میسوزم ازفراقت روی ازجفا بگردان
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۵ ب.ظ
میسوزم ازفراقت روی ازجفا بگردان
هجران بلای ما شدیارب بلابگردان
این غزل بسیارزیبا، شورانگیز، خیال پرور وصدالبته عاشقانه وخالی ازنکات عرفانیست.
متاسّفانه بسیاری ازشارحان محترم با برداشتهای نادرست وعدم درک شان نزول این غزل، لطایف وظرایف پنهان این غزل راپایمال کرده واز مضامین وعبارات بکارگرفته شده معانی نادرست برداشت نموده اند.....
کسانی که داستان پرشورواشتیاقِ خسرو وشیرین نظامی را خوانده ویا ازآن اطلّاعی هرچنداندک داشته باشند دربرداشت معنی ودریافت لطایف شعری وظرایف ادبی این غزل، موفق تر ازدیگران خواهند بود. چراکه درپس زمینه ی این غزل همان داستان معروف جریان دارد وسرایش غزل برگرفته ازشاهکار نظامی وتحت تاثیراین داستان است. بااین تفاوت که دراین غزل حافظ درمقام عاشق(خسرو) ومخاطبِ این غزل درجایگاه معشوق (شیرین) نشسته است. درداستان نظامی می بینیم که عشق میان خسرو وشیرین دوسویه هست یعنی همانقدرکه خسرو دلداده ی شیرین است شیرین نیزمتقابلاً دلداده ی خسروهست وهردوبنابه دلایلی گرفتارهجران هستند ودرآتش فراق می سوزند. دراین غزل حافظ بامعشوق خویش رابطه ای دوسویه دارد وهجران بلای جان هردو شده است.
حافظ باخَلق این غزل زیبا واستفاده ازواژه های بکارگرفته شده درآن داستان،ذهن جویندگان حقیقت وخوانندگان غزل را به داستان شیرین وخسرو ارجاع داده وباسرانگشت نبوغ خویش ، هر بیت را به بخشهایی ازلحظات حسّاس آن داستان پیوند زده است. می دانیم که "نظامی" درمیان شاعران تاثیرگذاربه حافظ (خاقانی، دهلوی ،خواجوی کرمانی ،عراقی وسعدی) بیشترین تاثیرراداشته است.
جفا:نامهربانی وسنگدلی
هجران: جدایی، دوری
بلا بگردان: بلا را دفع کن، ازما دورکن
معنی بیت: آتش دوری برخرمن وجودم افتاده ومن درحال سوختن هستم خداوندا عنایتی بفرما واین بلای خانمان سوز را ازما دور بگردان.
به منظور درک بیشتر لطایف وظرایف این غزل، داشتن گوشه چشمی به داستان خسروشیرین ضروری می نماید.
درداستان نظامی می خوانیم :
شاپور،ندیم وهمدل خسروپرویز ازسوی خسرو ماموریت می یابد تا باحضور یافتن در ارمنستان (محل سکونت شیرین) اوراتشویق به دیداربا خسرو پرویز(درتیسفون) کند. شاپور پس از ملاقات باشیرین وجلب نظراو برای دیداربا خسرو به شیرین توصیه می کند که:
"برای آنکه بتوانی مخفیانه به دیدارخسروبروی وازخطرات راه درامان باشی ابتدا اسب تند وتیز ومعروف مهین بانوپادشاه ارمنستان رابگیر،سپس قبابگردان (لباس مبدّلِ مردانه بپوش) بررخش پابگردان (سواربراسب شو) به رسم غلامان ومردان گوشه ی کلاه بشکن وبه شکارگاه خسروبروکه سخت دلداده وشیدای توشده است. توصیه های شاپور قبابگردان وکلاه به رسم غلامان بشکن و... برای این است که شیرین ازخطرات راه وشناخته شدن محفوظ باشد.
شیرین باشنیدن شیدایی خسرو، بیتاب وبیقرارمی شود و طبق توصیه ی شاپور به مهین بانو(پادشاه ارمنستان) مراجعه کرده و"شبدیز" (اسب سیاه وتند وتیز اورا) طلب می کند تابه تیسفون تازد. مهین بانو درپاسخ به شیرین می گوید:
مهین بانو جوابش داد کای ماه
به جای مَرکبی صدملک برخواه
وگربروی نشستن ناگزیراست
نه شب زیباترازماه منیراست؟
مهین بانوکه شیرین رابسیاردوست می داشت ضمن آنکه تقاضای او رابا رغبت می پذیرد ، شیرین را به ماه روشن و اسب سیاهش رابه شبِ تاریک تشبیه کرده ومی گوید:
چرا نباید اسب خودرا به تو بدهم؟ اسب من به برکتِ زیبایی ِماهی چون تو، به مانندِ شبیست که ازفروغ رخسارتو زیباترمی گردد. یعنی اگرتوکه مثل ماه هستی سواربراسب من بشوی اسب من زیباتر وچشم نوازمی گردد.
خلاصه اینکه شیرین سواربر شبدیزمی شود وبه سمت تیسفون محل قرارگاه خسرو می شتابد.
برون آمد برآن "رَخش" خُجسته
چو آبی بر سر آتش نشسته
به آیین غلامان راه برداشت
پی شبدیز شاهنشاه برداشت
ودرادامه اتّفاقاتی رخ می دهد که پرداختن به آنها درحوصله ی این مقال نمی گنجد. غرض ازبیان این مطالب این است که تمام واژه هایی که حافظ دراین بیت بکارگرفته به منظور باز یادآوریِ بخش هایی ازداستان خسرو وشیرین است وهرگزاتّفاقی انتخاب نشده اند.
چنانکه می بینیم نظامی برای توصیفِ آسمان وگردون از" سبزخنگ" استفاده کرده وحافظ نیز عیناً همان ترکیب رابکارمی گیرد تا حس وحال داستان شورانگیزنظامی را به معشوق خویش ومخاطبین غزل منتقل کند. امّا همانگونه که می بینیم حافظ به رغم نظرداشتِ ظرایف ولطایفِ داستان نظامی، دست به آفرینشی منحصربفرد زده و مضامینی نغز، ناب ونوخَلق می کند تااحساسات وعواطفِ شخصی خودراابرازنماید:
مَه جلوه مینماید برسبزخِنْگ گردون
تا او به سردرآید بر رَخْش پا بگردان
مَه جلوه می نماید: یادآور سخنان مهین بانو به شیرین که گفت: توکه مثل ماه روشن هستی اگر به اسب سیاه من سوارشوی به جلوه ی اوفزونی می بخشی. امّا دراینجا به گونه ای حافظانه تر بکارگرفته شده ومضمونی متفاوت خلق شده است.
خِنْگ: اسب سفید
سبزِخِنگ:اسب سبز
سبزِخنگِ گردون: آسمان سبز به اسب تشبیه شده است. ضمن آنکه ناگفته نماند درقدیم به رنگ "آبی" سبزگفته می شد هنوز هم دربسیاری ازنقاط کشورمان به ویژه نقاط مرزی به رنگ آبی "سبز" می گویند.
تااوبسردرآیدایهام دارد: ۱_ شتاب کن قبل ازاینکه تابش مهتاب فروکش کند بررخش سوارشووحرکت کن
۲_ ماه درحال جلوه فروشیست بررخش سوارشو وبه تجلی درآی تا ماه جلوه ی شکوه وجلال تورا ببیند وازشرمندگی از میدان به دررَود وتومیدان دار اصلی بوده باشی.
"بررخش پابگردان" یادآورسوار شدن شیرین بر اسب شبدیز. حافظ رندانه بااین یادآوری، معشوق خودرابه وسوسه وهوس می اندازد تابه نازی که شیرین برشبدیز سوارشد اونیزبررخش سوارشود وبسوی اوبیاید.
معنی بیت: ببین که چگونه ماه بر پشتِ اسبِ سبز رنگ آسمان به جلوه درآمده وجولان می دهد خرامان خرامان بر رخش سوار شو تا ماه با دیدن فروغ رخسارتو ازشرمندگی ازمیدان به دررفته ومیدان رابه توبسپارد. توکه چون ماه روشنی وبرزیبایی شب فزونی می بخشی. یا:
حال که ماه درحال تابش است وهمه جارامهتاب روشن کرده شتاب کن بررخش سوارشوپیش ازآنکه مهتاب فروکش کند به سوی من حرکت کن تا درتاریکی شب دچارزحمت نگردی.
بی تردید مخاطب این غزل یاهمان معشوقِ حافظ وقتی باخوانش این بیت،درعالم خیال به قلمروداستان شورانگیزخسرو وشیرین کشیده می شود بهتر از هرکسی درمی یابد که حافظ باچه شورو اشتیاقی سخن می گوید وباچه احساسی از او دعوت به عشقبازی می کند. بی گمان احساسات اوبرانگیخته شده، خرامان خرامان به سبک شیرینِ خسرو بر رخش پاخواهد گردانید وبا جلوه ی رخسارهمچون ماهِ خویش، تاریکی شب حافظ راخواهدشکافت.
درادامه ی داستان،نظامی دربیرون آمدنِ شیرین از خرگاه می سراید:
"بُخور" عطروآنگه روی زیبا
دل از شادی کجا باشد شکیبا
فرو مانده ز بازیهای دلکش
در آب و آتش اندر آب و آتش
چو آمد در کف خسرو دل دوست
برون آمد ز شادی چون گل از پوست
به مژگان دیده را در ماه میدوخت
مگر بر مجمر مَه عود میسوخت
گهی میسود نرگس بر پرندش
گهی میبست "سنبل" بر کمندش
گهی بر نار سیمینش زدی دست
گهی لرزید چون سیماب پیوست
گهی "مرغول" جعدش باز کردی
ز شب بر ماه مشکانداز کردی
که از فرق سرش معجر گشادی
غلامانه کلاهش بر نهادی
که از گیسوش بستی بر میان بند
که از لعلش نهادی در دهان قند
دراین بخش ازداستان،خسرو وشیرین سرمست وشنگول مشغول عشقبازی هستند. خسروگاهی ازسر شوخی، گاهی دست برنار سیمین شیرین می زند وگاه سنبل زلف اورابه بازی گرفته وباسرانگشت مهرورزی،حلقه های آن رامی گشاید.....
حافظ بانظرداشت این لحظات حسّاس داستان، در بیت پیش رو، چنان با مهارت و زیبایی، صحنه هایی ازداستان رادرپس زمینه ی کلام خویش جای می دهدکه با خوانش آن، همزمان صحنه ی بیرون آمدنِ شیرین ازخرگاه وبرافشاندن گیسووسپردن آن به دست نسیم صبادرپرده ی خیال مخاطب به تصویر کشیده شود.(البته برای کسانی که این قصّه رااززبان نظامی شنیده ویاخوانده باشند)
مَرغول را برافشان یعنی به رَغم سُنبل
گِردِ چمن بخوری همچون صبا بگردان
مَرغول: زلف پیچیده، گیسوی مجعّد
بَرافشان: افشان کن، پریشان کن.
به رغم سنبل : یعنی بااینکه سنبل اینکارراکرده ولی تونیزانجام بده که انجام دادن توتفاوتها دارد.
بُخُور: آنچه بدان بوی دهند وبوی خوش بپراکنند. بعضی ازادویه جات خوشبو که درآتش ریزند تابوی خوش منشرکنند.
معنی بیت: گیسوان بسته وپیچیده شده ی خودرابگشای وبه دست نسیم پریشان کن تا بوی خوش زلف تو وجلوه ی گیسوان تو، برجلوه ی سنبل وبوی خوش آن که درچمن پراکنده هست غلبه کند وآن راازرونق بیاندازد. گیسوان خودرا بگشا وگِرداگردِ باغ را بوی خوش منتشرکن چنانکه صبا به باغ می وزد وهمه جارامعطّرمی کندتونیزبا شمیم زلف خود چمن رابیارای ومعطّر کن.
یغمای عقل ودین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
یغمای عقل و دین را: به منظور غارت عقل و دین
بیرون خرام : با ناز ووقاربیرون بیا
کلاه بشکن: گوشه ی کلاه را ازروی فخر فروشی خم کن،کلاه رابرسرخودکج بگذار.
قبا بگردان: جامه راعوض کن ولباس مبدّل بپوش
چومردان بَرنشین براسب شبدیز
به نخجیرآی وازنخیربگریز
معنی بیت: به منظوردلبری وغارت کردن دل ودین عاشقان خود، مست ومغرور بیرون بیا، لباس مبدّل برتن کن وگوشه ی کلاه خویش رابرشکن تاازخطر شناخته شدن وخطرات راه درامان باشی.
درداستان نظامی دربخش پشیمان شدنِ شیرین ازرفتارتندی که باخسرو داشته، می بینیم که شیرین برای دلجویی ازخسرو سوار برشبدیز شده وبه سمت بارگاه خسرومی تازد وخسرو با مشاهده ی آثارپشیمانی دررفتار شیرین،جشنی به شادمانیِ این پیروزی برپامی سازد وبانواخت چنگ وارغنون، جامهای شراب به گردش درمی آیند:
لبالب کردساقی جام چون نوش
پیامی کرده مطرب نغمه درگوش
نکیسا"چنگ" راخوش کرده آواز
فکنده ارغنون رازخمه برساز
به آواز "حَزین" چون عذرخواهان
روان کرد این غزل را در سپاهان
وحافظ بازبانی دیگرضمن اشاره به مجلس بزم خسرو ونواختن "چنگ" و"گردش جام های شراب" درمضمونی نو، ازساقی دعوت می کند تا چنگی بنوازد ویاجامی بگردش درآورد:
ای نور چشم مَستان در عین انتظارم
چنگ حَزین و جامی بنواز یا بگردان
"مستان" ایهام دارد: ۱-کنایه ازچشمها ۲- میخواران
"نورچشم مستان": نورچشمی،عزیز ودوست داشتنی، دراینجا کنایه از"ساقی" هست. ساقی گاه به معنی مِی دهنده گاه کنایه ازخودمعشوق است دراینجا هردومدّنظربوده است.
عین: هم به معنی چشم که بااین معنی واژه ها باهمدیگرخویشاوندی دارند. هم به معنی اصل ،کامل ،ذات
درعین انتظارم: یعنی باهمان حس وحالی که خسرو درسراپرده ی خویش انتظارمی کشید تاشیرین بازگردد من نیز درانتظارم تا شیرین واربازگردی.
چنگ:آلت موسیقی
حَزین:ملایم و اندوهناک
حافظ باهنرمندی ودقّت فوق العاده ای که در انتخاب واژه ها دارد بابکارگیری "ساقی، چنگ، حزین و گردش جام" لحظات انتظارکشیدن خسرو رادرپس زمینه ی این بیت بازیادآوری کرده ومی فرماید:
معنی بیت:
ای ساقی ای معشوق وای نورچشم من، سخت درانتظارم (به سختی انتظارخسرو) ساکت منشین یا باچنگْ، آهنگ ملایم واندوه بخشی بنوازتا درغم واندوه فراق فروروم یا جام شرابی به گردش درآورتابه عیش وعشرت بپردازیم.
نظامی دربخش رفتن خسروبه سوی قصرشیرین به بهانه ی شکار، رخسار شیرین راچنین توصیف کرده است:
مرصّع پیکری در نیمه ی دوش
"کلاه" خسروی بر گوشه ی گوش
رُخی چون سرخ گل نوبردمیده
"خطی" چون غالیه گردش کشیده
گرفته دسته ی نرگس به دستش
به خوشخوابی چونرگسهای مستش
وحافظ عزیزنیز درتوصیف رخسار معشوق می فرماید:
دوران همینویسدبرعارضش خطی خوش
یارب نوشته ی بد از یار ما بگردان
دوران: روزگار وگذشت زمان
عارض: رخسار
نوشته ی بد: قضاوقدرناخوشایند، حوادث بد وشوم
"خط" ایهام دارد : ۱- موهائی که به هنگام بلوغ برگِرداگرد رخسار می روید وسبب جاذبه وگیرایی می شود. ۲- خط وخطوطی که دراثرگذشت زمان برپیشانی وگرداگرد چشم می افتد.
معنی بیت: روزگارباهرچرخی که می زند خطی بررخسارمعشوق می کشد که زیبائی اورافزونی می بخشد خدا یا روا مدارکه قضاوقدرناگوار درسرنوشت معشوق من باشد.
چوبرروی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانی ها بسی زیرزمین دارد
حافظ زخوبرویان بختت جز این قَدَرنیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
جز این قَدَر: بیش از این.
بخت: اقبال ،نصیب و بهره.
گرنیستت رضایی:اگررضایت نداری
حُکمِ قضا: حُکمی که برای تو تعیین شده، سرنوشت
معنی بیت:
ای حافظ بپذیرکه سهم تو ازبابت دسترسی به معشوق همین قدرهست بیش ازاین خون دل مخور ورضا به داده بده اگرنمی توانی راضی باشی این گوی واین میدان، تلاش کن وسرنوشتت راتغییربده.
ازمصرع دوّم این بیت دوجورمی توان برداشت کرد: یکی اینکه حافظ به خودش به طنزومزاح می گوید که بفرما تغییربده! یعنی تغییرناپذیراست وکسی نمی تواند سرنوشتی راکه برایش تعیین شده عوض کند باید بسازد وبسوزد.
بشنواین نکته که خودرازغم آزاده کنی
خون خوری گرطلب روزی ننهاده کنی
دوّم اینکه: ای حافظ توصاحب اختیار واراده هستی اگراین سرنوشت ووضعیتی که داری را نمی پسندی آستین بالا بزن وسرنوشت خودرا آنگونه که دوست داری بنویس وتغییربده
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
اینکه آیا ما درتعیین سرنوشت صاحب اختیارهستیم یاهیچ اراده واختیاری نداریم؟ هردو نظریاتی هستند که موافقان ومخالفان سرسخت خودرا دارند وازحمایت فیلسوفان ونظریه پردازان بزرگی برخوردارهستند. امّا بنظرمی رسد حافظ طبق معمول دراین مورد نیز، راه بهتروحافظانه تری برگزیده است. چنانکه او دربخشی ازامورات زندگانی، مارا دارای اختیار واراده دانسته وتشویق به تلاش وکوشش نموده است تامابه مددِ اراده واختیار، آستین ِ همت بالا زده وتاآنجا پیش برویم که خود خداشویم وفلک راسقف بشکافیم و چرخ برهم زنیم ومُراد دل خودرا بدست آوریم.
چرخ برهم زنم اَرغیرمرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم ازچرخ فلک
ودربخشی دیگر، توصیه فرموده که رضابه داده بدهیم وگِره ازپیشانی بگشائیم وبه جای حسرت وافسوس خوردن، به عیش بپردازیم وبه عشرت کوشیم. چراکه دربخشی ازامورات زندگانی به روی ما انسانهادر اختیارنگشوده اند.
رضابه داده بده وزجبین گره بگشا
که برمن وتودراختیار نگشودند