حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

ای که برماه ازخط مِشکین نقاب انداختی

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۰۷ ب.ظ




ای که برماه ازخط مِشکین نقاب انداختی

لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

چنانکه ازمقطع غزل برمی آید این غزل درمدح نصرت الدین شاه یحیی سروده شده است. 
شاه یحیی ملقّب به نصرةالدین شاه ممدوح ودوست رندِشیراز که از طرف امیر تیمور به سال 789ه.ق به حکومت شیراز رسید. امیرتیمور وقتی خطّه ی فارس راتسخیرنمود پس ازتصرّف شیراز تصمیم گرفت حاکمی ازجانب خویش انتخاب وبه حاکمیّت شیرازبگمارد. شاه یحیی که فردی سیاستمدار، فرصت طلب ومحافظه کاربود با نقشبازی و وسیاست ورزی به تیمورنزدیک شد وباجلب نظراو سرانجام به آرزوی دیرینه ی خود رسید وبه جای سلطان زین العابدین بر کرسی امارت مظفری نشست.
حافظ خوش ذوق درمصرع اوّل این بیت باهنرنمایی درمضمون سازی، رخسار شاه رابه ماه ودرمصرع دوّم به آفتاب تشبیه کرده است‌. 
خط مِشکین: موی سیاه صورت ، ریش.
نقاب: حجاب،هرچیزی  که با آن روی را بپوشانند.
معنی بیت: ای محبوبی که رخسارماهِ خویش راباموهای لطیف وسیاه گِرداگِردصورتت، پوشانده ای ظرافت درسلیقه ات لطف آمیزاست با اینکار گویی که سایه ای برآفتاب رخشان رخسارت انداخته ای.
آفتاب باهمه ی محاسنی که دارد بدون وجود سایه آزارنده خواهد بودحافظ بانظرداشت این نکته می فرماید: لطف کردی برعاشقانت منّت نهادی سایه ای برآفتاب انداختی تاعاشقانت از شدّت سوزو گدازکباب نگردند. 
ماهِ خورشید نمایت زپس پرده ی زلف
آفتابیست که درپیش سحابی دارد            


تاچه خواهد کردباما آب ورنگ عارضت

حالیا نیرنگِ نقشی خوش برآب انداختی


تاچه خواهدکردباما: تاببینیم سرانجام باما چکار خواهدکرد.
عارضت: چهره اَت
"نیرنگ" ایهام دارد: ۱- رنگی که نگارگران می زنند.۲- سحر وافسون، ۳- طرح اوّلیّه ای که نقّاشان برای ترسیم تصویر پی ریزی کنند. ۴- حیله وسیاست ورزیِ شاه درنزدیک شدن به امیرتیمور وجلب نظروتاییداوبرای به تخت نشستن
حافظ دراینجا نقش زیباوآب ورنگِ رخسارشاه رابانقشه ی حیله گرانه اودرنزدیک شدن به تیمور وبه دست آوردن دل او به زیبایی ورندانه درهم آمیخته ، معنای این دونکته رابه یکدیگرپیوندزده ومضمون ناب وحافظانه آفریده است. 
نقشی برآب انداختی: "آب" دراینجا کنایه از چهره ی صاف وروشن محبوب است. بااینکه منظوراز "نقشی برآب انداختی" نقّاشی وآرایش دلبرانه ی چشم ولب وابروبرصفحه ی صاف صورت است بااینحال این نکته رانیزدراعماق معنایادآورمی شود که به منظوربه چنگ آوردن حکومت، زیرکانه طرحی خوش وبی هزینه ای پی ریزی کردی، ممکن بود نقشه ات نقش برآب شود وحاصلی نداشته باشد امّابا زرنگی نقش ِ خوبی بازی کردی به عبارتی ازآب گل آلود،نه ماهی بلکه کره گرفتی!
معنی بیت: بایدمنتظرماندودید که جلوه ی جمال تودرروزهای آتی باماچکارخواهدکرد فعلاً که طرح افسونگرانه ای برصفحه ی صافِ سیمای خویش کشیده ای ودلهارا به غارت می بری تاببینیم درآینده (زمانی که کاملاً سواربر اَریکه ی حکومت شدی) با دوستدارانت چه خواهی کرد طرّاحی اوّلیّه ات که بسیارخوش ووسوسه انگیزاست ببینیم سرانجامش چه خواهدشد. 
روزاوّل رفت دینم برسرزلفین تو
تاچه خواهدشد دراین سودا سرانجامم هنوز


گوی خوبی بُردی ازخوبانِ خُلّخ شاد باش

جام کیخسروطلب کافراسیاب انداختی


گوی: توپ بازی ِچوگان
گوی خوبی: خوبی به گوی تشبیه شده است. 
خُلَّخ: شهر بزرگیست در خطای (ترکستان) که مُشک خوب از آنجا آورند و خوبان را بدانجا نسبت کنند  مردمان آنجا در زیبایی وجمال و حُسن ضرب المثل هستند. 
جام کیخسرو: جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که گویندجمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می نمود، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. حال که شاه یحیی به تخت نشسته حافظ به اومی فرماید جام جهان نمارااز کیخسروتحویل بگیرکه نوبت توست توسزوارتصاحب این جام افسانه ای هستی‌. 
کی خسرو: کیخسرو در اساطیر و حماسه‌های ایرانی و شاهنامه ی فردوسی، فرزند سیاوش و فرنگیس و نواده ی کیکاووس  وافراسیاب  است. واژه ی کیخسرو به معنی شاه نیک‌نام است. کیخسرو در دیانت و شهامت، سرآمد شاهان کیانی و نسبت به کیکاووس خوش‌نام‌تر است. زیرا کیکاووس در شاهنامه اعمالی موذیانه انجام می‌دهد اما کیخسرو به عنوان پادشاهی عادل و شجاع باقی می‌ماند. در شاهنامه و متون پهلوی کیخسرو نمادی از یک شاهنشاه آرمانی است.وی پس از اینکه به سلطنت ایران رسید با افراسیاب جنگید واوراکشت. حافظ شاه یحیی رابه کیخسروتشبیه کرده است.
افراسیاب انداختی : افراسیاب که دراینجا همان تیمورباشد را شکست دادی(البته باحیلت ونیزنگ). 
حافظ به مدد نبوغ خویش دراینجا سه موضوع را درهم آمیخته ومضمونی بی نظیر خَلق کرده است.۱- برتری حُسن وجمال ظاهری شاه یحیی نسبت به خوبرویان خُلًخ که درزیبایی وجمال بی مانند بودند. ۲-توفیق شاه یحیی درپیشی گرفتن ازسایر رقبا وجلب نظرتیمور ونشستن برتخت پادشاهی ۳- اشاره ی ضمنی به داستان پیروزی کیخسرو برافراسیاب شاه ترکان وتشبیهِ عملکردِ شاه یحیی به عملکرد کیخسرو. بااین تفاوت که غلبه ی شاه یحیی برتیمور درمیدان جنگ صورت نپذیرفت  بلکه باسیاست ورزی ودادن قول ۳۰۰تومان مالیات سالیانه، توانست نظرتیمور راجلب کند لیکن کیخسرو درمیدان جنگ به افراسیاب غلبه کرد.
معنی بیت: ای محبوب، توازمیان خوبرویان خُلّخ( وازبین آنانکه کاندیدای به تخت نشستن حکومت شیراز بودند) گوی خوبی راربودی (تو انتخاب شدی)  حال به شکرانه ی این پیروزی، جام کیخسرو رابه طلب، که شایسته ی این جام توهستی  توبانقشبازی وترفندی که بکاربستی بر افراسیاب زمان  (تیمور) پیروز شدی وبرتخت حکمرانی تکیه زدی حالیا جام شراب سربکش و شادمانی کن.
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شهِ خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
 

هرکسی باشمع رخسارت به وَجهی عشق باخت

زان میان پروانه را در اضطراب انداختی


شمع رخسار: رخساریار به شمع تشبیه شده است. 
به وجهی: به طریقی، به گونه ا‌یی 
"پروانه" دراینجا کنایه ازخود شاعراست. از روشنایی شمع همگان  فیض می برند امّا دراین میان  پروانه که ازهمه عاشق تراست بی آنکه ازروشنایی شمع بهرمندشود به آتش شمع می سوزد وخاکسترمی شود!
اضطراب: تشویش  ونگرانی
معنی بیت: ازروشنایی شمع رخسارتوهرکس به گونه ای فیض می برد وباتوعشقبازی می کند در این میان تنها پروانه ی شوربخت را محروم ساخته ای ! پروانه ای را که بیش ازهمه دوستار تو ونگران حال توست باسنگدلی در آتش انداختی وسوزاندی.
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا زحال توبا حال خویش پروا، نه


گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما

سایه ی دولت براین کنج خراب انداختی


کُنج خراب کنایه ازدل عاشق است.
معنی بیت:عشق توگنجیست که به لطف تو دردل ویران من جای گرفته است. توسایه ی سعادت و ثروت رابراین کُنج ویرانه انداختی ومرارستگارکردی.
سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای توویران کردم


زینهارازآب آن عارض که شیران راازآن

تشنه لب کردی وگُردان را درآب انداختی


زینهار: امان،پناه، برحذرباش
عارض: چهره
"تشنه لب کردن" کنایه ازشیدا ومفتون کردی
گُردان: پهلوانان
درآب انداختن: شکست دادن وغرق کردن، در اینجا کنایه ازاسیرعشق کردن
معنی بیت: ای اَمان از آب ورنگ  رخسارتو که شیردلان راشیدا وشیفته نموده وپهلوانان ودلاوران رااسیر عشق نموده به دریای عشق انداخته وغرق کرده است. ازعشق توباید پرهیزکردهیچکس نمی تواندحریف عشق توباشد.
درآب ورنگ رخسارش چه جان دادیم وخون خوردیم
چونقشش دست داداوّل رقم برجان سپاران زد

 
خواب بیداران ببستی وانگه ازنقش ِخیال

تهمتی برشبروان خیل خواب انداختی


"بیداران" دراینجا کنایه ازعاشقان شب زنده داراست.
"نقش " : نقش معانی زیادی دارد دراینجا به معنای فیلم بازی کردن وخودرابه بی خبری زدن آمدن است.
خیال: تصوّر،گمان ،وَهم
شبروان:دزدانِ شب رو 
خیل: لشکر، طایفه
شبروان خیل خواب: دزدان قافله ی خواب
معنی بیت: ای حبیب، توخود بودی که راهِ خواب رابرچشم عاشقان ببستی ومانع  خواب آنها شده ی سپس به گمان افتادی وخودرابه بی خبری زدی و دزدانِ شبرورامتّهم نمودی که به قافله ی خواب حمله کرده ومانع خواب مردم شده اند. عامل بی خوابی عاشقان توهستی نه دزدانِ شب رو.
رَودبه خواب دوچشم ازخیال توهیهات
بودصبوردل اندرفراق توحاشاک


پرده ازرُخ برفکندی یک نظردرجلوه گاه

وازحیاحوروپری رادرحجاب انداختی


پرده ازرخ برفکندی: ظهورکردی، نمایان شدی
یک نظر: به اندازه یک نگاه کردن 
جلوه گاه: جایی که دیده شدی وبه جلوه گری پرداختی
 معنی بیت: نقاب ازرخساربرافکندی وبه اندازه ی یک نگاه ظاهرشدی و جلوه گری کردی حوریان وپریان بهشتی زیبائیهای تورادیدند وازشرم وحیا درحجاب فرورفتند
دگرحوروپری راکس نگوید باچنین حُسنی
که این رااینچنین چشم است وآنراآنچنان ابرو
 

باده نوش ازجام عالم بین که براورنگِ جم

شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی


جام عالم بین: جام معروف جمشیدشاه که درآن حوادث روزگاررامشاهده می کرد.
شاهدمقصود: معشوق دلخواه، دراینجا به هدف ومقصود رسیدن است.
معنی بیت: ازجام جهان بینِ کیخسرو وجمشید که به تورسیده است باده بنوش که همچون جمشید برتخت حکمرانی تکیه زده ای واز رخسار معشوقه ی دلخواه خویش نقاب انداخته واورا درآغوش گرفته ای وبه هدف ومقصودخودرسیده ای. بنوش وشادمانی کن که به سرمنزل مقصودرسیده ای
ای آنکه ره به مشرب مقصودبرده ای
زین بَحرقطره ای به من خاکساربخش
 

ازفریب نرگس مَخمورولَعل می پرست

حافظ خلوت نشین رادرشراب انداختی


"نرگس مخمور" کنایه ازچشم خمار
"لعل می پرست" کنایه ازلب سرخ وآبدارکه دایم شراب می نوشد.
معنی بیت: چشمان خمارآلودو لبهای سرخ و شرابخوارتوحافظِ خلوت نشین را به وسوسه انداخت وازپرهیزگاری به شرابخواری کشاند.
لب ازترشّح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مسوّس شد
 

و ز برای صید دل درگردنم زنجیرزلف

چون کمندِ خسروِ مالک رقاب انداختی


کمند: طنابی حلقه دار که شکارچیان به منظور گرفتن شکار پرتاب کرده وشکار رابه وسیله ی آن می گیرند. زلفِ حلقه حلقه ی محبوب به این کمند تشبیه شده است.
خسرو: پادشاه. 
رقاب:  گردن ها 
مالک رقاب:صاحب ومالک گردن ها
خسرومالک رقاب: پادشاهی که اختیارجان مردم رادارد
معنی بیت: درادامه ی سخنانذقبلی...  و کمندزنجیرزلف رابسانِ پادشاه مقتدری که اختیارجانِ بندگان خویش رادارد برگردنم انداختی تا دلم راشکارکنی
زآشفتگیّ حال من آگاه کی شود
آن راکه دل نگشت گرفتاراین کمند


داورِداراشکوه‌ ای آنکه تاج آفتاب

ازسرتعظیم برخاک جناب انداختی


داور: حاکم، کسی که میان نیک وبد قضاوت کند، قاضی 
دارا: ثروتمند،پادشاه، لقب داریوش
دارا شکوه: کسی که دارای فرّ و شکوه هست ، کسی که فرّو شکوه داریوش بزرگ رادارد. 
تاج آفتاب: به لطف طبع حافظانه، آفتاب دراینجا تاج دارد .
 تعظیم: بزرگ ‌کردن؛ بزرگ داشتن، احترام ‌کردن؛  سر فرود آوردن پیش کسی به‌رسم احترام.
جناب: آستان، درگاه
معنی بیت: ای حاکم مقتدری که دارای دولت وثروت هستی وفرّو شکوهِ داریوش راداری تو همانی که شکوه وجلال تو خورشید راواداربه کُرنش وتعظیم کرد توخورشید را واداربه کُرنش کردی ودرحین تعظیم  تاج اوبرخاک آستان توافتاد توتاج آفتاب رابرخاک درگاهِ خویش انداختی.
شهسوارمن که مَه آئینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نَعل مَرکب است

 
نصرت الدین شاه یحیی آن که خصم مُلک را

ازدَم شمشیرچون آتش در آب انداختی


نصرت الدین: یاری کننده دین، لقب شاه یحیی. 
دَمِ شمشیر: لبه ی شمشیر
 مصرع دوّم را می توان دوجورخواند: 
خوانش اوّل: شمشیرراباکسره بخوانیم.
خوانش دوّم: بعدازشمشیرمکث کنیم.
معنی بیت باخوانش اوّل: 
نصرت الدین شاه یحیی توهمان کسی هستی که دشمنِ این مرزوبوم را با لبه ی تیزشمشیر آتشین خود درآب انداختی ونابودکردی.
باخوانش دوّم:  دشمنِ میهن را آنچنانکه آتش درآب اندازندوبه یکباره خاموش کنندازدم شمشیر گذراندی وازبین بُردی.
جویبارمُلک راآب روان شمشیرتوست
تودرخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بِکن


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۱۰/۰۱
  • ۳۷۹ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی