حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

مـژده‌ی وصل توکو کز سرجان برخیزم

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۳۱ ب.ظ

 


مـژده‌ی وصل توکو کز سرجان برخیزم 

طـایر قـُدسـم و از دام جهان برخیزم


این غزل نابِ عرفانی بر روی  سنگ مزار سرحلقه ی  رندان جهان حضرت حافظ حک شده است.
"مـژده" : نـویــد ، بشـارت ، خبر خوش   
"وصـل" : کامیابی عاشق ومعشوق، رسیدن عاشق به معشوق"از سر جان برخیزم "
: جانم را  نثار کنم.............

"طـایـر ِ قُـدس": پـرنده‌ی ِ پاک، آسمانی ، مرغ عالم معنا وملکوت 
 "طایرقـدس" استعاره از پرنده ی بهشتیست. یعنی متعلّق به زمین نیستم.
"دام جهان" : جـهـان به دام تشبیه شده است. حافظ عاشقی ناآرامست.هیچیک اززیبائیهای جهان نتوانست اورا آرام کند! اوآرامش ِ حقیقی را آرمیدن درآغوش ِ معشوق ازلی(خالق هستی بخش) می جوید. ازهمین روخودراپرنده ا ی آسمانی می پندارد که دردام ِجهان به بندافتاده وگرفتارشده است. اوتازمانی که به وصال نرسدچونان پرنده ای درقفس خودرابه درودیوارقفس کوبیده وبی تابی خواهدکرد. 

معنی بیت : خطاب به معشوق ِ اَزلیست(خالق بی همتا)
بشارت ومُژدی وصال ِ تـو را نمی بینم ونمی شنوم! همچنان درانتظارشنیدن این خبرخوش ورهایی بخش بسرمی برم. اگراین اتّفاق بیافتد ومن مژده ی وصل تورا بشنوم دردَم ازخُرسندی ، جانم را به مژدگانی هدیه می کنم. من خاکی وزمینی نیستم،پـرنده‌ ای بهشتی اَم که در این دنیا (دام) گرفتار شده‌ام.
این غزل غزلی عارفانه واشاره به جهان بینی وباورهای ِ شاعراست. باورهایی که پس ازتحقیق وتفحّص ِ بسیاردروجودِ ناآرام ِ حافظ تکوین یافته وشکل گرفته اند. اوهمه ی راهها راطی کرد،مرتّب وضع موجودِ خودرانفی کرد،تابه وضع بهتری برسد. اودرهیچ حصاری باقی نماند وخودرادرهیچ تفکّرواندیشه ای محصورنکرد. همه وقت آزاداندیشی وکمال را بررکود وتوقّف وپوسیدگی ترجیح داد ونهایتاً به عشقی آسمانی وآبی دسترسی پیداکرد. اوثابت کرد که آزادفکری سرچشمه ی همه ی فضایل وسجایای اخلاقیست.  وقتی ازهمه ی حصارها بیرون بیایی وازبندِ تعلّقات رهاشوی، عشق رامی بینی که نرم نرمک چونان دلبری دلرُبا باسبد گل بسویت می آید اوآنقدرزیباوخواستنی ست که حاضری برای کسی که مژده ی وصلتِ اورابه توآوَرد،جان ِعزیز وگرامی را نثارقدم های آن خوش خبر کنی.
آن خوش خبرکجاست که این فتح مژده داد؟
تاجان فشانمش چوزَر وسیم درقَدم


به وِلای توکه گربنده ی خویشم خوانی 

از سر خواجگی ِ کون و مکان  برخیزم 


"وِلا" : محبّت ،دوستی 
"بـنـده":غلام،مخلوق ،ارادتمند و خدمتگـزار
"خواجگی" : سلطنت وسروری ،آقایی ، 
"از سر چیزی برخاستن" :  ترک کردن و رها کردن. 
معنی بیت : درادامه ی بیتِ قبلی،بازخطاب به معشوق ِ ازلی می فرماید: سوگـنـد به دوستی ومحبّتِ تو که برایم والاترین سوگنداست چنانچه تو مـرا غلام و خدمتگزار خودبخوانی ودرشماربندگانتِ قراردهی، ازپادشاهی بر دنیا که زیباترین لذتِ دنیویست چشم پوشی می کنم.
برای کسی که حقیقتِ عشق رادریافته باشد،دیگرهیچ چیزی به اندازه ی توّجهِ معشوق لذّت پذیر وگوارانخواهدبود.  تمام ِ لذّت ِ عاشق دراین است که معشوق اورا درشمار خواهانش قراردهد.
 به حاجبِ درخلوتسرای خاص بگو
فلان زگوشه نشینانِ خاک درگهِ ماست.


یـا رب از اَبر هـدایت برسـان بارانـی 

پـیشترزان که چوگَردی زمیان برخیزم 


ابـرهدایت": هـدایـت به اَبر تشبیه شده تا
"بارانی" ازفیض وتوجّهِ خداوندبرخاکِ تشنه ی وجودِ شاعرببارد. وجودی که به تعبیراو همچون گَردی بیش نیست وممکن است به کوچکترین وزش ِ نسیمی ازمیان برود.
معنی بیت :
خداوندا،همچون گردی ضعیف وناتوانم وبیم آن دارم که به بادی ملایم ازکوی ِعشق توخارج شده وازمیان بروم، قبل ازاینکه این اتّفاق رُخ دهد ازتومی خواهم بارانی ازرحمت وعنایت برسانی تا قوی ترشوم وبه اندک نسیمی ازمیدان بدر نروم.
سالک ازنورهدایت بِبَرد راه به دوست
که به جایی نرسد گربه ضلالت برود


برسرتُربت من بی مِیْ ومطرب مَنشین 

تـابه بویت ز لَحَد رقـص کنان برخیزم 


"تابه بویت " ایهام دارد : 1-تابه عطر و رایحـه ی تو  ۲- تابه امیدوآرزوی دیدارتو 
تااینجا روی سخن با معشوقِ آسمانی بود دراینجا حافظ بایک چرخش، خطاب به معشوق ِ زمینی می فرماید:
بعدازوفاتِ من، هنگامی که به مَزارمن می آیی، مست وغزلخوان بیا بی شراب و موسیقی مباش  تا من هم بااستشمام عطر روح پرور تو(یابه امیدِ دیدارتو) رقص کنان برانگیخته شده ودوباره زنـده زندگی آغازکنم.

چرخش ِ روی سخن ازمعشوق ِ آسمانی به معشوق زمینی، رساننده ی این نکته هست که چنانچه عشق ازصمیم ِ دل وجان وعاری ازشهوت وکینه وبَدی ها بوده باشد،عشق زمینی نیز به همان میزان که عشقِ آسمانی حُرمت دارد ارزشمند خواهدبود وموازی ودرامتداد یکدیگرجریان پیدا خواهندکرد. عشق زمینی اگردرست هدایت شود وبه سجایای اخلاقی وفضیلت مُزیّن باشد متصّل به عشق حقیقی می گردد. ازهمین روست که حافظ مخاطبین خودرا دراغلبِ غزلیّاتش به سفر رفت وبرگشت ازعشق زمینی به آسمانی وبلعکس میهمان می نماید.
چشمم آن دَم که زشوق ِ تونَهدسربه لَحَد
تادَم صبح ِ قیامت نگران خواهد بود.


خیزو بالا بنما ای بـُت شیرین حرکات

کزسرجان وجهان دست فشان برخیزم 

"خیزوبالابنما" یعنی به قدوقامت نشان بده، به تجلّی درآی وجلوه گری آغازکن. هم می تواندخطاب به معشوق زمینی باشد هم معشوق آسمانی.
انسانهای باذوق همیشه درآتش ِ اشتیاق ِ دریافت ِ جلوه های محبوب ِاَزلی می سوزند وهرگزسیراب نمی شوند. 
دربرداشتِ عرفانی،شاعرازمعشوق حقیقی(خالق ِ زیبائیها) می خواهد بیشتر جلوه گری کند تا مگرآتش ِ اشتیاق ِ درونی اندکی فروکش کند.
"بـُت" درادبیّاتِ عاشقانه استعاره از معشوق ِ زیباروی است.
"شیرین حرکات" : کسی که رفتارش دلـپـذیر است
"دست فشـان" :بانشاط و درحال رقص. 
معنی بیت : ای معشوقِ خوش رفـتـارمن، عزم ِ جلوه گری کن و قـد و بـالای رعـنـای خودرا به من نشـان بـده تا من با مشاهده ی ِ زیبائیهای تو، بانشاط وسرور، رقص کنان دست ازهمه چیز(جان و جهان بشویم ).
همچوصبحم یک نفس باقیست تادیدارتو
چهره بنما دلبرا تاجان برافشانم چوشمع


گرچه پیرم تـوشبی تنگ درآغوشم کش 

تـا سحر گه  ز کنار تو جوان  بـرخیـزم 


معنی بیت : هرچندکه من سالخورده و پـیـر شده ام ، امّا اگرتوای معشوق زیباروی من،عنایت کنی ویک شب مـرا ازروی مهرومرحمت،در آغوش بـگـیـری ، هنگام سحرکه از کنار تـو بـلـنـد می شوم،می بینی که جوان شده ام.
آری تنهادردنیای عشق است که چنین اتّفاقهای خارق العاده رُخ می دهد. عشق چنانکه زلیخا را جوان کرد نه تنها پیر وسالخورده راجوان می سازدبلکه ازمرگِ عاشق نیزجلوگیری می کند چنانکه حافظ هنوزازبسیاری بظاهر زندگان زنده تر است ! دردنیای عشق اسیری وبندگی آزادی ازهردوجهانست وگدای ِ کوی عشق، گوشه ی تاج سلطنت را ازسر فخرمی شکند!. عشق یک قصّه ای بیش نیست امّا ازهرزبان که بشنوی نامکرّراست!
 عجب علمیست علم هیئتِ عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است


روز مــرگم نفـسی مُهلت  دیدار بــده 

تا چو حافظ ز سر جان وجهان برخیزم 


"نـفـسـی" :لحظه ای، یک نفس ،  
معنی بیت : هنگام مرگ یک لحظه رُخصتِ دیـدارعنایت فرمای تا همانندِ حافظِ عاشق پیشه، به شکرانه ی این لطف ومرحمت، جانم را تقدیم کنم و دودست از جهان وهرچه دراوست بشویم.
برای عاشق هیچ چیزدردناک وملال آورترازدوری معشوق نیست. عاشق فقط به لحظه ی دیدار ووصال می اندیشد وبس. اگرموقع جان سپردن دیدارمعشوق میّسر باشد مرگ نیزسهل وآسان خواهدبود.
روز مـرگـم نفسی وعـده‌ی دیـدار بـده 
وانگهم تـا بـه لَحَـد فارغ و آزاد بـبـر

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۳
  • ۲۲۳ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی