شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۰ ب.ظ
شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست
صَلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
گل حمرا: گل سرخ.
صَلا: صداکردن وبا خبر کردن با بانگ وآواز، دعوت نمودن – صلا مخفّف الصّلوة و ذکر بلند این کلمه، دعوتِ مردم به نماز است. صوفیان، به ظاهر پرهیزگار وباتقوابودندوازخوردن شراب پرهیزمی کردند امّا حافظ که مدّتی باآنها نشست وبرخاست کرده بود به این رازپی بُرده بود که اغلب حُقّه باز وریاکارهستند وشراب پنهانی نیز می خورند!لیکن باتغییر اوضاع سیاسی وروی کارآمدن دولت مذهبی ، رنگ عوض کرده،توبه نموده وژستِ تقوا وپرهیزگاری به خودمی گرفتند ودوباره باتغییرحکومت، طاقت نیاورده وتوبه می شکستند.
دراینجا باطنز وطعنه ازآنها دعوت به شرابخواری می کند،تا مردم نیزبدانند که اینها دروغگویانی بیش نیستند.! دعوت کردن حافظ هم حافظانه است.صوفیان را به رسمی صَلا می زند که آنها همدیگر رابرای نمازخواندن صلا می زنند تا بدینوسیله طعنه اش غنی تر واثرگذارترگردد!
سرخوشی: سرمستی و شادی و باده نوشی.
"صوفیان ِ باده پرست" نیزخودطعنه ای دیگراست. آنها که به ظاهرخداپرستند وازشراب بیزاری می جویند باده پرست نامیده شده اند!
یقیناً درآن روزگاران که بازارصوفیگری وزُهد وتقوا گرم بوده وصوفیان برای خود حُرمت واحترامی (البته کذایی وپوشالی) دست وپاکرده بودند، ازاین غزل نیش دار تودهنی ِ محکمی خورده اند. همین که حافظ از آنها با عنوان ِ" صوفیان باده پرست" یادکرده، روشن است که موضوع چگونه درمیان صاحبنظران وشاعران وبزرگان شهر پیچیده ورشته های صوفیان راپنبه کرده است!
معنی بیت: (ظاهراً موسم بهاربوده) گل سرخ شکفته شد وبلبل ازبوی گل وجلوه گری آن سرمست شده وشروع به آوازخواندن کرد. همه چیزبرای برگزاری عیش ونوش مهیّاست. ای صوفیان باده پرست شمارا دعوت به عشرت وعیش ونوش می کنم.
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
اساس ِتوبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زُجاجی چه طُرفهاش بشکست!
اساس توبه: بنیان توبه
چوسنگ نمود: مثل سنگ محکم وشکست ناپذیربه نظرمی رسید.
جام زُجاجی: جام شیشه ای وبلورین
چه طُرفه اش بشکست: چه شگفت آورشکست
اشاره به همان توبه های مصلحت اندیشانه ی صوفیان است که بظاهر خوب ومحکم همچون سنگ، سفت وسخت توبه می کردند ولی بادیدن ِ پیاله ی بلورین وسوسه ی شرابخواری کرده وتوبه می شکستند. به عبارتی شیشه ی نازکِ شراب، توبه ی همانندِ سنگِ صوفیان رامی شکست!
معنی بیت: مشاهده کنید وببینید آنکه توبه اش به مثال سنگی سفت، شکست ناپذیربه نظرمی رسید چگونه درمقابل وسوسه ی شرابخواری بنیانش درهم ریخت وشکست!عجبا شیشه ی نازک جام شراب چه قدرتِ شگفت آوری دارد؟!
صوفی که بی توتوبه زمِی کرده بود دوش
بشکست عهد چون در ِ میخانه دید باز
بیار باده که در بارگاهِ استغنا
چه پاسبان وچه سلطان چه هوشیاروچه مست
بارگاه استغنا: درگاه بی نیازی، کنایه از بارگاهِ بی نیاز خداوند.
بیارباده وازگناهِ باده خواری بیمناک مباش،چراکه درحضرت پروردگارکریم وبخشنده، همه یکسان هستند سلطان وگدا وهوشیار ومست هیچ تفاوتی بایکدیگر ندارند.
نکته ی مهمّ این بیت یا بهتربگوئیم این فتوای حافظانه اینجاست که: همانگونه سلطان وگدا درحضورخداوند یکی هستند مست وغیرمست هم درپیشگاهِ آن کریم بزرگواریکی هستند، شرابخواری ازدیدِ اوهیچ اهمیّتی ندارد. آنچه که برای اواهمیّت دارد این است که فقط انسان باشی ومردم آزاری نکنی!
باید درنظرداشت که حافظ دراینجا یک شاخص ومعیارمهمّ ارایه داده تا دوستارانش با درنظرگرفتن آن شاخص رفتارکنند. اگرکسی تصمیم بگیرد که درپی آزارنباشد خودبخود ازارتکابِ سایرگناهانی مثل دل شکستن، دزدی، حق کسی راپایمال کردن وووووو نیز خودداری خواهد کرد. چراکه تمام این رفتارهای غیراخلاقی،گرچه عنوانهای متفاوت دارند لیکن درحقیقت همه آزارنده بوده و درزیرمجموعه ی این شاخص مهم (آزار واذیت) قراردارند. حافظ بادرنظرگرفتن ِ این نکاتِ کلیدیست که می فرماید:
مباش درپی آزار وهرچه خواهی کن
که درطریقتِ ما غیرازاین است گناهی نیست!
ازاین رباط دودر چون ضرورت است رَحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پَست
رِباط یا رُباط ِ دو دَر: مهمان سرا، کاروانسرا کنایه ازدنیا که دودر دارد: درورودی(حیات) درخروجی (ممات)
رحیل: کوچ کردن
رواق: آستانه
طاق: سقف
معیشیت: اسباب زندگانی
رواق وطاقِ معیشت: هرچیزی که برای زندگانی لازم است. خانه وایوان وسقف و.....
معنی بیت: درشرایطی که همه می دانیم دراین دنیا میهمانیم ودیر یازود ازاین مهمانخانه ی دودر کوچ خواهیم کرد، چه تفاوتی می کند اسبابِ معیشتمان، کمی محقّر یا اندکی مجلّل بوده باشد. چه فرق می کند درخانه ای که مسافر ومیهمان هستم طاق ورواقش بلند باشد یاپَست؟ اگر دایمی بود اهمیّت داشت حال که می دانیم چندصباحی بیشتر نیستیم چرا اینقدر درحق همدیگرجفا کرده وبه خاطر چیزهای بی ارزش دل یکدیگر راشکسته وهمدیگررامی آزاریم!؟
هرکه راخوابگه آخرنه که مشتی خاک است؟
گوچه حاجت که برافلاک کشی ایوان را؟
مقام عیش میسّر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
بلی: بله،آری
بلا: مصیبت وگرفتاری
عهدِ اَلست: زمان خلقتِ آدم، گویند خداوند ازانسان سئوال کرد آیا من پروردگارتوهستم ؟آدم پاسخ داد بله ودرهماندم بودکه بلا رابه جان خرید وباخداوندعهد وپیمان بست که تاآخرهرچه مصیبت وبلا برسرش بیاید ،بنده وفرمانبردارخدا باقی بماند وبه عهد ومیثاق خویش وفادارباشد.
معنی بیت: خوشی وراحتی زائیده ی رنج وزحمت است همانگونه که پایان شب سیاه سپیدیست. هیچکس بی آنکه رنجی متحمّل شود به گنج نمی رسد. این قانون زمانی وضع شد که انسان باخداوند عهد وپیمان بندگی بست. آدم تا بله راگفت خداوندنیزبلا وگرفتاری رابه ماتحمیل کرد تاببیند آدم تاچه اندازه می تواندبه عهد وپیمان خویش پایداربماند!
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
به هست و نیست مَرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
ضمیر: روح وروان، خاطر
معنی بیت: غم وغصّه ی بود ونبودِ دارائیها وثروت وجاه وجلال دنیوی رامخور واین چندصباح زندگانی را دل خوش دار به شادمانی بگذران. یقین داشته باش که هیچ چیزپایدارنخواهدماند ودرنهایت همه چیز به فنا ونابودی خواهدرفت.
چه جای شُکروشکایت زنقش نیک وبداست
چوبرصحیفه ی هستی رَقم نخواهدماند!
درمورد نکته ی بسیارمهم مصراع دوم «نیستی است سرانجام هرکمال که هست باید درنظرداشت که:
«کمال گرایی» گرچه بظاهراغوا کننده ومطلوب بنظرمی رسد لیکن چون نیک بنگری ریشه ی اغلب بدبختیها وروان رنجوریهای بشر ازهمین جاه طلبیست.
ماقرنهاست که تلاش می کنیم اخلاقاً وعملاً درهمه ی زمینه ها انسان کامل باشیم اما غیراز بدبختی وفلاکت چیزی بدست نیاوردیم. چراکه
چراکه انسان کامل بودن غیرممکن است وهیچ معنایی ندارد. کامل بودن یعنی به بن بست رسیدن. انسان کامل دیگرمیلی به جستجو وحرکت نخواهد داشت انگیزه ای برای بدست آوردن وجودندارد. وقتی آدمی به همه خواسته رسیده ونواقص هاراتکمیل کرده باشد غیرازخودکشی چه چیزی باقی می ماندتابدان بیاندیشد وتحقیق وتفحص کند؟ انسان کمالگرا اگر ساده وپاکدل باشد ونتوانسته باشد به اهداف خودبرسد کم کم قطع امیدکرده وبه روان رنجوری دچارخواهدشد چون هرچه تلاش کرده نتوانسته توفیق حاصل کند زیرباراحساس گناه وشکست خوردگی له شده وخوشی های زندگی راازدست خواهدداد. وچنانچه انسان کمالگرا حیله گر وطماع باشد برای رسیدن به اهداف خود؛ به تظاهر وریاکاری وتقلب متوسّل شده ومنافقانه خودرا انسان کامل؛ منزّه ومقدس معرفی کرده ودیگران رابه اطاعت وبردگی فراخواهد خواند. بنابراین بهترآنست که انسان باهمه ی نواقصها وضعفها به زندگی همانگونه که هست آری بگوید وازخوشیهای زندگانی بهره مندگردد. دست ازشکوه وشکایت برداشته؛ ودرد ورنج را پیش نیاز وجد وسرور دانسته و زندگی رادرهرشرایطی جشن گرفته؛ به آوازخوانی ورقص بپردازد که خالصانه ترین سپاسگزاری ونیایش همین است وبس.
مراروزازل کاری بجز رندی نفرمودند
هرآن قسمت که آنجارفت ازآن افزون نخواهدشد
شراب لعل وجای امن ویارمهربان ساقی
دلا کی بِه شودحالت اگراکنون نخواهدشد.
شکوهِ آصفی و اسبِ باد و منطقِ طیر
به بادرفت وازاوخواجه هیچ طَرف نبست
شکوه: هیبت، جاه و جلال. "آصف" دراصل نام پسر برخیا و وزیر سلیمان نبی بوده است که گفتهاند بر علوم غریبه دست داشت و تختِ بلقیس، ملکه ی سبا، را در یک چشم زدن در پیشگاهِ سلیمان حاضر ساخت! حافظ دربسیاری ازغزلیّات، به وزیران باکفایت وباتدبیرلقبِ آصفِ ثانی داده است.
اسبِ باد:اشاره به تسلطِّ سلیمان برباداست
منطقِ طیر: زبان پرندگان، اشاره به تسلّطِ حضرت سلیمان به زبان پرندگان است!
"خواجه" درقدیم به شخصیّت های محترم گفته می شد. دراینجامنظور خودِ حضرت سلیمان است.
طَرف بستن: سودجُستن وبهره مند شدن.
معنی بیت: درادامه ی سخن پیرامون ناپایداری دنیا وجاه وجلال ومال ومنال می فرماید:
آن همه شکوه وجاه جلالِ آصفی وقدرتِ تسلطّ برباد وزبان ِ حیوانات وشوکت وجلالی که نصیبِ حضرتِ سلیمان شده بود همه بربادِ فنا رفت ونابودشد وسلیمان درنهایت بادستان خالی به زیرخاک رفت وازآن همه قدرت نتوانست برای ماندگاری سودجوید.
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
به بال و پَر مرو از رَه که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
بال وپَر: کنایه ازمال ومَنال وجاه ومقام
مروازره: غافل مشو، مغرورنباش، ازراهِ راست خارج نشو.بلندپروازمباش.
هواگرفت: اوج گرفت
ضمن آنکه تیر وپیکانی که ازکمان پرتاب می شود به کمک بال وپری که درانتها داردبه جلومی رود. دربرداشتِ معنای سطحی ازواژه ها، چنین می شود که : تومثل تیروپیکان مباش وبه کمکِ این بال وپری که داری(مال ومنالی که داری) به پیش مَرو، این بال وپرچندان اعتباری ندارد همانگونه که تیرهم پس ازطی مسافتی سرنگون می گردد تونیز سرنگون می شوی.
معنی بیت: ای کسی که صاحبِ دولت وشوکت وجاه وجلال هستی، تکیه براینها مکن که هیچ اعتباری بدانها نیست .دیدی که سلیمان با آن همه حشمت وجلال دست خالی رفت. شاید به کمکِ مال ومنال، مثل تیرپرتاب شده ازکمان برای مدّتِ کوتاهی اوج بگیری، امّا دروَرایِ این اوج گرفتن، سرنگون شدن وسقوط درورطه ی نابودی هست هشدارغفلت مکن.
به جای بلند پروازی ،سعی کن ازمال ومنال خویش درجهتِ کسبِ فضایل اخلاقی وهنربکوشی ویا دلهایی بدست بیاوری که درآن سوی هستی به دادت برسند.
توانگرا دل ِ درویش خود بدست آور
که مخزنِ زَر وگنج ِ درم نخواهدماند
زبانِ کلکِ تو حافظ چه شُکر آن گوید
که گفته ی سخنت میبرند دست به دست
کلِک: قلم، خامه.
تُحفه: هدیه و ارمغان.
چه شُکرآن گوید: چگونه تواندازعهده ی شکرآن برآید.
درمصرع دوّم (گفته ی سخنت) هردو واژه یک معنی دارد وبکارگیری هردو برای یک منظورحافظانه نیست.احتمالاً به جای گفته "تُحفه" بوده است وخطّاطان که درآن روزگاران معمولاً یکی شعر رامی خوانده ودیگری می نوشته،به خاطرهم آوایی ، دچاراشتباه شده اند. درهر صورت چندان درمعنی تفاوت وتغییری ایجاد نمی شود.واگرهم گفته ی سخنت مدِّ نظرخواجه بوده، قطعاً منظورخاصی داشته ونگارنده ازدرک آن ناتوان است.
معنی بیت:
ای حافظ ،زبان ِ قلم ِ شیوای توچگونه می تواند ازعهده ی شُکراین برآید که اشعار تواینچنین دست به دست می چرخد ومرزها را درنوردیده وبه عنوان هدیه وارمغان تقدیم جویندگانِ حقیقت می گردد.
شعرحافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین برنفس دلکش ولطفِ سخن اَش
- ۹۹/۰۹/۲۵
- ۳۷۷ نمایش