حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

ای صبانَکهَتی ازکوی فلانی به من آر

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۳۴ ب.ظ

ای صبانَکهَتی ازکوی فلانی به من آر

زار وبیمار غمم راحت جانی به من آر

صبا باد ملایم صبحگاهیست که درادبیات کهن ازاین باد بعنوان پیک و پیام رسان ورابط بین عاشق و معشوق یادشده است.

نـَکهت:بووشمیم روح پرور، عطر نفس یار 

ای باد صبا ازکوی فلانی(معشوق) شمیم جانپرور و عطرنفس یار را برای من که به بیماری (هجران) دچارشده ودرعذاب وشکنجه یِ روحی بسر می برم بیاور وجانم را ازاین درد ورنج راحتی بخش.

ای صبانکهتی ازخاک دریاربیار

ببراندوه دل ومڙده ی دلداربیار



 قـلب بـی حـاصـل مـا را بـزن اکسیـر مُراد

یعنی ازخاک دردوسـت نشـانـی بـه مـن آر

از واژه ی قلب دومعناگرفته می شودچون ایهام دارد : 1- دل   2- سکّه تقلبی

بی‌حاصل : ناکامی

    اکسیر : جوهری که در قدیم به دنبال کشف آن بودند تا بتوانند فلزات کم ارزش را به فلزات گرانبها ، تبدیل کنند ،امروزه نیز تلاش می کنند تاجوهری کشف کنندکه مانع ازپیری آدمی گردد. اکسیر مراد درنظرگاه حافظ همان چیزیست که ازبادصبا درخواست می کند. ای بادصبا با آن اکسیر (عطرنفس یار وخاک آستانه ی سرمنزل دوست) قلب ناکام وسکه ی تقلبی مارا مبدل به کامروایی وسکه ی باارزش کن. درمصرع دوم بیت ،شاعر پرده ی ایهام راکنار زده ومنظورخودراآشکارا بیان فرموده است.ازاکسیر مراد معنای عشق نیز متبادرمی گردد.

به وفای توکه خاک ره آن یارعزیز

بی غباری که پدیدآیدازاغیاربیار



در کمین‌گاه نظر بادل خویـشـم جنگ است

ز ابــرو غمزه‌ی او تـیر وکمانـی بـه من آر

بازخطاب به باد وصباست شاعرمی گوید: دل درحدیقه ی چشم من به کمین نشسته ودست ازنظربازی برنمی دارد ومراپیوسته دچارمشکل وبیماری ودرد می سازد به همین سبب میان من ودل جنگ وستیز به راه افتاده است، کمین‌گاه نظر،همان تماشاگه وحدقه و گودی چشم است که به زیبایی به سنگر و کمین‌گاه تشبیه شده است.

ای بادصبا ازابروان کرشمه ریز یار تیر(مژه)وکمانی برای من بیاور تابااین سلاح به جنگ دلِ نظرباز بروم. تیروکمان نیز همان حرکات دلبرانه وغمزه وعشوه ی یار است. حافظ دراینجا بارندی وزیرکیِ خاصی، به ظاهرقصددارد به جنگ دل برود لیکن روشن است که درحقیقت سودای دیگری دارد ومی خواهد با تیروکمان که همان غمزه وحرکات دلبرانه هست عشقبازی کند. 

اینجاست که بُعدی ازابعادپیچیده ی شخصیت حافظ وتفاوت فاحش اوباسایرشاعران آشکارمی گردد.شاعران اغلب با خنجری که نیشش زفولاد است به جنگ دل می روند. اما حضرت حافظ برعکس آنها حتی ابروان محبوب خویش را نیزتیرو کمان نمی پندارد بلکه ابروی او راغمزه وکرشمه ریز می بیند وازبادصبا درخواست می نمایدکه ازآن عشوه ها وغمزه ها وحرکات مژه وابرو وچشم، تیروکمانی برایش بیاورد.

ناوک غمزه بیار ورسن زلف که من

جنگها بادل مجروح بلاکش دارم



در غـریـبـی و فـراق و غم دل پیر شـدم

ســاغر می ز کف تازه جوانی بـه مـن آر

ایهام واشاره وکنایه واستعاره همواره وپیوسته درتمام اشعارحافظ مشهود وجاریست.هرواژه وعبارتی درشعر او دارای دو ویاحتی چندین معنی می باشدکه خواننده می بایست باظرافت،نکته بینی، مهارت ودانش خود معانی پنهان آنهاراکشف کرده وازفیض این معانی بهره مندگردد.

 "غم دل" ایهام دارد : 1- غم و اندوه هجران وفراق یار که بر دل شاعرنشسته است  2- شاعراز دست دل ناراحت است، دل نظربازی کرده و برای او دردسر ایجاد می کند .شاعر دراین غم واندوه پیرشده وجوانی اش را ازدست داده وناکام مانده است. مصرع بعدی نیز ایهام دارد دربرداشت اول "تازه جوان" خود معشوق نیست:

 1- ای صبا ؛ از دست نوجوان زیبا رویی به من شراب 
برسان تا با سر مست شدن بتوانم این دردوغم را فراموش کنم و دو باره احساس جوانی کنم. در اینجا منظور جوان زیبایی است که در میکده ی زرتشتیان شراب می‌آورد (مغبچه)

2-ای صبا "ساغرمی" که همان :عطر نفس یار- خاک در دوست  -اکسیر مراد وراحت جان  ) می باشد را از دست معشوق من که تازه جوانی خوش ونوخواسته است بگیر وبرای من بیاور .

درتأییدمعنای دوم جایی دیگر می فرماید:

عاشق تازه جوانی خوش ونوخواسته ام



منکران راهم ازین می دوسه ساغربچشان

و گـر ایـشـان نستانند روانـی بـه من آر

حافظ درزمان خویش موردسرزنش وملامت زاهدان ودینداران متعصب وخشک مذهب بود تا آنجاکه مورد تکفیر قرارگرفت وحکم ارتداد وکفر نیزبرای ایشان صادر گردید وبنا به روایتی به سبب همین اتهام نیز به شهادت رسید . چرا که حافظ معتقد به عشقبازی باخدابوده وزاهدان این ایده راکفرورزی قلمدادمی نمودند.

منکران همان کسانی هستندکه عشقبازی حافظ را نهی وانکارمی کردند  

روانی  یعنی به تندی ،با چالاکی ،

خطاب به صبا : از این شرابی که (بشرح بیت پیشین) می آوری ،دو سه ساغر هم به انکار کنندگان عشق بـده 

تاآنهانیز سر مست شوند و ازموهبت عشق بهره مندگردند ،وچنانچه از پذیرفتن ونوشیدن آن پرهیز کردند بدون درنگ وبدون فوت وقت آن دو سه ساغر را هم برای خودم بیاور.

اینکه : "آن دو سه ساغر را هم برای خودم بیاور" یک نوع تأکید برعقیده ی خویش است که هنوزبرسر همان عقیده ام هستم.

چنگ درغلغله آیدکه کجاشدمنکر

جام درقهقه آیدکه کجاشدمنّاع



سـاقـیـا عـشرت امروز بـه فردا مـفـکنی

ــا ز دیـوان قـضا خطِّ امانی به مـن آر

بادصبا چون حامل نکهت یار وخاک دردوست است می تواندهمان ساقی باشد.ای صبا یا ای ساقی تأخیر شایسته نیست، وکاری مکن که عشرت امروز به فردا بیافتد.درنگ وتردیدمکن واسباب عیش وعشقبازی وعشرت رافراهم نما.واگرتأخیر روا می داری ضمانت نامه ای می توانی ارایه دهی که ما تاچه زمانی زنده هستیم.

ساقیاتکیه برایام چوسهل است وخطا

من چراعشرت امروزبه فردافکنم



دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفت

کای صـبـا نـَکهَـتی از کوی فلانی به من آر

 دیشب هنگامی که حافظ این بیت:

 " ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر"  را می سرود ازمضامین زیبا ومعانی ومفاهیم بکر آن من هم به موازات سروده شدن این غزل ،اختیار ازکف داده وعاشق  می شدم.

صبااگرگذری افتدت به کشور دوست

بیارنفحه ای ازگیسوی معنبردوست

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۱
رضا ساقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی