حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

درخرابات مـُغان گـرگذر افـتد بـازم

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۲ ب.ظ
"



درخرابات مـُغان گـرگذر افـتد بـازم 

حاصل خرقه وسجّاده روان دربـازم 

"خرابات"ازواژه های کلیدی دردیوان حافظ است. ستونهای اعتقادات سرحلقه ی رندان جهان خواجه ی شیراز برعرصه ی خرابات برافراشته شده وبنای  میکده یِ او راچنان استوار نگاهداشته که قرنهاست ازگزند وآفاتِ دورانها دراَمان مانده است.  حتّاپتک های کینه ونفرت تندروهای  متعصّبین وجاهلان آن دوره تا به امروز نیز نتوانسته کوچکترین خللی براستحکام این بناواردکرده وآن رافروریزد. علاوه براین روزبروز نیزاین میکده ی عشق پررونق تر شده وانسانهای فرهیخته ورندان  آزادمنش بیشتری راگِرد خود جمع وجذب کرده است
. دراین میخانه از میهمانان باباده ی خوشگوارعشق ومحبت به رایگان پذیرایی می گردد وسازوکار  شادمانی و کامروایی، مهربانانه وبی هیچ منّت وکِبروناز دراختیار آنان قرار می گیرد.
هرکه خواهد گوبیا وهرکه خواهد گوبرو
کِبرونازوحاجب ودربان بدین درگاه نیست.
خرابات همانگونه که ازمعنی  ظاهری آن استنباط می گردد در اصل جایی برای تجمّع ِ ازشهررانده شدگان، میخوارن و قماربازان بوده است . امّا حافظِ خوش فکر وخوش ذوق، بانگره وجهان بینی خاصی که پیداکرده بود،دست به مهندسی زده وآن رابه سلیقه ی خویش بازسازی ،نوسازی وبِهسازی کرد. به معنای آن ژَرفای عمیق تری بخشید تااینکه درگذرزمان به مرور مبدّل به مکانی روحانی برای گردهم آییِ اهل دل وپاکباختگان ووارستگان گردید.......
خرابات" در هریک از غزلیّات ِ حافظ، به مقتضای مضمونِ بیت، معنای تازه ای  به خود میگیرد.
دراینجا باتوّجه به کلمه یِ مُغان که درکنارخرابات نشسته، معنی "میخانه" ای رامی رساند که در مقابل مسجدی که جولانگاه زاهدریایی بوده قرار داشته واحتمالاًتوسط زرتشتیان اداره می شده است. شرابخوارانِ به ظاهر مسلمان! که ازمنظرشریعت مجازبه نوشیدن شراب نبودند بصورت پنهانی به این مکانها مراجعه کرده وازشرابهای نابی که  زردشتیان برای مصرف خود درست می کردند تهیّه می نمودند. گاهاً نیزباروی کارآمدن دولتهای متشرّع ومتعصّب، در بهای این میکده ها تخته شده وشرابخواران درمضیقه قرارمی گرفتند.
"خرابات مغان"برای حافظ مکانی بی ریا و مقدّس است. حافظ دراین مکان مقدّس است که به باورها وعقایدِ خویش سروسامان می بخشد.
"م" در "بازم" پرش ضمیر (رقص ضمیر) است که به اقتضای وزن ، از انتهای "گـذر" به اینجا پریده است. در اصل "گذرم افتد باز" است.
حاصل : نتیجه ، درآمد 
روان : بی درنگ ، سهل و آسان ،
"روان" یک معنای دیگر هم دارد به معنی جاری و با "نقد" که بیاید ؛ "نقد روان" به معنی پـول رایـج است.با این معنی "حاصل خرقه و سجاده" می‌تواند پولی باشد که از فروش خرقه و سجـّاده به دست می‌آید. البته "حاصل خرقه و سجاده" یعنی زهد و پارسایی که از طریق عبادت ریاکارانه حاصل شده باشد. از طرف دیگر،"حاصلِ خرقه و سجاده" معنیِ "تمام هستی ِ من" رانیزدربردارد. بنابراین بین "خرابات مغان" با درنظرگرفتن فقط معنی ِ ظاهری (مکان قماربازی ) با "روان دربازم" به معنای ِ "باختن ِ هرآنچه که دارم" تناسب وجود دارد. "دَرباختن" از دست دادن است و در اصطلاح عرفانی : "مَحو کردن اعمال گذشته ازذهن وخاطراست."
"مُغ" درلغت به معنای روحانی مذهبِ زردتشت آمده، مغان نیز جمع ِ مُغ وبه معنای پیشوایان این مذهب می باشد.
علاقمندیِ حافظ به "خراباتِ مغان، دیرمغان، پیرمغان" وبکاربردن مکرّر آنها به صحّت این شائبه قوّت بخشیده که شاید حافظ به مذهب زرتشت گرویده بوده است.
 بنظرمی رسد چنین باوری صحّت نداشته باشد. ازآن رو که اندیشه های ناب حافظ فراشمول، فراقومی وفرامذهبیست تاحدّی که خودیک مسلک مستقل ومنحصربفردمحسوب می شود. مَسلکی که منتقدان وموافقان جدّی وسرسخت خودرادارد.
 بی تردید این برداشت نادرستِ گرایش حافظ به زرتشت، ازآنجا به وجودآمده که معتقدان به این گمان مشاهده کرده اند که حافظ هرگاه ازواژه ها واصطلاحات کلیدیِ "خراباتِ مغان، دیرمغان، وپیرمغان" رابکارمی گیرد آنقدر ادب واحترام  وارادت را چاشنی کلام خویش می کند وعلاقه ی قلبی خویش به زرتشت رابروزمی دهد که گویی یکی ازپیروان پروپاقرص اوبوده است!
درحالی که این نشانه ها تنها بیانگر علاقه واحترام وناشی ازوسعت بینش حافظ وارادت به باورهای نیاکان خویش بوده وبیش ازاین نیست.  تنهابااستنباط ازچندبیت  شعر، نمی توان به مذهب وعقیده یِ شاعری که  به ایهام گویی و درپرده سخن گفتن شهرت دارد بصورت قطعی پی برد. دراین مورد تنها می توان به این سخن اکتفاکرد که ارادت اوبه زرتشت انکارناپذیراست واین علاقه بی چیزی نیست و گویی،مَشعل آتش ارادت به زرتشت همیشه درخراباتِ جانِ شاعر مشتعل بوده که می فرماید:
ازآن به دِیر ِمغانم عزیز می دارند
کآتشی که نمیردهمیشه دردلِ ماست
یا:
به باغ تازه کن آئین ِ دین زرتشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
بگذریم وبرگردیم به شرح غزل:

احتمالاً منظورشاعراز"خرابات مغان" دراین غزل، کنایه ازمیکده های شیرازبوده باشد. چراکه باتوجه به مطالبی که درغزل مطرح شده، بنظرمی رسد این غزل درزمان ِ تبعید به یزد سروده شده است. شاعر ازاینکه درشرایطِ اندوهبار تبعید، دلش سخت برای شیراز تنگ شده بوده،دست به آفرینش این غزل زده،تاهم مکنونات ِ قلبیِ خویش رابیان کرده باشدوهم فرصتی برای بیان باورها و اعتقادات ِ خویش بدست آورده باشد. باتوّجه به اینکه  درجای جایِ شیرازشراب تولید می کرده اند وبادرنظرداشت ِ اینکه شیراز مهدِ شعر وگل وبلبل بوده و وَارستگان ورندان ِ زیادی را درخود جای داده بود،به "خراباتِ مغان" تشبیه شده است.
معنی بیت :
(ازوقتی که به شهریزدتبعیدشده ام ازجمع رندان باده نوش جداافتاده ام) اگر دوباره به شیراز برگردم و گذارم به میکده ی رندان بیافتد  کاری خواهم کردکه هرچه از زُهدو پارسایی متشرّعانه در کارنامه ی خویش دارم زدوده شود. چنان به عیش وعشرت خواهم پرداخت گذشته ی خویش رابه فراموشی بسپارم.
 گرزمسجد به خرابات شدم خُرده مگیر 
مجلس وَعظ درازاست وزمان خواهدشد!


حلقه‌ی توبه گرامروزچوزُهّاد زنم 

خـازن میکده فردا نکند دربـازم 

"حلقه‌ی توبه زدن" استعاره از گرفتن حلقه‌ی در مکان مقدّس مذهبی مثل کعبه،مساجد ویا آرامگاه بزرگان دینی به منظور استغفار ازگناهان است.
در داستان "لیلی و مجنون" می‌خوانیم که پـدر مجنون او را به کنار خانه‌ی کـعـبـه  می‌برد و از او می‌خواهد که حلقه‌ی در کعبه را گرفته و توبه کند تا خداوند او را از مرضِ مالیخولیایی (عشق) که دارد نجات دهد، مجنون دست در حلقه‌ی ِ کعبه کرده ومی‌گوید : "خداوندا هرچه دارم از من بگیر و بر عمر لیلی بیـافزای ! " پدربامشاهده ی این وضعیت بکلّی ازدرمان اوناامید می‌شود.
"زُهـّاد" : زاهدان وعابدان 
"خازن" : خزانه دار ، مامور ونگاهبان خزانه، در اینجا میکده به صورت پنهانی به خزانه محلّ نگاهداری گنج(شراب) تشبیه شده  ومنظور از"خازن ِمیکده" همان می‌فروش یا ساقیست.
برداشت اوّل:اگر امروز به مانند ِ زاهدان حلقه ی دَرِ توبه را بکوبم ودست ازشراب خواری بردارم بیم آن دارم که فردا نگاهبان میکده مطلع گردد و در برویم نگشایدبنابراین توبه نمی کنم تاپیش می فروش سرافکنده نگردم.
برداشت دوّم:
اگرمن هم مانند پارسایانِ ریاکارکه هرروزازاعمال ورفتار زشت خود توبه کرده ودوباره مرتکبِ گناه می شوند، از نوشیدن ِشراب توبه کنم وبرگردم به عبادت ریایی بپردازم، بیم ِ آن دارم که پیر ِمی فروش در آینده مرا به میکده راه ند‌هدچون اطمینان دارم که قطعاً دوباره ازتوبه پشیمان شده وبه شرابخواری روی خواهم آورد. 
هدف ازاین بیت،برجسته سازی ِ توبه ی ِ بی ثمر ِ زاهدان ریائیست. ضمن  آنکه اعتقاداتِ خویش را نیز دراین برجسته سازی نمایان ساخته است. حافظِ رند بایادکردن ازباده فروش به عنوان (خازن  میکده)نشان می دهدکه قصد توبه ندارد وهمچنان دوستدارشراب  وعیش ونوش  است. 
حافظ حتّا یکبارنیزازشراب خوردن توبه نکرده وهرگاه که قصد توبه داشته وبدان پایبندبوده توبه اززُهد وریاکاری بوده است.
بشارت بر به کوی می فروشان
که حافظ توبه از زُهد ریا کرد

وَر چو پروانه دهددسـت فراغ بالی 

جزبدان عارض شمعی نبـُوَد پروازم 

"وَر" : مخفّف و اگر
"فراغ بال" : آسودگی خاطر، بال وپرزدن آزادانه وبی تشویش 
 "عارض" : چهره
"شمعی" : مانند شمع ، چهره‌ی برافروخته را به شمع فروزان تشبیه کرده است. ضمن آنکه "شمعی" یک نوع رنگِ بین سبز وزردنیزهست ودرآن روزگاران بیشتربکارگرفته می شد. بانظرداشتِ این معنا، "عارض شمعی" یعنی "عارض گندمگون" که پیش ازاین نیز حافظ درتوصیف ویژگی های ظاهری شاه شجاع بکاربرده است. 
بین "شمع" ، "پروانه" ، "بال" و "پرواز"  تناسب ظاهری وپیوند معنایی وجود دارد. 
حافظ درانتخاب واژه ها حساسیت خاص و عجیبی دارد. اغلب واژه ها درهربیت ویا هر مصرع، هم تناسب ظاهری دارند هم همجنس وهم خویشاوندان  یکدیگرند هم رابطه ی معنایی گاه درچند وَجه دارندوگاه متضاد یکدیگرند. مهندسیِ بی نظیر حافظ درانتخاب وبکارگیری واژه ها وهنرچیدمان کلمات درکنار یکدیگر، یکی دیگرازاسرارماندگاری وشیرینی اشعار اوست که تاکنون هیچ شاعری نتوانسته اینچنین هنرنمایی کند.
معنی بیت : اگر آسودگی خاطری برای من فراهم شود(اگرمیسّرگردد که من بتوانم آزادانه وبی دغدغه پروبالی بزنم) همانند پروانه جز گردِ آن چهره‌ی فروزان معشوق به پروازدرنخواهم آمد.
پروانه را ز شمع بود سوز دل ولی
بی شمع ِعارض تو دلم را بود گداز

صحبتِ حورنخواهم که بُوَدعینِ قصور
 
بـا خـیـال تـو اگــربا دگـری پـردازم 

"صحبت" : هم‌نشینی ، مؤانست
 "حور" : حوریه، زن سیاه چشم بهشتی    "عیـن" : چشم ، چشمه ، درفارسی به معنی مانند ، اصل و خود چیزی ، در اینجا : محض
"قصور" : کوتاهی ، گناه ، خطا
"عین قصور" : کوتاهی محض
گرچه منظورشاعر از"عین ِ قصور" کوتاهی کردن ِ آشکاراست، لیکن همزمان تداعی کننده‌ی"قصور" که جمع ِ قصر وتداعی کننده‌ی "قصرهای بهشتی" نیزهست تاازلحاظ ظاهری وبامعنای قصرها پیوندی با "صحبت حور" داشته باشد. امّا ازلحاظ معنایی "قصور به معنای کوتاهی وخطا کردن" پیوندی با "صحبت حور" ندارد ومربوط به مصرع دوّم است.
 معنی بیت: آرزوی هم نشینی با زنان سفیدپوستِ سیاه چشم ِ بهشتی را ندارم. چراکه می دانم حتّا باهمصحبت شدن با حوریان بهشتی، تمام فکر وخیال من باتوخواهدبود واگربه این اتّفاق تن بدهم مرتکب خطا وکوتاهی درعشق توشده ام. باوجودِ بودن خیالات تو در سرم، اگربادیگری بوده باشم حتّا باحوری، نشانه ی خطا کاری وکمال ِکوته نظری من خواهدبود من هرگزتن به همنشینی با دیگران نخواهم داد.
جالب است که حافظ حاضرنیست درقبالِ  حوریان ِبهشتی حتّاخیال ِ معشوق رامعامله ومعاوضه کند. در حالی که آرزوی نهایی ِهرزاهد وهرعابد رسیدن به حوریان بهشتی به هرقیمت وبه هروسیله هست. اوبه داشتن خیال ِ روی دوست کامیاب است وحاضرنیست به چیزی دیگربیاندیشد.!
اگرچه موی ِ میانت به چون منی نرسد
خوش است خاطرم ازفکر ِاین خیال دقیق


سِـرّسودای تودرسینه بماندی پنهان 

چشم ِ تردامن اگر فاش نکردی رازم 

سودا: معامله، کنایه ازعشق واشتیاق
چشم تر دامن : ۱- چشم ِ به گناه آلوده(گناه افشای راز) ۲- چشم اشک آلود .
معنی بیت : 
ای محبوب، راز ِاشتیاق وعشق من نسبت به تو،قطعاً مستور وپنهان می ماند اگرچشمان خطاکار وخیس من مدارا می کرد ورازمرا افشا نمی ساخت.
معمولاً عاشق ومعشوق هردو دوست دارند عشق میان آنها مستوروپوشیده باقی بماند وکسی ازاطرافیان ازسِرِّ آنها باخبرنشود. امّا هیچگاه موفق نمی شوند ودیر یا زودعشقشان برمِلا می گردد.عشق وسُرفه را نمی توان پنهان کرد.
تورا صبا ومرا آب دیده شد غمّاز
وگرنه عاشق ومعشوق رازدارانند.


مرغ‌ سان ازقفس خاک هوایی گشتم 

به هوایی که مگرصیدکند شهـبازم 

"مرغ سان" : همانند پرنده
"قفس خاک":  زندان استعاره ازدنیا
"هوایی شدن": دو معنا دارد : 1-  بی قرار شدن ، عاشق شدن  2-مثل ِ پرنده توان پروازپیداکردن و درهوا پریدن
در اینجا : "هوایی گشتن" یعنی  آسمانی شدن وازدنیا دل بریدن(عاشق شدن)
"مگر" : شاید  
"به هوایی" : در آرزوی اینکه ، به امیـد اینکه  
"شهباز": عقاب شکاری،استعاره از معشوق که دلهای عاشقان راشکار می کند  
معنی بیت : مثال ِ پـرنـده ای در زندان این دنیا هستم که هوایی وبی قرارم آسمانی شده ام (عاشق شده ام) و دل ازدنیا بُریده ام ومی خواهم به پروازدرآیم تنهابه این امید که شاید توجّه شهباز(معشـوق) به من جلب شود ومرا شکار کند و به دام خود بیاندازد.
عاشق چه چیزی بیشترازاین می خواهد که درزندان بازوان معشوق به اسارت کشیده شود؟ روشن است که چنین اسیری ازدودنیا آزاد خواهد بود.
حافظ ازجورتوحاشاکه بگرداند روی
من ازآن روز که دربندِ توام آزادم


همچوچنگ اَربه کناری ندهی کام دلم 

ازلب خویش چونی یک نفسی بنوازم 

 "چنگ" : از سازهای بسیار قدیمیست که نوازنده هنگام نواختن می بایست آن را در آغوش می گرفت وباچنگ می نواخت بعدها درگذرِ زمان دچار تغییراتِ زیادی شد.
"کنار" :دربَروآغوش ، پهلو
"نواختن" : ایهام دارد : 1- ساز زدن  2- نوازش کردن 
خطاب به معشوق:
معنی بیت : ای معشوق،اگر بَسان ِنوازنده ی ِ چنگ، مراصمیمانه درآغوش نمی‌گیری وکام دلم رابرآورده نکنی،حداقل همانندِ نی لبت را برلبم بگـذار وبا بـوسه‌ای مـرا نـوازش کن.
چنگ بنوازوبسازاَرنبُود عودچه باک
آتشم عشق وتنم عود ولبم مجمرگیر

ماجرای دل خون گشته نگویم با کـس 

زآنکه جزتیغ غمت نیست کسی دَمسازم 

"مـاجـرا": سرگذشت ، داستان ،
"ماجرا" معنی دیگری هم دارد که  : "درتصوّف وقتی سالک، خطا و گناهی انجام داده باشد، به دستور مُرشد باید درمحل کفش‌کن روی یک پا ایستاده و دو دستش را مدتی بالا نگاه داردتا موردتنبیه قرارگیرد. این نوع تنبیه ِ درویشانه را "ماجرا" می‌گفتند.
"مـاجـرا" در عربی به معنی آنچه جریان دارد و جاریست نیز هست که می‌تواند به معنی اشک هم باشد.پس این معنی نیز مناسبت دارد وقطعاً مدِّ نظرشاعربوده است.
"دل ِخون گشته" : دلی که زجربسیار کشیده ، عاشق ، خونین 
 "تیغ غم": غم به تیغی تشبیه شده است.  
 "دمساز" : همدم و هم نشین 
معنی بیت : داستان غم وزَجر بسیاری راکه کشیده ام  به هیچ کس نخواهم گفت زیرا که من  یک هم نشین و مونس  بیشترندارم،آن هم غم ِ توست ،غمی که چون تیغ  بُرّان وآزارنده هست بنابراین من همیشه درآزارم ومشغول ِ زجرکشیدن هستم.
حافظ ِ گمشده راباغمت ای یار ِ عزیز
اتّحادیست که درعهدِ قدیم افتادست.


گربه هرموی سری برتن حافظ باشد 

همچو زلفت همه رادرقدمت اندازم

درقدم انداختن" : نثار کردن ، فدا کردن   
معنی بیت : همانگونه که گیسوانت نیزسر به پاهایت گذاشته (آنقدربلنداست که به روی پاهایت ریخته، یا آنقدرتورادوست دارد که سربه پایت گذاشته) من هم سرخویش رادرزیرقدمهای مبارک تومی اندازم حتّا اگربرسرهرمویی از بـدن من  یک سر وجود داشته باشد، ازبس که عزیزی برای من،حاضرم همه‌ی سرهایم را نثار قدمت کنم. یعنی تمام وجودِ من برای توست.
 بیا که باسرزلفت قرارخواهم بست
که گرسرم برود برندارم ازَقدمت

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۷
  • ۳۸۹ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی