حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

به دورِ لاله قدح گـیر و بی ریــا می‌باش

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۴ ق.ظ



به دورِ لاله قدح گـیر و بی ریــا می‌باش


به بـوی گل نفسـی هـمـدم صبـا می‌باش


دور : دوران، فصل ، زمان   

دورِ لاله: یعنی دورانِ گل ،بهار  "دور" گرداندن و به گردش در آوردنِ جامِ می در مجلس رانیزتداعی می کند. به گِرد گل نشستن. ضمن آنکه لاله ازنظرظاهربه شکل جام شراب و یادآورِ مجلس عیش ونوش می باشد.

قدح: پیاله، پیمانه شراب

به بـوی گل : ایهام دارد : 1- شمیم،رایحه ، عطر 2- میل ، آرزو،امید   

صبا : بادِ ملایمِ صبحگاهی که از شمال می‌وزدوپیام رسانِ عاشق ومعشوق است.

بین "بو" - "بادِ صبا" و "دَم" ایهامِ تناسب برقرار است .


 درمجلسی که جامِ شراب به گردش درمی آید،خالصانه وبی هیچ تظاهری حاضرباش، هنگامِ بهار جامِ شراب سربکش و تظاهر و ریا را از خود دور کن ، خالص باش وبا استشمامِ عطرِ گل،ازفیض بخشیِ بادِصبا نیزبهره مندشو....

      به بیانی دیگر: 

توصیه به خوشباشی وخوب بودن وپرهیزکردن ازدورویی ونفاق وزشتی وپلشتیست. مستی راستی ودرستی وبی پیرایگی می بخشد وخوشباشی وعیش ونوش ورقص وآواز، پلیدی وناراستی وکج فکری راازدل وجان می زداید. دوران شکوفایی گل، تولددوباره ی طبیعت هست تونیز همراه باطبیعت، گذشته رافراموش کن ازنو متولدشو همچون گل که بی قیدوشرط عشق ورزی می کند عشق ورزی کن وخوب بودن راازگل یادبگیر. گلها بخاطرهیچکس وبه منظورخاصی عطرافشانی نمی کنند آنهابدون قیدوشرط اطراف خودرا خوشبو می کنند. بلبل برای هیچکس آواز نمی خواند وبرایش اهمیتی نداردکه کسی آوازاورا می شنود یانه اوفقط بخاطر اینکه زنده هست و به جشن زندگی دعوت شده شادمان است وآوازمی خواند.  اگرهیچکس هم ازآنهاقدردانی نکند بازکارخودشان راانجام می دهند تونیز همراه این بهار، اینچنین بی قیدوشرط خوب بودن رابیاموز ودوباره متولدشو. 

درفصلِ شکوفاییِ گل،جامِ شراب بگیر ونقاب ازچهره بردار ودرهوایِ گل ودر آرزویِ گل بودن و بی ریا شدن،همدم وهمنفسِ بادِصباباش، دوران گل بسیارمحدود ومعدوداست وهمانند گذرعمر بسیارزودگذراست باید ازاین لحظات بهترین بهره راببری وگرنه خیلی زود دیرخواهدشد. 

به دورگل منشین بی شراب وشاهد وچنگ

که همچوروز بقا هفته ای بود معدود


نـگـویـمـت که هـمـه سـاله می پرستی کنچ


سـه ماه مـِیْ خـور نـُه ماه پـارسا می‌باش


باتوّجه به اینکه دربیتِ اوّل جهتِ شادیخواری ورهاشدن ازغم واندوه، توصیه به شرابخواری شده،شاعربلافاصله بادرنظر گرفتنِ زیانهایِ مصرفِ بی رویه یِ شراب، در جهتِ تصحیحِ گفتار،می فرماید:

دچارِاشتباه نشوید، نمی‌گویم که تمامِ فصولِ سال به نوشیدن شراب  بپرداز ،راهِ منطقی ومعقول این است که سه ماه فصلِ بهار را شراب بنوش  و نـُه ماهِ دیگر راپارسایی پیشه ساز واز خوردنِ شراب پرهیزکن.

روشن است که بااین منطق چنانچه باده خواری درنزدِ خداوند گناه محسوب گردد، می توان امیدواربود که خداوندِمتعال به سببِ نه ماه پرهیزکاری،گناهِ سه ماه خوشگذرانی راببخشاید.

یارب به وقتِ گل گنهِ بنده عفوکن

وین ماجرابه سرو لبِ جویباربخش


چوپیرسـالکِ عشـقت به می حواله کند


بنوش و منـتظرِ رحمـتِ خـدا می‌بـاش


 "پیرِسالک" مرشد و راهنما

چنانکه پیر و راهنما درراهِ طریقت ومسیرِ سیرو سلوک، تو را به نوشیدنِ شراب سفارش کرد، بی هیچ تردیدی اطاعت کن و بنوش و منتظرِ عفو و بخششِ خداوندگار باش. خداوندهرگزبرتوسخت نخواهد گرفت. خداوند بخشایشگرِ مهربانست.

ممکن است منظورِ شاعر از"پیرِسالک" خودش بوده باشد، چراکه دربیتهایِ بالا این خودِشاعراست که شرابخواری راتجویز کرده وطرزِمصرفِ آن رانیزبیان می کند. 


امّا اینکه پیر ومرادِ حافظ چه کسی بوده، گرچه به روشنی مشخّص نیست امّاچنانچه دربسیاری ازغزلها به صراحت اشاره شده، حافظ به حضرت "زرتشت" ارادتی ویژه داشته وتاآخرِ عمر براین عهد پایداربوده است.

 بااستنادبه این غزلها که تعدادآنهاکم نیستند می توان به این نتیجه رسید که منظور حافظ ازپیرسالک دربسیاری اوقات، همان حضرت زرتشت می باشد. 


گفتم شراب وخرقه نه آیین مذهب است

گفت این عمل به مذهب پیرمغان کنند

مریدِپیرِمغانم زِمن مرنج ای شیخ

چراکه وعده توکردی واوبجا آورد.

آن روز بر دلم درِمعنی گشوده شد

کز ساکنان درگهِ «پیر مغان» شدم

ازآن به دیرِ مغانم عزیز می دارند

که آتشی که نمیردهمیشه دردل ماست


گرت هواست که چون جم به سـّرِغیب رسی


بـیـا و همدم جـامِ جـهـان نما می‌بـاش


اگرتورا میل و آرزو براین است و قصد داری همانندِ جمشید از اسرارِ غیب آگاهی یابی، جهد کن تا جامِ جهان نما (جامِ شراب، کنایه ازدل عارفِ روشن ضمیر) را به دست آوری .    

"جامِ جم" درحقیقت همان جامِ جمشیداست، به اعتبارِ اینکه  می گویند جمشید بود که شراب را برای اوّلین بار ساخت ونوشیدوبه رازِسرمستی واقف گشت. 

باآگاهی ازاین راز اسرارِ هستی براو پدیدار شدوازآن پس "جامِ جم"به جامِ آگاهی بخشی شهره گردیدو "جامِ جهان‌نما" تقریباً از قرن ششم به بعد در ادبیات ایران زمین به "جام جم" مبدّل شد.

 در شاهنامه از"جامِ کیخسرو" سخن گفته شده، جامی که کیخسرو در آن می‌نگریست و به اسرارِ هستی دست می یافت .

به روایتی دیگر جمشید، کلیم الله اوّل (وندیداد) است. پادشاهیست که پیش از حضرتِ زرتشت می زیسته و اهورامزدا با او گفتگو کرده است.این جام، جامیست که عاملِ معرفت و واسطه بین جمشید و اهورامزدابوده است .

"جام جم" _ "جام جهان‌نما" - "آیینه‌ی اسکندر"در دیوانِ حافظ،کنایه ازدلِ عارفِ کامل وسالکِ به منزل رسیده هست،همچنین به معنایِ جام شراب نیزمی باشد.

آیینه یِ سکندر جامِ می است بنگر

تابرتوعرضه دارد احوالِ ملکِ دارا


چو غنچه گرچه فروبستگی‌ست کارجهان


تو همـچو بـاد بهـاری گره گشا می‌باش


اگر چه کارِ روزگار همانندِ غنچه فروبستگی (گِره دار) وبا ایهام وابهام وپیچیدگی همراه است، تومتفاوت باش و مانندِ بادِ بهاری که گره ازغنچه باز می گشایدو آن راشکوفا می‌کند، گره از کارِ مردم باز کن و در رفع ِگرفتاریِ آنها کوشاباش .

صدهافرشته بوسه برآن دست می زنند

کزکارِ خلق یک گرهِ بسته واکند



وفـا مـجـوی ز کس ، ور سخن نمی‌شنوی


به هـرزه طـالب سیمرغ وکیمیـا می‌بـاش


سیمرغ : پرنده‌ای افسانه‌ای که گفته‌اند زیستگاهش قلّه‌ی قاف بوده است.

"سیمرغ" و "کیمیا" هردو افسانه و دست نیافتنی وغیرِ واقعی‌اند و حافظ می‌خواهد بگوید "وفـا" نیز در این زمانه دست نیافتنی است .

به هرزه : به بیهودگی، به بی پایه واساس بودن

معنی بیت:

وفای به عهد و پیمانِ درست از مردمِ زمانه سراغ ندارم ،اگر این حرف را قبول نداری و انتظار داری از مردم وفاداری ببینی، انتظاری بیهوده است همچنانکه انتظارِیافتن سیمرغ و کیمیا،انتظاری بیهوده وبمانندِ آب درهاون کوبیدن است.واقع بین باش ودل به افسانه وقصه های دروغین وبی پایه واساس مبند.

جنگِ هفتادو دو ملّت همه راعذربنه

چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند


مـُریـدِ طـاعتِ بیگانگان مشـو حـافظ 


ولـی معـاشـر رندان پـارسـا مـی‌بـاش


رندان پارسا : ایهام دارد1_ رندان گاکدمن وپرهیزگاز 2_ رندان پارسی زبان وایرانی .


«رند» درنظرگاه حافظ کسی است که درمسیررشدوآگاهی گام گذاشته وبارهایی ازقیدوبندهای دینی ودنیوی‌؛ درخلوص معصومیت وپاکی باطن خویش ذوب شده است. رندان دراین مکتب به رغم داشتن ظاهرگناه آلوده، پاکباطن ونیک کردار ونیک گفتارانند. 

زمانی که  آدمی،  معصومیت ازلی راکه دردرون همگان؛ ازازل تاابد بوده کشف کرده وآن رابه روزسانی کندپرهیزگاری وپارسایی خودبخود دررفتاروکرداراونمایان میگردد نیازی به چیزی تحمیل کردن و وادارساختن خود به تمرینات سخت زاهدی نیست. آن خلوص که به او دست می‌‌دهد  فضلیت پرورشی ودستکاری شده نیست.  بی شک چنین فرزانه ای بدون ترس وواهمه همواره درمنزل آرامش وسکون ساکن خواهدبود. 


زاهدان وقدیسان برعکس این موضوع، پیوسته باانجام رفتارهای سخت وآزارنده‌؛ سعی وتلاش می نمایندکه برای خود چهره ای پرهیزگاروباتقوا نقاشی کنند آنهاباتمام قدرت، ازترس ازدست دادن این مقام ساختگی؛ به شیوه های گوناگون حتی حقه بازی وتزویر متوسل می شوند تاازاین چهره ی نقاشی شده بشدت محافظت کنند.  آنهانیک می‌دانند که اگر برای یک لحظه هم غفلت کنند، تمام تقوا وفضلیتهای پرورشی را از دست خواهند. آنها در سکون وخلوص ومعصومیت باطنی  منزل ندارند، چهره ی قدیسانه ی آنها طبیعی نیست، چیزی مصنوعی و قراردادیست که  بر خودشان تحمیل کرده‌اند.

 پاکدامنی ومعصومیت ازلی، هرگزنیازی به دستکاری و محافظت ندارد وموقوف هدایت غیبیست همانگونه که نفس کشیدن ما‌‌‌؛  گردش خون دردرون ما؛ تپیدن قلب ما وبسیاری ازفعالیتهای درونی ما؛ هیچ نیازی به تلاش ودستکاری بیرونی ندارند.


معنی بیت: ای حافظ :

 پیرو وتابعِ بیگانگان (خارجیان-تازیان-غیرِایرانیان) مباش وفریفته یِ تبلیغاتِ آنها مشو،بلکه معاشر وهمنشینِ رندان (آزادگان و وارستگانِ) پارسیان (ایرانیان اصیل) باش وبه آداب ورسومِ فرهنگِ اصیلِ ایرانی رفتارکن.

حافظ نیز همانندِ فردوسی،به فرهنگِ اصیلِ ایرانی، علاقه ی خاصی داشته وهمیشه این احساسِ خویش را درهرفرصتی که دست می داده ابراز می نمود.واین ویژگی یکی ازهمان دهها ویژگیِ رازِ ماندگاری و محبوبیتِ آن حضرت است.

تازیان را غمِ احوالِ گران‌باران نیست 

پارسایان مـددی تا خوش و آسان بروم

تازیان یعنی عربها و پارسایان یعنی اهالی فارس ومردمانِ اصیل ایران زمین .

 یا:خوبانِ پارسی گو بخشـنـدگانِ عـمـرنـد   

سـاقی بـده بشـارت رنـدانِ پـارســا را

گرم نه پیرمغان دربه روی بگشاید

کدام دربزنم چاره ازکجاجویم؟


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۳۰
  • ۳۲۷ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی