حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

صلاح ازماچه می‌جویی؟که مستان راصلاگفتیم

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۴ ب.ظ





صلاح ازماچه می‌جویی؟که مستان راصلاگفتیم 

به دور  نرگـس مستت  سلامت را دعا گفتیم 

  "صـلاح" :راستی ودرستی، خوبی و نیکی، سلامتی رفتار وسربه زیربودن 
"چه می‌جویی؟": چه انتظار و تـوقعی داری ؟ 
"صَـلا" : صدا زدن و فراخواندن ، دعوت کردنِ کسی برای کاری ،دراینجا شـراب خواری و مستی
"دور" :  روزگار و زمانه ، پیرامون و محیطِ چیزی، دورتادور،گردش کاسه ی می وچـرخش ِ چشم.
"بـه دورِنرگس مستت":
چند جور می‌شود معنا کرد : 1- در ایّامی که چشم تـو مست و خمار بـود.  2- به خاطر کیفیت وجذبه یِ گِرداگرد چشمان تو 3- با اشاره و حرکت چشم مست تـو........
"نرگس"درادبیّات مااستعاره ازچشم معشوق است.
"نرگس مست" : چشمی که مست است. 
"سـلامـت" : تندرستی وعافیت ،درستکاری و صالح بـودن ..
"دعاگفتیم" : راهی کردیم، وداع کردیم ،رها کردیم
"سلامت را دعا گفتیم" :مستی و وبیماریِ چشم تورا دیدیم وازروی همنوایی، سلامتی راترک کردیم(چشم بیمارتورا دیدم و بیمارشدم). 
معنی بیت :
ازماچه انتظاری داری! ما رند ومیخواره ایم، ما عاشق هستیم. توقّع درستکاری( زُهد وتقوا و...) ازما نداشته باش،چه انتظاری داری! تازه ما به مستان(رندان وعاشقان) نیز فراخوان داده‌ایم تابیایند،به گِرداگِردِ چشمانِ تو(درزمانه ای که چشمان تومست است) حلقه ای تشکیل دهیم ومستی کنیم. مابه خـاطرهمدلی وهمراهی با چشمانِ مستِ تو، عافیت طلبی را رها کرده ودست ازسلامتی شستیم.
ماعاشق شده‌ایم،دیگر سُراغ ماراازمیکده هابگیرید راهِ ما مشخص شده وبرگشت ناپذیریم.
اگرامام جماعت طلب کند امروز
خبردهید که حافظ به مِی طهارت کرد.  


در میخانه‌ام بگشاکه هیچ ازخانقه نگشود 


گرت باوربُوَد ورنه سخن این بود وماگفتیم 


زاهدان وعابدان درمسجد به عبادت می پردازند. صوفیان وخرقه پوشان در خانقه ورندان وعاشقان  وعارفان درمیخانه.
مـیـخـانـه"   مکانیست که درآنجامستان و عاشقانِ معشوق ازلی،عشقبازی و مهرورزی می کنند.
حافظ پس ازسالها، راهِ خودراپیدا کرده وبا اطمینانِ خاطرازخانقه بُریده وبه میخانه ی ِ عارفان پناه بُرده است.
"هیچ از خانقه نگشود" یعنی چیزی که می جُستم درخانقه پیدا نکردم، در خانقاه مشکلی ازمن حل نـشد ، چـیـزی حاصل نـشـد.
مـعنی بیت : در میخانه را به روی من بگشا وراهم دِه که در خانـقـاه هیچ گشایشی درکارم ایجادنشد. من به دنبالِ حقیقت بودم امّادرآنجا چیزی جزریا وخرافات نبود. من حقیقت را در عشق ورزی ومست شدن از باده ی معرفت وآگاهی یافتم. این خلاصه ی مطلبی  بـود که گفتیم.حال درموردِ من هرچه می خواهید بگوئید می‌خواهید باور کنید یا نکنید.
درخانقه نگنجد اسرارِ عشقبازی
جام می مُغانه هم بامُغان توان زد. 


من ازچشم توایساقی خراب افتاده‌ام لیکن 

بلائی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم


"خـراب" : مست و ازخودبیخودشدن.
"ساقی" درادبیات ما به معنی ِ مِی دهنده وکسیست که باشراب پذیرایی می کند. لیکن درغزلیاتِ حافظ، "ساقی" جایگاهی فراتر ازشراب دهنده دارد ودر بسیاری ازغزلها مثلِ همین غزل، خودِ معشوق است.
معنی بیت:
ای ساقی ای معشوق وحبیبِ من، تحتِ تاثیرکیفیّت ِ چشمان ِ توقرارگرفته و حالی غریب پیدا کرده ام. ازآن زمان که چشمانِ مستِ تورا دیده ام، همانندِ مستان، حال عجیب وخرابی دارم، امّاهر چه هست دوست داشتنیست وهربَلا ومصیبتی که ازسوی توباشد میمون ومبارک است. هرچه ازدوست رسد به چشم من نیکوست، شکرگذارم وهـزار بار خوش آمـد و آفرین می‌گویم.
برداشتی دیگر:
اگر"زچشم توخراب افتاده ام" را به معنی ِ ازچشم افتادن وبی مقدارشدن بگیریم درآنصورت معنی بیت چنین خواهدشد:
ای ساقی، برای من دیگراهمیّتی قایل نیستی، می دانم که ازچشمان ِ توافتاده ام. "خراب" افتاده ام دراین برداشت، یعنی بَدجوری افتاده ام، دیگرهیچ توجّهی به من نداری...من دچار بلا ومصیبت شده ام.لیکن غمی نیست،بلایی که ازسویِ حبیب نازل گردد نعمت است. همین که تصمیم گرفتی به من توجّهی نکنی،( یعنی به من فکر کرده ای) همین هم ازسرم زیادیست! اَمر امر توست.
عاشقان را برسر خودحُکم نیست
هرچه فرمان توباشد آن کنند .


اگر برمن نبخشایی پشیمان می‌شوی آخر 


بخاطرداراین معنی که درخدمت کجاگفتیم 


با نظرداشت ِ معنی این بیت، به نظرچنین می رسد که شاعرخطایی کرده وچشم امید دارد که معشوق ازگناهِ اوچشم پوشی کند. ظاهراً به سببِ خطایی کرده دربیتِ قبل (بابرداشت دوّم معنی) ازچشم ِ ساقی افتاده است. حال حافظِ عاشق، تمنّای بخشش دارد.
معنی بیت : اگرازخطای من چشم‌پـوشی نکنی، اگر همچنان نسبت به من بی توجّهی کنی و مرا موردِ عـفـو قرارندهی، سرانجام پشیمان خواهی شد.
البته حافظ به ظاهر تهدیدآمیز تقاضای بخشش می کند، امَا این برداشت درست نیست ودربیت های پیش رو خواهیم دید که حافظ هرگز در محضردوست ومعشوقِ خود، ازادب ونزاکت خارج نشده، وهمیشه حُرمتِ اورا نگاه می دارد. در این بیت منظور شاعر این است که: بخشش برازنده یِ وجودِنازنین ِتوست. قبای کرم و بزرگی، قامتِ رعنای تورا زیباترمی سازد. ازماگفتن! به یاد داشته ‌باش که ایـن سخن را کی و کجا در حضورمبارکت  گفتم.
حافظ رندانه می خواهد نظر ساقی رابه خود جلب کند اوراترغیب به بخشش می کند.
نظرکردن به درویشان مُنافیِّ بزرگی نیست
سلیمان باچنان حشمت نظرها بود بامورش


قدت گفتم که شمشادست،بس خجلت ببارآورد 

که این نسبت چرا کردیم واین بُهنان چراگفتیم 

"شمشاد" :درختیست با برگهای سبـز و مانـدگار که دهها گونه ی مختلف دارد.نوعی ازاین شمشاد به سببِ ماندگاری وایستایی وسرسبزی ونشاط، موردِ توجّه شاعران قرارگرفته وقد وقامتِ یار را به شمشاد تشبیه کرده اند. چنانکه قد وقامتِ معشوق به سرو نیز تشبیه شده است. 
"بـُهتان" : دروغ ، نسبت نادرست به کسی بستن
مـعـنـی بـیـت : برای قـد و بالای تـو واژه ای متناسب پیدانکردم وبه شـمـشـاد تشبیه کردم. می دانم مرتکبِ خطاشده ام،قد وبالایِ توکجا، سرو وصنوبر وشمشاد کجا؟ قد وبالای تو نظیرندارد، واژه ای نیست که با آن بتوان قامت ِ رعنای تورا توصیف نمود. نسبت نـابـجا وناروایی بود، بسیـارشـرمـنده شـدم.
انسان ازعاشقیِ حافظ درحیرت می ماند که نسبتِ قدوبالای ِ معشوق به شمشاد راخطای عظیمی پنداشته وباچه زبانی طلبِ بخشش می کند!؟
حافظ درغزلی دیگراین مطلب را از زاویه ای دیگرنگریسته ومی فرماید:
زِشرم آنکه که به رویِ تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک دردهان انداخت.!


جگر چون نافه‌ام خون گشت کم زینم نمی‌باید
 
جزای آنکه با زلـفت سخن از چین خطا گفتیم 


"نـافـه" :غـدّه‌ای ست در نـاف نوعی آهـو (آهوی مُشکین) در نـاحیـه خـُتـن (چـیـن) کـه در بـهـار متوّرم و پر از مـُشک می‌شـود ، در ایـن هنگام شروع به خـارش می‌کـنـد و آهـو مجبور می‌شود که شکمش را به سنگـهـای تـیـز بـمـالـد ، با ایـن کار نـافـه پـاره می‌شود و محتویات سیاه‌رنگ آن تخلیه و بر سنـگ می‌ریـزد و بـوی خوش آن تـمـام دشت را پـر می‌کـنـد.
سخن هنوزپیرامون خطائیست که شاعرمرتکب شده است. با یادآوری نسبت های ناروایی که به معشوق داده، خودراسرزنش کرده ومی فرماید:
حق ِ من بیشتر ازاینهاست! من باید بیشتر مجازات شوم ورنج واندوه بیشتری نصیبم گردد! من خطاهای زیادی مرتکب شده ام!بوی زلفِ روح پرور توکجا نافه ی آهو کجا؟....
 زلف معشوق را از دوجهت به "مُشک" تشبیه می‌کنند : سیاهی و خوش‌بـویی. 
مُشکی که در نـافـه جمع می‌شود از خون آهو تـولـیـد شده است. و در اینجا تشبیه زیبای "جگر خونی" به "نـافه" که برای آهو با سوزش و درد همراه است . با این تشبیه می‌خواهد بـگـویـد : درد و غـم عشق نیزخوشآیند و خوش‌بـو و معطّـر است.
منظور از "چیـن" هم راهِ دور ودراز کشورچین ونیزهمان مُشک ختن است.
تادلِ هرزه گردِ من رفت به چینِ زلفِ او
زان سفر دراز خود عزم ِ سفر نمی کند.
"خـطـا": اشتباه ، سهـو ، "خـطـا" یـا "خـتـا" (به هردو شکل آمده است) بخشی از چـیـن است که با این مفهوم مترادف چین است و با چین و نافه آرایه "مراعات النظیر" ایجاد کرده‌اند.
مـعـنـی بـیت : دل پُرازخون است،همراه باسوزو گدازی که  آهـوان ِختایی، هنگام رسیدن ِنافه، تجربه می کنند.
البته مجازات من بیشترازاین است، به خاطر ایـنـکه اشتـبـاه بزرگی مرتـکـب شدم و در برابر زلف تـو نامی ازکشورچین و مـُشک خـُتـن آوردم.


توآتش گشتی ای حافظ ولی با ییردر نگرفت
 
ز بد عـهدیّ گل گـویی حکایت با صبا گفتیم


معنی بیت:ازشدّتِ سوزوگدازاشتیاقِ، سراپا آتش شدی ای حافظ امّاچه سودکه هرچه شعله ورشدی و سوختی، آه وفغان کردی، دردلِ سنگِ یار هیچ اثری نکرد. چرا؟
چون معشوق عاشقان ِ سینه چاک زیادی دارد، داستان عاشقی تو ای حافظ برای معشوق تازگی ندارد.! اوفدائیان فراوانی دارد وبرای اومهم نیست که عاشقی چون تودرآتش می سوزد. همانگونه که هرچه ازبی وفایی ِ گل به صبا بگویی هیچ تاثیری نخواهدداشت.
بادصبا عاشقِ گل است، زمانی که ازبدعهدی گل به او می گویی،طبیعتاً باید واکنش نشان دهد، لیکن اونیک می داند که گل بی وفاست ومعشوق همگان است! برای اوبدعهدی گل ثابت شده وبازگویی تو،برای او تکراریست وازاین رو واکنشی نشان نمی دهد. باد صبا به همین که با گل سـر و سـرّی دارد،کفایت می کند. حال دیگرانی چون بلبل هم دراشتیاقِ وصال ِ گل ناله سرمی دهند، برای صبا اهمیّتی ندارد. عشق ِ حافظ هم برای معشوق اهمیّتی ندارد وهیچ واکنشی نشان نمی دهد.
نگرفت درتوگریه ی حافظ به هیچ روی
حیران ِ آن دلم که کم ازسنگ خاره نیست!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۵
  • ۱۹۹ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی