هرنکتهای که گفتم دروصف آن شمایل
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۹ ب.ظ
هرنکتهای که گفتم دروصف آن شمایل
هر کـو شـنید گـفـتا " لِللّهِ دَرُّ قائـل"
نکته: مسئله ی دقیق ومطلب ظریف ولطیف
شمایل: خصوصیّات وشکل وصورت
للهِ : برای خدا
درّ : خیر ، خوبی و خوشی قائل : گـوینده)
"للهِ درُّ قائل" : خدا خیردهد گوینده را
معنی بیت: به قدری دقیق و لطیف ونغز ازصفاتِ آن دلبربازگو کردم که هرکس شنید تعریف کرد وگفت: خدابه گوینده ی این مطالب، خیربسیارببخشد که صفاتِ او رااینچنین دقیق ولطیف توصیف می کند.
البته حافظ رندانه سخنوری خودش رانیزبه رُخ می کشد چراکه می فرماید: شنوندگان پس ازشنیدنِ این مطلب به گوینده دعا ی خیرکردند!
درآن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
جزاینقدرکه رقیبان تندخو داری ..............
تحصیل عشق و رندی ، آسان نمود اوّل
آخربسوخت جانم درکسب این فضـایل
رندانگی دربینش حافظانه حرکت وتلاش فردیگ به سمت خدایگونگیست امانه ازمسیری که مذاهب طراحی کرده انداگرچه رندان مرشد وراهنما دارندامامرشد باکشیش وروحانیان تفاوتهای اساسی دارند مرشدفقط به مریدان خود وعده وعید بعدازمرگ نمی دهد بلکه مرید راراهنمایی می کندتا باتلاش فردی به نور ومعرفت درونی دسترسی پیداکند وبه خدایگونگی برسد.
رندانگی حرکت درمسیری متفاوت ازادیان ومذاهب بسوی الوهیت وپاکباطنی تاخداشدن است. «خدایگونگی به سبکِ رندانگی ِحافظانه» انجام مراسمات مشخص مذهبی وتکرارکلمات معین نیست بلکه آوارگی درکوی معرفت وپرسه زدن درفرازوفرود جاده ی آگاهیست. «رند» دوره گردی درعرصه ی جستجو رابرسکونت درمعابد واعتکاف درمساجدترجیح داده وبی وقفه حتی درسکوت وخلوتگاه خویش درحال حرکت ونیایش است.
کسی که برصف رندان زده وتبعات هرچه بادابادرامی پذیرد به تفکرات ونظرات دیگران هیچ اهمیتی قائل نمی شود چون می داندکه اگربه توجهات مردم واکنش نشان دهد حرکت بسوی خدایگونگی سخت وپیچیده خواهدشد.
رندنه تنها نگران نظریات دیگران نیست بلکه سعی براین داردکه درصحنه ی نمایش نباشد اوبیشتردرسکوت ودرخلوتگاه خویش حضور داردساکت زندگی می کندوهرگزتوجه وتایید کسی راگدایی نمی کند.
معنی بیت:
یادگیری رموزعشقبازی ورفتارهای رندانه، بنظر چقدرسَهل و آسان می آمد امّا همین قدربگویم که دررسیدن به این جایگاهی که دارم آنقدرسختی ومصیبت دیدم که خرمن جانم بطورکامل سوخت.
این بیت پاسخی دندان شکن به آنهاییست که عشق ورندی را لااُبالیگری وبی قیدوبندی می پندارند وبراین باورغلط هستند که حافظ وکسانی که طریق عشق ورندی پیشه کرده اند ازروی تن پروری ولذّت جویی بوده است.
معلوم می شود که رفتارهای رندانه،برخلافِ باورهای زاهدانه چندان هم ساده وباری به هرجهت نیستند وپشتوانه ی آنها مسئولیّتِ انسان دوستانه ی بسیارقوی درعرصه ی آزاداندیشیست. پایبندبودن به انسانیّت بدون طمع داشتن به بهشت وبدون ترس ازجهنّم کاری سخت است که ازعهده ی هرخَس وخاشاکی برنمی آید.
چه آسان می نموداوّل غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این دریا به صد طوفان نمی ارزد!
حلاّج برسرداراین نکته خوش سراید
از شافعی نپرسندامثالِ این مسایل
حلّاج ازعرفای معروف ومشهوریست که به جُرم "اَناالحق گفتن" به دست متشرّعینِ متعصّب به کُفرورزی محکوم و به دارآویخته شد. درادبیّاتِ عرفانی نباید بعضی ازاسرار رابازگو کرد حلّاج نیز قربانیِ فاش ساختن اسرارحق شد. حلّاج معتقدبود همه جزئی ازخداهستند اوبرهمین باورخودرا بخشی ازخدا می دانست ! علمای متعصّب برنتابیدند وبه دارش آویختند.
حافظ درچندجا ازاوبه نیکی یادکرده است.
"این نکته": همان فضایلِ عشق ورندیست که درکسبِ آنها جان حافظ سوخته است.
"شافعی" یکی از فرقه های اهل سنّت است. "شافعی" به پـیـروان "محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع هاشمی قرشی مطلّبی" گفته میشود که یکی از امامان چهارگانهی تسنـّن میباشد ، کـُنیهاش ابـو عبدالله است.
درزمان حافظ ظاهراً اغلبِ مردم ِ شیراز پیرومذهب شافعی بودند.! البته مردم بی تقصیرند،چراکه ازگذشته های دور، دین ومذهبِ مردم راهمواره دولتهاوحکومتها مشخصّ کرده اند! هرفرقه ای که دارای قدرتِ حاکمیّت بوده تفکّروباورهای همان فرقه،صرفنظرازاینکه درست بوده یا نه،دین ومذهبِ رسمی مردم شده است! جالبه که درهردوره نیزمردم چنین می پنداشته وچنین می پندارند که مذهبِ جدید شان برحق ترین مذهب ودقیقاً همان مذهبِ موردِ تائیدخداونداست ومذهبی که قبل ازاین داشته اندبه همراه ِبقیّه ی مذاهب وادیان، عین ِکُفرورزی بوده وناحق وباطل هستند.! امّا ظاهراً حافظ خودرا ازاین بازیِ سادلوحانه کنارکشیده وبراین باوربوده که:
جنگِ هفتاددوملّت همه راعذربنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
بنابراین اوبرای خود یک مَسلکِ خودساخته که همان رندی وعاشقیست بنانهاد تاآزادانه بی آنکه آلتِ دستِ دیگران قرارگرفته باشدطبق ِفهم ودانش واحساساتِ خود باخالق ِ خویش ارتباط برقرارنماید. حافظ باروشن فکری وآگاهی فرراترازعلوم ودانش زمانه که داشته، دراین بیت نیز تفکّراتِ شافعی رابه نوعی تحقیرکرده ومی فرماید:
این مسایل(عشق ورندی) خارج ازدرک وفهم ِ متشرّعین ِشافعی هستند، ازشافعی ها ازچند وچون ِ این مسایلِ پیچیده پرسیده نمی شودآنها معذورهستندچون نمی تواندمسایل پیچیده را درک کنند.حلّاج خوب می داند که من چه می گویم. اوخوب می داند که چرامن می گویم درکسبِ این فضایل(عشق ورندی) جانم بسوخت هم اونیک می داند که جانش برسرِدارسوخت.
گفت آن یارکزوگشت سرداربلند
جُرمش این بود که اسرارهویدا می کرد.
گفتم که کی ببخشی بر جـان نـاتوانم ؟
گفت آنزمان که نَبُوَدجان درمیانه حایل
حایل: مانع وحجاب
به معشوق گفتم حال که جانم درکسبِ فضایل رندی وعشق سوخته وناتوان شده، پس کی قصدداری مراموردِ لطف وعنایت قرارداده وجانم رابهبودبخشی ودوباره توانمند بنمایی؟
گفت زمانی این کارراخواهم کرد که کاملاً جانت سوخته وازبین رفته باشد! جانِ تو درمیان ما مانع وحایل بزرگیست وبایدازمیان برداشته شود تاراه برای دریافتِ عنایت ومحبّت بازشود.
این سخن حافظ همان صحبت "حلاّج" است که گفتهاست : خدایا به راستی که این "من"
میان من و تـو ایجاد مزاحمت میکند و مانع میان من و تو است. پس تـو را به کرم و بزرگواریت سوگند میدهم که منیّتِ مرا از میانمان برداری. یا آنجا که میگوید : وقتی "منصور"(حلّاج) هست "خـدا" نیست ، وقتی "خـدا" هست پس "منصور" نیست. حافظ این نکته را بارهاباعباراتِ مختلف بیان کردهاست.
میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست
توخودحجابِ خودی حافظ ازمیان برخیز
دل دادهام به یاری، شوخی کشی نگاری
مرضـیـّـةُ السجایامحـمودةُ الـخصائـل
"کـَش" به معنای خوش ، زیـبـاست.
مرضیّة :نیک و پسندیـده شده السّجایا : جمع ِ سجیـّة به معنیِ خـُلق و خوی
محمودة : ستوده شده الخصائل : خصلت ها و صفات
معنی بیت:دل به معشوقه ای زیباروی وخوش سیما وشوخ وطنّازباخته ام معشوقه ای که صفاتش پسندیده،حرکات ورفتارش دلکش وخصلت ها وخُلق وخویش فرح فزاست.
خمی که ابروی شوخ تودرکمان انداخت
به قصدجان من زار وناتوان انداخت
درعیـن گـوشهگیری بودم چوچشم مستت
وَکنون شدم به مستان چون ابروی تومایل
دراین بیت حافظ تصویرروشنی ازمستی چشمان وگوشه گیری(به سمتِ طرفین نگاه کردن) وهمچنین خم شدنِ دوسرِ ابروان به سمتِ چشمان یارازروی تمایل واشتیاق، خَلق کرده واوضاع احوالِ شخصی خودرا باهنرمندیِ باجزئیّاتِ این تصویردرهم آمیخته و بیان کرده است.
مستان: ابهام دارد ۱- کسانی که مست هستند ۲- چشمان یارکه مستِ شرابِ نازهستند.
مایـل نیز ایهام دارد : 1- راغب و مشتاق 2- کج ، خمیده
معنی بیت: مثلِ چشمانِ تو که ازمستی وازروی نازوکرشمه به طرفین نگاه می کنند من هم گوشه گیرشده بودم(مانند مردمکِ چشم تو درکاسه ی چشم به تنهایی می زیستم ومنزوی شده بودم. اکنون همانندِ مردمانِ مست(رندان) کمرم خمیده شده مثلِ ابروی توکه ازروی اشتیاق به سمتِ چشمان مست توخمیده است.
درگوشه ی امیدچونظّارگان ماه
چشم طلب برآن خم ابرونهاده ایم
از آب دیده صـدره طوفان نوح دیدم
ولوح سینه نـقشت هـرگزنگشت زایل
صدرَه: صدبار
لوح سینه: سینه به لوح تشبیه شده است.لوح به تخته چیزی صاف گویند که برروی آن امکان نوشتن باشد.
زایل: نابودی ، پاک شونده
آنقدرگریه کرده ام واشک ریخته ام که گویی صدهابارطوفان نوح رادیده ام! امّاشگفتا که تصویررخ تورانتوانست ازلوح سینه ام پاک کند.
سرشک من که زطوفان نوح دست بَرَد
زلوح سینه نیارست نقش مهر توشُست
ایدوست دستِ حافظ تعویذ چشم زخمست
یـا رب ببینمم آن را ، در گردنت حـمـایـل
تعویذ : در اصطلاح به دعایی گفته میشود که برای مصون ماندن از بدنظر وچشم زخم و دفع بلا برروی چیزی نوشته وبر بازو می بندند یا در گردن میآویزند.
حمایل : آنچه بر شانه و پهلو آویزنـد.
حافظ بارندی به معشوق می گوید دستِ من تعویذچشم زخم است تاحداقل به این بهانه معشوق اجازه دهد دستانش رابه گردن اوآویزد.
معنی بیت : ای یـار دست حافظ هنانندِ دعایی اثربخش برای دفع ِچشم زخم وبلایا هست. ای کاش خدا سببی سازد که دستم بر گردنت آویخته شود تاتوازبلایا وبدنظرمصون بمانی و آسیبی به تـو نـرسـد .
حافظ تواین سخن زکه آموختی که بخت
تَعویذ کردشعرتوراوبه زَر گرفت
- ۹۹/۰۹/۲۲
- ۲۹۲ نمایش