خوشا دلی که مُدام از پی نظرنرود
جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۱ ق.ظ
خوشا دلی که مُدام از پی نظرنرود
به هردرش که بخوانند بیخبرنرود
مُدام: پیوسته ، همیشه .
نظر: نگاه کردن ، دراینجا به معنی نظرکردن درزیباییِ چیزی یاکسی وحظّ روحانی بردن ودل ازکف دادن
معنی بیت: ای خوشا به احوال کسی که پیوسته نظربازی نمی کند پی درپی نظرکردن ودلباختن، دردسرها ومشکلات فراوانی تولیدمی کند. ای خوشا به احوال کسی که به هرمکانی یابه هر چیزی دعوتش می کنند بدون آگاهی وبدون بررسی عواقب آن، دعوت رانمی پذیرد بلکه در ابتدای کارسرانجام کارراازنظرمی گذراند وسپس تصمیم می گیرد.
حافظ که عاشق پیشه ترین دل دنیا رادرسینه داشته بی تردید درطول زندگانی خویش دردسرها ومشکلات زیادی از نظربازی های پی درپی متحمّل شده وسخت به تنگ آمده که آرزو می کند کاش دلش اندکی شکیباترمی بودوبه هرکجا بی خبرنمی رفت.......
ازجنس کلام وفحوای سخن بنظرمی رسد که حافظ این غزل کنایه آمیز را خطاب به محبوب ومعشوقی می زند که درقبال عشق وعلاقه ی عاطفیِ حافظ،بی توجّهی نشان داده وآن رانادیده گرفته است. ازمیان چندین محبوب ومعشوقی که حافظ داشته، شاه شجاع به رغم داشتن زیبائیهای ظاهری، سنگین دل ترین بوده ونسبت به حافظ کم التفاتی فراوان نموده است. اغلب غزلیّاتی ازاین دست که کنایه آمیز ووپرازگلایه وسوزناک هستند تحت تاثیراین رابطه ی عاطفیِ پرپیچ وخم خلق شده است.
رابطه ی حافظ باشاه شجاع،شهسوارخوش قدو سیما برخلاف تصوّربسیاری ازحافظ دوستان، بسیارفراترازرابطه ی شاه وشاعربود. شایدمبالغه آمیز نباشداگررابطه ی عاطفی این دو را ازجنس رابطه ی مولوی وشمس بدانیم.
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسواربازآید
طَمع درآن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس ازپی شکرنرود
معنی بیت: گرچه مصلحت در این است که من ازآن لب شیرین گفتار وازدهان ِشکّرفشانِ محبوب چشم پوشی کنم ولی چه کنم همانگونه که مگس نمی تواند ازشیرینی پرهیزکند دل من نیز نمی تواند ازاین هوس وطمع شیرین بگذرد.
طوطیان درشکّرستان کامرانی می کنند
وزتحسّر دست برسرمی زندمسکین مگس
سوادِدیده ی غمدیدهام به اشک مشوی
که نقش خالِ تواَم هرگز از نظر نرود
سواد: سیاهی چشم
نقش: تصویر
معنی بیت: ای محبوب اینقدرمراگریان مکن که سیاهی چشم اَم باسیلاب اشک شسته شود آنچه تودرداخل چشمان من می بینی ، تصویرخال رخسار توست که همیشه وبی وقفه درضمیرمن نقش بسته وبه فراوانیِ اشک شسته نمی شود.
چولاله درقدحم ریزساقیا مِی ومُشک
که نقش خال نگارم نمی رود زضمیر
زمن چوبادصبابوی خوددریغ مدار
چرا که بی سرزلف تواَم به سرنرود
معنی بیت: همانگونه که زلف مشکبوی خودرابه بادصبامی سپاری ازمن نیزمضایقه مکن برای اینکه بدون شمیم روح بخش زلف توکارم به پیش نمی رود جهان برای من بدون سرزلف تو هیچ لطفی ندارد.
کوته نکندبحث سرزلف توحافظ
پیوسته شداین سلسله تاروزقیامت
دلامباش چنین هرزه گردوهرجایی
که هیچ کارزپیشت بدین هنرنرود
معنی بیت: ای دل، توکه هرزه گردی می کنی، به هرشوخی دل می بازی وبه هرجایی که فرامی خواندبی خبر می روی بدان که کارتوبااین لااُبالیگری پیش نخواهدرفت وهمیشه دچار دردسر ومشکل وحقارت خواهی شد.
هرتارموی حافظ دردست زلف شوخی
مشکل توان نشستن دراینچنین دیاری
مکن به چشم حقارت نگاه درمن مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود
یکی ازاختلافات بین حافظ وشاه شجاع، تظاهر آشکارابه شرابخواری وبه اصطلاح خروج حافظ از شریعت بود که متشرّعین ِ متعصّب را برعلیه خودمی شوراند وشاه شجاع رانیزدرشرایط سختی قرارمی داد. دراین بیت نیز به زبان کنایه به او وهمه ی متشرّعین یادآوری می کند ومی فرماید:
من اگرشراب می نوشم ومستی می کنم توحق نداری دست به قضاوت زده ومراتحقیرکنی بیمناک مباش بامست کردنِ من ، آبرو واقتدار شریعت بربادنمی رود.
خدارامحتسب مارا به فریاددف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد
من ِ گدا هوس سروقامتی دارم
که دست درکمرش جزبه سیم وزَرنرود
معنی بیت: من ِتهیدستِ درویش وفقیر، دل به خوش قد وبالایی باخته ام وهوس ِ در آغوش گرفتن کسی را دردل می پرورانم که ازطبقه ی اشراف وبزرگان است وبرای اینکه کسی بتواند دست خودرابه کمراوحلقه بزند می بایست سیم وزر فراوان به پای اونثارکندتاشاید که راضی شود.
ترک درویش مکن گرنبود سیم وزَرش
درغمت سیم شماراشک ورُخش رازَرگیر
تو کز مَکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهدمن ازخاطرت به درنرود
مکارم: کَرَم و بزرگواریها، خوبیها
معنی بیت: ای محبوب، توکه دارای صفات نیکوو بسیارپسندیده ای چنانکه گویی متعلّق به یک جهان دیگری هستی مرحمتی کن وفای به عهد وپیمانی که بامن بستی رافراموش مکن وبه جای بیاور.
وفابه عهدنکوباشد اَربیاموزی
وگرنه هرکه توبینی ستمگری داند
سیاه نامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه چون قلمم دودِ دل به سرنرود
سیاه نامه : گناهکار
گفتیم که حافظ یک عاشق پیشه هست. یک عاشق همیشه درونش درحال سوز وگدازاست ودلش می سوزدحال حافظ خوش ذوق، قلم رانیزبه واسطه ی آنکه جوهر ومرکّب ازدوده درست می شود وآرام آرام ازسرش خارج می شود درچنین جایگاهی تصوّرنموده که همانندِ عاشق درسوز وگدازاست ودود ازسرش بصورت کلمات بیرون می رود سپس مضمون سازی کرده وسئوال می کند که:
من که به لطفِ هرزگردیِ وهرجایی بودنِ دلم ازهمه گناهکارترم ودردرونم آتشی شعله وراست چرا نباید مانندِ قلم دود دلم به سرنرود؟ دودقلم که برسر وزبانش جاری می گردد نوشته ومتنی خَلق می گردد دود دل حافظ که برسر وزبانش جاری می شودغزلهای نغزو ناب وسوزناک خَلق می شود.
دررهِ اوچوقلم گربه سرم بایدرفت
بادل زخم کش ودیده ی گریان بروم
به تاج هُدهدم ازرَه مَبَرکه بازسفید
چوباشه درپی هرصید مختصرنرود
ازره مبر: گمراه مکن،فریب مده
تاج هُدهُد: تاج پرنده ی هُدهد، دراینجا به نشانه ی حقیر وکوچک بودن آمده است
باز سفید: عقاب سفید، عقاب شکاری که هیبت وعظمتی خاص دارد ودراینجا به نشانه ی طبع بلند واقتدارآمده است.
باشَه: پرنده شکاری امّابسیارکوچکترازعقاب که بدنبال صیدهای کوچکتراست.
معنی بیت: مرا که همانندِ عقاب سفید دارای اقتدار واعتبارهستم به چیزهای حقیرواندک مثل تاج کوچک هدهد فریب مده عقاب سفید هرگزمثل باشه عمل نمی کند وبه دنبال صیدهای کوچکترنمی رود.
احتمالاً محبوب حافظ یا یکی ازنصیحت کنندگان به حافظ برای درپیش گرفتن یک زندگانی آرام وبی حاشیه پیشنهاد یاراهکاری ارایه نموده که حافظ آن را دستمایه ی خویش قرارداده و مضمونی زیبا وغرورانگیز خَلق کرده است.
بردوخته ام دیده چوبازازهمه عالم
تادیده ی من بررُخ زیبای توبازاست
بیار باده و اوّل به دست حافظ ده
به شرط آنکه زمجلس سخن به درنرود
سخن به در نرود: خبر به بیرون انتشار نیابد.
معنی بیت: باده بیاور واوّل به دست حافظ بده که سخت بیقراراست بشرطی که این موضوع (اشتیاق حافظ به شرابخواری ) درهمینمجلس بماند وکسی باخبرنگردد.
به ظاهرحافظ بیم آن دارد که دوباره موضوع شرابخواری به گوش شاه شجاع برسد وداستان دیگری آغازشود وفاصله ی بین آنها بیشترو بیشترشود.
حافظ شراب وشاهد ورندی نه وضع توست
فی الجمله می کنیّ وفرومی گذارمت
- ۹۹/۰۹/۲۸
- ۱۹۲ نمایش