حافظانه

شرح غزلیات حافظ

حافظانه

شرح غزلیات حافظ

برداشتهای شخصی من از غــزلهای پیامبر عشق و ادب حضــرت حافـظ

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

چـنـدان کـه گـفـتـم غـم بـا طـبـیـبــان

جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۲۵ ق.ظ




چـنـدان کـه گـفـتـم غـم بـا طـبـیـبــان

درمـــان نـکـردنــد مـسـکیــن غریـبـان


"چـنـدان" : بسیار زیـاد،هرچقدر،آنقدر.....

"طبیب" : هم شغلِ طبابت وپزشکی مدِّنظراست و هم طبیبانِ مدّعی،که ادّعایِ فضل ودانش و کرامات دارند،چراکه هردو از دردِ عشق بی‌خبر هستند واز علاج ِآن ناتوان.

"مسکیـن" : بـیـچـاره ، درمـانـده ، هم می‌تواند طبیب مدِّنظر باشدبه این معناکه طبیبان بادردِعشق ناآشنا هستند وازمداوایِ این درد درمانده وعاجزند، بیچاره وغریب (ناآشنا) هستند. "مسکین" هم می تواندصفتی برایِ عاشقان باشد،به این معنا که عاشقان ،بیچارگانی هستندکه کسی آنهارادرک نمی کند. آنهاغریبانِ دروطن وتنهاماندگانِ درجمع هستند.

ملاحظه می شودکه حافظ هرگز به گرفتنِ یک معنا ازیک واژه وعبارت قانع نمی شود.اوهمیشه سعی داردآدمی رابه تفکّر وتفحص وتأمّل وادارد.....  

 هـر چـقـدر انـدوه و دردِ خود را بـا طبیبانِ بیچاره و نا آشنا با دردِ عشق، در مـیـان گـذاشتم،نتوانستند دردِ مرا تشخیص ومداواکـنـنـد. ویـا : طبیبان نـتـوانـستـنـد دردِ عاشقانِ مسکین و بیچاره را درمـان کـنـنـد.

طبیبِ راه نشین دردِ عشق نشناسد

بروبه دست کن ای مرده دل مسیح دمی 


 آن گل که هر دم در دست بادی ست

گــو : شــرم بـادش از عـنــدلــیــبــان


این بیت نیز ایهام دارد ودومعنی ازآن صادر می گردد :

1-آن گل که هرلحظه دراختیارِ یک نوع باد است وبرای هربادی جلوه گری می کند،بگوکه ازبلبلان که درفراقِ گل می نالند خجالت بکشد،حیا داشته باشد.

2- معشوق زیبا رو و بی وفـایی که هر لحظه درآغوشِ کسی مشغولِ هوسرانی وخوشگذرانیست، بگواز عاشقانِ خویش شرمگین باشد و وفانگهدارد.

نـوایِ بـلـبـلـت ای گـل ! کجـا پـسنـد افتـد؟

که گوش و هوش به مرغانِ هرزه گو داری!



یـا رب امـان ده ، تـا بــاز بـیند

چـشـم مـُحـبـّـان روی حبیبـان


"مـُحـِبّ" : دوستـدار ، عاشـق

"حـبـیـب" :دوست، معشوق ،

پـروردگارا عنایتی کن ،مهلت و فرصتی عطافرمای تـا دوباره چشمانِ عاشقان به جمالِ معشوقانـشان روشن گردد.

رنجِ ماراکه توان بُرد به یک گوشه یِ چشم

شرطِ انصاف نباشدکه مداوا نکنی



دُرج مُـحبـّت بر مـُهـر خود نـیـست

یـا رب ؛ مـبــادا  کـامِ رقــیـبــان


"دُرج" : صندوقچه‌ای که در آن جواهرات را نگهداری کنند ، جعبه‌یِ جواهرات دراینجااستعاره از دل معشوقست .

"مـُهـر" : نشانه‌یِ مخصوصِ پادشاه یا بزرگان که معمولاً بر روی نـگـیـن انگشتری (عـقـیـق) حـک می‌کردند. نامه های محرمانه ، صندوق جواهرات یا در خزانه را که می‌بستند ، مقداری مـوم روی لبه‌ی آن می‌گذاشتند و بعد مـُهـر را بر موم فشار می‌دادند تا نشانه یا اسم پادشاه بر موم حـک شود به این کار : مـُهـر و مـوم می‌گفتند ، امـروزه از "لاک" به جای "مـوم" استفاده می‌شود و به آن : "لاک مـُهـر" می‌گـویـنـد. اگر شکلِ مـُهـر رویِ موم دست نخورده باشد مشخص است که نامه یا صندوقچه باز نشده است :

  «گوهر مخزن اسرار همان ست که بـود

 حـُقـّه‌ی مِـهـر بـدان نام و نشان ست که بود»

    "رقـیـب" : مراقب ، نگهبانِ درگاه معشوق

 نگهبان معشوق چون بـا معشوق پیوسته همراه است خود نـیـز عاشق می‌شود و کم‌کم بـه عنوان عاشقِ دیگر معشوق به عنوان طرفِ مقابل و حریفِ عاشقِ اصلی محسوب می‌گردد.

شکلِ مُهرِصندوقچه‌یِ عشق من (دل معشوق) مشکوک بنظرمی رسد.به گمانم دست خورده است ، پروردگارا ! نـکـنـد که رقـیـبـان به آرزویِ خود رسیده باشنـد ودست دراین جعبه یِ گنجینه یِ ارزشمندبرده باشند. مبادا دلِ معشوقِ مرابه دست آورده باشند.

خون شد دلم از حسرتِ آن لعلِ روانبخش

ای دُرجِ محبّت به همان مُهر ونشان باش



ای مـُنـعِـم آخر بـر خوان جـودت

تـا چـند بـاشم از بـی نـصیبان ؟!


"مـُنـعِـم" : دارنده یِ نعمت ، بـهـره‌مـنـد ،

"خـوان" : سـُفـره

"جـود" : سخاوت ، بخشش ، نعمت

ای معشوقِ غـنـیّ ودارا که همه یِ نیازهایِ مرا داری،   چرا وتـا به کی مـن از گستـره‌یِ سفره یِ سخـاوتـمـنـدیِ تـو که همگان بـهـره مندندمحروم بـاشم؟!!

جای دیگری خطاب به خودمی فرماید:

توبه تقصیرِخودافتادی ازاین درمحروم

ازکه می نالی وفریادچرامی داری؟



حـافظ نگشتی شیـدای گیـتـی

گـر مـی‌شـنیدی پـنـد ادیبـان


 "نـگشتـی" : نمی‌گشتی ، نمی‌شدی

"شـیـدا" : والـه ، عاشق

"گـیـتـی" : جـهـان ، دنـیـا

حافظ هرگاه که اراده می کند نکاتِ زشت رفتارهایِ آدمی را،مطرح سازدتامایه یِ عبرتِ دیگران گردد؛ خودرا موردِ خطاب قرارمی دهد.این نوع سخن گفتن تأثیرِ عمیقی دارد واین نشانه یِ هوشمندی ودانشِ روانشناختیِ والایِ آن نادره گفتارِ روزگاراست، وگرنـه حـافـظ ذرّه ای شیفتگی ودلبستگی به دنـیـا و تـعـلّقاتِ آن ندارد.(به عبارتی به دختر می گویدکه عروس بشنود)

ای حـافــظ ! اگـر نصیحـت واندرزِ نـاصـحـانِ نـکـتـه‌دان گـوش فرامی‌دادی ؛ شیفته یِ دنیا نمی‌شدی تااینچنین ازسفره یِ سخاوتمندیِ یاربی نصیب و محروم بمانی.

از"شیدایِ گیتی"معنایِ عاشقِ دنیوی(عشقِ مجازی) نیزصادرمی گردد.دران صورت این معنی نیز مقصودِشاعربوده است:

ای حافظ اگربه پندِ ادیبان عمل می کردی ازعشقِ مجازی ودنیوی عبورکرده وازآن پلی ساخته وبه عشقِ حقیقی ومعنوی می رسیدی.

فرداکه پیشگاهِ حقیقت شودپدید

شرمنده رهروی که عمل برمجازکرد.

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۹/۲۸
  • ۲۰۶ نمایش
  • رضا ساقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی