طُفیل هستی ِعشقند آدمیّ و پری
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۲۱ ب.ظ


طُفیل هستی ِعشقند آدمیّ و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
طُفیل:کسی یاچیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است مانند کسی که ناخوانده همراهِ شخص مهمان به مهمانی میرود. وابسته
هستی : وجود
آدمیّ وپری: انسان و جنّ و فرشته
ارادتی بنما: ابرازتوجّه وعنایت کن
معنی بیت: بود ونبود همه ی آدمیان وجنّ وفرشتگان همه وابسته به وجودعشق هستند تو نیزبه عشق روی کن تاسعادتمند ورستگارگردی.
ازنظرگاه حافظ «عشق خداست وخدا عشق است» وبنظر چنین می رسد که نگرش درباره ی چیستی وچرایی زندگی، راز ماندگاری آن عزیز بی همتاست. بی شک اوپیامبر عشق است که انسانها را اینچنین دلسوزانه به عشق ورزیدن فرامی خواند وراه ورسم آن راآموزش می دهد. حافظ به تنهایی یک مذهب است،یک مکتبِ انسانساز است وبه هیچ یک از ادیان ومذاهب تعلقی ندارد، اوفراتر ازآنها ومستقل است. چراکه عشق فراتر ازمکان وزمان است..درمکتب آسمانی او هرگز ازوَعظ ،وَعده،گناه ، ثواب، تقوی ودانش به سبک ادیان صحبتی به میان نمی آید. پیامِ حافظ مَشحون ازمهر ومحبت، راستی ودرستی، شادی ونشاط وعشق وامید میان خالق ومخلوق است.او پیوسته انسانهارا به دوری از اوهام وخرافات تشویق کرده و بجانبِ فهمِ ودرک هرچه بیشترزیباییها هدایت می کند. چهره ای که حافظ از خدا ترسیم کرده است، نه آن خدایی لوس وخودخواه است که اگر کسی اوراستایش نکرد براوغضب کرده وبه شدیدترین شیوه عذابهای هولناک برای تدارک دیده است! بلکه خدا درجهان بینی او یارِآشفته مویی ِ غزل خوانیست که با پیراهنی سینه چاک، در حالی که جامی پر از شراب محبّت رابا طنّازی دردست گرفته،با لبی خندان ،سربه راه ،صلح جو واز روی مهر،نیم شب ،نرم نرمک به سراغِ عاشق دلداده ی ِ خویش می آید تااورا موردِدلجویی ،نوازش و لطف ومرحمتِ قرارداده وبا سخنان گرم و سحر انگیزش سرمست نماید. زندگی دراین نگاه جشنواره ای باشکوهست وتمام موجودات ونباتات وجمادات، میهمانان این ضیافت بشمارمی روند. محوراصلی این جشن باشکوه نه بردگی وبندگی، بلکه عشق وعشقبازیست و شامل پذیرایی، گفتوگو، موسیقی، رقص وآواز وشادمانگیست.
جهان وباقی وفانی فدای شاهد وساقی
که سلطانیّ عالم راطفیل عشق می بینم
بکوش خواجه وازعشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
خواجه: آقا،سرور،بزرگ
"بنده": غلام ونوکر
بی هنری: کسی که هیچ هنری ندارد. عشق ورزی درنظرگاه حافظ یک هنراست دراینجا "بی هنری" کنایه ازکسی که عشق نمی ورزد وارزش آن رانمی داند.
معنی بیت: ای سرور وای که قصد زندگی ورشدونمو داری سعی کن از عشق بی نصیب مباشی براساس همان حقیقت که غلامِ بی هنر خریدار وطالبی ندارد آدم بی عشق نیز هیچ ارزشی ندارد خاصیّت وارزش واهمیّت آدمی صرفا به میزان درک وفهم اوازعشق وعشقبازیست وبس. هشدار که به غیر ازعشق همه چیز فانی وازدست رفتنیست.
عرضه کردم دوجهان بردل کارافتاده
بجزاز عشق توباقی همه فانی دانست
می ِصبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری
"میِ صبوح" آن می که هنگام صبح نوشندتا خماری دیشب ازبین برند وشادمانگی امروز راآغازکنند. دراینجا استعاره از خوشگذرانیهای بیهوده وناپایداراست خوشی هایی که نه ازروی عشقبازی بلکه برای سرکوب کردن غم واندوه دنیویست.
معنی بیت: تابه کی می خواهی صبح به باده نوشی بپردازی و ودرخواب شیرین سحرگاهی فرو روی؟ کمی نیزوقت برای رازونیازوعشقبازی اختصاص بده نیم شبی برخیزودرطلب رسیدن به سرمنزل معشوق آه وناله کن واشگ ندامتی سحرگان ازدیدگان خویش روان کن که چرا اوقات گرانبهارابه بیهودگی تلف کردی! به خودآی که عمرعزیزِ ازدست رفته بازنگردد وباسرعت درحال سپری شدن است.
تاکی میِ صبوح وشکرخواب بامداد
هشیارگردهان که گذشت اختیارعمر
تو خود چه لُعبتی ای شهسوار شیرین کار
که دربرابر چشمیّ و غایب از نظری
لُعبت: بازیچه،هرآنچه که باآن به بازی پردازند. دلبرشوخ،معشوق
شهسوار: سوار دلاور، چالاک، و ماهر در اسبسواری
خطاب به خالق زیبائیهاوعشق ومحبت است. ای عشق ای معشوق بی همتا، بااینکه درهمه حال دردسترس همگان هستی وهمگان می توانند باپرداختن به عشقبازی باتوهمنشین وهم نفس گردند اما درعین حال بظاهر ازنظرها غایب هستی! دراینجا نیز پاردکس زیبای حافظانه رقم خورده است. هرکسی باهرمقدارتوانمندی می تواند به عشقبازی باکائنات،گلهاودرختان وحیوانات وآدمیان پیرامون خویش بپردازد تودرهمه جا برای همه کس دردسترس هستی امااگرکسی چشمان خودرابرعشق ببنددتورادرهیچ کجانخواهدیافت!
معنی بیت: ای شهسوار شیرین رفتار وخوش حرکات توخودچه دلبرشوخ وطنّازی هستی که از یک طرف همواره درمقابل چشمان منی وازیکسو همیشه ازنظرغایب هستی!
توراچنانکه تویی هرنظرکجابیند؟
به قدربینش خودهرکسی کند ادراک
هزار جان مقدّس بسوخت زین غیرت
که هر صباح و مَسا شمع مجلس دگری
برای درک بهتراین تصورکنید که یک مقام عالی رتبه درحلقه ی مراقبین خود حرکت می کند ومراقبین باجدیت وسرسختی تمام،سعی دارند مردم راازنردیک شدن به او دورکنند لیکن درهرفرصتی، این مقام عالی رتبه بدون توجه به اقدامات مراقببن، خودرا به میان مردم زده وباآنهاخوش وبش می کند. مراقبان به جهت آنکه نمی توانندمانع کار اوگردند دچارآشفتگی وخشم شده وازدرون آتش می گیرند. آنهادوست دارند اگر کسی قراراست با آن مقام عالیرتبه ملاقات کند باید به واسطه آنهاو ازکانال آنهااین ملاقات صورت پذیرد.
"جان مقدس" اشاره به همه ی پیامبران ومقرّبان درگاه الهیست که نقش همان مراقبان راعهده دارهستند. آنها سعی دارندوانمودکنند که مردم عادی به غیرازخودآنان، نمی توانند به راحتی وسهولت به یار دسترسی داشته باشند! آنهاتوقع دارند مردم باپیروی واطاعت ازآنها به دیدار یارنایل گردند!
اما یار راحت ترازآنکه تصورمی شود دردسترس همگان قراردارد وآنها ازاین موضوع بسیار خشمگین هستند.
غیرت: رشک وحسد
صباح: صبح
مسا: شب
معنی بیت: ازاین رشک وحسد که هرصبح وهر شب مجلس افروز دیگران هستی( اینقدر سهل وآسان دردسترسی همگان قرار می گیری) جان هزاران مقدس نما ازاین رشک وحسد می سوزد وازاینکه نتوانستند تورا درانحصارخویش نگه دارند ناراحت ونگران وخشمگین هستند. درنظرگاه پرنیانی حافظ ، نه تنها مراقبین بلکه حتی خود" عشق" نیز ازاینکه تو اینقدرراحت دردسترس دیگران قرار میگیری برآشفته وغیرتی شده است!
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کزکجا سرّ غمت در دهن عام افتاد.
ز من به حضرت آصف که میبرد پیغام
که یاد گیر دو مصرع ز من به نظم دَری
"آصف ابن برخیا": نام وزیر حضرت سلیمان است . حافظ غالباً این لقب را به وزیران باکفایت مثل تورانشاه می داد.
نظم دری: شعرپارسی
معنی بیت: چه کسی ازمن به حضرت آصف پیغام می برد به اوبگوید که: یک بیت نکته دار ونغز ازمن به شعرپارسی یادبگیرودر خاطرنگاهدار:
بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری
معنی بیت: ای آصف بدان که اوضاع دنیا را چنانکه که من تجربه کردم وناپایداری وهیچ درهیچ بودن آن راآزموده ام اگرتونیزامتحان کنی درمی یابی که تنها با خوشباشی وشادمانگی زیستن است که می توان غم واندوه راازبین برد.
چون نقش غم زدورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم ومداوامقرّر است
کلاه سروریت کج مباد بر سر حُسن
که زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سری
"کلاه سروریت کج مباد" کنایه ازاین است که همواره بزرگ و سرورباقی بمانی واساس بزرگی اَت زوال نپذیرد.
زیب: زینت
معنی بیت: کلاه سروری وبزرگی اَت نیک برسر زیبایت نشسته، امیدوارم همچنان این کلاه برسر توپایداربماند که تو خود تاج سرهستی وزینت بخت وطالعی وبرازنده ی مملکت.
آفتاب فتح راهردم طلوعی می دهد
ازکلاه خسروی رخسار مه سیمای تو
به بوی زلف و رُخت میروند و میآیند
صبا به غالیه سایی وگل به جلوه گری
به بوی: به امید،به آرزوی، درپی بوی معطّرتو
غالیه سایی: عطرساختن، خوشبو سازی.
اراین بیت به بعد، بعضی خطاب به آصف وبعضی بصورت کلی وعرفانی می باشد یعنی اینکه همانند اغلب غزلیات حافظ، هم معنای عرفانی می توان برداشت نمود هم غیرعرفانی وخطاب به آصف.
معنی بیت: بادصبا وگل به هوس شنیدن بوی خوش تو می آیند ومی روند صبابه این امید که ازبوی تومایه گرفته،عطربسازد وهوا راخوشبوکند وگل به شوق پراکندن بوی تومی شکفدوجلوه گری می کند.
مگرتوشانه زدی زلف عنبرافشان را
که بادغالیه ساگشت وخاک عنبر بوست
چو مُستعّد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جَم نکند سود وقت بیبصری
مستعّد:کسی که آماده برای کاریست،سزاوار،قابل
مستعدِّ نظر: کسی که برای نظربازی کردن و همچنین دریافت نظرازسوی معشوق قابلیّت وشایستگی خاصی پیداکرده است.
جام جم: جام افسانه ای که معروفست متعلّق به جمشیدبوده واوضاع واحوال جهان رادراو می نگریست. روشن است که نابینایی که جام جم هم بدست داشته باشدنمی تواند چیزی ببیند. دراین بیت کسی که برای نظرکردن ودریافت نظرقابل نیست به نابینایی تشبیه شده که ازجام جم هیچ بهره ای نخواهدبرد.
بی بصری: نابینایی
وصال: رسیدن به معشوق.
معنی بیت: وقتی که توانایی نظربازی کردن وقابلیّت دریافت نظرازجانب معشوق را نداری بیهوده درپی رسیدن به وصال مباش باید رسم وراه نظربازی ودلدادگی رابیاموزی وقابلیّت پیداکنی تابه حریم وصال راه یابی چنانکه وقتی نابینا باشی جام جم هیچ تاثیری برای تونخواهد داشت.
اگربه زلف درازتو دست مانرسد
گناه بخت پریشان ودست کوته ماست
دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشه ی چشمی به ما نمینگری
"گوشه نشینان": برکناره نشستگان،درویشان وپرهیزگاران، عاشقان(همچنین درگوشه ی چشم محبوب نشستگان رانیزشامل می شود)
معنی بیت: دعای پرهیزگاران که ازسرصدق وراستی صورت می پذیرد اثرگذار وبلاگردان است ای محبوب چرا به گوشه ی چشمی به عاشقان ِ گوشه نشین نمی نگری تا بلاها ومصیبت ها ی بی شمارآنهارا دفع کنی.
یارب توآن جوان دلاورنگاه دار
کزتیرآه گوشه نشینان حذرنکرد
بیاوسلطنت ازمابخربه مایه ی حُسن
وزاین معامله غافل مشو که حیف خوری
"سلطنت ازما بخر" مقصود اینکه همه ی اختیارات مارابه دست گیر وبرماتسلطّ پیداکن وسلطان ماباش
مایه: آنچه که نقدبود،نقدینگی وسرمایه
مایه ی حُسن: جمال و زیبایی به نقدینگی وسرمایه تشبیه شده است.
حیف خوری: دریغ وافسوس بخوری
معنی بیت: ای محبوب بیا ودرقبال نشان دادن جمال وزیبایی به ما، بیا واختیارما،مقام وموقعیّت ماوهرآنچه داریم رابگیروبرمامسلطّ باش این یک معامله ی خوب برای توست بایک حُسن فروشی می توانی تمام مال ومنال وجان ودل مارا تصاحب کنی وسلطان ماباشی اگرازاین معامله چشم پوشی کنی دریغ وافسوس خواهی خورد.
بکن معامله ای وین دل شکسته بخر
که باشکستگی ارزد به صدهزاردرست
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری!
طریق: راه و روش
نعوذ بالله: پناه برخدا
معنی بیت: ای آنکه درطریق عشقورزی گام نهاده ای به هوش باش که این طریق بسیارخطرناک است وچه بسا که پناه برخدا شاید به منزل مقصود نرسی.
درطریق عشق پارادکس زیبایی هست عجایب بسیاردارد. ای بسا ممکن است شخص بیسوادی با خلوص نیت صرفا بازمزمه ی یک ترانه به سرمنزل مقصود برسند وچه بسا ممکن است که کسی سالها دراین طریق حضورداشته ولی سرانجام به مقصد نرسد. زنده یاداستادشهریاردراین مورد یک رباعی نغز وناب دارد که مرور آن خالی ازلطف نیست:
غُرّه مشو که مَرکب مردان مردرا
درسنگلاخ بادیه پِی ها بریده اند
نومید نیز مباش که رندان باده نوش
ناگه به یک ترانه به منزل رسیده اند
به یُمن همّت حافظ امید هست که باز
اَری اُسامر لیلای لیله القَمری
معنی بیت:
اَری: ببینم
اُسامر: قصّه وافسانه می گویم
لیلای: برای لیلای(معشوق) خویش
لیله القمر: شب مهتابی
معنی بیت: بااین اراده وهمّتی که درحافظ می بینم بسیارامیدوارم که به برکت خواست ودعای حافظ دوباره در یک شب مهتابی به معشوق خویش قصّه می گویم.
عاقبت دست بدان سروبلندش برسد
هرکه رادرطلبت همّت اوقاصر نیست


