـعد "طلب" ، طلب باید بی وقفه باشد ودرتمام لحظات استمرارداشته باشد وعاشق هرگز دست ازطلب برندارد میل خواستن و اشتیاقِ شدید و بیقراری و تلاش در راه رسیدن به یار نباید یک لحظه تعطیل گردد .
دست ازطَلب ندارم تاکامِ من برآید
یاجان رسد به جانان یاجان زتن برآید.
عافیت چشم مَدارازمن میخانه نشین
که دَم ازخدمت رندان زدهام تاهستم
عافیت : سلامت، صلاح و پـارسایی .
چشم مَدار :توقّع و انتظار نداشته باش .
دَم زده ام : ادّعا کرده ام، اعتراف کرده ام .
میخانه : مـیـکده
تـا : در اینجایعنی از آن زمان تا اکنون وتا زمانی که خواهم بود.
"میخانه" در اصطلاح ِ عرفانی جایگاه عاشقان و عارفان است ، به باطن عارف کامل هم گفته میشود.
"میخانه نشین" کسی که اهل خرابات است یا در میکده وجایگاه همیشگی عارفان و رندان اقامت دارد.
معنی بیت : از من که باصدای بلند بارها گفته ام وباردگرمی گویم،من رِند ونظرباز وعاشق هستم، راهم را انتخاب کرده ام،دیگرتوقّع نداشته باش که همانندِ زاهدان وعابدان،پارسایی پیشه گیرم ومثل آنها محافظه کارانه زندگی کنم.
من درمیکدهی معرفت درکنارعارفان و عاشقان و قلندران مَسکن گُزیده ام ومسیرم راازشما زاهدان ِ ریاکار جداکرده ام، انتظار بیجا نـداشته باش که پـارسـایی به روش شما ازمنِ رند برنیاید. زیرا من از زمانی که آفریده شدهام وتازمانی که هستم دَم ازرندی زده ام و بـه خـدمتگزاری پیر ِمغان و عارفان و قـلندران گردن نهادهام ازاین درگاه روی برنخواهم گرداند.
ازآستان ِپیر ِمغان سَر چراکشیم؟
دولت دراین سَراوگشایش دراین دَراست
در ره عشق از آن سوی فناصد خطرست
تانگـویی که چـو عمرم به سرآمدرَستم
از آن سوی فنا : بعد از مرگ
رَستَم : خلاص شدم، رهایی یافتم
طریق عشق طریقی خطرناک است وعاشقان که ازهمان ابتدای کاربا مشکلاتِ بسیار وخطرات ِ جدّی مواجه هستند همچنان بابه سرآمدن ِ عمر، درآنسوی هستی وحتّا درصورت دسترسی به وصال نیز بامشکلات وخطرات دست به گریبان هستند وپایانی برخطرات نیست!
امّا چگونه می شود که دروصال نیزعاشق مورد تهدیدقرارگیرد؟
باید دانست که ازنظرگاه عرفانی، درمرحله ی وصال هنوزکارعاشق به پایان نرسیده ودرمعرض خطر لغزش ومحروم شدن از ماندگاری قراردارد وعاشق بایدکه از نعمت وصال مراقبت کند تا به مرحله ی لقاالّله برسد براین اساس؛ بدیهی است که مقام لقاالّله نیز دارای شدّت وضعف بوده و مراتب ودرجات متفاوت دارد. بی تردید میزان اشتیاق، صداقت، ایثارگری ،پندار وگفتار و وکردارعاشق وصدالبته عنایت واراده ی معشوق است که تعیین کننده ی این مراتب درمرحله ی فناشدن ولقاالّله می باشد.
معنی بیت:بعد از مردن هم در راه عشق صدهاگونه خطر وجود دارد. مبادچنین پنداری که چون عمرم به پایان رسیده خلاص می شوم وخطرات ومشکلات عشق نیزبه پایان می رسد روح ِعاشق پس از مرگ هم برای حفظ وصال ورسیدن به درجاتِ والای لقاالّله در تلاش هست ودست ازطلب برنمی دارد. پس ازمرگ وبعداز اینکه عاشقِ سالک به مرحلهی فنا رسید ، مرحلهی بعدی "بـقــا" آغاز می شود یعنی باقی ماندن درذات ِ کبریایی... بنابراین امکانِ لغزش، سقوط ، قطع شدن ِفیض ومحرومیّت ازدرجات والاترهمچنان به قوّت خودباقیست وعاشق در وصال وظایف خاص ومهمتری دارد که می بایست بدان پایبندباشد.
بلبلی برگ گلی خوشرنگ درمنقارداشت
وندران شور ونوا خوش ناله های زارداشت
گفتمش درعین وصل این ناله وفریاد چیست
گفت مارا جلوه ی معشوق دراینکارداشت
بعدازاینم چه غـم ازتیر کجانداز حسود
چون به محبوب کمان ابروی خودپیوستم
پس ازآنکه حافظ دربیت پیشین مشام مخاطبین خودرابه شمیم عطرعرفان می نوازد ولحظاتی آنهادرآسمانها به سیروسیاحت روحانی می برد دوباره به زمین فرودآمده وادامه ی سخن رادر عشق زمینی پی می گیرد.
دراینجابه تیروکمان (ابرو ومژگان) محبوب خویش، باغرور می نازد واطمینان دارد که هیچ همآوردی (حسود وغیر حسود) توان ِ عرض اندام درمقابل این سلاح اطمینان بخش راندارد.
درآن روزگاران کسان بسیاری بـودند که به جایگاه ویژه ی حافظ درنزدپادشاهان ومحبوبیت وی درمیان مردم حسادت میکردند. درآن دوره که بازار شعر وشاعری گرم بود شاعران ِ بنام زیادی همچون خواجوی کرمانی که الحق صاحب طبعی لطیف نیز بود،مطرح بودند وسطح رقابت بسیاربالا بودکسی فکرنمی کرد شاعر تازه به دوران رسیده ای مثل حافظ که خود مدّتی شاگردِ خواجوی کرمانی بود اینچنین بسرعت پله های ترقّی راطی کند وگوی سبقت راازهمگان برباید. به ویژه اینکه حافظ برخلافِ سایر شاعران، درگذر ِ زمان وطی سالیان متمادی پلّه پلّه مراتب شهرت واعتبار راطی نکرد،بلکه اواز همان ابتدای ظهور درعرصه ی شاعری بصورت جهشی درصدر محافل شعروادب نشست وازشاعران دیگر فاصله ی ِ بسیارگرفت وبرفراز ِقلّه صعودکرد. ازهمین روی همواره مورد حسادت حسودان قرارمی گرفت و چه زیانها وضربه هایی که ازاین بابت متحمّل نشد.
حَسد چه می بری ای سُست نظم برحافظ
قبول ِ خاطر و لطف ِ سخن خداداد است
هنوزهم پس ازگذشتِ قرنها،می بینیم که کسی نتوانسته دراین عرصه به جایگاه اونزدیک شودچه رسدبه اینکه کسی توانسته باشد این قلّه نشینی راازآن خودکند. درست است که زبان حافظ زبان منحصربفرد است امّا تسخیرقلبها به چیزی بیشترازطرزِ سخن گفتن وغزلسرایی نیاز دارد، شهرت وتوفیق اوبیشتر مدیون ِ اندیشه های نابِ انسانی، فراملّی، فرادینی و فرامرزی، اخلاقیّات و خصوصیات فردی اوست گرچه شیوه ی بیان وجادوی کِلک اونیزهمانند اندیشه های او ناب وبی همتاست. برگردیم به شرح بیت:
تیر کجاندازحسود : یعنی حسودی که تیرش کج است یا تیرش کج میرود و به هدف نمیخورد، چون حسوداست خطاکاراست و تیرش هم به خطامیرود چنانکه بارکج به منزل نمی رود.
معنی بیت: وقتی که به معشوق ِ کمان ابروی خویش پیوسته ودرپناهِ کمان ِابروان اوقرارگرفته ام دیگرمثلِ سابق که دغدغه ی حسادتِ حسودان را داشتم ازاین بابت دغدغه ای ندارم.
بکِش جفای رقیبان مدام وجورحسود
که سهل باشد اگریارمهربان داری
بوسه بردُرج عقیقق تو حلالسـت مرا
که به افـسوس وجفامُهروفا نشکستم
دُرج : صندوقچه ی کوچکی که مخصوص ِ نگهداری جواهرات است.
دُرج ِعقیق : کنایه از لب های قرمز معشوق است امّا قضیه همینجا تمام نمی شود. حافظ قطعن دربکارگیری این ترکیب وخَلق این مضمون زیبا، خیلی چیزها رادرنظر گرفته است.
اینکه درپرده ی اوّل معنی، دهان کوچک معشوق به صندوقچه ی جواهرات تشبیه می شود زیباست.امّا زیباترآنکه درپرده ی دوم، درمی یابیم که دندانهای سفید ویکدستِ معشوق چیزی کمتراز صدف و مروارید نیست که دردرون صندوقچه بانظمی دقیق چیده شده است. همچنین وقتی می بینیم لبها نیز چونان یاقوتی وسوسه انگیز روی ِ صدفها را پوشانده،بیشتربه زیبایی وتناسب ِ تشبیهِ دهان به صندوقچه پی می بریم.
وزیباترازهمه،وقتی پرده ی ِسوّم راباسرانگشت ِدقّت، اندکی بالاتر می زنیم، مشاهده می کنیم که کلمات وسخنان ِ روح انگیز معشوق، چگونه همانندِ جواهر والماس،ازصندوقچه ی دهان او، به بیرون می ریزند،لذتی دیگر ازتناسبِ این تشبیهِ لطیف، نصیبمان شده وکنجکاوترمی شویم تا ازلذت ِتناسبِ تشبیهِ "وفا" به "مُهر"نیزکامیاب شویم.
معمولن دَربِ صندوقچه های ارزشمندِ جواهرات رابه منظور پیشگیری از دستبرد، مُهروموم می کردند تا محفوظ بماند.امروزه نیز مکانهای مهّم توسط مامورین مُهروموم می شوند. شاعربا در نظرداشتِ "تشبیه دهان یاربه صندوقچه" در مصرع دوم ِ دهان ِخود رانیزبه صندوقچه ایی تشبیه کرده که با مفهوم "ِوفاداری" مُهرو موم شده است. بدین معنی که درمقابل آن همه جوروجفا، به شِکوه وگلایه بازنشده ومُهر وموم آن همچنان حفظ شده ودست نخورده باقی مانده است.
معنی بیت: به رغم اینکه جورجفای فراوانی تحمّل کردم هیچ وقت ازروی ناراحتی به فکرم هم خطور نکرد که زبان به شِکوه و شکایت بگشایم ومُهر وفاداری صندوقچه ی دهان خویش رابشکنم من همیشه درعشق توپایدار ووفادار خواهم ماند.
حافظ رندانه ازاین موقعیّت به نفع خود استفاده کرده ومی فرماید: پس بااین حساب بوسه برلبهای تو برمن حَلال است،من مُهروفا را نشکستم وسکوت اختیارکرده ام .من استحقاق ِ گرفتن ِ بوسه رادارم!
خون شد دلم ازحسرت آن لعل روانبخش
ای دُرج محبّت به همان مُهرونشان باس
صَنمی لـَشکَریم غارتِ دل کردوبرفت
آه اگـر عـاطـفـت شاه نگیرد دستم
صَنم : بت ، زیباروی
لشکری : سپاهی ، ارتشی
چرا صفتِ "لشکری" برای محبوب زیبا رو آورده است؟
احتمال اول این است که می خواسته دلیری وچابکی وزرنگی دلبر خویش رابرجسته تر نماید.
احتمال دوم این است که براساس نظربعضی ازشارحان :
حافظ گوشه ی چشمی به یکی از کارکنان دربار وهمدم شاه شجاع که در لباس نظامی خدمت می کرده داشته است. اوبه مجالس خصوصی شاه رفت وآمد داشته ودرجریان نشستهای دوستانه ی حافظ وشاه شجاع،مورد نظر و توجّه حافظ قرارگرفته است .واین بیت اشاره به این مطلب است. درغزلی دیگر چنین می فرماید:
به تنگ چشمی ِآن تُرکِ لشکری نازم که حمله بر من درویش ِ یک قبا آورد.
گویند درآن دوران،درمیان شاعران و وعارفان بنام ومشهور،کم نبودندکسانی که دل به پسرانی زیبا روی می سپردند وباهمنشینی ومصاحبت باآنها به نظربازیی البته بدون شهوترانی می پرداختند. آنهامعتقدبودند که چهره هایِ زیبای این پسران، جلوه ای ازجمال الهیست وتماشاکردن در زیبائیهای آنان گناه ندارد.
"دست کسی گرفتـن کنایه از یـاری کردن است و"شاه" احتمالاً شاه شجاع می باشد.
معنی بیت : معشوق زیبا رویی که دردلبری چست وچابک است دل مرا غارت کرد مرا عاشق خودساخت و رفت ، وای برمن اگر مهربانی و عنایت شـاه مرا یاری نکند .
رُتبت دانش حافظ به فلک برشده بود
کـرد غـمخواری شمشاد بلندت پَستم
رُتبت : رتبه، مرتبه، مقام .
بَر شدن : بلندشدن وبه بالارفتن
فلک: آسمان
معنی بیت :درادامه ی بیت قبلی:مقام ِعلمی و مرتبهی دانش حافظ به آسمان رسیده بـود ، نظرباختن و عشق ورزیدن بـه قـد وبالای بلند توای معشوق زیبا روی مراخوار کرد.
"نظربازی" مبحث پیچیده ای درعرفان هست وطرفداران پروپاقرص ومنتقدان جدّیِ خودرا دارد.بی تردیددرمیان اندیشمندان وفرهیختگان آن زمان نیز مثل هردوره ای منتقدانی سرسخت وجدّی داشته وحافظ دراین بیتِ آخر اشاره ای به این مطلب نموده است. ملامت ونکوهش ِ منتقدان باعثِ بی اعتباری ونزول ِ مقام دانش اوشده است.
درنظربازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگرایشان دانند.
- ۹۹/۰۹/۲۷
- ۳۹۶ نمایش