حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن براین غریب

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۳۲ ب.ظ




گفتم ای سلطان خوبان رحم کن براین غریب

گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب


این غزل گفت وشنودِ عاشق و معشوق زمینیست. معشوق حافظ نیز مانندِ خودش رند است و پاسخ های رندانه می دهد.
معنی بیت:
گفتم ای پادشاه خوبرویان برمنِ غریب وبی کس رحم کن گفت: هرکس که به دنبالِ تمنیّات وخواهش های دل ِ خودروان گردد بی تردید راهِ خودرا گم می کند ای بینوای غریب تونیز حق داری که گمگشته و سرگردان شده ای.
به دام زلفِ تو دل مبتلای خویشتن است
بکُش به غمزه که اینش سزای خویشتن است

گفتمش مگـذر زمـانی گفت معذورم بدار

خانه پروردی چه تاب آردغم چندین غریب


گفتم به معشوق لحظه ای درنگ کن ومرو گفت: من درخانه پرورش یافته وازغم غربت وغریبی چیزی نمی دانم! من چگونه می توانم غم واندوه تو وسایرغریبانی که دردنبال دل راه گم کرده اند را درک کنم؟!
حافظ اندیشه کن ازنازکی خاطریار
بروازدرگهش این ناله وفریادببر


خُفته بر سَنجابِ شاهی نازنینی را چه غم

گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب


سنجاب: حیوانی مثل سمور به رنگ خاکستری، که پوستی قیمتی دار.
 سنجاب شاهی: پوستین یا تشکچه‌ای از پوست سنجاب که برای شاهان ساخته شده باشد.
خاره: سنگ سخت، خارا
درادامه ی بیت قبلی:
من نازپروده ای هستم که همیشه درنازونعمت بوده ودرد ورنج غریبی نچشیده ام! من که همیشه سربربالین نرم گذاشته وبر پوستین سنجاب مخصوص پادشاهان آرمیده ام چگونه می توانم وضعیّتِ غریبی مثل تورا که سربر خشت وسنگ خارا می نهی درک کنم؟ ازمن انتظاری نداشته باش که برتو ترحّم کنم!
نگرفت درتوگریه ی حافظ به هیچ روی
حیران آن دلم که کم ازسنگِ خاره نیست


ای که درزنجـیرزلفت جای چندین آشـناست

خوش فتادآن خال مُشکین بررخ رنگین غریب


دراین بیت،غریب ایهام دارد. هم به معنای غریبه وبیگانه وهم باتوجّه به حالتِ "خوش" افتادن ِ خال، به معنیِ شگفت انگیزاست. یعنی استثنائیست هیچ خالی برصورتِ معشوق اینچنین خوش ننشسته است. 
ای که درمیان حلقه های گیسویتِ دلهای دلدادگان زیادی جای گرفته وبه بندکشیده شده اند، آن خالِ سیاهِ زیبایت بر روی رنگینِ تو بسی شگفت انگیزوبی مانندنشسته است. درآمیختن سیاهی خال با دیگررنگهای اجزای صورتت مثل لب وگونه و....جالب واستثنائیست.
غریب به معنی غریبه: 
آشناها درحلقه های زلفت گرفتاروبه بندکشیده شده اند، امّا این خال سیاهِ بی ارزش و غریبه، دربهترین نقطه ی سیمایت چه زیبا برای خودش جاخوش کرده است!.
خالِ مُشکین که برآن عارض ِ گندم گونست
سِرّ آن دانه که شد رهزن ِ آدم بااوست


می‌نماید عکس مِی در رنگِ روی مَه وشت

همچوبرگِ ارغوان بر صفحه ی نسرین غریب


می نماید: نشان می دهد،منعکس می کند.
مهوش: مانندِ ماه
صورت ماهِ توبس که سپید ونورانیست، عکس باده ای که دردست می گیری درآن می افتد وانعکاس داده می شود مثل این شده که تصویربرگِ گل اَرغوان بر روی صفحه وگلبرگِ نسرین افتاده است، شگفت انگیزاست.
دراینجاتشبیه زیبا ولطیفی صورت گرفته است. اوّل اینکه صورت مهوش ِ یار مثل برگ گل نسرین سپید ولطیف است. دوم اینکه تصویر ارغوانی رنگِ شراب برروی یاروگونه هایش همانندِ گل ارغوانیست که برروی گل نسرین افتاده باشد.
آن روزشوق ساغرمِی خرمنم بسوخت
کآتش زروی عارض ِ ساقی درآن گرفت



بس غریب افتاده است آن مور خط گِرد رخت

گر چه نبود در نگارسـتان خط مشکـین غریب


مور: بسیاری ازشارحان مور را مورچه معنی کرده اند وموهای لطیفِ گِرد صورت معشوق را به صف مورچگان تشبیه کرده اند! تصوّرصفِ مورچه، گِرداگِرد صورت کسی، نه تنها شاعرانه نیست بلکه بسیارمشمئزکننده وچندش آوراست! نمی دانم این شارحان چرا چنین برداشتی کرده وبه خود زحمت نداده اند درموردِ "مور" لغتنامه راورقی زده ومعناهای دیگرآن رابررسی کنند تا هم شانِ خودرا زیرسئوال نبرند وهم اشعار نغزوناب  حضرت حافظ رااز زیبایی نیاندازند! 
به این تفسیری که یکی ازاساتید معروف دانشگاه جناب دکتر....
برداشت فرموده اند توجّه فرمائید:
(موی گرد صورتت حال غریبی دارد، گویی مورچه دور صورتت را گرفته؛ اگر چه در نگارستان وجود خط سیاه تعجبی ندارد.(
هیهات! جناب دکتر! بااین همه مورچه ای که  روی صورت معشوق ریخته اید بایدهم حال غریبی داشته باشد!
درلغتنامه ی دهخدا درمعنای "مور" موج زدن و تموّج نیز آمده است. دقیقاً معنای موردِ نظر حافظ همین است. 
خط ِ گِرد رخ: موهای لطیفیست که به ویژه در ایّام نوجوانی وجوانی،گِرداگِردصورت می روید وبر زیباییِ صورت می افزاید. درنگاهِ حافظ این موها گرداگردِ صورت معشوق موج می زنند. ضمن آنکه با توجّه به مصرع بعدی،موج وانحنایی که درخطّاطی به حروف وکلمات می دهند نیز مدِّ نظرحافظ نکته بین بوده است.
نگارستان: نمایشگاه وکارگاهِ خطاطی ونقّاشی. رخسار معشوق به سببِ همین خطوطِ سیاه رنگ ورنگین بودنِ لب وگونه و.... به نگارستان تشبیه شده است.
دربیتِ پیشین دیدیم که خالِ سیاه درمیانِ رنگهای لب وگونه ی یارغریب افتاده بود. حال دراینجا خطوطِ گِرداگرد صورتِ یار غریب(هم به معنی غریبه وبیگانه ،هم جالب و شگفت آورافتاده است.
معنی بیت: آن موهای ظریف ولطیفی که گِرداگِردِ رخسارت موج می زند بسی خیال انگیز و شگفت آور وغریب افتاده است! گرچه درنمایشگاه ونگارستانها نیز چنین تموّجی باخطوطِ سیاه رنگ وجوددارند وچیزغریبی نیست.
نه تنها دراین بیت بلکه در بسیاری ازغزلها، انحنا وموجِ "خطِّ گِرداگِردِ صورتِ" معشوق،موردِ توجّهِ حافظِ  نکته بین بوده است در بیتِ زیر"حُسن"به دایره ای تشبیه شده (گردی صورت) "خال" مرکزاین دایره و"خط" مدار این دایره!
ای روی ماه منظرتو نوبهارحُسن
خال وخطِ تومرکزحُسن ومَدارحُسن 
وجالب است که  دربیتی دیگر"خط" به جام هلالی تشبیه شده است!
عشق من باخطِ مُشکین توامروزی نیست
دیرگاهیست که زین جام هلالی مستم.


گفتم ای شام غریبـان طُــرّه یِ شـبرنگِ تو

در سحرگاهان حَذر کن چون بنالداین غریب


طرّه:بخشی ازمو که برپیشانی ریزند.طرّه سرّغریبی دارد وهربیننده رامجذوب خودمی کند وبراندام خیلی ها لرزه می افکند.
شبرنگ:  مانند شب سیاهرنگ
شام غریبان: درقدیم کسانی که دردیارغربت، سرگردان بودند معمولاً به علّتِ نداشتن امکانات (چراغ وشمع و...) شبهای غم انگیز، وحشتناک وتاریکی درغربت سپری می کردندازهمین رو معروف شده است. 
گفتم ای آنکه طرّه ی مشکین تو(ازشدّتِ سیاهی)همانندشام غریبان تاریک است ولرزه براندام آدمی می اندازد! اینقدر سنگدل مباش وبه حالِ عاشقانِ غریب،بی توجّهی مکن، اگر سحرگاهان این مسکینان و غریبان،آه بکشند وناله کنند، ممکن است آتشِ آهشان دامنِ تورافراگیردمواظب باش واز تندخویی پرهیز کن. 
البته که آه وناله ی عاشقی مثل حافظِ شیدا وشیفته، هرگزباعث ِ وارد شدن صدمه ای به معشوق
نمی شود.
گرازاین دست مرابی سرو سامان داری
من به آهِ سحرت زلف مشوّش دارم


گفـت حـافظ آشــنایان در مـقام حیـرتند

دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب


حیرت:خیرگی، سردرگمی و سرگردانی، حیرت یکی از منازل سیروسلوک نیزهست. حافظ به زیبایی هردومعنی را درهم آمیخته ومضمون زیبایی خلق کرده است.
دورنَبُوَد:  بعید نیست
معشوق گفت: ای حافظ چه توقّعی داری؟!هنوز آشنایان (عاشقان قدیمی تر) درمرحله ی سرگردانی وحیرت، سرگشته مانده اند ونتوانسته اند  قدمی پیش تر گذاشته ونزدیک من بشوند.!خیلی دورازانتظار وعجیب نیست، چنانچه غریب و بیگانه‌ای مثل تو،اینچنین وامانده وناتوان در گوشه ای بنشیند وخیره بماند. توراهی طولانی درپیش داری وهنوززوداست!
هرکه خواهدکه چوحافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وازپی ِ ایشان نرود.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۳
  • ۳۰۶ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی