روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۷ ب.ظ
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
مِنّتِ خاکِ درت بر بَصری نیست که نیست
نظر: فکر،نگرش، اندیشه،نگاه، در اینجا به معنی چشم است.
پرتو: فروغ، بازتاب نور، روشنایی.
منّت: وام دار ومرهون احسان کسی بودن.
بَصَر : دیده، چشم
"نیست که نیست" دراین غزل علاوه براینکه باعثِ زیبایی ،ایهام ،ابهام ،پیچدگیِ کلام وتولیدِ موسیقی ِ حُزن انگیزشده، درهربیت به مقتضای مضمون معنای خاص خودرا دارد.
نیست که نیست: نیست اوّلی به معنای نبوده یانشده باشداست."نیست"دوّمی به معنای وجود ندارد و مربوط به جمله ی (چشمی که ازنور توروشن نبوده یانشده باشد)وجودندارد.
معنی بیت: چشمی که ازفروغ روشنایی ِ سیمای تومحروم مانده و منوّر نشده باشد وجودندارد. همه ی چشمها ازبازتابش ِ نور رخسارتو بهره مند وروشن شده اند. مصرع دوّم:
چشمی که ازخاکِ درگاهِ توفیض نگرفته باشد وجودندارد.خاک آستانه ی تو شفابخش است، قوّه ی بینایی رافزونی می بخشد .همه ی چشمها وام دار ومرهون ِ خاک درگاه توهستند. نسیم ِلطفِ این خاک به چشمان همه رسیده وهیچ چشمی بی نصیب نمانده است یک نفرمحروم نیست که نیست.
زهی همّت که حافظ راست که ازدُنیا وازعُقبا
نیاید هیچ درچشمش بجزخاکِ سرکویت
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سِرّگیسوی تودرهیچ سری نیست که نیست
صاحب نظر: کسانی که صاحب بصیرت دل هستند وبه اسرارزیبایی واقف اند.آنها که از لطایف وظرایفِ زیبایی آگاه هستند،نکته سنج وعارف
سِرّ : رمز وراز
گیسو: زلف
ناظر: نگاه کننده،نظرکننده
معنای"نیست که نیست" دراین بیت مشابهِ بیتِ قبلی نیست.به معنای "وجودندارد که ندارد" است.
معنی بیت:نکته ها، لطایف وظرایفِ زیبائی های رخسارتورا صاحبدلان وصاحبظران درک می کنند(مردم عادی فقط تورا زیبا می بینند، امّا این صاحبنظرانند که ازنکته های باریک واسرار زیبایی ِ توآگاه هستند) واین حرفه ای ها ونکته سنجان بهترازهرکسی می دانند که راز زیبائی ِ گیسوان ِ دلکش تو منحصربفرد است. هیچ زلف وگیسویی این ظرایف ورمز وراز ِ گیسوی تو را ندارد که ندارد. تو بی مانند وبی نظیرهستی.
حلقه ی زلفش تماشاخانه ی باد صباست
جان صدصاحبدل آنجا بسته ی یک موببین
اشکِ غَمّاز من اَر سرخ برآمد چه عجب؟
خجل ازکرده خودپرده دری نیست که نیست
غَمّاز: خبرچین، فاش کننده ی راز که پرده دری می کندو رسوا می سازد.
سرخ برآمد: به رنگ قرمز بیرون آمد
"نیست که نیست": هیچ پرده دری نیست که شرمنده ی کردار خودنبوده باشد.
معنی بیت: اشک چشمان من که اسرارعاشقی مرا برمَلا کرد اگربه رنگِ سرخ برآمده است تعجبّی ندارد، خطا کاراست باعث رسوایی ِ من شده است، ازهمین رو شرمنده هست ازخجالت صورتش سرخ شده است! مگر نه این است که هرکسی که باعثِ رسوایی ِ دیگری گردد سرانجام ازکرده ی خویش شرمسارخواهدشد؟ دلیل ِسرخیِ اشک من نیزهمین مطلب است، تعجبّی ندارد.
گفتم به دَلق زَرق بپوشم نشان عشق
غمّازبود اشک و عیان کرد رازمن
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیزازنظرم رهگذری نیست که نیست
دراین بیت پرش ضمیر داریم بدینصورت که ("ش" درنسیمش )مربوط به دامن است. یعنی درمعنا بایدبخوانیم: تا به دامنش گردی ازنسیم ننشیند.
سیلخیز: رودخانه یا جائی که بادارابودن شرایط خاص، هرلحظه ممکن است سیل عظیمی به راه افتد. جائی که آبستن ِ سیلاب است.
ازنظرم: ازچشمم
رهگذری نیست: محل گذرگاهی نیست
"نیست که نیست": نبوده باشد وجودندارد
معنی بیت:به امید اینکه،گردی ازنسیم به هوا بلندنشودوبه دامن پاکِ معشوق فروننشیند ، من دست بکارشده ام وپیشاپیش تمام ِ گذرگاههایی را که احتمال می دادم معشوق ازآنجاعبورنماید با اشکِ چشمانم شستشو داده ام. آنقدراشک ریخته ام که همه ی گذرگاهها آبستنِ سیل شده است! دراینجا دراشک ریختن مبالغه صورت گرفته است.
می گِریم ومُرادم ازاین سیل اشکبار
تُخم محبّت است که دردل بکارمت
تا دَم از شام سر زلفِ تو هر جا نزنند
باصباگفت وشنیدم سحری نیست که نیست
شام : سیاهی
نیست که نیست: سحری نیست که با صبا رازونیازنکرده باشم. هرصبح با صبا بگومگو دارم.
معنی بیت: بانسیم صبا هرصبحگاهان گفتگو می کنم تا مبادا ازسیاهی ِ زلفِ معطّر تو درهرجایی دادِسخن سردهد. سحرگاهان دست به دامن بادصبا می شوم، بااو جرّ وبحث می کنم تا درهرجایی صحبت ازسیاهی گیسوان تونکند ودلهاراشیفته وشیدای تونسازد.
عاشق ازبیم آنکه مبادادیگران نیزدل به معشوق او ببازند راضی نمی شود که ازمعشوق اوتعریف و تمجیدنمایند،بسیاری ازعاشقان حتّا دوست ندارند معشوق راباسایه اش ببینند!.
باسایه تورا نمی پسندم
عشق است وهزاربد گمانی
من از این طالع ِشوریده به رنجم وَر نه
بهره مندازسرکویت دگری نیست که نیست
طالع : بخت واقبال
شوریده: آشفته، پریشان وبه هم ریخته
به رنجم: دررنج وزحمت هستم
ورنه: وگرنه
نیست که نیست: کسی وجود ندارد که بهرمند نبوده باشد.غیرازمن دگری محروم نیست.
معنی بیت: من ازتو دلگیر نیستم ازبخت واقبال ِ نامساعد وآشفته ی خویش دررنج وزحمت هستم وگرنه لطف وعنایتِ توشامل حال ِهمه ی ساکنان سرکویت هست هیچ کس به غیرازمن وجود ندارد که ازلطف تو محروم بوده باشد همه کامیاب هستند جزمن. ایراد ازتونیست ازبخت ناکارآمد من است.
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار
طالع بی شفقت بین که دراین کارچه کرد!
از حیای لبِ شیرین تو ای چشمه ی نوش
غرقِ آب وعرق اکنون شکری نیست که نیست
حیا: متانت ، حیاصفت پسندیده ای که عامل بازدارنده ازارتکاب به گناه است. حیا نقطه مقابلِ گستاخی وبی شرمیست و زیبایی ِشخص رافزونی می بخشد.
چشمه ی نوش: ایهام دارد:۱- صفتی برای کسی که لبِ نوشین وسرخ وآبدار دارد. ۲- اشاره به داستانِ خسرووشیرین وبازیادآوری آن داستان امّا به زبان حافظانه
درداستان خسروشیرین می خوانیم: خسرو دارای دو معشوقه بود یکی به نام شیرین ارمنی و دیگر شِکّر اصفهانی. روزی شیرین در راه سفر، به چشمه ی آبی گوارا که "چشمه ی نوش" نام داشت رسید و چون در اطرافِ آن کسی را ندید،فرصت غنیمت شمرده لُخت شدتاتن خویش به آب بسپارد. ناگهان خسرو سرمی رسد و باقی داستان...... درآنجا شیرین متانت وحیایی ازخودنشان می دهد که سببِ دلدادگی ِ بیشتر خسرو می شود حافظ این مطلب رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی ناب آفریده است.
منظوراز"عَرَق" همان عرقیست که به هنگام شرم و حیا بررخسارجاری می گردد.
شِکر: ایهام دارد: ۱- شکر (خوراکی) ۲- شِکّراصفهانی معشوقه ی دوّم خسرو
البته حافظ با هنرمندی، نام شیرین وشِکّر اصفهانی وخسرو را بصورت آشکار بکار نبرده وصرفاً واژه هایی که تداعی کننده ی داستان باشند را باهنرمندی درکنارهم چیده تا جویندگان حقیقت وآنها که قبلاً این داستان را مطالعه نموده اند خود به مددِ ذوق خویش به داستان رهنمون گردند.
ضمن آنکه حافظ مضمون را طوری طرّاحی وخَلق کرده که اگرکسانی ازداستان خسرو وشیرین آگاهی نداشته باشندنیزتوانسته باشند معنایی درخور درراستای کلیّاتِ غزل، برداشت نمایند ودست خالی نباشند.
معنی بیت بدون درنظرگرفتن داستان خسرو وشیرین:
ای معشوقی که به یُمن ِ داشتنِ لبهای سرخ و شیرین وآبدار، همانندِ چشمه ی نوشین هستی، ازتاثیرمتانت وحیای تو، شِکری وجودندارد که ازشرمساری خیس ِ عرق نشده باشد.
امّا چراشکر شرمسار شده است؟ ارزش ِشکر به شیرینی اوست، حال که چیزی شیرین ترازخود دیده(لبِ معشوق) حال که چیزی متین وباحیا تر ازخود دیده، ازشرمندگی عرق کرده وازبین رفته است.
معنی بیت بادرنظرگرفتن داستان اززبان خسرو (عاشق) به شیرین(معشوق):
ای شیرین،ای چشمه ی نوش، ازمتانت وحیای لبهای سرخ وآبدار تو، معشوقه ها ومدّعیان عرصه ی دلبری(شِکّراصفهانی ها) همه ازشرمندگی خیس عرق هستند.هیچکدام به شیرینی ِ تو نیست توبه جای خویش نشستی وآنها رابر سر جای خویشتن نشاندی.
خوش بجای خویشتن بوداین نشست خسروی
تانشیندهرکسی اکنون به جای خویشتن
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
وَرنه درمجلس رندان خبری نیست که نیست
مصلحت: صلاح، شایسته
نیست که نیست: خبری وجود ندارد که درمحفل رندان مطرح نبوده باشد هرخبری دراینجا هست.
«رند» درنظرگاه حافظ کسی است که درمسیررشدوآگاهی گام گذاشته وبارهایی ازقیدوبندهای دینی ودنیوی؛ خواسته های لجام گسیخته رامهارنموده و
درخلوص معصومیت وپاکی باطن خویش ذوب شده است. رندان در بینش حافظانه؛ به رغم داشتن ظاهرگناه آلوده، پاکباطن؛ نیک کردار ونیک گفتارانی هستند به سطح قابل قبولی ازهوشمندی رسیده اند .
زمانی که آدمی، آن معصومیت ازلی راکه دردرون همگان؛ ازازل تاابد بوده کشف کرده وآن رابه روزسانی کندپرهیزگاری وپارسایی خودبخود دررفتاروکرداراونمایان میگردد نیازی به چیزی تحمیل کردن و وادارساختن خود به معصومیت ازطریق تمرینات سخت زاهدی وقدیسانه نیست. آن خلوص ومعصومیت؛ پیشاپیش درفطرت همگان وجود دارد وکافیست بااندکی هوشمندی وآگاهی کشف وگردوغبارآن زدوده شودتاآشکارگردد. این نوع فضلیت، ازالطاف خداوندی بوده وازنوع پرورشی ودستکاری شده نیست. همانگونه که نفس کشیدن ما؛ گردش خون دررگها؛ تپیدن قلب وبسیاری ازفعالیتهای درونی ما؛ هیچ نیازی به تلاش ودستکاری بیرونی ندارند وتابع قوانین پیچیده ی خاصی هستندکه ازدرک وفهم آدمی خارج است.
بی شک چنین فرزانه ای بدون ترس وواهمه؛ همواره درمنزل آرامش وسکون ورضایت ساکن خواهدبود.
زاهدان وقدیسان برعکس این موضوع، پیوسته باانجام رفتارهای سخت وآزارنده؛ سعی وتلاش می نمایندکه برای خود چهره ای پرهیزگارومعصوم وباتقوا نقاشی کنند آنهاباتمام قدرت، ازترس ازدست دادن این مقام ساختگی؛ به شیوه های گوناگون حتی حقه بازی وتزویر متوسل می شوند تاازاین چهره ی نقاشی شده بشدت محافظت کنند. آنهانیک میدانند که اگر برای یک لحظه هم غفلت کنند، تمام تقوا وفضلیتهای پرورشی را از دست خواهند. آنها در سکون وخلوص ومعصومیت باطنی منزل ندارند، چهره ی قدیسانه ی آنها طبیعی نیست، چیزی مصنوعی و قراردادیست که بر خودشان تحمیل کردهاند.
معنی بیت: صلاح نیست که رندان همه ی مسائل ِ محرمانه وسِرّی را بازگونمایند وگرنه در محفل ومجلس رندان درموردِ همه چیز صحبت می شود. رندان هوشمندانه به بخشی از اسرار واخبار روزگار دست یافته اند و خودشان مصلحت را درافشا نکردن اسرار می بینند. اگراراده کنند وپرده پوشی رابه سویی نهند درمورد خیلی از مسایل صاحب نظر وصاحب خبرهستند.
راز درون پرده زرندان مست پُرس
کاین حال نیست زاهدعالی مقام را
شیر در بادیه ی عشق تو روباه شود
آه ازاین راه که دروی خطری نیست که نیست
بادیه:صحرا، بیابان
نیست که نیست: خطری وجودندارد که دراین راه نبوده باشد.
معنی بیت: شیر که نمادِ قدرت وبرتریست دربیابان عشق تو ازترس ووحشت مبدّل به روباه که نمادِ ترس ووحشت است می گردد، طریق عشق تو بسیارخطرناک است. هیچ خطری نیست که دراین راه نبوده باشد ازهرسو صدها خطر ره روان راتهدید می کند. صرفاًبا ادّعا وتکیه بردانش وتواناییِ خویش نمی توان وارد این راه شد وتوفیقی حاصل کرد.
قطع این مرحله بی همرهیِ خضرمکن
ظلمات است بترس ازخطرگمراهی
آب چشمم که براو منّتِ خاک در توست
زیرصد منّتِ اوخاک دری نیست که نیست
معنی بیت: اشکِ چشم من که مرهون خاکِ درگاه تومی باشد ومنّت خاک تورا به گردن دارد به مقام ومنزلتی دست پیدا کرده، که دیگران صدبرابر این منّت، ازاشکِ من منّتِ کشی می کنند. ازآن زمان که ازخاک ِ درگاه تومقام گرفته ام، به یُمن عشق تو، مورد توجّه همگان قرارگرفته ام اینبار آنها از خاک ِدرگاه من، منّت کشی می کنند.
پرتو روی توتادرخلوتم دیدآفتاب
می رود چون سایه هردَم بردروبامم هنوز
ازوجودم قدری نام ونشان هست که هست
وَرنه ازضعف درآنجا اثری نیست که نیست
هست که هست: اگرنامی باقی مانده همین هست که دلیل زنده بودن من هست
نیست که نیست: اثری وجودندارد که ندارد. کاملاً ازبین رفته ام
معنی بیت: درطریق عشق تو،ازوجود من فقط نام ونشانی باقی مانده است وگرنه بارمسئولیّتِ عشق تو بسیارسنگین است ومن ازناتوانی وضعف به جایی رسیده ام که گویی هیچ اثری ازمن باقی نمانده است.
توراکه هرچه مُراداست درجهان داری
چه غم زحال ضعیفان ِ ناتوان داری
غیرازاین نکته که حافظ زتوناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
معنی بیت: درسراپای وجودِ توهمه ی فضائل ونیکویی وهنرهست. به غیرازاین نکته که حافظ ازتوبه کام نرسیده وملول ودلگیر است، همه ی محاسن رایکجا داری، هنری نیست که در سراپای وجودتونبوده باشدفقط حافظ راغمگین می کنی.
درآن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
جزاینقدرکه رقیبان تند خو داری
- ۹۹/۰۹/۲۶
- ۳۷۷ نمایش