صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۷ ب.ظ
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
این غزل یکی اززیباترین ودلنشین ترین غزلهای خواجه هست که با مضامین ناب، عبرت انگیز واندیشه زابه ماتلنگرمی زند تا بیش از پیش به ناپایداری زندگانی وفانی بودنِ دنیا توجّه کنیم دَم راغنیمت شمرده وایّام زندگی را باعیش وشادمانی بگذرانیم. آنها که حقیقتِ باده نوشی حافظ رابدلیل داشتن تعصّبات مذهبی برنمی تابند وهمچنان اصراربر برداشتهای عرفانی ازتمام غزلیّات خواجه رادارند براین باورند که این غزل نیزدارای مفاهیم عرفانی بوده و"ساقی وساغر وشراب وعیش ونوش" دارای بار معنایی مجازی هستند. آنهابراین باورند که دراینجا "ساقی" کنایه از خداوند! ، شراب کنایه ازنور وآگاهی ومعرفت وقدح نیزکنایه ازدل آدمیست! این دسته ازحافظ دوستان وحافظ خوانان برای اثبات ادّعای خویش ازابیاتی مانند:
مستی عشق نیست درسرتو/ روکه تومست آب انگوری وابیاتی دیگرازاین دست بهره گرفته وبر درستی برداشت خویش پای اصرارمی فشارند.
درپاسخ به این دسته ازحافظ خوانان محترم باید گفت که حافظ به مددنبوغ وذوق خارق العاده ی خویش، میکده ای بنا نهاده که درطاقچه ها وویترین آن انواع شرابهای رنگارنگ باطعم های گوناگون شامل: ( شراب عشق،شراب آگاهی،شراب محبّت،شراب چشم،شراب لعل لب، شراب انگوری مردافکن و.....) وجودداردومشتریان می توانند به فراخورذائقه ی خویش ازآنهانوش جان کنند....
دردیوان حافظ معنای "شراب وساقی وساغر" درهر غزل ودرهربیت متفاوت و متناسب باواژگان مجاور معنامی پذیرند ودایماًمتغیّراند. چنانکه "ساقی" گاه به معنای شراب دهنده،گاه به معنای معشوق زمینی وگاه کنایه ازخداوندمتعال است. اگرحافظ درغزلی به مخاطبِ کلام خویش می فرماید : "روکه تومست انگوری" مربوط به همان غزل ومتناسب باموضوع سخن درهمان غزل است. نمی توان بااستناد به آن بیت یابیتهای دیگر در سایر غزلها، جنس سایرشرابها را تعیین وتشخیص داد. بنابراین معنای واژه ی "شراب" وحقیقی بودن یا مجازی بودن آن درهریک از ابیات را تنها بانظرداشتِ واژگان مجاورمی توان تشخیص داد نه بااستنادبه غزلهای دیگرکه در موضوعی متفاوت ودرزمانی دیگروبه مخاطبی خاص سروده شده است.
دراین غزل اگر"ساقی" راخداوند فرض کرده و شراب را به معنای دانش ومعرفت درنظربگیریم یک معنای غیرقابل درک ،نابخردانه وخنده آور به این شرح بدست خواهدآمد:
"صبح است خدایاکاسه ی دل وجام جان مارابا شراب نورمعرفت ودانش پرکن چرخ فلک بی وقفه می چرخد وزمان درحال گذراست درنگ مکن شتاب کن" !!
آخرکدام عارف وفرزانه در محضر کبریایی خداوند اینچنین گستاخانه وبی ادبانه سخن می گوید؟ آیابراستی حافظ که خداوندگار بی بدیل عرصه ی ادب ورزی و سخنوریست به خوداجازه می دهد درمحضر پروردگار خویش با این ادبیّات سخن بگوید؟ اصلاًچه لطفی دراین سخن نهفته که حافظ به خداوندکه خودخالق این چرخ فلک است بگوید: دورفلک درنگ ندارد شتاب کن؟ مگر خداوند از سرعت چرخی که خود خلق کرده بی خبراست که حافظ لازم دیده با یادآوری سرعتِ چرخش روزگار، خداوندراتحت تاثیرقرار دهد و به تعجیل وشتاب درانجام درخواستش وادارد؟
البته روشن است که ذات کلام حافظ دراین بیتِ موردبحث، نشانه ای ازگستاخی نداشته وکاملاً عاری ازبی ادبیست لیکن مخاطب سخن وقتی به خطا، خداوند فرض گرفته شود درآنصورت کلام رنگ گستاخی به خودگرفته جسارت آمیز و خارج ازادب وناشایست می نماید.
اگرازمنظرسخن شناسی به مصرع دوّم نگاه کنیم درمی یابیم که نوعی تذکّر درپس زمینه ی کلام به چشم می خورد وهمزمان بادریافت معنی، تلنگر بیدارباشی نیزبه شانه ی دل شنونده وارد می گردد که هان به خودآی تعلّل تابه چند؟ حافظ دراینجابالطافت حافظانه ای نرم ونازک، به ساقی وکارگر میخانه نهیب می زند که تعلّل مکن ای ساقی! دورفلک که مانند تودرنگ وتعلّل نمی کند هان بشتاب که زمان درگذراست. لذا این کلام ِ تذکّرآلود وتلنگرانه را نه تنهاحافظ ونه تنها هیچ عارفی دیگر بلکه هیچ عامی بیسواد نیز به خداوند نمی تواند بزند چون این کلام برای همنوعان است وبرای خداوندناروا وبی معنی محسوب می گردد.
آنان که اصراربرچنین برداشتهای شخصی (به ویژه دراین بیت موردبحث) دارند ومعتقدندکه هرکس حق داردبه فراخور دانش وفهم خویش برداشت معنانماید بی تردید دانسته وندانسته جفای عظیم درحق خداوند، جفا در حق عرفان ومعنویّت وصدالبته ستمی نابخشودنی درحق حافظ عزیز روامی دارند وبااین برداشت لطایف وظرایف شعر را بکلّی پایمال می سازند.
معنی بیت:ساقیاصبحی دیگراز راه فرارسیدبرخیز ومِی به ساغرکن که دورفلک لحظه ای توقّف ندارد وملاحظه ی تعلّل مارانخواهدکردبشتاب که زمان درحال فوت شدن است بشتاب.
صبح است وژاله می چکد ازابربهمنی
برگِ صبوح ساز وبده جام یک منی
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن
معنی بیت: ای ساقی بشتاب تادنیا به فنانرفته و ویران نشده، مارابا شراب گلرنگ مست وازخود بیخودکن. حال که دیریازود دنیای فانی ویران خواهدشد بهترآن است که ما باشراب ویران گردیم چراکه خراب شدن باشراب گنجی(مستی) به دنباله دارد امّا خراب شدن بادنیای فانی جز ویرانی هیچ سودی ندارد.
بیا بیا که زمانی به می خراب شویم
مگررسیم به گنجی دراین خراب آباد
خورشیدِ می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گربرگ عیش میطلبی ترک خواب کن
خورشید مِی: می به سبب زلالی ونورانی بودن به خورشیدتشبیه شده است. ازآن رو که هردو گرم کننده وروشن کننده هستند. بااین تشبیه زیبا حافظ ناب ترین مضمون درموردِ شراب رانیزخَلق کرده است مضمونی که خَلق آن ازعهده ی هر شاعری برنمی آید وفوت وفن آن تنهادر انحصار خواجه ی شیرازاست.
برگ: ساز و نوا،سامان اسباب، توشه
عیش: خوشگذرانی،خوشی وشادمانی
صبح است وخورشید بردمیده وهرکس بادمیدن آفتاب، ازخواب برمی خیزد وبه دنبال کسبِ روزی واسباب معیشت روان می گردد امّا درنظرگاه رندان باده نوش که به دنیا ازدریچه ی خوشباشی می نگرند خوشی وشادخواری ازواجب ترین کارها می شمارند ماجرای معیشت متفاوت است. خورشیدِ رندان باده ی نورانیست که ازشرق ساغرطلوع می کند آنها نه بدنبال کسب روزی بلکه به دنبال کسبِ اسبابِ عیش وعشرت ترک خواب می کنند. حافظ دراین مضمون ناب، ناپایداری وبیهودگی دنیارابرجسته نموده ومارابه اهمیّتِ خوشباشی دررسیدن به خوشبختی دلالت کرده است. خوشدلی وشادمانه زیستن مهمّترین نیاز بشر مانند نیاز به غذاهست که ضرورتی اساسی برای ادامه ی حیات و سلامت جسم و روان انسان است. ارسطو می گوید: "شادمانی نتیجه ی پروراندنِ عالیترین صفات و خصایص انسانیست"
بنابراین بی دلیل نیست که حافظ این همه مارا به عیش وعشرت وشادزیستن توصیه می کند تنها انسان شاداست که زودترازانسان عبوس وتندخو به داد دردمندان برسد وبه همنوع خویش کمک کند، انسان شادمان بهترازعبوس بندگی می کند ودریک لحظه می تواند شادی رابه دیگران هدیه دهد موفّقیّت درسایر امورات زندگی درگِرو شادمانه زیستن است وحافظ این پیام آورعشق ومحبّت وشادمانیست که بی وقفه مارابه عیش وعشرت دعوت می کند.
معنی بیت: آفتاب گرم و نورانی باده ازشرق پیاله طلوع کرد اگربه دنبال کسبِ سازوکارشادمانه زیستن وبه دست آوردن ره توشه ی زندگانی هستی برخیز وخواب راترک کن.
چوآفتاب می ازمشرق پیاله برآید
زباغ عارض ساقی هزارلاله برآید
روزی که چرخ از گِل ما کوزهها کند
زنهار کاسه ی سر ما پرشراب کن
زنهار: به هوش باش
معنی بیت: پس ازمرگ، ای ساقی، روزی که کالبد ما تبدیل به خاک شد وروزی که چرخ فلک قصد کرد ازخاک ما کوزه هابسازد به یادداشته باش لطف کن درون کاسه ی سرماراپرازشراب کن
خیزودرکاسه ی سرآب طربناک انداز
پیشترزانکه شود کاسه ی سرخاک انداز
ما مرد زهدوتوبه و طامات نیستیم
با مابه جام باده صافی خطاب کن
طامات: پریشان گویی وسخنان ادّعاآمیز. بعضی از صوفیان درحالت رقص وسماع سخنانی برلب می آورند که به ظاهر پریشانگویی وگزافه وادّعاست. آنها چنین وانمودمی کنند که دراثرزهدزیاد وتوبه وتقوا به این درجه رسیده اند درحالی که اغلب گزافه وکذب است وبرای خودنمایی وفریب دیگران مطرح می شود. (مثل: من به حق واصل شده ام،من می توانم مریضاراشفابدهم یاکارهایی که ادّعای کارهایی که بنظرغیرممکن می نماید)
خطاب کن: سخن بکو
معنی بیت: ما اصلاًاهل توبه وزُهد نیستیم چه رسد به اینکه سخنان ادّعا آمیزی برزبان برانیم مااهل عیش وعشرت وباده نوشی هستیم لطف کنید باما ازجام وباده ی زلال سخن بگوئید نه اززهد وتوبه وطامات.
ساقی بیاکه شدقدح لاله پرزمی
طامات تابه چند وخرافات تابه کی
کارصواب باده پرستیست حافظا
برخیزوعزم جزم به کار صواب کن
صواب: درست ،راست
باده پرستی: پیوسته وبااشتیاق باده نوشیدن وهمیشه مست بودن، دوست داشتن باده وایمان به اینکه باده می تواند زنگارغم وغبارغصّه ازدل بزداید ومستی وراستی وشادمانی ببارمی آرد.
عزم: اراده، تصمیم.
جزم : استوار،قطعی
معنی بیت: ای حافظ درست ترین کاردرزندگانی باده نوشی ودوست داشتن وایمان آوردن به باده هست باده می تواند زنگارغم وغبارغصّه ازدل بزداید ومستی وراستی وشادمانی ببارمی آرد بنابراین برخیز واراده ی خویش رامستحکم کن وپیوسته باده بنوش تادرونت ازرنگ وریا پاک گرددوبه مسنی وراستی برسی.
تاکید به باده نوشی وباده پرستی درراستای تقابل با زهد فروشان ریاکاراست هم آنهاکه باده را که زایل کننده ی منیّت وصفادهنده ی دل است نجس می پندارند وازآن دوری می کنند درحالی که ازریا ونیرنگ وتظاهر که پلیدی وپلشتی وناپاکی می آورد دوری نمی کنند. حافظ باده نوشی را هزارباربهتراززهدفروشی می داند ومی فرماید:
باده نوشی که دراو روی وریایی نبُوَد
بهتراززُهدفروشیست که باروی وریاست
- ۹۹/۰۹/۲۵
- ۶۴۳ نمایش