خیال نقش تودر کارگاه دیده کشیدم
پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۲۸ ب.ظ
خیال نقش تودر کارگاه دیده کشیدم
به صورت تـو نگاری ندیدم ونشنیدم
– "خیـال" : تـصـوّر ، تجسّم و نقاشی. "نقش" معانی مختلفی دارد که پیشتر چند بار تـوضیح داده شده در اینجا به معنای شمایل و صورت آمده است . "کارگاه" : نگارستان و کارگاه نقاشی ، چهارچوب بـوم ، چهارچوب قالی و گلیم و پارچه بافی ، کارخانه و... را کارگاه میگویند.
کارگاه دیده: چشم به کارگاهی تشبیه شده است.
معنی بیت : تصویرروی تو وشمایل تـو را در کارگاه چشمم نقّاشی کردم ، مثال روی تو وجاذبه های زیبایی تـو راتاکنون در هیچ صورتی نـدیـده و نشنیدهام.توبی مانندهستی.
به پیش آینه ی دل هرآنچه می دارم
به جز خیال جمالت نمی نماید باز
اگرچه در طلبت هــمعنـان باد شمالم
به گـَرد سـرو خرامان قامتـت نرسیدم
عنان یعنی لجام وافسار.هم عنان همراه و هم رکاب ، وقتی دو سـوارکار سـر اسبشان موازی یکدیگر باشد و هر دو با یک سرعت ودریک راه بتازنـد آنان را همعنان میگویند.
"بادشـمال" بادِ شـمال و نسیمِ شـمال ، بادیست که از سمت شمال می آید،به بادصبا نیز معروف است بادصبانیزدر نظرگاه حافظ عاشق ودلباخته ی معشوق است.حافظ با اوهمراه وهم عنان شده تابه منزلگاه معشوق راه پیداکند. امّا ازبداقبالی توفیقی کسب نمی کند.
"خرامان" : با ناز و غرور راه رفتن. سرو استعاره ازقامت یار است.
"به گـَرد کسی یاچیزی نرسیدن: به پای او نرسیدن
معنی بیت : اگر چه همچون باد شمال در طلب تـو درسعی وتلاش هستم. ولی من به گَردِراه توهم نمیرسم. توبااینکه خرامان خرامان راه می روی لیکن من ازبداقبالی به پای تونمی رسم وازاین تلاش حاصلی ندارم.
من وبادصبامسکین دوسرگردانبی حاصل
من ازافسون چشمت مست وازبوی گیسویت
امید در شب زلفت بـه روز عمر نبستـم
طمع بـه دور دهـانت ز کام دل بـبـُریدم
"شب زلف" :زلف را از دو جهت به شب تشبیه میکند : سیاه بودن و دراز بـودن. واینکه صبح درقفای شب است یعنی بصورت پنهانی، سپیدی رخساردوست به صبحی تشبیه شده که درقفای شب زلف نهان است.
"دور" ایهام دارد : 1- گِرداگِرد لب . 2- دوران و عهد سلطهی لب .
معنی بیت : زلف سیاه و بلندتوهمچون شب عاشقان تمامی ندارد من هیچ امیدی به رسیدن به صبح ودیداررخسارتوندارم دراین ظلمت شب زلف تو به روشنایی روزعمرخویش(وصال) دل خوش نکرده ام نا امیدهستم. از بـوسیدن دور دهانت(لب) مایوس شده وامیدخودراکاملن ازدست داده ام.
طمع درآن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس ازپی شکرنرود؟
به شوق چشمهی نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز لـَعـل بـاده فـروشت چه عشـوه ها که خریدم
چشمه ی نوش یعنی چشمه ی شهد و عسل ، گوارا و شیرین،استعاره ازدهان ولب معشوق و"قطره"نیز استعاره از اشک چشم است.
"لـَعـل" استعاره از لـب و"باده فروش" یعنی مستی بخش . "عشـوه" در اینجا به معنی نـاز و فریـب آمده است .
معنی بیت : در اشتیاق بـوسیدن دهان شیرین وهمچون عسل تـو بسیاراشک ریختم وچقدرناز لب های مستی بخشت را کشیدم عشوه هایت رابه جان خریدم، لیکن هیچ حاصلی به دست نیاوردم.
به یادلَعل لب وچشم مست میگونت
زجام غم می لعلی که می خورم خون است
زغمزه بردل ریشم چه تیرها که گشادی
زغصه بـر سـر کویت چه بارها کـه کشیدم
غمـزه" و عشوه هردو حرکات دلربایانهی چشم و ابـرو ولب است و تـیـر همان نـاوک مژگان دلبر است که به سوی دلداده پرتاب می گردد.
"ریـش": مجروح
معنی بیت : چقدربرای من غمزه وعشوه فروختی وچه تیرهایی که بر دل زخمیِ عاشقم زدی و زخمیتـر و عاشقترش کردی و من در کوی تـو چه مصیبت ها ورنج های بسیاری ازدوری تو تحمّل کردم.
کُشته ی غمزه ی خودرابه زیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگران است که بود
ز کـوی یـار بـیار ای نـسـیـم صـبـح غباری
کـه بوی خون دل ریـش از آن تُراب شنیدم
"نسیم صبح" همان باد صباست که از کـوی معشوق میآیـدوبه عاشق پیام می رساند .
"تـُراب": خاک ، خاک کوی معشوق . منظور از "دل ریش" هم دل خود حافظ است.
معنی بیت : ای باد صبا غباری از کوی یـار بـرایم بـیـاور که بوی خونِ دل عاشق ومجروح خویش را از آن خاک شنیدم. دلم درآن خاک زخمی شده، غباری ازآن کوی به من بیارکه هم دردم ازآن خاک است وهم درمانم.
کحل الجواهری به من آرای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شدرهگذاردوست
گناه چشم سیاه تو بودوگردن دلخـواه
که من چوآهوی وحشی زآدمی برمیدم
اگرچه زیباییهای آهودرمصرع دوم به معشوق نسبت داده نشده لیکن یک "تشبیه پنهان در این بیت رخ داده است . چشم و گـردن معشوق پنهانی وبصورت غیرمستقیم به چشم و گـردن آهو تشبیه شده است.
ضمن آنکه شاعر ازآدمی بریده(به دلیل کیفیت چشمان سیاه وگردن دلکش معشوق) وبه صحراپناه برده تاشایدبادیدن چشم و گردن زیبای آهوان، به یاد چشم و گـردن معشوق باشد ودردخود راتسکین بخشد.
معنی بیت : به خاطر چشم سیاه و گـردن دلپـسنـدودلکش تـو بـود که من ازآدمیان بریدم و همچون آهـوی وحشی سر به کوه و بیابان گذاشتم وگرنه من هرگزسربه بیابان نمی نهادم.
صبا به لطف بگو آن غزال رعنارا
که سربه کوه وبیابان توداده ای مارا
چوغنچه برسرم ازکوی اوگذشت نسیمی
کـه پـرده بر دل خونین بـه بوی اوبدریدم
سحرگاهان که نسیم به گلستان می وزد پیراهن تودرتوی غنچه هارابه سرانگشت لطافت می گشاید وگل راآشکارمیکند یعنی غنچه را به کمال میرسانددراینجا نیزشاعربه مددنبوغ خویش خود راهمچون غنچه ای تصوّر کرده که به لطف نسیم کوی معشوق پیراهنش چاک خورده وگل سرخ (دل خونین وعاشق) آشکارگشته است.
"بو" ایهام دارد: 1- رایحه ،عطر 2- امید و آرزو
معنی بیت : من همانند غنچه ای پیچیده درلابلای پیرهن فروبسته مانده بودم( به کمال نـرسیـده بـودم) نسیمی از کوی معشوق بـرخاست چونان که نسیم سحری گره پیرهن غنچه بگشاید گره از ازکارفروبسته ی من بگشود و من به شـوق اوبیدارشدم(یابه عطروبوی معشوق) شـکـوفتم(عاشق شدم وچون گل سرخی به کمال رسیدم ).
زکارما ودل غنچه صدگره بگشود
نسیم گل چو دل اندرهوای توبست
بخاک پای توسوگند ونوردیده حافظ
که بی رُخ توفروغ ازچراغ دیده ندیدم
معنی بیت: به خاک پای تـوکه نورچشم من است سـوگـنـد میخورم که درغیاب تووبی چهرهی نـورانی ِتـو، چشمان من همچون چراغیست که نور وروشنایی نـدارد.
ای خرّم ازفروغ رخت لاله زارعمر
بازآکه ریخت بی گل رویت بهارعمر
- ۹۹/۰۹/۲۷
- ۲۸۴ نمایش