دلـم رَمیده شد و غافلم من ِ درویش
پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۳ ب.ظ
دلـم رَمیده شد و غافلم من ِ درویش
که آن شکاریِ سرگشته راچه آمدپیش
رَمیده : گریخته
غافل:بی خبر
درویش : دل ازدنیا بریده وگوشه نشین ، فقیر و بینوا
شکاری : پرنده ی شکاری ،استعاره از دل است که همیشه به دنبال شکارکردن ِ زیباییها وغمزه های دلبرانه هست. امّاپس ازشکار همیشه خودش به دام افتاده وشکارمی شود.
سرگشته : آواره ، حیران
دل ِ آدمی هرگز قرار ندارد همواره به دنبال چیزی سرگردان است.به ویژه دل عاشق که درجستجوی معشوق سرگردان وحیرانست. دل عاشق بی وقفه درفکر گریختن ازسینه ی عاشق وپیوستن به دلدار است.
معنی بیت : دل من ازقفس ِ درون گریخته،ومن تنها وبسی بیدل افتاده ام، مرغ دلِ ازپیش منِ بینوای گوشهنشین رمیده است؟ کجا؟ روشن است که اوعاشق پیشه هست اوشکارمی خواهد او دلدار می خواهد، بدون دلبر درقفس ِتن نمی تواند آرام بگیرد. فقط دربَر ِ دلداراست که قرارپیدا می کند.من ازسرنوشتِ آن شکاریِ سرگردان بی خبرم. نمی دانم توانسته چیزی شکارکند یا خود به دام افتاده، نگرانم که برای آن همیشه سرگردانِ سربه هوا چه اتفاقی افتاده است.؟ .....
درجایی دیگر،که دل ِ سرگشته ی شاعربه دنبال ِشکاررفته، بسیارامیدوارست که معشوق همچون آهویی، شکارِ دلش شود درآنصورت می تواند با غرور ادّعا کند که دلش شکاری ِ قهّاروبی نظیری هست. اوکه توانسته دلبرراشکارکند می تواند شکارهای دیگری نیزدرکارنامه ی خود ثبت کندشکارهای بزرگی که شکارغزاله ی خورشید درمیان آنها کوچکترین صید شمرده شود. غزاله ی خورشیدی که به دام هرکسی نمی افتد وبه آسانی شکارنمی شود!
شودغَزاله ی خورشید، صیدِ لاغر ِ من
گرآهویی چوتویک دَم شکار ِمن باشی
چو بید بـر سـر ایمان خویـش میلرزم
که دل به دست کمان ابروئیست کافرکیش
چوبید لرزیدن: ازسُستی لرزیدن ازترس لرزیدن
کافرکیش :سنگدل، بیرحم ، نامسلمان
معنی بیت : دلم به دست معشوق زیبای نامسلمانِ بی رحمی به دام افتاده است، ازترس ِ اینکه مبادا ایمان واعتقاداتم را برباد دهم همانند بیدمی لرزم . عشق طوفانیست که همه چیز رابرباد می سپارد،ایمان ،اعتقاد، ثروت ،حیثیّت وآبرو و.......ونهایتاً چه بسا که رسوایی وبدنامی نیزببارآورد.
شاعر دراین بیت قدرت عشق رابه نمایش گذاشته وبه زبان کنایه،به زاهد پرهیزگارگوشزدمی کند که قدرت عشق رادست کم نگیرد اگرعشق روی بیاورد اونیز مثل بید برسرایمان خویش خواهدلرزید ودل ودین رایکجاخواهدباخت.
زاهدازمابسلامت بگذر کین مِی لَعل
دل ودین می برد ازدست بدانسان که مپرس
خیال ِحوصلهی ِبحرمیپزد هیهات !
چه هاست درسراین قطرهی محال اندیش
خیال پختن : طَمع کردن
حوصله" به معنی چینه دانِ مرغ وپرندگان، مجازاً به معنی دل و سینه است ،ظرفیت ومیزان ِ تحمّل
"حوصلهی ِ بحر":حوصله به دریاتشبیه شده ، "خیال ِحوصلهی بحر میپزد" یعنی دل لقمه ی بزرگی برداشته و قصد خطرکردن دارد دل بااین حقارت می خواهد به اقیانوس بیکران عشق بپیوندند. به عبارت دیگرعاشق (قطره) آرزومندِ پیوستن به معشوق رادرسرمی پروراند.
"هـیـهات" شبه جمله است به معنی دوراز تصوّر است ،شدنی نیست.
"قطره" اشاره به بی مقداری و کوچکی انسان در برابر هستی و آفریدگار است و استعاره از انسان. امّا در اینجا منظور"دل"است که بدنبال انجام کارهای ناممکن افتاده است.
معنی بیت : دلم هوس کرده به دریا بزند (سردراقیانوس عشق فروبردد) هوس دریایی شدن دارد و آرزوی دریا را در سر خودمی پروراند چقدربلندپروازی می کند چقدرخام اندیش وطمع کاراست.! چه اندیشه های غیر ممکنی در سر این دل کوچک (این انسان بی مقدار) میگذرد.
خیال چنبرعشقش فریبت می دهدحافظ
نگرتاحلقه ی اقبال ناممکن نجنبانی
بنازم آن مـژهی شوخ عافیت کـُش را
که موج میزندش آب نوش برسر نیش
بنـازم : نازش رابکشم، مرحبا، افتخار میکنم
شوخ : طنّاز، شیرین ، ظَریف ، دلیر ، گستاخ و بی باک
عافیت:سلامتی ، زهد و پارسایی
آب نوش : آب گوارا ، استعاره از آب حیات
نیش : نوک
معنی بیت : مرحبا ، جای افتخاردارد ،آن مژگان ِ دلکش وشوخی که برهم زننده یِ زهدو پاراسایی وآرامش است.هرتیری که از آن مژگان ِ گستاخ برمی خیزد با اینکه زخمهای کاری ایجادمی کند امّا ازسرِ هرزخم، آب حیات جاری می شود نیش و نوش را با هم دارد. ازهمین روست که دل عاشق هرچه بیشتر زخمی می شود عاشق ترمی گردد:
دل که ازناوکِ مژگان ِتودرخون می گشت
بازمشتاق ِ کمانخانه ی ابروی تو بود.
زآستـین طبیبان هزار خون بـچکـد
گرم به تجربه دستی نهندبردل ریش
تجربه: آزمودن ، معاینه کردن
ریش : زخمی ، مجروح
هزارخون: نشانه ی فراوانی خون ورساننده ی دل ِبسیارخونین است.
معنی بیت : اگر طبیبان به منظورمعاینه و تجربه کردن، دستی بر دل ِ مجروح ِ من بگذارند، خواهند دید که خون بسیاری از آستینشان خواهد چکید. یعنی دلم بسیار پر خون است ، بسیار زجر کشیده و اندوه فراوان بردل دارم.
اشگ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِعشق است وجگرسوزدوایی دارد
به کوی مـیکده گریان وسرفکگده روم
چراکه شرم همی آیدم زحاصل خویش
حافظ درروزگاری که فقیه وشیخ وقاضی وواعظ باریاکاری خودرا منزّه وپرهیزگارنشان می دهند فروتنانه درنقش گناهکاری فرورفته که خودش نیزازبوی تعفّن ریاکاری، دروغ،حیله ونیرنگ و...به تنگ آمده ومایل است با پیوستن به رندان باده نوش وسرکشیدن جام شراب بی ریایی وراستی راتجربه کند ودر حوالی ِ خرابات،به رهایی ازبندِ تعلّقات دینی ودُنیی برسد.
میکده : جایی که شراب میفروشند
حاصل : نتیجه و دست آورد .
معنی بیت : نالان وسرافکنده به میخانه میروم زیرااز کارنامه ی سیاه و حاصل عمرِ خویش که غیرازریا ودروغ وفریب چیزدیگری نیست شرمسارم.
قَدر ِ وقت اَرنشناسد دل وکاری نکند
بس خجالت که ازاین حاصل اوقات بریم
نه عمرِخِضربمانَدنه مُلک اسکـندر
نزاع برسردنییّ ِدون مکن درویش
خضر : پیامبری که معروف است به دست یافتن به آب حیات وداشتن ِ عمر جاودان
مُلک : پادشاهی ، سلطنت
اسکندر : پادشاه روم که قسطنطنیه را ساخت و پایتخت خود قرار داد و با جنگ و خونریزی تمام جهان را متصرّف شد. او نیز به دنبال آب حیات (زندگی جاویدان) بود امّا به آن دست نیافت .
نزاع : دعوا ، جنگ و جدل
دون : پَست ، بی ارزش
معنی بیت : ای درویش، دردنیایی زندگی می کنیم که هیچ چیزپایدارنیست نه عمرِ خضر بی پایان خواهدبود نه اقتدار واملاک ِ اسکندرکه همه ی جهان را تسخیرکرد،همه چیز ناپایدار است. عمر ِخضرکه گویندبه آب حیات دست پیدا کرده بود نیز روزی به پایان میرسد و پادشاهی اسکندر هم جاویدان نمی ماند. بنابراین جنگ و دعوا برسر ِ بدست آوردن مال ومنال بی ارزش دنیوی ارزشی ندارد.
گوش کن پندای پسروزبهر دنیا غم مخور
گفتمت چون دُرحدیثی گرتوانی داشت هوش
بدان کمرنرسددست ِهرگدا حافظ
خزانهای به کف آورزگنج قارون بیش
گدا : تهیدست ، فقیر
خزانه : گنجینه
دست به کمر رسیدن: کنایه از بهره مندی از وصال ودرآغوش کشیدن یار
"قارون" ثروتمندی مشهور در زمان حضرت موسی بود. گویا از اقوام و خویشان آن حضرت بوده و ثروتش را از حاصل کارمردم و دسترنج ِ رعیّت به دست آورده بود.حضرت موسی او را نصیحت کرد و از او خواست که ثروتش را صرفِ امور خیریه و کمک به تهیدستان صرف کند ، امّا قارون نپذیرفت و به استثمارِمردم ادامه داد تااینکه به امر خداوند ، زمین قارون و گنج های او رافروبلعید.
معنی بیت : ای حافظ، دل به عشق کسی دلباخته ای که ازطبقه ی اعیان واشراف است (احتمالاً شاه شجاع) دست ِهر تهیدست ِ فقیری مثل تو به آسانی نمیتواند به بارگاهِ حریم ِوصال او برسد. برای دیداربا اوهدایای گرانقیمت وسیم وزرلازم است رسیدن به معشوقی اینچنینی، ثروتی بیش از ثروتِ قارون داشته باشی .
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست درکمرش جزبه سیم وزرنرود.
- ۹۹/۰۹/۲۷
- ۴۲۸ نمایش